یا حضرت عباس! اگه من رو مدافع حرم خواهرت نکنی، آب نمیخورم. تا پامو نذارم حرم خواهرت، آب نمیخورم. از اون جایی که آب به بدن نرسه، کلیه و کبد از کار میافته، یک استکان چای صبح میخورم یک استکان شب.
خودش رو آماده میکرد که اگه یه موقع جنگ شد، بدنش آماده باشه. باباش میگفت که زمان جنگ یه موقع غذا هم نیست باید گشنه باشی به خاطر همین خودش رو آماده میکرد که اگر همچین زمانی پیش اومد، آماده باشه.
اول گذاشتیمش کلاس ژیمناستیک و گفتیم: برو ژیمناستیک. یک روز رفت و دیگه نرفت. پشیمون شد. گفتیم: چرا نمیری؟ گفت: لباساش لختیه، بدم میاد که همه جام معلوم باشه، به خاطر همین نمیرم.
دکترا با هم حرف میزدند و میگفتند که ما عمل میکنیم! ولی این نود درصد احتمال داده میشه که لال بشه و نتونه حرف بزنه. اگر هم حرف بزنه احتمال داره که لکنت زبون شدید پیدا کنه...
کد خبر: ۱۰۰۷۴۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۰۶
گفتگو با خانواده شهید غلامحیدر سلطانی/ قسمت دوم و پایانی
خانوادههای شهید هم شرایط خاص خودشان را دارند، اما پسر من، چون در اردوی ملی سرباز بوده، نمیتواند از افغانستان پاسپورت بگیرد. از این ور هم دولت اگر او را بگیرد رد مرز میکند؛ به خاطر همین مشکل است.
به خدا من هیچ چیز ازشان ندارم. در همان افغانستان و در منطقه دره صوف هم لباس خیلی داشت؛ من اصلا یکیش را هم نیاوردم. من فکر میکردم ایران نمیمانم و برمیگردم به افغانستان.
ما گفتیم شما بگویید شهید شده است دیگر، چرا میگویید مفقود الاثر شده؟ چون پیکرش دست داعشیها افتاده دیگه فکر میکنم داعشیها دیگه لودر انداخته بودند و سرشان را لِه کرده بودند.
کد خبر: ۱۰۰۶۴۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۳۰
گفتگو با همسر شهید حسینعلی داودی/ قسمت سوم و پایانی
من خودم با دفتر فاطمیون صحبت کردم و میگوید نه، این حرفها نیست، یک شهید شما نیست که بگویی اینجا باشد خراب میشود؛ شهدای زیادی هستند، سردخانه هست؛ اصلا خراب نمیشود...
رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران گفت: با فاجعه حرم مطهر رضوی دشمن میخواست این حادثه را به دعوای مذهبی بکشاند. اما ما وظیفه داشتیم که چهره اصلی مردم افغانستان را نشان دهیم. چنان که این چهره قبلاً توسط حاج قاسم نشان داده شده بود.
انتظار نکشیدیم، دیروز تماس گرفت، امروز خبر شهادتش آمد. دخترعمویش خبر را آورد. نگران بودم خدایا از کی سئوال کنم که این حرف درست است یا نه؟ نمیدانستم از کی سئوال کنم، این اگر زخمی شده به ما بگویند...
سیب زمینی میآورد میفروخت، فروشندگی و دستفروشی میکرد. نمیتوانستیم از عهده مخارج خانه و زندگی بر بیاییم. خدا را شکر باز هم نانی در میآورد دیگر؛ کرایه خانه هم بود؛ خرج زیاد درست میشد...
آدم تا پدر و مادر نشود درست درک نمیکند، ولی خدا برای هیچکس اینطوری پیش نیاورد. واقعا کمر آدم میشکند، اما در این راه مایه افتخار ماست. انشاالله شفاعتمان کنند.
حاج قاسم، مأموریتی را به لشکر فاطمیون در نزدیکی شهر «تدمر» محول کرد. رزمندگان فاطمیون با رشادتهایشان توانستند موفقیت بزرگی را در این عملیات به دست آورند، اما تکرار شعار «لبیک یا زینب (س)» آنها، حیرت روسها را برانگیخت.
میگفت بابا! من خودم چیزی نیستم، آن بچههای افغانستانی خودمان، خدا شاهد است اگر زمان امام حسین هم بودند پشت امام حسین را خالی نمیگذاشتند. میگفت بابا! هدف یا شهادت است یا پیروزی.
کد خبر: ۱۰۰۴۵۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۰
گفتگو با مادر شهید مرتضی کریمی شالی/ قسمت ششم و پایانی
پیکرها را که آوردند، بعد یکی از پیکرها را مادر شهید آبیاری گرفت بغلش و به خاک سپرد و یکی را هم من بغل کردم و تحویل آقا دادم تا برایش دعا بخوانند. باز همانجا باهاشون صحبت کردم و بعد به خاک سپردیم.
چون فرزند من جاویدالاثر است من میخواهم این شهید جاوید الاثر که الان زحمت کشیدید و شما آوردینش و میخواهید اینجا به خاک بسپاریدش، من میخواهم به جای مادرش من این شهید را به خاک بسپارم و بغلش کنم...