کد خبر:۱۶۵۸۵۵
مناظرات مكتوب - ديدگاه‌هاي سروش و احمدي - 6

دين تجربه روحي و اجتماعي پيامبر است/ ناديده‌گرفتن وحي به پيامبر تكذيب قرآن است

دکتر سروش اعتقاد دارد، دين همان تجربه روحي و اجتماعي پيامبر است كه فقط و فقط به شخص او قيام دارد و در گذار زمان شكل بيروني مي‌گيرد، در صورتي كه حجت‌الاسلام دكتر احمدي معتقد است ...

گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ دكتر سروش در كتاب خود با عنوان «بسط تجربه نبوي» به رد مسئله وحي خداوند به پيامبر پرداخته و در مقابل، دكتر احمدي در نقدي كه بر اين كتاب نوشته ديدگاه‌هاي خود را بيان كرده است.


دين حول محور شخصيت پيامبر مي‌چرخد


دكتر سروش: در تجربه نبوي، پيامبر چنين مي‌بيند كه گويي كسي نزد او مي‌آيد و در گوش و دل او پيام‌ها و فرمان‌هايي را مي‌خواند و او را مكلف و موظف به ابلاغ آن پيام‌ها به آدميان مي‌كند.


آن پيامبر چندان به آن فرمان و آن سخن يقين مي‌آورد و چنان در خود احساس اطمينان و دليري مي‌كند كه آماده مي‌شود در مقابل همه تلخي‌ها، تنگي‌ها، حمله‌ها و دشمني‌ها يك تنه بايستد و وظيفه خود را انجام دهد.


پيامبر به ميان آدميان مي‌آيد، پا به پاي آنها حركت مي‌كند، گاهي به اين سو، گاهي به آن سو مي‌رود؛ گاهي به جنگ و گاهي به صلح كشيده مي‌شود، گاهي مقابل دشمنان و گاهي مقابل دوستان نادان قرار مي‌گيرد و در هر يك از اين موارد هم، مواجهه‌اي خاص و درخور شرايط مي‌كند.


شخصيت پيامبر محور است و دين تجربه روحي و اجتماعي پيامبر است

 

دين مجموعه برخوردها و موضع‌گيري‌ هاي تدريجي و تاريخي پيامبر است و چون شخصيت پيامبر مويد و عين وحي مي باشد، هر چه مي‌كند و مي‌گويد نيز مقبول و مويد است.


شخصيت پيامبر، محور است و دين حول اين شخصيت مي‌تند و مي‌چرخد؛ بدين قرار دين تجربه روحي و اجتماعي پيامبر است و لذا تابع اوست و از آنجا كه اين تجارب گزاف نيست براي همه پيروان و شخص پيامبر نيز متبع و الزام‌آور است.


در قبض و بسط تئوريك شريعت سخن از بشري بودن معرفت ديني مي‌رفت و اينك در كتاب بسط تجربه نبوي سخن از بشريت و تاريخيت خود دين و تجربه ديني مي‌رود.


پيامبر هيچ برنامه‌ از پيش تنظيم‌شده‌اي ندارد و دين در واقع همان تجربه روحي و اجتماعي اوست كه فقط و فقط به شخص او قيام دارد و در گذار زمان شكل بيروني مي‌گيرد و در قالب زبان و بياني به نام قرآن يا كتاب آسماني بيان مي‌شود.


به دلايل فوق هم خود آن تجربه ديني به حسب كوتاهي و بلندي عمر پيامبر كوتاه و بلند مي شود و هم قرآن يا آن كتاب آسماني كه زبان و بيان آن تجربه است، كاهش و افزايش‌پذير مي باشد و قاعدتاً هر چه بر عمر شكل‌گيري آن افزوده شود، كامل‌تر مي‌شود و طبعاً آخرين آيات آن از آيات اوليه بهتر و كامل‌تر است.


با اين توجيه مشكل تكلم خداوند كه اهل كلام را به زحمت انداخته است، حل خواهد شد و در واقع كلام ياري را عين كلام پيامبر دانستن بهترين راه براي حل مشكلات كلامي تكلم ياري است!


اعتقادات دين اسلام افسانه‌هايي است كه پيامبر بر روي آن احساس شكل انداخته!

