آخرین اخبار:
کد خبر:۱۲۸۲۳۵۸
گزارش|

سوریه را رها کن فکری به حال ما کن!/ چگونه از دست دادن سوریه راه اسرائیل را برای حمله به ایران هموار کرد؟

سقوط سوریه، نه فقط یک تحول منطقه‌ای، بلکه یک زلزله ژئوپلیتیک است که خط مقدم دفاعی ایران را در هم شکسته و راه را برای تهدید مستقیم از سوی رژیم صهیونیستی هموار کرده است. این اتفاقات پوچ بودن شعارهایی نظیر «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن!» را آشکار می‌سازد؛ شعارهایی که با نادیده گرفتن این اصل بنیادین که امنیت ملی در خارج از مرزها تأمین می‌شود، عملاً به جسورتر شدن دشمنان کمک کرد.

به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری دانشجو ؛ در هیاهوی تحولات پیچیده منطقه غرب آسیا در دهه گذشته، در داخل ایران زمزمه‌هایی به شعارهایی بدل شد که در ظاهر، دغدغه‌مند معیشت و رفاه داخلی بودند، اما در باطن، حامل یک خلاء عمیق و خطرناک در تفکر استراتژیک به شمار می‌رفتند. شعارهایی نظیر «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» و به‌طور خاص «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن!»، یک دوگانه کاذب و ساده‌انگارانه میان «امنیت ملی» و «رفاه داخلی» ترسیم می‌کردند؛ غافل از اینکه این دو، نه در تقابل، که در رابطه‌ای طولی و کاملاً وابسته به یکدیگر قرار دارند. این نگاه، که امنیت را امری محصور به مرزهای جغرافیایی می‌پنداشت و هرگونه کنشگری در خارج از مرزها را هزینه‌ای بی‌فایده تلقی می‌کرد، امروز با از دست رفتن سوریه به عنوان یک متحد راهبردی، پیامدهای تلخ و ملموس خود را آشکار ساخته است. سقوط دولت سوریه، نه یک تحول منطقه‌ای دوردست، بلکه زلزله‌ای ژئوپلیتیک بود که گسل‌های آن مستقیماً امنیت ملی ایران را هدف گرفته و راه را برای تهدیدات وجودی، به‌ویژه از سوی رژیم صهیونیستی، بیش از هر زمان دیگری هموار کرده است.

 

 

خلاء تفکر استراتژیک: کالبدشکافی یک شعار ساده‌انگارانه

سوریه را رها کن فکری به حال ما کن!/ چگونه از دست دادن سوریه راه اسرائیل را برای حمله به ایران هموار کرد؟

برای درک عمق فاجعه، ابتدا باید به ریشه‌های فکری شعار «سوریه را رها کن» پرداخت. این تفکر بر چند فرض بنیادین اما اشتباه استوار بود:

1.  جدایی امنیت از اقتصاد: این نگاه، هزینه‌های حضور مستشاری ایران در سوریه را در تقابل مستقیم با بودجه‌های عمرانی و رفاهی کشور می‌دید. گویی می‌توان با ساختن دیواری به دور کشور، در داخل جزیره‌ای از ثبات اقتصادی ساخت، بی‌آنکه طوفان‌های منطقه آن را در هم بکوبد. این در حالی است که تاریخ و علم روابط بین‌الملل به ما می‌آموزد که هیچ توسعه اقتصادی پایداری، بدون وجود یک سپر امنیتی قدرتمند امکان‌پذیر نیست. امنیت، زیربنا و پیش‌شرط هرگونه رشد و شکوفایی است. سرمایه از محیط ناامن می‌گریزد، تجارت در سایه تهدید مختل می‌شود و چرخ‌های اقتصاد در غیاب ثبات، از حرکت باز می‌ایستند.

2.  درک محدود از "امنیت ملی": حامیان این شعار، امنیت ملی را به "دفاع از مرزها" تقلیل می‌دادند. در این دیدگاه، تا زمانی که دشمن به مرزهای جغرافیایی نرسیده، تهدیدی متوجه کشور نیست. این در حالی است که در دکترین‌های امنیتی مدرن، مفهوم "دفاع پیش‌دستانه" و "عمق استراتژیک" نقشی حیاتی دارد. یک قدرت هوشمند، تهدید را در نطفه و در فاصله هزاران کیلومتری از خاک خود خفه می‌کند، نه آنکه منتظر بماند تا آتش به دروازه‌های خانه‌اش برسد.جالب است بدانید رویکرد مشابه در تجاوز سرزمینی اسراییل به ایران در جریان جنگ تحمیلی دوم دنبال میشده است.

