خبرگزاری دانشجو، مبینا حسینیفرد؛ تاریخ ایران و یا بهتر است بگوییم جهان در ۲۹ اسفند ماه ۱۳۲۹ یکی از مهمترین تحولات خود را به چشم دید؛ ملی شدن صنعت نفت ایران. رخدادی که روایتهای گوناگون و ابعاد پیچیدهاش قضاوت کنش رجال وقت را دشوار میکند؛ قضاوتی که لازمهی عبرت گرفتن از تاریخ است برای ساختن تاریخ.
یک طرف، مخالفان نهضت ایستادهاند که اندیشهشان تا به امروز امتداد یافته و اخیرا به دنبال ترویج آن نیز هستند و یک سمت هم موافقان که دستاوردهای امروز ما نتیجهی دیروز آنهاست. این دو جبهگی که اکنون نیز در محافل علمی و غیر علمی مورد بحث است باعث شده تا همواره یک علامت سوال در ذهن شکل بگیرد "آیا ملی شدن صنعت نفت جشنی ملی است یا عبرتی تاریخی؟! " پرسشی که در این گزارش به دنبال پاسخ آن هستیم.
نفت مفت در خدمت اجنبی
سرگذشت نفت در ایران با امتیاز ویلیام ناکس دارسی گره خورده است. مردی اهل استرالیا و متولد بریتانیا که پس از سوداگری با طلا و رسیدن به نتیجه مطلوب به یک کارآفرین نفتی تبدیل شد. مظفرالدین شاه در پنجمین سال پادشاهی خود طی قراردادی پذیرفت تا در ازای ۵۰۰۰۰ لیر نقد برای خودش، ۲۰۰۰۰ لیر نقد برای افراد شاخص اطرافش و ۱۶ درصد از سود خالص سالانه به دست آمده از نفت، حقوق انحصاری اکتشاف و استخراج و پالایش و صادرات تمامی فرآوردههای نفتی از هر نقطه کشور به استثنای استانهای هممرز با روس را به مدت ۶۰ سال به ویلیام نارکس دارسی واگذار کند. "معاهدات باید تا حد امکان مختصر باشند و محلیها باید طی چند بند همه چیز را به ما اعطا کنند. " تبعیت از این نقل قول مشهور شاه لئوپولد در بند بند قرارداد دارسی مشهود است.
۵ خرداد ۱۲۸۷، ۷ سال پس از اعطای امتیاز نفت ایران به دارسی، نخستین چاه نفت خاورمیانه توسط کنسرسیوم دارسی کشف شد. کشف نفت سبب شد تا توجه دولت انگلستان به ایران چندین برابر شود. «شرکت برمه» که بعدها به «نفت ایران و پرشیا» (APOC) و بعدتر به عنوان «نفت ایران و انگلیس» شناخته شد با استفاده از نیروهایی مانند شیخ خزعل، رئیس مهمترین قبیله عربزبان منطقه غرب آسیا، جزیره آبادان را برای احداث یک پالایشگاه نفت اجاره کرد.
یکی از مهمترین اهدافی که نفت ایران را برای دولتمردان انگلیسی بسیار مهم کرده بود تغییر سوخت کشتیهای انگلیسی از زغال سنگ به نفت بود. هدفی که با "جرج فیشر" آغاز شد و "چرچیل" آن را ادامه داد. او درباره تحقق این هدف گفته بود: «این برای ما غنیمتی از سرزمین پریان بود چیزی بسیار فراتر از درخشانترین رویاهای ما.»
کریستوفر هیل، تاریخدان بزرگ، حتی علت اشغال ایران در سال ۱۳۲۰ را نفت میداند. شاید نتوان صحت این ادعا را را در اسناد دولتی انگلیسی یافت، ولی میتوان به "هیل" به عنوان یکی از افرادی که پیش نویس آن را در وزارت امور خارجه تهیه کرده بود اعتماد کرد. هرچند که "چرچیل" نیز بعدها به این موضوع اعتراف کرد و در روایتش درباره جنگ جهانی دوم گفت: «هجوم ۱۳۲۰ به ایران برای جلوگیری از نفوذ آلمان و عراق که به نوعی صنعت نفت آبادان را نشانه میرفت ضروری بود.»
انگلستان و امتداد غارت ایران
«شرکت نفت ایران و پرشیا» یا همان «ایران و انگلیس» از جهات مختلف برای امپراتوری انگلستان نقش حیاتی داشت. درآمد روزانه انگلستان از چاههای نفت ایران چیزی بیش از ۲۴ میلیون پوند تخمین زده شده است؛ معادل یک سال مالیات سالیانه. این مبالغ در دوران ریاضت اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم چیزی نبود که دولت انگلستان بتواند از آن چشمپوشی کند.
این شرکت در عین حال بزرگترین کارفرمای صنعتی در ایران نیز بود. بیش از ۶۳۰۰۰ نفر در آن استخدام بودند که البته تعداد بسیاری از نیروها غیر بومی و حتی غیر ایرانی بودند. در اواخر دهه ۲۰ شمسی روزنامههای ایران و حتی موسساتی مانند روزنامه اطلاعات، اغلب به این نکته اشاره میکردند که شرکت نفت ایران و انگلیس طی سالهای متمادی تنها رقمی ناچیز حدودا -۱۰۵ میلیون پوند- حق امتیاز به ایران داده که در مقابل میزان مالیاتی که به دولت بریتانیا داده و همچنین سود سهام به سهامداران بریتانیایی مبلغی بسیار ناچیز محسوب میشود. این وضعیت در کنار بی توجهی و توهین به نیروی کار ایرانی از دلایل دیگری بود که جامعه ایران را آماده یک جنبش ملی میکرد.
پروفسور "لارنس الول ساتن" که پیش از ورود به وزارت خارجه بریتانیا در شرکت نفت کار کرده بود در اثر خود به نام "نفت ایران" نوشته است: «شرکت نفت به نوعی شرکت استعماری شباهت دارد. روزنامه هایش به طور کامل به کشور میزبان بی اعتنا بودند. مقامات آن به غیر از تاسیسات و مناطق خود به ندرت وارد مناطق دیگر میشدند.
قوانین و قواعد آن به سمت ایجاد مانع نژادی گرایش داشت.» به نوشتهی او تفکیک نژادی به صورت تمام و کمال اجرا میشد چه در مسائل عمده همچون استخدام و چه در استفاده از اتوبوس و سینما و... رفتار نژادپرستانه انگلیسیها نه صرفا با کارگران و رتبههای پایینتر از خود بلکه با ایرانیهایی که مرتبه بالاتری داشتند نیز کاملا مشهود بود.
عزم ملی برای ملی شدن
قرارداد ۱۹۳۳ که در سال ۱۳۱۲ و بعد از لغو قرارداد دارسی توسط رضاخان با «شرکت نفت ایران و انگلیس» بسته شده بود نه تنها اوضاع را بهتر نکرد بلکه وضعیت بسیار بدتر شد. در مقابل امتیازات فراوان به انگلیسیها صرفا آموزش به افراد بیشتر، دست کشیدن از برخی اراضی که دیگر فاقد نفت بودند و افزایش اندک حق امتیاز، چیزی بود که نصیب ایرانیان میشد. این قرارداد را میتوان یکی از دلایل خشم بیشتر جامعه ایرانی دانست.
درخواست روسها برای بهرهمندی از نفت شمال، قدرت گرفتن حزب توده در بین آحاد مردم، رشد اندیشه ملیگرایی در کنار نفرت ایرانیان از انگلیسها برای دولت بریتانیا زنگ خطر بود؛ زنگ خطری که ملت ایران را در آستانه یک قرارداد ننگین دیگر قرار میداد؛ گس-گلشائیان موسوم به قرارداد الحاقی که به قرارداد ۱۹۳۳ ضمیمه میشد.
این قرارداد در همان ابتدا با مخالفت شدید تعدادی از نمایندگان مجلس ملی مواجه شد بهگونهای که برای ممانعت از پذیرش آن به دکتر محمد مصدق نامه نوشتند و از او درخواست حمایت کردند. البته پاسخ مصدق صرفا افزایش اندک امتیاز ایران بود نه مخالفت با کل قرارداد الحاقی.
این اقدام مصدق در کنار مخالفت او با طرح ملی شدن صنعت نفت که از سمت آیتالله کاشانی و برخی نمایندگان مجلس مانند حائری زاده، محمد مکی و مظفر بقائی در آبان ماه ۱۳۲۹ مطرح شده بود از کنشهای سیاسی مصدق است که شخصیت او را مبهم کرده و مورد توجه مخالفان او نیز قرار گرفته است.
در واقع هرچند مصدق به عنوان یکی از دو چهرهی بسیار مهم در نهضت ملی شدن صنعت نفت معرفی میشود، اما اسناد به جامانده بیانگر آن است که تا ماههای پایانی ۱۳۲۹ اظهارنظر روشنی درباره ملی شدن صنعت نفت نمیکند طوریکه به نظر میرسد برای او چندان اهمیت نداشته است. البته موافقان معتقدند باید مصدق را به عنوان رجل سیاسی زمان خود بررسی کنیم و نباید بریتانیای دیروز را با انگلستان امروز مقایسه کنیم. در حقیقت اقدامات او را با صفت محافظهکاری یا در بیانی دیگر سیاس بودن او توجیه میکنند.
هزینه استقلال دربرابر هزینه استعمار
اقدامات و مواضع برخی شخصیتهای موثر در ملی شدن نفت تا حدی گیج کننده است که حتی مورخان را در قضاوت اشخاص و رجال آن زمان با چالش مواجه کرده و منجر شده برخی کلیت ملی شدن صنعت نفت را نیز یک دستاورد ندانند.
عمده مخالفان ملی شدن صنعت نفت دلایلی بیان میکنند که اگر روحیه استقلالطلبی ایرانیان و حق طبیعی بهرهمندی از منابع ملی را فاکتور بگیریم میتواند توجیهاتی عقلانی به نظر برسد. برای مثال مخالفان معتقدند دولت ایران در شرایطی نبود که بتواند خودش مراحل اکتشاف و استخراج و صادرات نفت را انجام دهد همچنین هزینه نگهداری از پالایشگاهها به گونهای بود که مدیریت آن برای ایرانیان دشوار بود. در واقع ملی شدن صنعت نفت و رویدادهای بعد از آن مانند حضور آمریکاییها و هلندیها نشان داد که این نهضت هم شکست خورد. عبارت عدم توانایی ایرانیان حتی در ادارهی یک کارخانه سیمان که توسط رزمآرا مطرح شد در راستای همین باور بود.
در مقابل، موافقان، غلبه روحیه حق طلبی و مبارزه با استعمار را مورد توجه قرار داده و به مخالفان چنین پاسخ میدهند که استقلال و استعمار هر دو هزینه دارند هزینه استعمار، تحقیر ملی و هزینه استقلال، رنج روی پای خود ایستادن است.
اگر ۷۳ سال پیش ۲۹ اسفندی نبود و صنعت نفت ایران ملی نمیشد چه بسا این وابستگی، نسل اندر نسل ادامه مییافت تا جایی که ممکن بود دیگر امروز شاهد بهرهبرداری از میدانهای نفتی تماما ایرانی همچون میدان نفتی سپهر و جفیر نباشیم.
در حقیقت ایرادات مطروحه توسط مخالفین، بهای استقلالی بود که باید در برههای از تاریخ داده میشد چه ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ چه روز، ماه یا سالی دیگر. در نهایت ذکر این نکته ضروری است که استقلال به جز هزینه، دستاوردی بسیار مهم دارد که باید برای آن جشن گرفت و آن دستاورد، عزت ملی است.