 

وقتي تجربه دين گنگ و بي‌زبان و بيان از درون پيامبر برخيزد و او هم كه خود محاط و مخوف به فرهنگ و محيط زمانه خويش است و زبان آن تجربه هم ساخته خود اوست، طبيعي است كه دين دچار لايه‌ها و پوسته‌ها و به اصطلاح عرضياتي شود و در بن آن عرضيات ذاتياتي داشته باشد.


اعتقادات دين اسلام افسانه‌هايي است كه پيامبر بر روي آن احساس شكل انداخته، علاوه بر اين فقه اسلامي هم مجموعه‌اي از عرف و عادات عرب جاهلي است كه خود پيامبر آورده يا فقيهان با برداشت‌هاي اصلي خود بر آن افزوده‌اند و سراسر تاريخي است.


اسلام سياست ندارد، خود پيامبر به حكم ضرورت، جامعه سياسي تشكيل داد، اما پس از او براي هيچ‌كس حتي براي علي بن ابيطالب جامعه سياسي اسلامي معنا و مشروعيت ندارد و امام معصوم و حتي پيامبر معصوم هم نداريم!


پيامبر گيرنده‌ و مبلغي امين است نه ايجادكننده دين


حجت الاسلام دكتر احمد احمدي: نه اصول نزول وحي، نه زمان، نه محتوا و نه زبان آن هيچ‌كدام ذره‌اي در اختيار پيامبر نيست.


اگر خود پيامبر فاعل و فرودآورنده جبرئيل بود فعل خود را نفي نمي‌كرد و نمي‌گفت: «و هنگامي كه آيات ما روشن بر آنها تلاوت مي‌شود آنان كه به ديدار ما اميد ندارند مي‌گويند قرآني غير از اين بياور يا آن را دگرگونه‌ساز. بگو‌: مرا نرسد كه پيش خود آن را دگرگونه سازم من جز آنچه را كه بر من وحي مي‌شود دنبال نمي‌كنم اگر پروردگارم را نافرماني كنم از عذاب روزي بزرگ مي‌هراسم.»


در اين آيه و آيات ديگر گيرنده وحي توان هر گونه تصرفي را در وحي از خود سلب و خود را فقط گيرنده‌اي امين معرفي مي‌كند كه وحي را بي‌كم و كاست مي‌گيرد و بدون كمترين دخل و تصرفي به مردم مي‌رساند.


حال آيا اين همه ناديده انگاشتن و وحي و قرآن را در حوزه كنش و واكنش پيامبر دانستن تكذيب صريح اين آيات نيست؟


ايراد اصلي بسط تجربه نبوي

 

براساس اين نظريه كه مجال براي بسط تجربه نبوي باز است، هر كس مي تواند احساس يا تجربه نبوي داشته باشد، اگر براي خودش به حد يقين رسيد، ماموريت دروني مي‌يابد و پيامي را كه خود به مقتضاي فرهنگ محيط و زمانه خويش مي سازد، ابلاغ مي‌كند.


حال اگر 10 نفر همزمان يا به دنبال هم، چنين تجربه‌اي، با احساس ماموريت ابلاغ پيام داشته باشند و يكي از آنها خود را خاتم نبوت بداند سخنش براي بقيه كه همانند او خود را برانگيخته (و يا خودانگيخته) و مامور مي‌يابند، چه حجتي دارد؟


او با چه حقي مي‌تواند به ديگران بگويد من خاتم نبوت هستم و شما حق ابلاغ پيام خود را نداريد؟ مگر نبي با نبي فرق دارد؟


حال بر مبناي براهين بيروني نمي‌توان اثبات كرد كه خدايي از وراي عالم حس كسي را مي‌فرستد و چند و ‌چون وحي را هم كنترل مي‌كند، بلكه هر كسي ممكن است از درون خويش احساسي به نام الهام بيابد.


وقتي مهار اين احساس به دست كسي نيست تا تعيين كند كدام يك حاوي ختم نبوت و كدام يك فاقد آن است، در نتيجه امكان دارد صاحبان همه اين احساس‌ها يا شماري از آن‌ها فكر كنند كه بايد پيام و شريعتي را به مردم ابلاغ نمايند.


در نتيجه، همه يا بخشي از احكام شرايع پيشين و حتي شريعت مدعيان معاصر خود را منسوخ اعلام مي‌كنند، پس اگر باب تجربه نبوي به اين صورت باز باشد ختم نبوت باطل است!
 

ادامه دارد ...

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار