کد خبر:۱۷۳۲۹۰
مناظرات مکتوب-دیدگاه‌های رحیم‌پور ازغدی و بازرگان-12

تشكيل حكومت اسلامي شرك است / اصلاح اجتماع از طريق حكومت اسلامي امر خداوند و مقدمه آخرت است

در حالي‌كه مهندس بازرگان معتقد است كه تشكيل حكومت اسلامي، شرك است؛ چون اصلاح اجتماع و دنيا را در رديف خدا و آخرت طرح مي‌كند رحيم‌پور ازغدي اعتقاد دارد...
گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ مهندس بازرگان در سال‌هاي آخر عمر مسيري برخلاف مسير دهه‌هاي گذشته زندگي خويش طي كرد. وي حدود دو سال پيش از فوت، طي يك سخنراني در انجمن اسلامي مهندسين تهران در اول بهمن ماه سال 71 تحت عنوان «آخرت و خدا، هدف بعثت انبيا» رويكرد جديد خود را مطرح كرد.
 
در اين مقاله، بازرگان اشكالاتي را به ولايت فقيه و حكومت اسلامي وارد مي كند. روح كلي مقاله اين است كه دين فقط براي طرح مسئله خدا و آخرت آمده و هيچ ادعاي ديگري از جمله در باب حكومت ندارد كه استاد حسن رحیم پور ازغدی نيز انتقادات خود به این مطالب را بیان کرده است.
 
سياست ديني و دنياگرايي

رحيم‌پور: اشكال ديگري كه آقاي بازرگان به حكومت اسلامي وارد مي‌كند، اين است كه تشكيل حكومت و رفتن به سوي سياست، نوعي دنياگرايي است و كساني كه از حكومت اسلامي سخن مي‌گويند، در واقع دين را براي دنيا مي‌خواهند.

حال ما بايد ببينيم كه آيا اعتقاد به حكومت ديني، مترادف با تفكر دين براي دنياست؟ آيا حكومت ديني، مستلزم اصلاح دنيا براساس دين است يا به كارگيري دين در راه دنيا و منافع مادي؟ نكته مهمي كه در لابه لاي عبارات آقاي بازرگان هويداست، آن است كه آنچه ايشان در اواخر عمر از آن عدول كرده، طرز فكر قبلي خودش است؛ يعني نگاه سودطلبانه اجتماعي به دين.

به عبارت ديگر، نه ديدگاه سياسي- حكومتي امثال ايشان به دين در دهه‌هاي قبل، ديدگاهي دقيقاً ديني بوده و نه ديدگاه «انحصار دين در آخرت و خدا» در سال‌هاي اخير، ديدگاهي ديني است. در واقع، دو نوع عدم تعادل در اين تفكر رخ داده كه اولي تحت تاثير ماركسيسم و ناسيوناليسم (كه در گذشته مد روز بوده) و دومي تحت تاثير بينش‌هاي ليبرال (كه اينك مد روز است) است.

حال آن كه در معارف ديني، نه سياسي بودن دين به معناي «دين فداي دنيا» و «دين در خدمت دنيا و دنياطلبان» بوده و نه «معنوي و اخروي بودن دين» به معناي بي‌توجهي به زندگي اجتماعي و سرنوشت انسان‌ها و بي اعتنايي به حقوق و وظايف سياسي، اقتصادي و تربيتي آنها است.

تفاوت جوهري ديني كردن دنيا با دنيايي كردن دين

دعوت به آخرت، مترادف با رهبانيت نيست و سياسي بودن دين نيز معطوف به دنيوي كردن دين مردم نيست، ديني كردن دنيا با دنيايي كردن دين تفاوت جوهري دارد و ما بايد متوجه اين تفاوت باشيم.

اين بحثي است كه امثال آقاي سروش نيز روي آن مانور داده‌اند كه اگر كسي سراغ اجتماعيات و مباحث حكومتي، سياسي و يا حقوقي بيايد و متعرض اقتصاد و حقوق و مباحث قضايي مردم شود، وارد حريم دنيا شده و از حريم دين خارج گشته است.

معلوم نيست اين آقايان با اين همه آيات و روايات كه مستقيماً وارد مسائل ظاهراً دنيوي و مادي شده و به تنظيم مباحث حقوقي و اقتصادي و اجتماعي مردم پرداخته، چه مي‌كنند كه به چنين نتايجي مي‌رسند؟ با اين حساب، پيامبر اكرم (ص) و انبيا در راس اهل دنيا بوده‌اند.

اشكالي كه اينها مطرح مي‌كنند، همان اشكالي است كه عبدالله بن عمر به سيدالشهدا وارد مي‌دانست كه جد شما در پي آخرت بود، پس شما چگونه مي‌خواهي در پي دنيا بروي و بر سر حكومت با يزيد درگير شوي؟ آن شبهه دقيقاً همين شبهه است كه فعاليت‌هاي ديني يك جامعه و معطوف كردن آن به مضامين حكومتي و سياسي اسلام، به منزله فاصله گرفتن از دين است.

آقاي بازرگان مي‌گويد اگر انبيا به حكومت و سياست بپردازند، به اين معنا است كه خواسته‌اند گرفتاري‌هاي انسان‌ها را رفع كنند؛ در حالي كه خداوند به عمد اين مشكلات را در زندگي بشر قرار داده است.

اگر از اين نكته چشم بپوشيم كه همان خدايي كه به گفته ايشان آن گرفتاري‌ها را در زندگي انسان گذاشته، اين شريعت را فرستاده و بيشتر انبياي او نيز به دست حكام جور كشته شده اند و خاتم الانبيا به دستور همان خداوند حكومت تشكيل داده و 10‌ سال براي حفظ آن جنگيده و شهيد داده است، ايشان حتي متوجه تفكيك دو دسته از گرفتاري‌ها و بلاياي دنيا نيستند.

