کد خبر:۱۷۳۷۳۱
سلسله جلسات تاريخ اسلام -12؛ بخش سوم و پاياني

تجليل خواهر عمر بن عبدود از جوانمردي حضرت علي(ع)

عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین (ع) با اشاره به اينكه علي (ع) عمرو ابن عبدود را کشت، اما بر خلاف رسم آن روز زره او را از تن در نياورد و او را برهنه نكرد، گفت: خواهر عمروابن عبدود، ام کلثوم،‌ وقتي ديد اميرالمؤمنين ...
به گزارش خبرنگار دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»، دکتر محمدحسين رجبي‌دواني در ادامه دوازدهمين جلسه از سلسله جلسات کارگاه آموزشي - تحليلي تاريخ اسلام كه به همت موسسه «صهباي بصيرت» در فرهنگسراي ارسباران برگزار شد، به بيان اقدامات مشركان براي تضعيف حكومت نوپاي پيامبر (ص) در مدينه پرداخت.

در سال چهارم هجرت پيامبر (ص)، غزوه بدر الموعد - بدري که وعده‌اش داده شده بود - رخ داد. در تاريخ چند غزوه به نام بدر وجود دارد، بدر اول قبل از جنگ بدر اتفاق افتاد و غزوه‌اي است که پيامبر(ص) در تعقيب عده‌اي از اشرار انجام دادند.

مقابله پيامبر با اشرار و تأمين امنيت شهر مدينه

عده‌اي شرور به اطراف مدينه حمله کردند و گله‌هاي مسلمانان را غارت نمودند، پيامبر (ص) نفرمودند: دشمن ما قريش و استکبار است و وجود اين چند نفر شرور اشکالي ندارد، بلکه به همان صورت بر اين‌ها هم حساس شدند، پيغمبر شخصا براي مقابله با آن‌ها حرکت کردند (نه اينکه حتي عده‌اي را بفرستد) تا اين‌که به بدر آمدند، البته به اين اشرار دست نيافتند، اما درس بزرگي به آنان داده و نشان دادند که پيامبر براي امنيت دولت اسلامي ارزش بسياري قائل هستند.

بر اثر اين اتفاق اشرار احساس ناامني کردند، چندي بعد کرز ابن جابر فهري، سر دسته اشرار، خود به مدينه آمد، توبه نمود و اسلام آورد، پس از آن ديگر ديده نشد کسي بخواهد امنيت مدينه را اين طور تهديد کند.

در سال هشتم هجرت چند نفر از قبيله بني عرينه به مدينه آمدند و گفتند مي‌خواهيم اسلام بياوريم، اما آب و هواي مدينه به آن‌ها نساخت و مريض شدند. پيامبر آن‌ها را به بيرون مدينه و در مکاني که متعلق به خودشان بود فرستادند تا در آن‌جا مستقر شوند و سفارش آن‌ها را نيز به متولي آن‌جا کردند.

آن‌ها نيز در آن‌جا مستقر شده و بهبود يافتند، اما به جاي سپاسگزاري، متولي آن‌جا را کشتند و تعدادي از شترهاي پيامبر را برداشته و فرار کردند. امنيت مدينه به خطر افتاد، خبر که به پيامبر رسيد، ايشان کرز ابن جابر را فرمانده يک سريه نموده و به تعقيب آن‌ها فرستادند.

کرز ابن جابر آن‌ها را دستگير نمود و پيامبر نيز دستور دادند دست و پاي آن‌ها را بريدند و سپس اعدام کردند، زيرا اين‌ها محارب بودند و آيه محاربه درباره اين‌ها نازل شده است. کرز به هنگام فتح مکه از معدود مسلماناني بود که کشته شد.

دومين غزوه در بدر، همان بدر کبري و معروف است. سومين جنگ در بدر، بدر الموعد در سال چهارم است که اشاره شد، البته جنگي صورت نگرفت.

همكاري يهوديان با مشركان در جنگ خندق

آخرين برخورد اساسي و همه‌جانبه اسلام با مشرکان غزوه خندق است، جنگ خندق با همکاري يهوديان بني‌نضير اتفاق افتاد، مشرکان به دنبال فرصتي براي ريشه‌کن کردن اسلام بودند و يهود بني‌نضير به آن‌ها کمک و آن‌ها را تهييج نمودند.

10 قبيله مختلف با اعتقادات گوناگون با هم اتحاديه‌اي تشکيل دادند و براي نابودي اسلام لشگر کشيدند و به طرف مدينه آمدند. پيامبر اين‌بار نيز مانند جنگ احد با اصحاب مشورت کردند، ولي همه گفتند هر چه شما بگوييد، ايشان نيز همان طرحي که براي احد داشتند، يعني اين‌که کنار شهر با دشمن بجنگيم، را مطرح نمودند.

پيشنهاد حفر خندق توسط سلمان فارسي

در اين زمان، سلمان كه تازه به خدمت پيغمبر رسيده بود به ايشان عرض کرد ما در ايران وقتي شهرهايمان مورد تعرض دشمن قرار مي‌گرفت دورتادور شهر را خندق مي‌کنديم تا مانعي براي ورود دشمن باشد. پيغمبر اين نظر را پسنديدند و دستور دادند مقابل مدينه خندق حفر شود و البته فقط در منطقه آسيب‌پذير شمالي خندق کنده شد، اما بعضي از مسلمين کم‌کاري کرده و خندق را کم کنده بودند.

دشمن با يک لشگر 10 هزار نفري متشکل از قبايل مختلف به محوريت قريش (حدود چهار هزار نفر) و به همراه يهوديان بني‌نضير و يهوديان بني‌قريظه که ساکن مدينه بودند، اما پيمان با اسلام را شکستند و قرار بود از پشت، جبهه‌اي عليه اسلام باز کنند به سمت مدينه آمدند.

10 قبيله با تشکيل اتحاديه‌اي ضد اسلام، براي جنگ با مسلمين آمدند، اما در برابر خندق متوقف شدند. دراين‌جا به دنبال بيان جزئي ماجرا نيستيم بلکه مي‌خواهيم دلايل شکست مشرکين در برابر سپاه اسلام را بررسي کنيم.

دلايل شکست مشرکين در برابر سپاه اسلام

1. مديريت هوشمندانه و مدبرانه پيغمبر و اطاعت مردم از فرامين ايشان.
2. حفر خندق که مانع ورود دشمن به مدينه شد.
3. حماسه بزرگي که مولاي متقيان از خود به جاي گذاشت.

كشته شدن عمروا بن عبدود توسط حضرت علي (ع)

همان طور که گفته شد در برخي مناطق، مسلمين در كندن خندق کم‌کاري کرده بودند. عمروابن عبدود که اصطلاحاً به او فارس يل‌يل - سواري که با هزار سوار برابري مي‌کند – گفته مي‌شد پهلوان نامي قريش بود. وي در جنگ بدر نيز زخمي شده و زخم او به حدي بود كه نتوانست در جنگ احد حاضر شود، ولي در جنگ خندق در حالي که بهبود يافته بود حاضر شد.

او به همراه دو نفر ديگر،‌ يعني عکرمه ابن ابي جهل پسر ابوجهل و فرد ديگري توانستند از خندق عبور کرده و مبارز بطلبند. عمروعاص که فرمانده بخشي از لشگر بود نيز مي‌خواست به همراه نيروهايش از خندق عبور کند که با عکس‌العمل مسلمين مواجه شدند و نتوانستند عبور کنند، اما عمروابن عبدود و دو همراهش آمدند و مبارز طلبيدند.

هيکل مهيب و سابقه او در مسلمين رعب شديدي ايجاد کرد. حضرت علي(ع) برخاستند که به مصاف او بروند، اما پيامبر ايشان را بازداشتند و فرمودند بگذار ببينيم کس ديگري مي‌رود يا نه. عمروا دوباره مبارز طلبيد تا اين‌که بار سوم هم باز کسي نرفت، اين بار پيامبر به علي اجازه دادند و ايشان را دعا کردند.

عمروا سابقه دوستي با ابوطالب پدر اميرالمؤمنين داشت و به ايشان گفت: من نمي‌خواهم تو را که فرزند ابوطالب هستي بکشم، اما علي (ع) فرمود: اما من مي‌خواهم تو را که دشمن اسلام هستي بکشم و او را به اسلام دعوت نمود که نپذيرفت.

آنها با يكديگر جنگيدند و عمروا ضربه‌اي نيز به اميرالمؤمنين وارد نمود که باعث شد فرق حضرت شکافته شود، ايشان نيز با عمامه سر خود را بستند. درگيري شد و گرد و خاک به پا خاست و لذا مردم صحنه را نمي‌ديدند که چه کسي غلبه دارد تا اين‌که صداي تکبير علي (ع)‌ بلند شد و همه فهميدند ايشان غلبه يافته‌اند و خاک‌ها که فرو نشست ديدند حضرت بر سينه عمروا نشسته‌اند.

آن داستان معروف که شنيده‌ايد که آب دهان بر صورت علي (ع) انداخت و حضرت برخاستند و قدمي زدند و سپس سر او را جدا کردند، ‌هر چند با سيره اميرالمؤمنين (ع) هماهنگ است، ولي هيچ سند تاريخي ندارد و در هيچ منبعي نيامده است و فقط در شعر مولوي ذکر شده است: او خدو انداخت بر روي علي افتخار هر نبي و هر وصي.

تجليل خواهر عمروا بن عبدود از حضرت علي(ع)!

علي (ع) او را کشت، اما بر خلاف رسم آن روز که زره مقتول در جنگ تن به تن را در مي‌آوردند و زره و شمشير او را به عنوان يادگار غلبه مي‌بردند،‌ اين کار را نکرد. عمر از ايشان پرسيد: چرا اين کار را نکرديد؟ حضرت فرمودند: شرم داشتم کسي را که با او نسبتي دارم (چون به هر حال قريشي بود) برهنه کنم، لذا خواهر عمروابن عبدود، ام کلثوم،‌ وقتي ديد اميرالمؤمنين چنين جوانمردي به خرج داده است از ايشان، يعني قاتل برادرش تجليل نمود.

سؤال: گفته شده است که شرايط در جنگ خندق بسيار سخت بوده و حتي احتمال نفوذ دشمن در سپاه اسلام و بيم سوءقصد به جان پيامبر هم مي‌رفته است، آيا اين را تأييد مي‌کنيد؟

رجبي دواني: شرايط خيلي سخت بود، به جهت آذوقه بسيار در مضيقه بودند و حتي داريم كه در برخي موارد با اعجاز سر کرده‌اند، مثلاً‌ ام‌سلمه چيزي درست کرده بود و پيامبر بر آن دعا خواندند و مسلمين از آن مي‌خوردند و تمام نمي‌شد، يا شخصي خرما آورده بود و پيامبر دعايي بر آن خواندند و همه اصحاب خوردند و سير شدند، اين موارد را داريم.

منافقين هم بيکار نبودند، پيامبر نيز در کار خندق مستقر بودند. در مسجد پيامبر هم چادري براي مداواي بيماران در نظر گرفته بودند و بانوان امدادگر مجروحان را معالجه مي‌کردند، اما اين‌که منافقين تحرکي کرده باشند،‌ در منابع نيامده است.

سؤال: اين‌که اميرالمؤمنين فرمود من شرم دارم کسي را که قريشي است برهنه کنم، ‌آيا به اين معناست که اگر اين شخص قريشي نبود حضرت با او چنين مي‌کردند؟

رجبي دواني: بله، اين مي‌تواند باشد، اما باز هم چنين چيزي نداريم،‌ حضرت با مرحب خيبري که يهودي بود نيز پس از کشتن او چنين نکرد جاي ديگري هم نيامده، اما شايد اين‌جا خواستند اشاره کنند که جنگ ما جنگ عقيدتي است و نبايد چنين کرد.

دشمنان اسلام جوانمردي علي(ع) در خندق را با ناجوانمردي در كربلا پاسخ دادند

حضرت در برابر معيار عمر چنين جوابي مي‌دهند، اما معيار علي (ع) حق و حقيقت است و شأن آن بزرگوار بالاتر از اين است که بخواهد پس از غلبه مانند آن‌ها عمل کند، اين همان سنتي است که اين نابکارها در کربلا با امام حسين (ع) کردند. علي(ع) با مشرکين چنين نکرد، اما فرزندان آن‌ها با فرزند پيامبر آن جنايات را مرتکب شدند.

عکرمه ابن ابي جهل و ديگر همراهش که همراه عمروا آمده بودند، چنان از کشته شدن او وحشت کردند که جنگ نکرده پا به فرار گذاشتند، اين امر مايه سرافکندگي آنان بود که جنگ نکرده بگريزند. عکرمه خود را رهاند، اما آن فرد ديگر نتوانست فرار کند و مسلمين او را سنگ باران کردند.

او نيز گفت: مرا اين طور نکشيد يکي بيايد مردانه با من بجنگد و مرا بکشد. اميرالمؤمنين به داخل خندق رفتند و او را کشتند، به اين ترتيب نمادهاي قدرت مشرکين از بين رفت و حماسه اميرالمؤمين روحيه دشمن را کاملاً‌در هم شکست.

عواملي كه باعث پيروزي مسلمانان در جنگ خندق شد را مي‌توان در دو محور برشمرد:
 
تفرقه افكني صحابه پيامبر در سپاه مشركين

1. تفرقه‌اي که يکي از ياران پيامبر به نام نعيم ابن مسعود در سپاه مشرکين ايجاد کرد. نعيم از قبيله قطفان بود، قبيله قطفان از گروه‌هاي تشکيل‌دهنده احزاب بودند و در اين جنگ شرکت داشتند، ولي نعيم تازه مسلمان شده بود و رئيس و افراد قبيله از اين موضوع خبر نداشتند.

نعيم به پيغمبر عرض کرد قبيله من خبر ندارند که من مسلمان شده‌ام آيا اجازه مي‌دهيد به ميان آن‌ها بروم و آن‌ها را به جان هم بيندازم؟ پيغمبر اجازه دادند و فرمودند: الحرب خدعه، جنگ با خدعه و نيرنگ پيش مي‌رود، اين حرف پيامبر نيز ضرب‌المثل شد.

نعيم شبانه از خندق عبور کرد و به ميان قبيله رفت، رئيس قبيله از او پرسيد کجا بودي و او نيز عذري آورد و بعد گفت اکنون که مي‌آمدم وقتي از کنار خيمه ابوسفيان گذشتم شنيدم که مي‌گفتند: بايد فردا قطفان را فريب بدهيم و آن‌‌ها را پس از پيروزي بر مسلمانان از غنيمت بي‌نصيب بگذاريم.

سپس نعيم به رئيس قبيله گفت: بر اين‌ها اعتباري نيست و اگر خواستيد با اين‌ها مذاکره کنيد 2-3 نفر از آن‌ها را گروگان بگيريد، سپس به سراغ ابوسفيان رفت و گفت من از قبيله قطفان هستم، اما به شما مي‌گويم که آن‌ها مي‌خواهند از شما گروگان بگيرند و بر شما ضربه وارد کنند.

ابوسفيان حرف او را باور نمي‌کرد، نعيم گفت فردا که با آن‌ها جلسه مي‌گذاريد، اگر از شما گروگان خواستند يعني حرف من درست بوده است، سپس نزد قبيله سوم رفت و آن‌ها را نسبت به اين دو قبيله بدبين کرد و به همين ترتيب تمام لشگر را به هم بدبين نمود، فردا در جلسه قبائل همه با بدبيني به هم نگاه مي‌کردند.

رئيس قبيله قطفان نيز از ابوسفيان گروگان طلب کرد و ابوسفيان ديد که نعيم راست گفته است و همه به هم بدبين شدند، در نتيجه زير بار هم نرفتند و تفرقه‌اي که نعيم بين آن‌ها ايجاد کرد شيرازه آن‌ها را از هم پاشيد.

امدادهاي الهي كه در جنگ خندق به كمك مسلمين آمدند

2. امدادهاي الهي که در قالب وزش طوفان‌هاي سهمگين بود، چنان شديد شد که چادرهاي مشرکين را از جا کند و حتي ديگ‌هاي غذايي که بار گذاشته بودند واژگون ساخت. اين‌ها هم که خرافاتي بودند وحشت کردند و پس از دو سه هفته استقرار وقتي اين صحنه را هم ديدند گفتند بيشتر ماندن جايز نيست و کار به جايي نخواهيم برد.

در حالي که بين آنها اختلاف افتاده بود و از اين طوفان‌هاي مهيب وحشت کرده بودند و همچنين نماد اقتدارشان توسط اميرالمؤمنين از پاي درآمده بود مفتضحانه عقب نشستند و اسلام به لطف الهي از اين خطر بزرگ سربلند بيرون آمد.
 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار