اولا جلال طبق نوشتههای خودش، داعیه پیامبری و رهبری جامعه را نداشته؛ او سرگشته راه حق بوده و در جستوجوی حقیقت. او به هر جایی سرک میکشید تا حقیقت احزاب و گروهها و مکاتب و نظریهها را کشف کند و ببیند که حرف حسابشان چیست. برای او افکار مهمتر از افراد بودند.