کد خبر:۱۷۰۱۹۳
سلسله جلسات تاريخ اسلام –11؛ بخش اول
رجبي دواني: نخستين قانون اساسي اسلام ميان چه گروههايي بسته شد؟
عضو هيئت علمي دانشگاه امام حسين (ع) گفت: نخستين قانون اساسي اسلام پيماني است كه پيامبر مياني گروههايي در مدينه از جمله يهوديان بستند؛ چراكه از خطر آنها اطلاع داشتند و...
به گزارش خبرنگار دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»، دکتر محمدحسين رجبي دواني در يازدهمين جلسه از سلسله جلسات کارگاه آموزشي-تحليلي تاريخ اسلام كه به همت موسسه «صهباي بصيرت» در فرهنگسراي ارسباران برگزار شد، به بيان اقدامات مشركان براي ايجاد مشكل در حكومت نوپاي پيامبر در مدينه پرداخت.
با ورود پيامبر (ص) به مدينه، از همان ابتدا، ايشان به عنوان رهبر شناخته شدند؛ زيرا مردم و ساکنين اصلي مدينه از ايشان خواسته بودند براي رفع مشکلاتشان، رهبري آنها را بپذيرند.
ترکيب جمعيتي مدينه پس از هجرت پيامبر (ص)
ترکيب جمعيتي مردم مدينه پس از هجرت پيامبر(ص) و تشکيل حکومت اسلامي به صورت زير بوده است:
1. اکثريت عرب که شامل دو قبيله اوس و خزرج بودند.
2. اقليت يهود که شامل سه قبيله بني قينقاع، بني نضير و بني قريظه بودند.
3. مهاجراني که به مدينه آمده بودند که گروهي از آنها اهل مکه (قريش، بردگان و موالي و جوار گيرندگان) و گروهي نيز غير مکي بودند.
مدينه در آغاز تأسيس حکومت اسلامي جمعيت ناهمگوني دارد. چه تضميني هست که هرج و مرج نشود؟ پيامبر (ص) نيز که در اين شهر غريب هستند. ايشان براي حل اين مسئله تدبيري انديشيدند و آن برقراري عقد مؤاخات بود. پيامبر (ص)، مسلمانان را دوبهدو با هم برادر کردند و بهگونهاي آنان را در هم آميختند که ديگر کسي نميتوانست مسئله قوم و قبيلگي را مطرح کند.
اين مسئله آنقدر مؤثر واقع شد که ميبينيم در دوره 10 ساله تشکيل جامعه اسلامي هيچ دعوايي بين اوس و خزرج به وجود نيامد و هر دوي اينها تعبير افتخار آميز انصار را براي خود برگزيدند.
بين مهاجران نيز هيچ مشکلي نبود. بين مهاجران و انصار هم به جز چند مورد جزئي مسئلهاي ديده نميشود. در چنين جمع ناهمگوني زمينههاي بروز اختلافات بسيار وجود دارد اما پيامبر (ص) با اين تدبير اوضاع را کاملاً در کنترل خود درآوردند.
در تاريخ ذکر شده است که چه کساني با هم برادر شدند. براي همه برادري در نظر گرفته شد به جز براي اميرالمؤمنين (ع). پيامبر (ص) به حضرت علي (ع) گفتند: من عمداً تو را به تأخير انداختم و برايت برادري تعيين نکردم تا با خود برادر نمايم.
مقاومت يهود در برابر پيامبر (ص)
يهوديها انتظار ظهور آخرين پيامبر را در منطقه عربي ميکشيدند و يکي از فلسفههاي حضورشان در مدينه نيز اين بود که از نخستين گروندگان باشند. وقتي پيامبر (ص) به قبا آمدند، برخي از علماي يهود به اميد آنکه ايشان همان پيامبر (ص) موعود باشند، به قبا آمدند و با ايشان ديدار کردند.
در اين ديدار سؤال و جوابهايي بين آنها رد و بدل شد و يهوديها دريافتند که ايشان همان پيامبر موعود است و گفتند: ما نسلها منتظر شما بوديم و به شما ايمان خواهيم آورد. اما از آنجا که اينها مردمان دنياطلبي بودند در قبال اسلام آوردن تقاضاي امتيازاتي نمودند و گفتند: ما بايد نسبت به اين عربهاي مشرک برتر باشيم و امتيازات مادي براي ما قائل شويد!
پيامبر (ص) نپذيرفتند و فرمودند: شما تا ديروز موحد بوديد و اينها هم در بيچارگي و گمراهي بودند. اينان به برکت اسلام نجات يافتند و شما نيز بر اساس کتابتان بايد ايمان بياوريد.
يهوديها ناراحت شدند و گفتند حالا که چنين است ما ايمان نميآوريم و به جز تعداد معدودي از علماي فهيمشان بقيه ايمان نياوردند و در برابر اسلام موضع نيز گرفتند. آنها حقانيت اسلام را دريافتند اما به خاطر حفظ منافعشان ايمان نياوردند.
پيمان ميان مسلمانان و يهوديان
پيامبر (ص) ميدانستند که يهوديها ميتوانند مشکلاتي ايجاد نمايند به همين دليل بزرگان آنان و سران اوس و خزرج را جمع نموده و پيماني بينشان منعقد نمودند. اين پيمان که نخستين قانون اساسي اسلام به شمار ميرود بيشتر روابط اسلام و يهود را تعريف کرده است. از آنجا که يهوديان موحدند، اسلام ميتواند با آنان در سازش باشد.
برخي از مفاد اين پيمان عبارتند از:
• بر طبق اين پيمان مسلمانان و يهوديان امت واحده تشکيل ميدهند و مسلمان و يهودي در انجام فرائضشان آزادند.
• يثرب حرم امن بوده و هر عملي که بخواهد اين امنيت را بر هم بزند جرم تلقي ميشود.
• اگر مدينه مورد هجوم مشرکان و دشمنان قرار بگيرد، يهوديان نيز مانند مسمانان موظف به دفاع هستند و اگر در جهادهاي مسلمانان آنان را همراهي نمايند از غنائم بهرهمند ميشوند.
• در صورت بروز اختلاف ميان يهوديان و مسلمانان، آخرين حکم پيامبر (ص) ميباشند.
• يهوديان حق برقراري رابطه اقتصادي و معامله با مشرکان را نخواهند داشت.
• هر کس مفاد پيمان را زير پا بگذارد، از شمول آن خارج ميشود.
پيامبر (ص) عنوان رسول الله را به عنوان نام خود پاي پيمان نوشتند و همه بزرگان يهود نيز آن را امضا کردند به عبارتي، ناخواسته بر رسالت ايشان مهر تأييد زدند. اين مسئله باعث شد که دست يهوديان در بسياري موارد بسته شود اما باز هم اقداماتي انجام دادند و هر بار نيز پيامبر (ص) به استناد همين پيمان و به دليل آنکه از شمول آن خارج شدند، با آنان برخورد نمودند.
مخالفان و دشمنان اساسي اسلام
مخالفان و دشمنان سياسي اسلام شامل سه گروه عمده بوند:
1. مشرکان که شامل دو گروه قريش و ديگر قبائل بودند. قريش دشمن اصلي اسلام به شمار ميرفت و پايگاه اصلي آنان نيز در مکه بود. قبائل ديگري که با اسلام دشمني داشتند، در منطقه حجاز و نجد مستقر بودند. پيامبر (ص) با آنها کاري نداشتند اما آن ها چون ميدانستند اسلام با شرک در تضاد است، خود احساس خطر ميکردند و به دشمني برخواسته بودند.
تا زمانيکه مسلمانان در مکه بودند، فقط قريش دشمن آنها بود اما با آمدنشان به مدينه بقيه مشرکان هم به صحنه آمدند، شبيه وضعيتي که براي جمهوري اسلامي ايران پيش آمد. تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، همه تلاشها در نابودي رژيم فاسد طاغوت بود. با پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن فصل ديگري آغاز شد.
اگر تا قبل از پيروزي انقلاب فقط رژيم طاغوت بود اما بعد از آن همه طاغوتيان اعم از آمريکا، بلوک شرق و ديگران احساس خطر نمودند و به مبارزه با جمهوري اسلامي پرداختند. حتي کشورهاي مرتجع عرب نيز از ترس صدور انقلاب به کشورهايشان و بيداري مردم، با جمهوري اسلامي به مخالفت پرداختند. ضد انقلاب داخلي نيز ضلع ديگري از اين مخالفان را تشکيل ميداد.
2. يهود که شامل يهوديان داخل و خارج مدينه بود. يهوديان خارج از مدينه نيز در مناطق خيبر، فدک، وادي القراء و تيماء بودند.
3. منافقين که از ساير گروهها خطرناکتر بودند. مشرکين هم به جهت جغرافيايي و هم به جهت اعتقادي جداي از مسلمين بودند. يهود نيز کاملاً جدا بود، اما منافقين جزئي از مسلمانان و در منطقه دارالاسلام بودند.
منافقين در بين اهل مدينه پديد آمد و در رأس اين جريان عبدالله ابن ابي قرار داشت. «عبدالله ابن ابي ابو سلول» که اهل خزرج بود، در آخرين جنگ ميان اوس و خزرج (جنگ بعاث) شرکت نکرد و حاضر نشد قبيلهاش را در برابر دشمن حمايت کند. اتفاقاً در اين جنگ خزرجيان شکست خوردند و به همين دليل به دنبال انتقام بودند. اما جنگهاي پيدرپي و دشمني ميان اين دو قبيله همه را خسته کرده بود و بزرگان دو طرف به دنبال راه حلي براي خاتمه جنگها بودند.
نهايتاً تصميم بر اين شد که يک نفر به عنوان امير انتخاب شود و همه از او اطاعت کنند اما باز هم بر سر تعيين مصداق اختلاف پيدا کردند تا اينکه اوسيها کوتاه آمده و پذيرفتند عبدالله ابن ابي را که در جنگ بعاث، شرکت نداشت، به عنوان حاکم مدينه بپذيرند. مقدمات اين امر را نيز فراهم کرده بودند و تاج و تخت پادشاهي نيز براي او آماده نموده بودند.
در همين اثنا بود که دعوت از پيامبر (ص)مطرح شد. اين مسئله براي عبدالله ابن ابي بسيار سنگين آمد و از همان موقع کينه اسلام را به دل گرفت، اما از آنجا که آدم سياستمداري بود به زبان و براي ظاهرسازي اسلام آورد. نفاق نيز به همين معناست: بر خلاف اعتقاد عمل کردن تا بتواني ضربه خود را وارد کني.
عبدالله ابن ابي از خواص بود و به همين دليل عده زيادي از عوام تحت نفوذ او بودند. شناخت نفاق در آن شرايط سخت بود و لذا جريان نفاق از همه جريانها و دشمنان ديگر اسلام سختتر بود.
ادامه دارد ...
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.