کد خبر:۱۵۴۶۰۳
سلسله مباحث علم ودين - 1

سيري در زمينه‌هاي آغازين تقابل علم و دين - بخش اول

آنچه در باب نزاع ميان علم و دين در اذهان ما نقش بسته است و همين مخالفت كوركورانه كليساي جزم انديش با پيشرفت‌هاي علمي و ماجراي دادگاه‌هاي تفتيش عقايد است، اما بايد دانست اين تنها بخشي از كل واقعه است كه به ما نمايانده شده و كمتر به بخش‌هاي ديگر اين امر پرداخته شده است.
گروه علمي «خبرگزاري دانشجو»، معصومه نديري، كارشناس ارشد علوم اجتماعي؛ «علم» و «دين» هر دو از منابع معرفت در انديشه بشري اند و هنگامي كه گفته مي شود «علم ودين» رابطه اين دو منبع معرفتي مد نظر است، اين رابطه در انديشه هاي گوناگون از يك رابطه متضاد و متباين گرفته تا رابطه اي متقابل و متكامل، طرح و بست شده است.
 
البته اولين بار اين رابطه با مفهوم تضاد طرح گرديد و طرح اشكال ديگر اين رابطه با هدف پاسخگويي به اولين ادعاي اين طرح يعني همان تضاد علم و دين روي كار آمد؛ اين امر يعني ترسيم اشكال مختلف روابط علم و دين برآمده از افاده هاي متفاوت از علم و دين شده و نيز تفاوت در نگاه هاي هستي شناسي و شناخت شناسي بوده است.
 
رابطه علم و دين از منظرگاه هاي متفاوت مانند كلام، فلسفه و  ... قابل بررسي است و موضوعات بسيار گسترده اي پيرامون روابط اين دو منبع معرفت و پيامدهاي اتخاذ هر ديدگاه در معرفت بشري مطرح است.
 
آنچه اين يادداشت و شماره بعدي آن ارائه خواهد داد، صرفاً بررسي تاريخچه تشكيل اين بحث است.
 
همچنين لازم به ذكر است، مرور اين تاريخچه نه صرفاً يك تاريخ گويي و يا مقدمه اي تاريخي، بلكه به راهي است كه به خوبي چرايي و چگونگي طرح چنين مباحثي را به ما نشان مي دهد و همين امر در فهم زواياي گوناگون بحث و نواقص اوليه طرح چنين دعوايي پرفايده است.
 
به همين خاطر بهتر است قبل از پرداختن به مباحث زمينه اي و چارچوب هاي اساسي در اين باره، به سراغ جغرافيا و تاريخ ظهور اين مناقشه بپردازيم.
 
بروز و ظهور علني داستان تقريبا از اروپاي قرن 18 ميلادي و همان محاكمه گاليله توسط كليسا آغاز شد و از آن پس به طور آشكار نزاعي بين پيروان علم و اصحاب كليسا در گرفت و بعدها در قرن 19 به آتشي دامن گير تبديل شد.
 
آنچه در اذهان ما نيز نقش بسته است، همين مخالفت كوركورانه كليساي جزم انديش با پيشرفت هاي علمي و ماجراي دادگاه هاي تفتيش عقايد است، اما بايد دانست اين تنها بخشي از كل واقعه است كه به ما نمايانده شده و كمتر به بخش هاي ديگر پرداخته شده است!

برخلاف آنچه تصور مي كنيم دانشمندان بسياري در آن زمان همچون مسيو پول كوش و بسياري ديگر كه نامشان در سانسور بزرگ تاريخ، مكتوم ماند در انديشه خود بر تعارض و تضاد بين علم دين قائل نبودند، اما كم كم بين اصحاب علم و كليسا اين اختلاف در گرفت و فراگير شد.
 
در علل اين واقعه به مسائلي چون؛ تحريفات غير عقلايي شديد در دين مسيحيت، جزم انديشي كليسا، وجود گرايشات ضد مذهب در ميان اهل علم و سخت گيري كليسا بر عالمان از ترس از دست رفتن قدرتشان اشاره شده است، البته پيشرفت هاي چشمگير و تحولات عيني حاصل از علم تجربي نيز در تسخير اذهان به نفع خود موثر بوده است.(2)
 
اما در اين بين افرادي چون مرحوم علامه جعفري، به بيان دلايل عميق تري پرداخته اند و علي رغم آنكه رجوع تاريخي به شكل گيري نزاع بيانگر تأثير عوامل از پيش گفته است، اما ايشان به خوبي چالش هايي را در بحث ايجاد نموده اند كه مي تواند بيانگر ذهنيت امروزي داعيان تخالف علم و دين باشد.
 