تفكيك بين مشكلات طبيعي و مشكلات ناشي از بي ايماني و جهل

گرفتاري‌هاي طبيعي مربوط به اين عالم است، اما گرفتاري‌هاي ناشي از بي‌ايماني، بي‌تقوايي يا جهل به معارف الهي، گرفتاري‌هاي ناشي از مناسبات غلط سياسي، اقتصادي و... نه تنها جزو برنامه آفرينش و مقصود خلقت آدمي نبوده‌اند، بلكه هدف آفرينش، برطرف شدن همين گرفتاري‌ها، بدون كنار گذاشتن عنصر اختيار در انسان است كه جز با ملزومات زندگي در طبيعت، تامين شدني نيست.

گرفتاري‌هاي مربوط به «در دنيا بودن» غير از گرفتاري‌هاي مربوط به «ديني نبودن» است. انبيا آمدند كه مناسبات انسان‌ها را با يكديگر تنظيم كنند، با ستم بستيزند و عدالت را مستقر سازند. ظلم يك گرفتاري نيست كه خداوند خواسته باشد؛ ضمن اينكه ميان تكوين و تشريع تفكيك قايل مي‌شويم، بايد ارتباط منطقي را نيز محفوظ بداريم.

گرفتاري‌هايي كه خداوند در اين جهان جمع نموده و فرموده شما را با اين گرفتاري‌ها امتحان مي‌كنيم، غير از گرفتاري‌هايي است كه انبيا آمدند تا با تعليم و تربيت و جهاد و تهذيب نفس آنها را حل كنند. اين گرفتاري‌ها، جهل، ظلم، گناه، روابط غلط در مناسبات انساني و همين محرماتي است كه در شريعت الهي بيان شده است.

تشكيل حكومت ديني شرك است

آقاي بازرگان مي‌گويد كه تشكيل حكومت اسلامي، شرك است؛ چون اصلاح اجتماع و دنيا را در رديف خدا و آخرت طرح مي‌كند؛ حال آنكه اين اصلاح وقتي امر همان خداوند و اين دنيا مقدمه همان آخرت باشد، در آن صورت رقيبي براي خدا و آخرت و شريك در اصالت آن نخواهد بود.

وي از شرك رنسانس پس از توحيد قرون وسطايي سخن گفته و آن را محصول حكومت ديني كليسا مي‌داند و حاكميت كليسا را معياري براي حكومت اسلامي معرفي مي‌كند، سپس از فساد و فلاكت اروپايي پس از رنسانس مي‌گويد و بي‌ آنكه اقرار كند كه در واقع از بلاياي سكولاريسم مي‌گويد؛ آنها را به اين دين نسبت مي‌دهد.

شاهد مثال او نيز عنوان شدن «مصلحت نظام» از سوي حضرت امام (ره) است كه وي آن را به «فداكاري دين به پاي حاكميت» تفسير مي‌كند.

اما آيا به راستي «ولايت مطلقه» و مبحث «مصلحت نظام» به معناي ترجيح «حكومت» بر «دين» است يا تسهيل و توسعه حكومت ديني و تلاش در جهت ديني‌تر كردن جامعه؟!

در مصلحت نظام، سخن از مصالح حكومت و جامعه اسلامي آن هم با معيارها و محكمات اسلامي و سخن از ترجيح ملاك‌هاي مهمتر اسلامي بر ملاك‌هاي كم اهميت‌تر است، نه ترجيح دنيا بر آخرت! بويژه كه ولايت مطلقه از احكام اولي شرع است و اختيارات حكومت در جهت مصالح مردم است نه منافع شخصي.

اجباري بودن دين و دينداري

آقاي بازرگان مي‌گويد كه خسارت ديني بودن حكومت، آن است كه حكومت ديني جاي محبت پيامبرانه، با چماق و اكراه مردم را به دين دعوت خواهد كرد، آري اگر حكومتي محبت و روابط انساني را به كناري نهاده، به جاي تعليم و تربيت ديني و احقاق حقوق مردم و اجراي عدالت اجتماعي با خشونت و تهديد بخواهد مردم را متدين كند، نه ديني است و نه منطقي.

ولي به راستي چنين تصويري از كدام يك از ادله ولايت فقيه و يا سيره عملي حضرت امام (ره) و رهبر معظم انقلاب به مثابه نمونه‌هاي عيني به دست مي‌آيد؟!

آقاي بازرگان، اعتقاد به اين كه دين «صرفاً خبردهنده آخرت و معرفي كننده خداست»، را ضرورتي نيروبخش در روزگار سراسر رنج مي‌بيند و تبيين نمي‌كند كه اين كاركرد آرامبخش، چه تفاوت اصولي با همان تصوير «رهبان صفتان تارك دنيا و مرتاض مسلكان» از زندگي دارد كه خود وي آن را مضحكه مي‌كند؟!

نگاه اسلام به زندگي و دنيا و حكومت، نه نگاه راهبان و تاركان اجتماع است و نه سكولاريسم! بلكه نگاهي جامع به دين و دولت و دنيا و آخرت است كه همه نيازها و استعدادهاي مادي و معنوي انسان را در مسير كمال وي فعال كرده، از شرايط مادي، بستري براي ارتقاي معنوي مي‌سازد و نه به دنيا و حكومت، اصالت مي‌دهد و نه به آخرت و معنويت و روح انسان، از چشم‌اندازي انتزاعي و ذهني و ناقص مي‌نگرد.
 
پایان
 
منبع:
نشریه کرسی آزاد نقد؛ معاونت بررسی و تحلیل سازمان بسیج دانشجویی
مجله انديشه حوزه- شماره 18
 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار