The media could not be loaded, either because the server or network failed or because the format is not supported.
Beginning of dialog window. Escape will cancel and close the window.
End of dialog window.
روایت محسن رفیق دوست از رسیدن سانتی سانتی بلیزر امام به بالگرد در بهشت زهرا (س)
محسن رفیقدوست در گفتوگو با SNNTV به مناسبت ایام سالگرد پیروزی انقلاب: ازدحام جمعیت چنان بود که حتی برای نفس کشیدن، درِ ماشین را یواش باز میکردم! من ۵۰ نیروی امنیتی در فرودگاه داشتم و به آنها گفته بودم که دور ماشین را بگیرند. اما مردم هجوم آوردند و امام هم قصد داشت از ماشین پیاده شود. امام که دید در باز نمیشود، مرتب تلاش میکرد، به ایشان گفتم: «آقا، این در تا من نخواهم باز نمیشود! شما بفرمایید، قرارتان قطعه ۱۷ بهشت زهرا قطعی است؟» فرمودند: «بله» گفتم: «اگر الان پیاده شوید، گوشتان هم به قطعه ۱۷ نمیرسد!» در همین لحظات، یک هلیکوپتر ناشناس در محل فرودگاه آماده شد. گفتم: «آقا، این را برای شما آوردهاند که با آن به قطعه ۱۷ بروید.» امام لحظهای سکوت کرد. ناگهان آقای ناطق نوری بدون عبا و عمامه، مثل کسی که در استخر شنا میکند، روی سر مردم حرکت کرد و به طرف ماشین آمد! وقتی رسید، در را باز کردم، امام را در آغوش گرفت و با ایشان سلام و احوالپرسی کرد. مشکل جدید این بود که فرمان هیدرولیک ماشین قفل کرده و موتور آن سوخته بود! چارهای نبود؛ بچهها یک سانت یک سانت ماشین را بلند کردند و آن را کنار هلیکوپتر قرار دادیم! وقتی امام میخواست سوار هلیکوپتر شود، احمد آقا یک طرف و ناطق نوری طرف دیگر ایشان را گرفتند. من که پایینتر بودم، پاهای امام را گرفتم. در آخرین لحظه، شلوار سفید ایشان کمی بالا رفت و ساق پای امام پیدا شد… آن را بوسیدم! و امام سوار بر هلیکوپتر، به سمت تاریخ حرکت کرد.