از جمله اين موارد اين است كه در دين مسائل تعبدي وجود دارد كه ممكن است با علم كنوني بشري يا در كل عقل بشر قابل فهم و توضيح نباشد و چون انسان دليل اين امر را نمي داند به زدن برچسب ضد عقلاني بودن دين مبادرت نمايد و همين مسير نهايتا به صدور حكم تعارض دين با عقل و علم، منجر شود.(3)
 
از جايي كه علم امروز داعيه ي عقلايي بودن دارد و بشر كنوني عقل را -بدون توجه به كاستي هايش- چراغ هدايت خويش مي داند، به نظر مي رسد يكي از چالش هاي بحث همين نكته باشد، اما سوالي كه در اينجا به ذهن متبادر مي شود اين است كه بشر و علم موجود داعيه داشتن كدام عقل را دارند كه دين را در تعارض با آن مي بينند؟
 
 در واقع اين همان بحثي است كه بايد طرح شود و جواب بگيرد. تعارض بين كدام علم و كدام دين؟ همانطور كه ديديم علم با ويژگي هاي خاصي كه در قرن 18 به بعد سربرآورد و شكلي خاص از انديشيدن و ديدن جهان هستي و تصميم گيري كه نامش را عقل گذاشتند با دين تحريف شده اي چون مسيحيت آن روز و قدرت خواهي و اشتباهات مفرط اربابان كليسا، موجد طرح  اين دعوا شد.

از همين جا است كه مرحوم علامه جعفري آن را نزاع بين علم و دين نمي دانند و نزاعي بين عالمان و مومنين به يك مشي خاص از انديشه و دين كه هر دو داراي نقايص فراوان بوده اند، مي پندارند.(4)
 
آخرين نكته اي كه در اين بحث به آن اشاره مي كنيم اين است كه دو رويه را تا همين تاريخ يعني اروپاي قرن 18 و 19 بايد از هم تفكيك كرد؛ آنان كه حكم مطلق به جدايي دين و علم دادند و منكر ذاتي دين شدند و آنان كه عرصه معرفتي دين و علم تجربي را از هم مجزا دانسته و حكم به افتراق اين دو از اين وجه دادند كه اصلا حوزه هاي معرفتي آن ها از يكديگر جدا مي باشد و به انكار ذاتي دين متمسك نشدند.
 
هر چند بحث در اين باره بسيار است كه آنچه ادعاي گروه دوم بوده، برچه مبنايي است آيا اين را خود دين ادعا كرده يا ادعاي ايشان است و اينكه آيا نتيجه اين دو تفكر در عينيت و در نتيجه فرقي خواهد داشت و مسائل ريز و جزئي ديگري كه فرصت پرداختن به آنها در اين مجال نيست.
 
اين تقريبا كليت طرح بحث و نحوه پيشروي اين ادعا در غرب تا قرن نوزده ميلادي بود. ادامه بحث از نحوه پيشروي اين نگاه (تعارض و تباين علم و دين) در غرب و اثرات و پيامدهاي آن بر معرفت شناسي در غرب كه خود منشأ تغييرات بسيار ديگري در جامعه شده است موضوع شماره بعدي اين يادداشت خواهد بود.
 
البته نا گفته نماند نگاه به تاريخچه و نحوه ورود اين نوع نگاه به جامعه ما و واكنش هاي صورت گرفته در قبال آن نيز در شماره هاي بعدي مطرح مي شود تا بعد از طرح اين تاريخچه در سلسله يادداشت هاي بعدي به بررسي تخصصي مباحث، ادعاها و مسائل موجود در نگاه هاي مختلف پيرامون روابط علم و دين بپردازيم.
 
پي نوشت ها:
1. -، ماهنامه اندیشه حوزه ،سال هفتم، شماره ششم، ص34
2. ایان بار پور، علم ودین، ص 3-5
3. محمدتقي جعفري، علم و دين در حيات معقول، انتشارات موسسه حفظ و نشر آثار علامه طباطبايي،1384 فصل اول
4. همان.
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار