در بین دانشجویان زبان فارسی دانشگاه جواهر لعل نهرو دهلینو دانشجویی اهل شعر و شاعری نبود، من هم اصرار داشتم حتی اگر شده به زبان نثر و شعر سپید چیزی بنویسد؛ یک روز از وی خواستم که اگر چیزی سرودهای بیا بخوان! او هم آمد و خواند.
همیشه بیشتر از وزنهای که توی کفه ترازو گذاشته است، گوشت میداد دست مشتری و کفه گوشت به کفه آن طرفی میچربید؛ هیچکس کفههای ترازوی مش عبدالحسین را مساوی ندیده بود.
اصلاً انتظار نداشتم مصدوم امروز ما یک دختر بچه ۱۰ ساله باشه؛ با تمرکز کارها را انجام دادم و راه هوایی را باز کردیم؛ خون تمام لباسهامون را گرفته بود، بوی خون تو کابین پیچیده بود، لحظههای دردناکی بود.