کد خبر:۱۶۷۹۷۶
مناظرات مكتوب – ديدگاه‌هاي سروش و احمدي؛ 7

وحی همان احساس پیامبر است / اقیانوس وحی در انگشتانه علم تنك‌مايه تجربي بشر نمي‌گنجد

در مقابل نظر سروش که وحی را همان احساس پیامبر و تجربه‌های او مي داند، حجت‌الاسلام احمدی معتقد است كه اقيانوس ناپيداي كرانه غيب و وحي در انگشتانه حقير عقل و علم تنك‌مايه تجربي بشر نمي‌گنجد.
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ سروش در گفت‌وگو با خبرنگار هلندي چنين گفته كه بنا به روايات سنتي، پيامبر تنها وسيله بود. وي پيامي را كه از طريق جبرئيل به او نازل شده بود منتقل مي‌كرد، اما به نظر من پيامبر نقش محوري در توليد قرآن داشته است.

استعاره شعر، به توضيح اين نكته كمك مي‌كند كه نيرويي بيروني او را در اختيار گرفته است، اما در واقع شخص پيامبر همه چيز است؛ آفریننده و تولیدکننده.

بحث درباره اینکه آیا این الهام از درون است یا از بیرون حقیقتا اينجا موضوعيتي ندارد؛ چون در سطح وحي تفاوت و تمايزي ميان درون و برون نيست. اين الهام از نفس پيامبر مي‌آيد و نفس هر فردي الهي است، اما پيامبر با ساير اشخاص فرق دارد؛ از اين رو كه او از الهي بودن اين نفس آگاه شده و اين وضع بالقوه را به فعليت رسانده است.

نفس پيامبر با خدا يكي شده است، سخن مرا اين جا به اشتباه نفهميد اين اتحاد معنوي با خدا به معناي خدا شدن پيامبر نيست، اين اتحادي است كه محدود به قد و قامت خود پيامبر است. اين اتحاد به اندازه بشريت است، نه به اندازه خدا.

سروش: وظیفه پیامبر آن است که به وحی بی صورت، صورت ببخشد

جلال‌الدين مولوي، شاعر و عارف، اين تناقض‌نما را با ابياتي به اين مضمون بيان كرده است كه «اتحاد پيامبر با خدا، همچون ريختن بحر در كوزه است»، اما پيامبر به نحوي ديگر نيز آفريننده وحي است.

آنچه پيامبر از خدا دريافت مي‌كند، مضمون وحي است، اما اين مضمون را نمي‌توان به همان شكل به مردم عرضه كرد؛ چون بالاتر از فهم آنها و حتي وراي كلمات است. اين وحي بي‌صورت است و وظيفه شخص پيامبر اين است كه به اين مضمون بي‌صورت، صورتي ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد.

سروش: حالات روحی پیامبر در نحوه انتقال وحی و نیز متن وحی نقش دارد

پيامبر باز هم مانند يك شاعر، اين الهام را به زباني كه خود مي‌داند و به سبكي كه خود به آن اشراف دارد و با تصاوير و دانشي كه خود در اختيار دارد، منتقل مي‌كند. شخصيت او نيز نقش مهم در شكل دادن به اين متن ايفا مي‌كند حتي تاريخ زندگي پيامبر، پدر، مادر، كودكي و احوالات روحي او نيز در آن نقش دارند.

اگر قرآن را بخوانيد، حس مي‌كنيد كه پيامبر گاهي اوقات شاد و طربناك و بسيار فصيح است، در حالي كه گاهي اوقات پرملال و در بيان سخنان خويش بسيار عادي و معمولي است، تمام اين‌ها اثر خود را در متن قرآن باقي گذاشته‌اند و اين همان جنبه كاملا بشري وحي است.

دیدگاه سنتی: وحي مي‌تواند در مسائل مربوط به اين جهان و جامعه انساني اشتباه كند

از ديدگاه سنتي، در وحي خطا راه ندارد، اما امروزه، مفسران بيشتري فكر مي‌كنند وحي در مسائل صرفا ديني مانند صفات خداوند، حيات پس از مرگ و قواعد عبادت خطاپذير نيست.‌

آنها مي‌پذيرند كه وحي مي‌تواند در مسائلي كه به اين جهان و جامعه انساني مربوط مي‌شود، اشتباه كند. آنچه قرآن درباره وقايع تاريخي، ساير اديان و ساير موضوعات عملي زميني مي‌گويد، لزوما نمي‌تواند درست باشد.

اين مفسران اغلب استدلال مي‌كنند كه اين نوع خطاها در قرآن خدشه‌اي به نبوت پيامبر وارد نمي‌كند؛ چون پيامبر به سطح دانش مردم زمان خويش فرود آمده است و به زبان زمان خويش با آنها سخن گفته است.

سروش: دانش پيامبر در حد دانش مردم هم عصرش بوده نه بیشتر

من ديدگاه ديگري دارم و فكر نمي‌كنم كه پيامبر به زبان زمان خويش سخن گفته باشد در حالي كه خود دانش و معرفت ديگري داشته است، وي حقيقتا به آنچه مي‌گفت باور داشته است. اين زبان خود او و دانش خود او بود و فكر نمي‌كنم دانش او از دانش مردم هم عصرش درباره زمين، كيهان و ژنتيك انسان‌ها بيشتر بوده است.

پيامبر دانشي كه ما امروز در اختيار داريم نداشته است و اين نكته خدشه‌اي هم به نبوت او وارد نمي‌كند؛ چرا كه او پيامبر بود نه دانشمند يا مورخ. اين سخن را كه نبوت مقوله‌اي است بسيار عام و نزد اصناف مختلف آدميان يافت مي‌شود، هم در اسلام شيعي و هم نزد عارفان وجود دارد.

متكلم بزرگ شيعي، شيخ مفيد، امامان شيعه را پيامبر نمي‌داند، اما تمام ويژگي‌هايي را كه پيامبران دارا هستند به آنها نسبت مي‌دهد، همچنين عارفان نيز عمدتا معتقدند كه تجربه آنها از جنس تجربه‌هاي پيامبران است و باور به اين نيز كه قرآن يك محصول بشري و بالقوه خطاپذير است در عقايد معتزله دال بر مخلوق بودن قرآن به طور تلويحي آمده است.

مولوي در جايي مي‌گويد كه قرآن آيينه‌هاي ذهن پيامبر است، آنچه در دل سخن مولوي مندرج است اين است كه شخصيت پيامبر تغيير احوال و اوقات خوب و بد او همه در قرآن منعكس است.

حجه‌الاسلام احمدي: آن عامل دروني پيامبر كه نامش را تجربه نبوي نهاده‌اند با نبوغ آن سياستمدار و سردار جنگ چه تفاوتي دارد؟ چرا نام آن را الهام و تجربه نبوي و نام اين را درون جوشي و حدس و نبوغ بگذاريم؟
 
ميان نبوغ چنگيز و چرچيل و عمروعاص از يك سو و درون‌جوشي پيامبران از سوي ديگر چه فرقي مي‌توان قايل شد؟

با قبول بشريت ‌و تاريخيت خود دين و تجربه ديني كه راه ارتباط با غيب و فرشته وحي بيروني را يكسره مسدود ساخته است ميان نبوغ چنگيز، چرچيل، تيمور، هيتلر و عمروعاص از يك سو و درون‌جوشي پيامبران از سوي ديگر چه فرقي مي‌توان قايل شد و آيا يكي را نبوغ و ديگري را نبوت ناميدن گزافه و تحكيم نيست؟

همه ماترياليست‌هاي سرسخت و ملحدان و منكران نبوت هم پيامبر را نه تنها فردي تنك‌مايه و ميان‌حال بلكه نابغه‌اي بزرگ و حتي برخي او را بزرگ‌ترين نابغه روزگار دانسته‌اند و اين همان تفسير مادي وحي است.

بي‌هيچ دليل و فقط براي هماهنگ‌سازي با تئوري‌هاي موجود وحي را به جاي نبوغ تجربه نبوي ناميدن براي كسي كه از بيرون داوري مي‌كند و از ماهيت آن تجربه و احساس بي‌خبر است گزافه‌اي بيش نيست؛ زيرا داوري ناظر بيروني فقط و فقط بر اساس گفته خود همان صاحب تجربه است.
 
حق نداریم وحی را تفكر حسي، تجربي و عرفي بدانیم

اگر ما پيامبر را صادق مي‌دانيم بايد آنچه را كه مي‌گويد بپذيريم و حق نداريم آن را به دلخواه خود در قالب تفكر حسي، تجربي، عرفي و يا در قالب فرضيات خويش درآوريم و در نتيجه ناگزير شويم تكه‌تكه و پاره‌پاره و مثله‌اش كنيم و به هر پاره آن به گزافه نامي بگذاريم و پاره‌اي بسيار اندك و خرد از آن را با اما و اگر بپذيريم و بقيه را يكسره به يك سو نهيم.
 
كشمكش ميان عقل عرفي و آراء فلسفي از يك سو و وحي و معارف فراحسي از سوي ديگر
 
در واقع تقرير مطلب اين است كه كسي مي‌گويد اين مطالب با اين ساختار بياني و زباني از سوي خدا به من وحي مي‌شود و فرشته حامل وحي را هم مي‌بينم كه يكايك اينها را به من القا يا املا مي‌كند و خودم هيچ نقشي در آن ندارم پس يك ناظر عمومي که از ماهيت يافته او ناآگاه است و می‌آید و مي‌گويد: «آن چيزي كه مي‌گويي يافته‌ام و نامش را وحي نهاده‌اي احساسي است و آن هم كه مي‌گويي فرشته ديده‌ام و از سوي خدا پيام داده و پيامش هم اين مطلب مربوط به مبدا و معاد و شرايع و اخلاق است با اين ساختار زبان و بيان همه اين يافته‌ها (و در واقع ساخته‌‌هاي) ذهن و ضمير خود توست؛ زيرا تفكر تجربي و عرفي و تئوري‌هاي فلسفي و علمي متداول من گفته‌هاي تو را بر نمي‌تابد. من هستم كه بايد با روان‌شناسي و روان‌كاوي شخصيت و حالات تو تكليف تو را روشن كنم اگر چيزي از آنچه مي‌گويي در قالب تفكر و تئوري من گنجيد والا فلا‼

اين همان كشاكش كهن و ديرين ميان فيلسوفان ملحد و مومن به خدا، اما منكر نبوت از يك سو و مومنان به نبوت از سوي ديگر است.

همواره اين كشمكش ميان عقل عمومي و عرفي و آراء فلسفي از يك سو و وحي و معارف فراحسي از سوي ديگر برقرار بوده و گروهي كوشيده‌اند كه وحي را در قالب عقل ياد شده بگنجانند و آن عقل را تنها معيار و قرار دهند و اين تلاشي مي باشد كه همواره شكست خورده است.
 
اقيانوس ناپيداي وحی در انگشتانه حقير عقل نمی گنجد

اقيانوس ناپيداي كرانه غيب و وحي و حقايق وحياني و غيبي در انگشتانه حقير عقل و علم محدود و تنك‌مايه تجربي بشر نمي‌گنجد و تلاش و تكاپو براي بشري و تاريخي شمردن خود دين و تجربه ديني بيهوده‌كاري است و چنان است كه براي اصلاح ابروچشم كسي را كور كنند.
 
ادامه دارد...
 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار