زمان قدیم، شخصی دو گونی پر از شیشه بار قاطر کرده بود و قصد عبور از دروازه شهر را داشت، دروازهبان با چوبدستی خود محکم روی یکی ازکیسهها زد و پرسید؛ توی کیسهها چی داری؟ و یارو گفت؛یکی دیگه بزنی هیچی!
یارو جلوی یک عده به شریکش گفت؛ ای دزد بی همه چیز! و شریکش گلایه کرد و گفت؛ این برخوردت جلوی دیگران شایسته نبود و طرف گفت؛ ببخشید نمیدانستم که دزدی بی همه چیزی تو باید بین خودمان بماند!
پرستار به آقایی که پشت در اتاق زایمان ایستاده بود گفت؛ مژده! همسرتان فارغ شد و صاحب فرزند شدید. طرف به پرستار گفت؛ به خانمم نگو! تا خودم بهش بگم و سورپرایزش کنم!
یارو روزنامه را برعکس به دست گرفته بود، رفیقش پرسید؛ چه خبر؟ و طرف نگاهی به روزنامه انداخت و گفت؛ یک اتوبوس چپ شده و شدت حادثه بهاندازهای بوده که یک تیر چراغ برق و چند تا درخت هم وارونه شدهاند!
سفیر کره جنوبی قبلا ابراز تاسف کرده بود که برجام حتی اجازه نمیدهد بودجه سفارتخانهاش از طریق بانک حواله شود و مجبور است پول را از کره جنوبی با ساک دستی به ایران بیاورد!
در اشتباه تایپی، یک یا دو کلمه با غلط املایی تایپ میشود نه اینکه اصل موضوع را وارونه و متفاوت قلمداد کنند! و باعث شوند که روی منافع ملی چوب حراج زده شود!
یارو همیشه و بدون اینکه مناسبتی باشد پیراهن مشکی میپوشید، پرسیدند؛ کسی از شما فوت کرده و به مراسم ختم میروی؟! گفت؛ نه! پرسیدند؛ پس چرا مشکی پوشیدهای؟ گفت؛ میخوام همه بدونندکه من ختم روزگارم!