کد خبر:۱۵۵۴۵۴
سلسله مباحث علم و دين -2

سيري در زمينه‌هاي آغازين تقابل علم و دين- بخش دوم

بعد از اقامه دعواي علم و دين در اروپا، انديشمندان مواضع مختلفي در اين باره اتخاذ كردند و تلاش‌هاي مختلفي براي اثبات يا رد اين ادعا انجام گرفت كه اين تلاش‌ها پيامدهاي گوناگوني را در جهان علم به همراه داشت ...

گروه علمي «خبرگزاري دانشجو» - معصومه نديري؛ در بخش اول نحوه، چرايي و چگونگي طرح دعواي علم و دين طرح و بحث شد؛ در اين بخش مواضع مختلف انديشمندان نسبت به چنين ادعايي در غرب و پيامدهاي هر يك از اين مواضع بررسي مي شود.


مواضع مختلف انديشمندان در غرب


تقريباً تمام انديشمندان در غرب كه پیرامون رابطه علم و دين موضعي داشته و مطلبي بيان كرده اند را مي توان به سه دسته تقسيم كرد:


1- آنهايي كه قائل به تباين و تعارض ميان دين نبودند؛ اين گروه كه اكثراً صاحبان تفكر معروف و متقدم در غرب هستند، دعوا را همان دعواي اربابان كليسا با علم جديد مي ديدند. اين گروه به لحاظ زماني در اوايل قرن 17 تا اواخر قرن 18 حضور داشتند.


سه نكته معمولاً در ذكر موضع اين افراد مغفول مي ماند و لازم است توجه بيشتري بدان شود؛ اول اينكه در اين دوران بيشترين بحث - نه تمام آن - بر سر اختلاف دين با علم تجربي بود و اين انديشمندان چنين چيزي را ناصحيح مي دانستند؛ لذا معلوم نيست كه موضع آنها در برابر علوم انساني و نحوه مديريت جامعه در جهان جديد و نسبت آن با انديشه ديني چه بوده باشد.


دومين مسئله هم اين است كه اين افراد اعتقادات مذهبي خود را مستقل از كليسا و كتاب مقدس بيان مي كردند؛ يعني به عنوان يك مومن به خداوند نظرشان اين بود كه آنچه كشف مي كنند بخشي از آفرينش خداوند است و خداوند هرگز نظري مخالف كشفياتشان ندارد؛ در واقع اينان دانشمنداني با گرايش هاي معنوي بودند كه بعضا با كليسا يا بخشي از محتويات عهدين مشكل داشتند كه اين موضوع از ارجاعات كلامي آنان به خوبي مشخص است؛ به عنوان نمونه مي توان به گاليله يا كپلر اشاره كرد كه كپلر (پدر نجوم جديد، به تعبير غربيان) در مقدمه كتاب خود نوشته است «خدايا تو را سپاس كه توفيق دادي چند نشانه از نشانه هاي تو را كشف كنم و در خدمت بندگانت قرار دهم.» (1)


و نكته آخر را بايد با اشاره به دسته بندي ايان باربور از تعارضات مطرح در باب علم و دين توضيح داد. وي در كتاب علم و دين خود مي گويد تعارضات علم و دين در آن دوران عمدتا حول سه محور بوده است. تعارض در روحيه علمي و روحيه ديني، تعارض ميان گزاره هاي علمي و گزاره هاي ديني و تعارض ميان جهان بيني علمي و جهان بيني ديني.(2)

بر اين اساس بايد گفت متفكران اين دوران، كه مخالف تعارض علم و دين بودند عمدتا متوجه عدم تعارض بين روحيه علمي و روحيه ديني بودند؛ چرا كه دو مورد ديگر را بدون توجه به متن كتاب مقدس و تعليمات كليسا نمي توان بحث كرد و همان طور كه اشاره شد اين گروه از متفكران نظر شخصي خود را به عنوان يك مومن بيان مي داشتند و به دنبال رفع اتهام از آموزه هاي مسيحي و يهودي نبودند.
 
2- آنهايي كه قائل به تباين ميان علم و دين بودند؛ اين گروه به لحاظ زماني تقريبا از اوايل قرن 18 به بعد و در پي تلاش هايي براي حل دعواي علم و دين ظهور كردند. در واقع موضع آنان به نوعي، جبهه گيري در برابر آناني بود كه مي گفتند بين دين و علم تعارض و تضاد وجود دارد. در تلاش اينان عمدتا دفاع از آموزه هاي مسيحي ديده مي شود؛ چيزي كه گروه اول چندان توجهي به آن نداشت.
 
در واقع اين گروه برآن شدند تا با بيان اين ادعا كه ساحت علم و ساحت دين از همديگر جدا هستند، موضوعات آنان و روش هايشان از هم مجزا است و اصلا ربطي به يكديگر ندارند، از تجاوز دين به حوزه هاي علمي جلوگيري كنند. آنان ضمن اينكه عمدتا از مومنين به خداوند و عهدين بودند، تعريف خاصي از علم و تعريف خاصي از دين ارائه دادند كه طبق آن تعريف كاملا حوزه كاري اين دو منبع معرفت را از هم جدا مي ساخت و انتظارات جديدي از دين را القا مي نمود كه در واقع يك نوع نگاه حداقلي به دين و ريشه هاي سكولارمآبانه داشت. سكولار به معني تفكيكي ساحت دين از علم و اجتماع و سياست و ... .
 
شايد معروفترين نمونه از اين دست دكارت باشد. او كه گفته بود : «نه علم دين را در تنگنا قرار مي دهد و نه دين علم را، استقلال هر دو قابل پذيرش است؛ زيرا ميدان علم طبيعت است و وسايل آن رياضيات و تجربه است و ميدان دين روح انسان است كه به سوي ابديت سرازير مي شود». (3)
 
3- آن هايي كه قائل به تضاد و تعارض ميان علم و دين بودند؛ این گروه همانطور که وصفشان در یادداشت شماره قبل رفت با استناد به آموزه های مسیحی و متون کتاب مقدس و نیز رفتارهای کلیسا استدلال می کردند که بین دین و علم تعارض وجود دارد. آنان عمدتاً علم را با عقل همسنگ می گرفتند و دین را مقابل عقل قرار می دادند.
 
این گروه، به شدت تحت تأثیر عینیت علم تجربی و موفقیت های چشمگیر آن بودند و از سوی دیگر از بین خرافات کلیسایی و تحریف های کتاب مقدس با اصل دین تفاوت قائل نبودند.
 
پيامد ها در غرب

به سبب تحریفات زیاد مسیحیت، رشد روزافزون علم تجربی و مخالفت های سرسختانه کلیسا در کنار سایر تحولات معرفتی در غرب، آتش افروخته شده بین علم و دین نه تنها فروکش نکرد که روز به روز شعله ورتر شد و کم کم موجد تغییرات مستقیم و غیرمستقیم زیادی گردید.

تقریبا گروه اول تفوق چندانی نیافتند و کار در این حوزه به دست قائلین به تباین میان علم و دین و قائلین به تضاد و تعارض بین علم و دین افتاد.

از مهمترین تأثیرات و تغییرات ایجاد شده به واسطه این نگاه در حوزه علوم انسانی رخ داد و به شدت آن را متأثر ساخت. چه گفته شود علم و دین دو ساحت جدا از هم دارند و چه گفته شود دین خرافه گرا است و در مقابل عقل و علم قرار دارد حاصل یک چیز خواهد بود. پیدایش علم انسانی سکولار ابتدا با ادعاهایی مطرح شد که در پیروی علم انسانی از علم تجربی و تفوق نگاه پوزیتیویستی در علم ریشه داشت.
 
ادعای بی طرفی ارزشی، ادعای یکسانی قانون حاکم بر جوامع انسانی مختلف و مانند اینها ابتدا مطرح شد و وجاهت علمی خاصی برای علوم انسانی جدید خصوصا خانواده بزرگ علوم اجتماعی آن پدید آورد. گرچه اینها تماماً ادعاهای خامی بود و رجوع به منابع اولیه امثال کنت و دورکیم به خوبی تجویزی بودن، ارزش گرایی و ترویج دین جدید غرب را نشان می دهد.

کار این علم جدید با ادعای جدایی ساحت علم و دین از هم نهایتاً به رو شدن دست این تفکر انجامید و روان شناسی و خصوصاً جامعه شناسی که اوج سکولاریزه شدن اندیشه درغرب بودند، به خود اجازه ورود به ساحت دین را دادند، تا جایی که نهایتاً جامعه شناسی دین پا به عرصه وجود گذاشت.

زمانی پیروان علم جدید در غرب به دین گفته بودند باید فقط به ماوراء بپردازد و طبیعت را در اختیار عقل گذارد، اما کم کم همان ها وارد عرصه دین شدند، از انکار ماوراء شروع کردند - موضوعی که خود پیشتر گفته بودند از موضوعات علم نیست- بعدها با اصلاحاتی از صحبت کردن بر سر ماورا دست برداشتند و فقط به تبیین دین و دینداری پرداختند که عمدتاً با سخره دینداران و مناسک دینی همراه بود.

به هر حال آنچه در این کلام مهم است، همین اشاره است که چگونه این علم و اندیشه جدید در غرب ابتدا به تخریب دین پرداخت و با طرح ادعای جدایی ساحات علم و دین از هم موفق به حذف دین از حوزه های علمی و اجتماعی شد، اما خود بعداً به تمام چیزهایی که گفته بود پایبند نماند و پا جای پای کلیسا در غرب گذاشت.

علاوه بر این تغییرات که در حوزه هستی شناسی و شناخت شناسی متأثر از این نگاه، رخ داده بود، بالتبع حوزه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز متأثر شدند و طی تغییراتی آهسته و پیوسته در اثر مداخله این علم، جهان اجتماعی و فردی افراد نیز تغییر یافت.

در شماره بعدي اين نوشتارها نحوه ورود اين بحث به ايران، پيامدهاي آن و نحوه مواجهه انديشمندان مسلمان به چنين طرح دعوايي بررسي خواهد شد و پس از آن مطالب به بررسي هاي فني و علمي از منظر علوم گوناگون به مباحث مطرح پيرامون رابطه علم و دين اختصاص داده خواهد شد.
 
پی نوشت ها:

1- محمدتقی جعفری، علم و دین در حیات معقول، انتشارات موسسه حفظ و نشر آثار علامه جعفری
2- ایان باربور،علم ودین،ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی
3- امیل بوترو، علم ودین ترجمه احمدفواد
 
معصومه نديري، كارشناس ارشد علوم اجتماعي
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار