گفتگو با مادر شهید مهدی جعفری/ قسمت چهارم و پایانی
گفتم باشد؛ من بروم یک کلیه ام را در بیمارستان امین بفروشم برایتان لباس بخرم، به خدا همین طوری گفتم. بچه کوچکم ۵ سالش است نمیفهمد که میگوید مامان! کلیه را اگر میخرند؛ کلیه من را هم بفروش...
کد خبر: ۱۰۱۱۵۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۳۱
گفتگو با مادر شهید مهدی جعفری/ قسمت سوم
شوهرخواهرم که فکر کنم در گلستان شهدا پیکر پسرم را خاک کرد، بعد از ۶، ۷ ماه که رد شدیم، به آبجیام گفته بود (به من نگفته بود) که پسر آبجیت خیلی بد طوری شهید شده بود؛ تکه تکه شده بود.
کد خبر: ۱۰۱۱۲۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۸
گفتگو با مادر شهید مهدی جعفری/ قسمت دوم
همان موقع که کوچک هم بود افغانستان هم که رفتیم گفت مامان من میروم ایران؛ من میروم در جنگ ایران و عراق شرکت میکنم؛ گفتم برای چی؟ مامان تو کوچکی، نمیخواهد بروی.
کد خبر: ۱۰۱۱۰۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۷
گفتگو با مادر شهید مهدی جعفری/ قسمت اول
در راه کابل و مزار، داشتند مردم را از ماشین پیاده میکردند. ایست و بازرسی نیروهای نظامی بود. بیچارهها را نمیدانم کجا میبردند؛ در جنگلهای دور نمیدانم میکشتند یا چه کار میکردند، من بودم و نرگس...
کد خبر: ۱۰۱۰۷۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۶