کد خبر:۱۶۹۱۰۴
سلسله جلسات تاريخ اسلام –10؛ بخش دوم
رجبیدوانی:علت توقف چند هفتهای پیامبر در قبا در مسیر هجرت به مدینه چه بود؟
عضو هيئت علمي دانشگاه امام حسين(ع) گفت: در حاليکه همه منتظر بودند پيامبر (ص) حرکت کنند، ایشان 2-3 هفته در قبا ماندند؛ حال این سوال مطرح است كه چرا بايد پیامبر اين مدت مردم و بزرگان مدينه را معطل كنند؟
به گزارش خبرنگار دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»، دکتر محمدحسين رجبي دواني در دهمين جلسه از سلسله جلسات کارگاه آموزشي-تحليلي تاريخ اسلام كه به همت موسسه «صهباي بصيرت» در فرهنگسراي ارسباران برگزار شد، به بيان اقدام مشركان به ترور پيامبر (ص) براي جلوگيري از پيشرفت دعوت ايشان به اسلام پرداخت.
رجبی دوانی با بیان اینکه پيامبر (ص) قبل از آنکه از مکه نااميد شوند، سفري به طائف ميکنند و آنها را به اسلام دعوت ميکنند، گفت: ساکنين طائف عمدتاً قبيله ثقيف و تعدادي از هوازن بودند؛ به نقلي پيامبر در اين سفر تنها بودند و به نقلي اميرالمؤمنين را با خود برده بودند و در نقل ديگر زيد ابن حارثه همراه ايشان بود.
سه برادر ثقفي با هم طائف را اداره ميکردند. آنها نه تنها ايمان نياوردند بلکه توهينهاي بسياري نيز به پيامبر (ص) کردند. در اينجا نيز پيامبر به سراغ خواص رفته بودند. وقتي برخورد آنها را ديدند به آنها گفتند حالا که اسلام نميآوريد اين درخواست مرا ناديده بگيريد، مبادا چيزي به گوش قريش برسد و آنها در دشمني با من جريتر شوند، اما اين آدمهاي بيمعرفت نه تنها به گوش قريش رساندند، بلکه به هنگام خروج نيز بچهها و ديوانگان را گماشتند تا ايشان را سنگ بزنند.
ثقفيها آدمهای بسيار سرسختي بودند؛ مختار و پدرش در اين خاندان آدمهاي درستي از آب درآمدند. حجاج خونريز نیز ثقفي بود، البته بعدها نيز برخي از اصحاب ائمه ثقفي بودند، به عنوان نمونه ابراهيم ابن محمد ثقفي صاحب کتاب غارات از اصحاب امام هادي (ع) بود.
پيامبر (ص) به هنگام خروج از طائف کنار باغي نشستند تا استراحت کنند. عتبه ابن ربيعه در آن اطراف باغ انگور داشت، پيامبر را شناخت و به غلام خود به نام «عداس» گفت مقداري انگور براي ايشان ببرد. پيامبر (ص) موقع خوردن انگور بسمالله گفتند و همين مسئله تعجب غلام را برانگيخت و درباره بسمالله سؤال نمود. پيامبر فرمودند اين از آيين من است و پس از گفتو گويي که ميان آنها رخ داد آن غلام که مسيحي بود، اسلام آورد.
عتبه ابن ربيعه در اينجا اين معرفت را به خرج داد، در حالي که فرزندان اينها فرزند پيامبر را دعوت کردند و نه تنها آب را بر ايشان بستند بلکه در ماه حرام ايشان را به شهادت رساندند.
وقتي پيامبر (ص) از طائف بازگشتند، با توجه به اينکه قريش از ماجرا با خبر شده بود، براي ورود به مکه امنيت نداشتند؛ ابوطالب نیز ديگر نبود، عباس و حمزه نيز آن جايگاه را نداشتند. طبق نقل تاريخ لازم است که ايشان با «جوار» وارد مکه شوند. گفته شده که پيامبر به دنبال دو تن از بزرگان مکه فرستادند که آنها نپذيرفتند، نفر سوم به نام مطعم ابن عدي پذيرفت. اگرچه مشرک بود اما با سلاح آمد و پيامبر را تحت الحفظ خود وارد مکه نمود.
