عراقیها در کوچه و خیابانهای شهر دستهایشان را بالا برده بودند. گفته بودند هر چه اتوبوس توی خوزستان هست برای بردن اسرا بیاورند، اما اتوبوسها کفاف ندادند و کامیونها را هم آوردند.
امروز صبح وقتی صدای اذان رزمنده شما رو شنیدم که با صدای بلند نام امیرالمومنین علیه السلام رو آورد، با خودم گفتم: داری با برادرای خودت میجنگی؛ نکنه مثل ماجرای کربلا...