پرونده اش را کلا جمع کردند و گفتند فراری شده و فعلا تا بیاید کاری بهش نداریم. البته به عباس تهمت زده بودند که چند میل اسلحه دزدیده و چند نفر را هم کشته است!
حقوقشان را ماه به ماه پرداخت میکنند. از نظر خورد و خوراک هم که اصلا ارتش افغانستان حرف ندارد. خیلی خرج میکنند برای اینها. میوه هم هست، تخمه پوستکنده هم هست...
کلا در افغانستان یک نیرو داریم به نام «اردوی ملی». اینها وقتی که به شهادت میرسند دولت از آنها هم به عنوان شهید اسم میبرد، بعد به آن بندگان خدا یک درصد خیلی کم کمک میکنند.
کد خبر: ۱۰۴۲۸۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۳
گفتگو با مادرشهید محمدرضا دهقان امیری/ قسمت هفتم و پایانی
دیدم خانهمان پر از نور است و آشپزخانه ما دری به سمت بیرون دارد و همه شهدا دارند داخل خانه میشوند. دنبال منبع نور میگشتم که دیدم محمدعلی ایستاده و مدام من را صدا میزند...
وقتی این جمله را گفت؛ گفتم: خودت را لوس نکن! من نمیتوانم این دعا را بکنم؛ اصلا دعا نمیکنم شهید بشوی. تا من این را گفتم، حرفش را پس گرفت و گفت پس همان دعای شهادت را بکن!
یک بار که از قم به تهران میآمدیم، محمدرضا تمام این دو ساعتی که در راه بودیم، با پدرش صحبت کرد که میخواهم زن بگیرم و شما تلاش کنید که دختر خوبی را برای من پیدا کنید...
برای این که گوشت اضافه نیاورد، دکتر تجویزهایی کرده بود و دامادمان کمک میکرد و محمدرضا را به حمام میبرد و با لیف زِبر روی زخمهایش میکشید تا زواید برود.
خیلی از جوانهایی که فکر نمیکردیم پایشان در مسجد باز شود به واسطه عکس محمدرضا به مسجد آمدند. میگفتند مگر ممکن است جوانی با موی خامهای و با این مدل لباس آستین کوتاه برود و شهید مدافع حرم بشود؟!
وقتی سیدناصر خبر شهادت سید محمد را شنید شبها خوابش نمیبرد. سر درد عجیبی سراغش آمده بود. با خودش میگفت ما برادرها یتیم بزرگ شدیم و حالا دوباره همان ماجرا برای بچههای سیدمحمد پیش آمد.
کد خبر: ۱۰۴۰۰۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۸
گفتگو با همسر شهیدان سیدمحمد و سیدناصر سجادی / قسمت دوم
شهید دیگری را آوردند به نام سید ناصر که البته فامیلیاش فرق میکرد، اما به ما گفتند که پیکر شهیدمان پیدا شده! برنامهریزی هم کردند که مراسم تشییع برگزار بشود، اما...
کد خبر: ۱۰۳۹۷۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۷
گفتگو با همسر شهیدان سیدمحمد و سیدناصر سجادی / قسمت دوم
شهید دیگری را آوردند به نام سید ناصر که البته فامیلیاش فرق میکرد، اما به ما گفتند که پیکر شهیدمان پیدا شده! برنامهریزی هم کردند که مراسم تشییع برگزار بشود، اما...
اوایل که ما به ایران آمده بودیم، چون خانواده شهدا کم بودند، رسیدگی بهتری داشتند، اما در طول زمان که شهدای فاطمیون بیشتر شدند و اوضاع اقتصادی ایران هم با سختیهایی روبرو شد، رسیدگیها هم کمتر شد.