البته اين نقل کمي زير سوال است؛ چراکه برخي از مسلمين به دليل آنکه زير بار جوار مشرکين نروند آسيبها و آزار مشرکين را به جان خريدند، حال چگونه است که پيامبر زير بار جوار مشرکين ميروند؟ از طرفي هم بيپناهي پيامبر و جسارت و گستاخي مشرکان نيز وجود دارد و پيامبر در خطر هستند و اين جوار نيز فقط براي ورود به مکه بوده است و نه براي هميشه.
روایت ناصحیح از جلسه دارالندوه در مورد کشتن پیامبر
پيامبر مسلمين را گروه گروه به يثرب فرستادند و بنا بود خودشان هم هجرت کنند. گفته شده مشرکان براي تصميمگيري درباره اين مسئله در «دارالندوه» جلسهاي ترتيب دادند. در اين مورد نقلي وجود دارد که درست نيست و آن اینکه شيطان به شکل پيرمردي از اهالي نجد در جلسه آنان شرکت کرد و نبض کار را به دست گرفت. پرسيدند: چه کنيم؟ يکي گفت: پيامبر را به زندان بيندازيم و ارتباط او را با مردم قطع کنيم؛ شيطان اين نظر را رد کرد و گفت: پيروانش به داد او خواهند رسيد و او را نجات ميدهند و حيثيت شما نيز از بين خواهد رفت. ديگري پيشنهاد داد: او را به شتري ببنديم و در بيابان رها کنيم، در اين صورت او را نکشتهايم، اما به کشتن دادهايم. شيطان اين نظر را نيز رد کرد و گفت: او با زبان ساحرانهاش اگر با هر کسي روبرو شود او را تحت تأثير قرار خواهد داد.
نهايتاً شيطان پيشنهاد داد از هر تيره يک نفر داوطلب شود و 40 نفري به خانه پيامبر بريزند و او را بکشند. در اين صورت اگر بني هاشم معترض شد چون از خودشان هم هستند ميتوان با ديه دادن قضيه را مرتفع نمود.
اگرچه نتيجه جلسه همين شد، اما اين نقل صحيح نيست؛ چراکه معنا ندارد شيطان بهصورت فيزيکي در اين جلسه ظاهر شود و نبض آن را در دست بگيرد. تنها در دو مورد ذکر شده است که شيطان به صورت فيزيکي ظاهر شده است يکبار بر حضرت ابراهيم به هنگام اقدام ايشان براي ذبح اسماعيل و بار ديگر که بر فرعون ظاهر شد که در صحت اين داستان نيز ترديد هست.
دليل ديگر اين است که جلسات دارالندوه، جلسات سري خواص قريش بود و امکان حضور ديگران در آن نبوده است و ممکن نبوده که غربيهاي آن هم از نجد وارد اين جلسه شده و نبض جلسه را نيز در دست بگيرد.
گذشته از اين موارد برخي از اين سران مشرکين شيطان را درس ميدادند و ديگر دليلي براي حضور شيطان نبوده است!
در برخي نقلها آمده است که اين طرح ابوجهل بوده است. آنها شب اول ربيع سال چهارده هجري را براي اين کار در نظر گرفتند. پيامبر (ص) از طريق وحي از توطئه مشرکين باخبر شدند و مأمور شدند تا به يثرب هجرت کنند، تا آن موقع اغلب مسلمانان به جز عدهاي پيرمرد و پيرزن که توان مهاجرت نداشتند و برخي از بنيهاشم، به يثرب هجرت کرده بودند.
لیلة المبیت؛ امتحاني براي اميرالمؤمنين (ع)
دشمن به خانه پيامبر اشراف کامل داشته است و لازم بود تا کسي در خانه بماند تا مشرکان حساس نشوند، لذا پيامبر (ص) به اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: خدا به من امر نموده تا هجرت کنم و براي فريب مشرکان لازم است کسي در جاي من باشد. آيا تو حاضري به جاي من بخوابي و ردا بر خود بيندازي؟ يعني آيا حاضر هستي به جاي من کشته شوي؟
حضرت علي (ع) فقط پرسيدند: اگر چنين کنم و همراه شما نباشم چه تضميني هست که مشرکان شما را تعقيب نکنند و شما در امان باشيد؟ پيامبر (ص) فرمودند: خدا مرا حفظ ميکند؛ حضرت علي (ع) نيز با طيب خاطر پذيرفتند.
پيامبر (ص) با اعجاز از منزل بيرون آمدند در حاليکه آيه شريفه «و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لا يبصرون» را ميخواندند. خداوند حجابي ميان پيامبر (ص) و مشرکين ايجاد کرد و آنها نيز ايشان را نديدند.
خدايي که ميتواند پيامبر را چنين از برابر ديدگان مشرکان عبور دهد که او را نبينند، نميتوانست چيزي به چشم آنها بياورد که احساس کنند ايشان در منزل هستند؟ به نظر ميرسد اين قضيه امتحاني براي اميرالمؤمنين (ع) بوه است، اين مسئله در يکي از زيارات ايشان از زبان معصوم (ع) آمده است.
مشرکان به داخل خانه ريختند، اگر ردا را کنار نزده بودند بيشک اميرالمؤمنين کشته شده بودند. با ديدن ايشان بسيار عصباني شدند و پرسيدند: پيامبر کجاست؟ حضرت نيز فرمودند: مگر ايشان را به من سپرده بوديد؟ بعضي گفتند: او را بکشيد، اما عدهاي گفتند: اگر ما او را بکشيم مگر پيامبر از راهش دست برمي دارد؟
پيامبر (ص) در حال هجرت بودند که جبرئيل نازل شد و آيه 207 سوره بقره «و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله والله رئوف بالعباد» را آورد که شيعه و سني گفته اند در شأن اميرالمؤمنين است.
بعد از صلح امام حسن (ع) معاويه که نسبت به اميرالمؤمنين بسيار عقده داشت، لعن و صب ايشان را در مساجد اجباري نموده بود. همچنين پول بسياري خرج نمود و احاديثي را در مورد عثمان که چهرهاي بسيار منفور بود، جعل نمود.
ثمره ابن جندب خزاري «پدر زن اول مختار» يکي از کساني بود که با دريافت پول از معاويه، به نفع او جعل حديث نمود؛ همین کسي است که در زمان پيامبر (ص) درخت خرمايي در باغ يکي از اصحاب داشت و به بهانه آن وقت و بي وقت مزاحم آنها ميشد. هر چه هم پيامبر (ص) به او گفتند که درختت را بفروش يا با درختي در بهشت معاوضه کن، نپذيرفت که اين نشان از لجاجت او داشت. او در زمان معاويه فرمانرواي بصره شد و جنايات بسياري را در آنجا مرتکب شد.
معاويه او را مأمور نمود تا در قبال دريافت صد هزار درهم حديثي جعل کند و بگويد آيه شريفه «و من الناس من يشري ...» در شأن ابن ملجم بوده است. او نپذيرفت و گفت: نميشود زيرا همه ميدانند اين آيه در شأن علي است. معاويه پيشنهاد دويست هزار درهم را داد. باز نپذيرفت، مبلغ را به سيصد هزار درهم رساند و او باز نپذيرفت. پيشنهاد معاويه به چهارصد هزار درهم که رسيد قبول کرد. حديثي جعل کرد و به پيامبر (ص) نسبت داد که امروز اين داستان جعلي در منابع اهل سنت آمده است.
هنگامي که پيامبر (ص) از منزل بيرون آمدند، در راه ابوبکر را ديدند؛ ابوبکر از معدود مسلماناني بود که هنوز هجرت نکرده بودند و از پيامبر (ص) خواست تا همراه ايشان شود. پيامبر پس از خروج از مکه به جاي اينکه به سمت شمال بروند به سمت جنوب رفتند تا مشرکان نتوانند به راحتي آنان را تعقيب کنند. به طرف غار ثور رفتند و در نزديکي غار پيامبر (ص) به ابوبکر گفتند تا به درون غار رفته و از تعقيب دشمنان در امان بمانند.
مشرکان فردي به نام «ابوکرز» را که از روي جاي پا ميتوانست تشخيص دهد که چه کسي عبور کرده است، را به کار گرفتند و او نيز جاي پاي پيامبر (ص) را شناخت و کمي که جلوتر رفتند رد پاي ديگري ديد که گفت: اين جاي پاي ابوقحافه و يا پسرش ابوبکر است، سپس رد پا را دنبال کردند و به غار رسيدند.
پيامبر (ص) و ابوبکر صداي مشرکان را ميشنيدند و از اين بابت ابوبکر بسيار وحشت کرده بود. جبرئيل همانجا نازل شد و آيه نازل شد که به همنشينت بگو «لا تحزن إن الله معنا»؛ يعني اگر ميدانستي خدا با ماست، نبايد وحشت ميکردي، البته علامه جعفر مرتضي عاملي معتقد بودند که اصلاً ابوبکر در هجرت همراه پيامبر نبوده است.
پيامبر (ص) و ابوبکر سه روز در غار ماندند و در اين مدت فهيره، غلام ابوبکر، اخبار مکه و آذوقه را براي آنها ميبرد؛ همچنين دو شتر براي ايشان آورد تا بتوانند با آن به مدينه بروند.
علت ماندن 2-3 هفتهای پیامبر در قبا چه بود؟
مردم مدينه نيز که از هجرت پيامبر (ص) مطلع شده بودند، به استقبال ايشان رفته و آنها را به قبا آوردند. پس از آنکه استراحت کردند در حاليکه همه منتظر بودند پيامبر (ص) حرکت کند، ايشان تأمل نمودند و 2-3 هفته در قبا ماندند.
چرا بايد ايشان اين مدت مردم و بزرگان مدينه را معطل نمايند؟
سنيها ميگويند: براي اينکه اولين مسجد را بسازند حال آنکه منطقه قبا قداست ويژهاي نداشته که پيامبر (ص) بخواهند در آنجا مسجد بسازند، اگر ساخت مسجد اهميت داشت، چرا در آن منطقه؟
اما بر طبق روايات ما توقف صرفاً براي اين بوده است که اميرالمؤمنين (ع) به پيامبر (ص) برسند. پيامبر (ص) فرموده بودند: تا علي (ع) به من ملحق نشود، من به يثرب نخواهم آمد. ايشان به اميرالمؤمنين فرموده بودند که بعد از من امانتهايي که در نزد من بوده است را به صاحبانش برگردان و فواطم و بنيهاشم را بردار و به مدينه بياور.
علت تأخیر در آمدن امیرالمؤمنین؛ دادن امانتهای پیامبر
پيامبر (ص) در عين اينکه مورد سوء قصد مشرکان است، اما همينها او را امينترين ميدانند و مالشان را به ايشان سپرده بودند. پيامبر (ص) اگر بخواهد فقط براي حفظ جانش، امانتها را رها نمايد خيلي بد خواهد بود. عرب اگر به فضيلتي شناخته ميشد، به هر قيمتي که بود آن را حفظ مينمود، لذا پيامبر (ص) حضرت علي را مأمور بازگرداندن امانات آنان نمودند و حتي اگر ايشان کشته هم ميشدند باز وجهه پيامبر (ص) حفظ ميگرديد.
رشادتهای امیرالمؤمنین در رساندن بنیهاشم به مدینه
حضرت علي (ع) ظرف سه روز امانتها را پس دادند و به همراه فاطمه بنت اسد (مادرشان)، فاطمه زهرا (س) (که هنوز به عقد علي (ع)در نيامدهاست) و فاطمه بنت زبير (زبير فرزند عبدالمطلب و نه زبير ابن عوام، زبير ابن عوام اصلاً از بنيهاشم نبوده است، همسر او صفيه از بنيهاشم بوده ولي خودش از قبيله بني اسد بوده است.) به مدينه رفتند؛ که در اين هنگام ايشان حدود 3-22 سال داشتند.
امیرالمؤمنین خانمها و عدهاي از افراد ضعيف را بر مرکب سوار کردند و خودشان با پاي پياده به سمت مدينه حرکت کردند. مشرکان آنان را تعقيب کردند و در جايي از مسير با هم درگير شدند، ولی حضرت آنان را به عقب راندند، به همين دليل شبها حرکت ميکردند و روزها پنهان ميشدند.
حضرت علي (ع) در نزديکيهاي قبا هنگاميکه خيالشان راحت شد که به قبا رسيدهاند، از شدت خستگي از پاي افتادند. پيامبر (ص) به استقبال ايشان رفتند و وقتي پاهاي ايشان را آنچنان مجروح ديدند، دستي بر آن کشيدند و پاي حضرت خوب شد. ايشان بعدها فرمودند: ديگر هيچگاه دردي در آن ناحيه احساس نکردم.
پيامبر (ص) تصميم گرفتند در مدتي که در قبا منتظر حضرت علي (ع) ميمانند فعاليت مفيدي انجام دهند و مسجدي بنا نمايند، نه اينکه اصل توقف براي ساختن مسجد بوده باشد.
گفته شد که اگر اميرالمؤمنين شهيد هم ميشدند باز امانتداري پيامبر (ص) زير سؤال نميرفت، خدا و پيامبر ميدانند که جان ايشان حفظ خواهد شد، اما خودشان نميدانستند. در قبا ابوبکر به پيامبر (ص) ميگويد که چرا نميرويم و ايشان نيز ميگويند تا علي نيايد من نميروم، خدا به من خبر داده که علي را حفظ کرده است، اما خود علي (ع) نميدانست که جانش حفظ خواهد شد.
اصل زندگي ابوبکر در 10 سال تشکيل حکومت اسلامي در نسح بوده و کمتر خدمت پيغمبر (ص) ميرسيده
وقتي پيامبر (ص) به همراه مردم از قبا به سمت مدينه حرکت کردند، ابوبکر به ايشان گفت: من در مدينه کسي را ندارم، يکي از دوستانم در روستاي نسح (روستايي بين مکه و مدينه) زندگي ميکند، اگر اجازه دهيد به آنجا بروم. پيامبر (ص) نيز به او اجازه دادند. اصل زندگي ابوبکر در ده سال تشکيل حکومت اسلامي در نسح بوده و کمتر خدمت پيغمبر (ص) ميرسيده و حظش از حضور پيامبر (ص) کم بود.
بعدها که مسجد پيامبر (ص) ساخته شد برخي اصحاب و از جمله ابوبکر براي خود اتاقي در کنار آن ساختند. ابوبکر فقط در فراخوانها و نمازجمعهها و ... به مدينه ميآمد، اما اصل زندگياش در نسح بود، حتي در روز وفات پيامبر (ص) در نسح بوده و عمر او را با خبر ميکند؛ یعنی ابوبکر در مواضع سخت در مدينه نبوده است.
برخي اين سوال را مطرح ميکنند که ابوبکر نصف شب بيرون منزل چه ميکرده که پيامبر را ديده و با ايشان همراه شده است؟ برخي استنباطها اين است که پيامبر او را با خودشان بردند تا چيزي لو ندهد، اما اين يک استنباط است و اگر چه ممکن است درست باشد، اما سندي براي آن نداريم.
جايگاه ولايت فقيه همان جايگاه رسول الله است
جايگاه ولايت فقيه همان جايگاه رسول الله است. به نظر ميرسد نايب خاص مهمتر از نايب عام باشد، اما در واقع نايب عام مهمتر است. نايب خاص فقط رابط است، اما نايب عام بايد فقيه جامعه الشرايط باشد و جايگاه امام معصوم را مييابد.
در صدر اسلام اين اعتقاد به ولايت نبود، درحالیکه اعتقاد به ولايت است که راه نجات و فلاح خواهد بود.
لینک کپی شد
گزارش خطا
۱
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.