3.  غفلت از ماهیت جنگ سوریه: جنگ سوریه یک جنگ داخلی ساده نبود؛ بلکه یک جنگ نیابتی بین‌المللی با هدف بازآرایی نقشه ژئوپلیتیک خاورمیانه بود. هدف اصلی این جنگ، نه صرفاً سرنگونی بشار اسد، بلکه در هم شکستن "محور مقاومت" و محاصره کامل جمهوری اسلامی ایران بود. در چنین کارزاری، بی‌طرفی یا عقب‌نشینی، به معنای پذیرش داوطلبانه شکست و واگذاری میدان به دشمنان بود.

این خلاء فکری، که ناشی از غلبه نگاه کوتاه‌مدت و احساسی بر تحلیل‌های کلان و راهبردی بود، متوجه این حقیقت نبود که هزینه حضور در سوریه، در واقع "سرمایه‌گذاری" برای نخریدن "جنگ" در داخل ایران بود. هزینه‌ای که برای حفظ یک خاکریز حیاتی پرداخت می‌شد تا مجبور نباشیم هزینه‌ای به مراتب سنگین‌تر را برای جنگ در خیابان‌های کرمانشاه، اهواز و تهران بپردازیم.

 

سوریه: ستون فقرات معماری امنیت منطقه‌ای ایران

سوریه را رها کن فکری به حال ما کن!/ چگونه از دست دادن سوریه راه اسرائیل را برای حمله به ایران هموار کرد؟

برای فهم اینکه چرا از دست دادن سوریه یک شکست استراتژیک است، باید جایگاه بی‌بدیل این کشور در دکترین دفاعی و سیاست خارجی ایران را بازخوانی کنیم. سوریه تنها یک متحد نبود؛ بلکه شاه‌کلید و ستون فقرات ساختار امنیتی ایران در منطقه بود.

۱. عمق استراتژیک و خط مقدم نبرد:
سوریه، "عمق استراتژیک" جمهوری اسلامی ایران در غرب آسیا بود. این مفهوم به معنای توانایی یک کشور برای مدیریت تهدیدها و پیشبرد منافع خود در خارج از مرزهای سرزمینی‌اش است. حضور ایران در سوریه به این معنا بود که خط مقدم مقابله با بزرگترین تهدیدات امنیتی ایران، یعنی تروریسم تکفیری و رژیم صهیونیستی، صدها کیلومتر دورتر از مرزهای غربی کشور تعریف شده بود. این امر به ایران یک قدرت مانور بی‌نظیر و یک حاشیه امنیت حیاتی می‌بخشید. ما در سوریه نمی‌جنگیدیم که از بشار اسد دفاع کنیم؛ ما می‌جنگیدیم تا از امنیت ملی ایران در دورترین نقطه ممکن دفاع کنیم.


۲. حلقه طلایی و شاهراه محور مقاومت:
محور مقاومت، متشکل از ایران، سوریه، حزب‌الله لبنان، انصارالله یمن و گروه‌های مقاومت فلسطینی، یک زنجیره دفاعی در هم تنیده برای مقابله با توسعه‌طلبی آمریکا و اسرائیل در منطقه است. در این زنجیره، سوریه نقش "حلقه اتصال" یا شاهراه حیاتی را ایفا می‌کرد. این کشور تنها پل زمینی بود که از طریق آن، حمایت‌های لجستیکی، تسلیحاتی و معنوی ایران به قدرتمندترین بازوی بازدارنده خود یعنی حزب‌الله لبنان می‌رسید. بدون سوریه، این شریان حیاتی قطع شده و حزب‌الله در محاصره  قرار می‌گیرد.

۳. ایجاد موازنه وحشت و بازدارندگی چندوجهی علیه اسرائیل:
تا پیش از سقوط سوریه، رژیم صهیونیستی با یک کابوس استراتژیک روبرو بود: جنگ چند جبهه‌ای. این رژیم می‌دانست که هرگونه اقدام نظامی علیه ایران یا حزب‌الله، می‌تواند به طور همزمان جبهه‌های لبنان و سوریه (بلندی‌های جولان) را علیه او فعال کند. این موازنه وحشت، توان عملیاتی و برنامه‌ریزی نظامی اسرائیل را به شدت محدود و تحلیل می‌برد و بخش بزرگی از توان ارتش آن را معطوف به مرزهای شمالی‌اش می‌کرد. حضور ایران در سوریه، وزنه این بازدارندگی را به شکل چشمگیری سنگین‌تر کرده بود.

 

 

جهان پس از سوریه: هموار شدن مسیر تجاوز اسرائیل

سوریه را رها کن فکری به حال ما کن!/ چگونه از دست دادن سوریه راه اسرائیل را برای حمله به ایران هموار کرد؟

انتقال ادوات پدافندی به سوریه توسط ایران که میتوانست خط اول دفاع کشور را تقریبا هزار کیلومتر خارج از مرز ها جا به جا کند

 

اکنون که گرد و غبارها در دمشق فرونشسته و آن خاکریز استراتژیک از دست رفته است، ابعاد فاجعه‌آمیز این شکست راهبردی خود را نمایان می‌سازد. از دست دادن سوریه، موازنه قدرت در منطقه را به شکلی خطرناک به ضرر ایران تغییر داده است:

۱.آسیب به جغرافیای مقاومت:
اولین و مستقیم‌ترین پیامد، شکسته شدن پیوستگی جغرافیایی محور مقاومت است. ایران اکنون برای حمایت از متحد کلیدی خود، حزب‌الله، با چالش‌های لجستیکی عظیمی روبروست. 

۲. تمرکز استراتژیک اسرائیل بر ایران:
با حذف جبهه سوریه، کابوس جنگ چند جبهه‌ای برای اسرائیل به یک رؤیای شیرین تبدیل شده است. این رژیم اکنون می‌تواند بخش اعظم توان نظامی، اطلاعاتی و تمرکز استراتژیک خود را که پیش از این صرف مهار جبهه سوریه می‌شد، مستقیماً بر روی هدف اصلی، یعنی ایران، متمرکز کند. دیگر نیازی به تقسیم قوا و نگرانی از گشوده شدن جبهه جولان نیست. راه برای طراحی یک حمله احتمالی به تأسیسات حیاتی ایران، از منظر نظامی و استراتژیک، بسیار هموارتر از گذشته شده است.

۳. تضعیف بازدارندگی پیش‌دستانه:
ایران مهم‌ترین پایگاه دفاع پیش‌دستانه خود را از دست داده است. میدان نبرد، از حومه دمشق و قنیطره، به مرزهای غربی ایران و عمق خاک عراق منتقل شده است. این یعنی کاهش زمان واکنش، افزایش آسیب‌پذیری و از دست دادن ابتکار عمل استراتژیک. دشمن اکنون یک گام بزرگ به ما نزدیک‌تر شده است.

۴. پیروزی روانی و اطلاعاتی برای دشمن:
سقوط دولت متحد ایران در سوریه، یک پیروزی بزرگ روانی و تبلیغاتی برای محور عبری-عربی-غربی است. این اتفاق، به روایت "ایرانِ در حال تضعیف" دامن می‌زند و متحدان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای دشمن را برای افزایش فشار بر تهران جسورتر می‌کند. از منظر اطلاعاتی نیز، اسرائیل با نفوذ در ساختار جدید حاکم بر سوریه، به یک بهشت جاسوسی در نزدیکی مرزهای ایران و عراق دست خواهد یافت.

 

 

هزینه گزاف یک بینش غیر استراتژیک

سوریه را رها کن فکری به حال ما کن!/ چگونه از دست دادن سوریه راه اسرائیل را برای حمله به ایران هموار کرد؟

توییت رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس دهم راجع به سوریه پسا سقوط

 

سوریه را رها کن فکری به حال ما کن!/ چگونه از دست دادن سوریه راه اسرائیل را برای حمله به ایران هموار کرد؟

بازگردیم به شعار آغازین: «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن!». تحلیل استراتژیک نشان می‌دهد که این شعار، نه راه حلی برای مشکلات داخلی، بلکه دعوتی ناآگاهانه برای تشدید ناامنی و استقبال از تهدید بود. "فکر به حال ما" کردن، دقیقاً در گرو "رها نکردن سوریه" بود. آن حضور پرهزینه، بیمه امنیت ملی ایران در برابر یک تهدید به مراتب پرهزینه‌تر، یعنی جنگ تمام‌عیار بود.

 

امروز، با از دست رفتن سوریه، ایران در موقعیت به مراتب شکننده‌تر و خطرناک‌تری قرار گرفته است. راه اسرائیل برای تهدید مستقیم ایران هموارتر شده، محور مقاومت یک ضربه کاری خورده و عمق استراتژیک کشور به شدت کاهش یافته است. این واقعیت تلخ، باید درسی بزرگ برای همه باشد: امنیت ملی یک مفهوم پیچیده، چندلایه و درهم‌تنیده است که نمی‌توان آن را با شعارهای ساده و احساسی تقلیل داد. درک منافع ملی و دفاع از کیان کشور، نیازمند یک بینش عمیق، کلان و استراتژیک است؛ بینشی که می‌داند گاهی برای دفاع از "خانه"، باید در سنگر همسایه جنگید. غفلت از این اصل بنیادین، هزینه‌ای جز تضعیف "خانه" و گستاخ‌تر شدن "دشمن" در پی نخواهد داشت.



ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار