کد خبر:۱۷۶۹۸۷
سلسله همايش‌هاي «جريان‌شناسي تاريخ معاصر» - 4؛ بخش اول

پارسانيا: روشنفكران امريكا در حمايت از جنگ‌طلبي بوش نامه نوشتند

عضو هيئت علمي دانشگاه تهران گفت: اوايل قرن بیست و یکم عده‌ای از اهل قلم در آمریکا مثل فوکویاما در حمایت از بوش و اينكه امريكا رسالتي برای ایران و کشورهای دیگر دارد و بايد مجوز حمله داده شود نامه‌اي نوشتند و آن را به اسم روشنفکران امضا کردند.
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، چهارمين جلسه از سلسله همايش‌هاي آموزشي «جريان‌شناسي تاريخ معاصر» با عنوان «جریان روشنفكري در ايران» به همت مؤسسه ولاي منتظر(عج) و با همكاري مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی (ره) و مرکز مطالعات عالی انقلاب اسلامی، با حضور حجت ‌الاسلام حميد پارسانيا، عضو هيئت علمي دانشگاه تهران در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد.

روشنفکری، در لغت از ترکیب روشن و فکر تشكيل شده است، یعنی کسی که فکر روشنی دارد. این لغت در طول تاریخِ ما، معانی اصطلاحی داشته و دارد. در یک مقطعی از تاریخ اين لغت را «منورالفکر» بکار می‌بردند. در صدر مشروطه، ما با بحث منورالفکر مأنوس هستیم، ولی از دهه بیست به بعد، کم‌کم بحث روشنفکر مطرح می‌شود.

واژه روشنفكر در ادبيات گذشته ما به كار نرفته است

تنها دلیل، فارسی کردن لغات عربی نبود. ترکیب لغویِ روشنفکر در ادبیات چندان پیشینه ندارد؛ ترکیباتی مثل روشن‍‍‌‌دل و روشن‍بین و ... در ادبیات ما به کار رفته است، اما در تفحصی که من انجام دادم واژه روشنفکر را ندیدم، اگر هم بکار رفته، کم بوده است.

اگر کتاب‌های لغت‌نامه را نگاه کنید مي بینید که برای ترکیب‌های دیگر روشن‌بینی، اشعاری در ادبیات گذشته، شاهد می‌آورد، اما برای لفظ روشنفکری، شاهدی نمی‌آورد.

اقتضاي فكر، روشني است

اگر معنای لغوی روشنفکری لحاظ باشد، هر کس فکر فعالی دارد روشنفکر است؛ زیرا اقتضای فکر، روشنی است و موقعی که فکر کسی فعال، باز و روشن می‌شود، می‌توان گفت که او روشنفکر است.

ما از روشنفکری یک اصطلاح عمومی می‌فهمیم که معنای لغوی‌ آن نیست، در هر رشته‌ای به هر کس که فکر روشنی دارد روشنفکر نمی‌گویند.

روشنفكر، عارف به زمان خود است

آگاهي از مسائل اجتماعي و عارف به زمان خود بودن، داشتن انديشه نسبت به مسائل كلان اجتماعي، فعال بودن، اهل قدم و قلم بودن و همچنين اهل آگاهي و درد بودن ويژگي‌هاي كسي است كه به او روشنفكر مي‌گويند.

این به اين معنا نیست که هر کس در فیزیک، شیمی و ... فکر روشنی دارد و استاد خوبی است مي‌توان به او روشنفکر گفت، با وجود اینکه به لحاظ لغوی درست است، اما به لحاظ اصطلاحی این واژه را به كار نمي‌بريم.

در عرف عمومی گاهی این معنا فهمیده می‌شود و این معنای روشنفکر معنای مذمومی است. ما عالمان دینی داریم که چندان متوجه مسائل اجتماعی و تاریخی نیستند، اما در عين حال عالمانی داریم که ناظر به مسائل زمان خودشان و حوادث واقعه می‌اندیشند، فکر می کنند و نظر می‌دهند، به این لحاظ می‌توانیم بگوییم که اینها روشنفکر بودند.

آگاهي دردمندانه ويژگي روشنفكران حوزوي است

مثلاً، در حوزه نجف شهید صدر، در حوزه قم شهید مطهری، علامه طباطبائی و شهید بهشتی؛ نسبت به مسائل زمان خودشان عملاً یا نظراً بی‌توجه نبودند؛ بلكه دردمندانه قلم می‌زدند و نوعي آگاهی دردمندانه داشتند، اما روشنفکری به این معنای اصطلاحی در مورد آنها به کار نمی‌رود.

واژه روشنفكري معانی اصطلاحی دیگری نيز دارد که معادل اصطلاحات فرنگی و غربی گذاشته شده است، یکی از معادل‌ها «enlightenment» است که گاهی به روشنفکری ترجمه می‌شود، اما حالا آن را در اصطلاحات علوم سیاسی و اجتماعی به روشنگری ترجمه می‌کنند، البته گاهی هم معادل روشنفکری گذاشته ‌شده و می‌شود.

وقتي از جریان منورالفکری یا روشنفکری در صدر مشروطه سخن مي‌گوييم اشاره به کسانی داریم که این خصوصیت را دارند، این یک معنا است که می‌خواهم آن را باز کنم، این اصطلاح يك معناي ديگر هم دارد كه معادل «intellectuality» است.

خاستگاه واژه روشنفكري كشور فرانسه است

اوايل قرن بیستم عده‌ای از اهل قلم در فرانسه مانند آندره ژيد و اميل زولا كه كتاب مي‌نوشتند و نسبت به مسائل اجتماعي نظر داشتند در حمایت از ماجرایی در دهه آخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نامه‌اي نوشتند و آن نامه را به اسم روشنفکران امضاء كردند، این لفظ از اینجا جا افتاد.

نامه روشنفكران در حمايت از جورج بوش

اوايل قرن بیست و یکم هم عده‌ای از اهل قلم در آمریکا شبیه کاری که اوايل قرن بیستم انجام شده بود را انجام دادند، يعني عده‌ای از اهل قلم در آمریکا مثل فوکویاما در حمایت از بوش و اينكه امريكا رسالتي برای ایران و کشورهای دیگر دارد و بايد مجوز حمله داده شود نامه‌اي نوشتند و آن را به اسم روشنفکران امضاء کردند.

كلمه روشنفكري یک قرن پیشینه دارد، ‌اما پيشينه واژه « nlightenment » بیشتر از اینها است و با دنیای مدرن آغاز می‌شود، اما سابقه روشنفکری که معادل «intellectuality » مي‌باشد کمتر است و کاربرد آن به 110 سال پيش برمي‌گردد، در حالي كه جریان آن حدود 150 سال است که ايجاد شده و بعداً این اسم را برای خودش برگزیده است.

جهان مدرن، جهان فرهنگ و تمدن غرب است

حالا تفاوت این دو در چیست؟ از جهان مدرن و مدرنیزه یک فرهنگ و یک تمدن است که از آن به عنوان فرهنگ و تمدن غرب یاد می‌کنیم، غرب هم که می‌گوییم مراد غرب جدید است نه یونان و نه قرون وسطی.

مراد ما از غرب بعد از قرون وسطی است که یونان ویژگی‌های جدیدی پیدا کرد و اين دوره با رنسانس آغاز شد و از قرن 17 هویت خود را پیدا کرد.

این جهان درون خود اختلافات و جریانات فلسفی و سیاسی دارد، همچنين اين جريان داراي ملت‌های مختلفی است كه با يكدیگر رفاقت‌ها و رقابت‌ها دارند، دوستی‌ها و دشمنی‌ها و جنگ و صلح دارند.

بزرگترين جنگ‌هاي تاريخ در دوره مدرنيته روي داد

ملت‌هاي غربي بزرگترین جنگ‌های تاریخ را انجام دادند و در دو جنگ كه در کمتر از نیم قرن انجام شد 100 میلیون کشته دادند؛ یعنی همه جنگ‌هاي طول تاريخ بشر اینقدر از کشته، پشته نساختند.

این دشمنی‌های آنهاست، اما دوستی‌هایی هم دارند. دوست‌هاي آنها را به عنوان مجموعه فرهنگ می‌شناسیم؛ یک ویژگی‌ها و خصوصیاتی آنها را با هم جمع می‌کند. یکی از خصوصیاتي كه ملت‌هاي غربي در آن مشترک هستند، همان منورالفکری یا روشنگری یا «enlightenment» است.

سكولاريسم و اومانيسم، ويژگي مشترك ملت‌هاي غربي

یکی دیگر از خصوصیات آن سکولار بودن و دیگری که از رنسانس آغاز می‌شود اومانیسم است. هر کدام این خصوصیات به یک بعدی توجه دارد. ویژگی منورالفکری یا روشنگری که گاهی به روشنفکری هم ترجمه می‌شود، ویژگی معرفتی و یک خصوصیت معرفت‌شناختی است.

ویژگی سکولار بودن یک ویژگی هستی‌شناختی و اومانیسم یک ویژگی انسان‌شناختی و تفسیر مشترکی از انسان است و اختلافاتی که با هم دارند.

ناسيوناليسم نوعي سكولاريسم عريان است

سکولاریسم یعنی رویکردی این جهانی و دنیایی به هستی داشتن، اما آنها الزاما منکر متافیزیک و غیب نیستند، ولي می‌گویند اگر غيب و متافيزيك هست، فعلا باشد، ما بعدا در مورد آن صحبت می‌کنیم یا در خلوت خودمان با آن حرف می‌زنیم یا بعدا می‌رویم آن را می‌بینیم.

فعلا این جهان را از همین جا می‌خواهند بشناسند، انگار که چنین امری نیست و مستقل از آن می‌خواهند بشناسند و برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری کنند، بعد هم مثلا انکار می‌کنند، مثلا ناسیونالسیم نوعی سکولاریسم عریان است.

البته بعضی‌ از آنها هم خیلی دیندار هستند و می‌گویند در این دنیا نمی‌توانیم بدون دین زندگی کنیم، دین هم که می‌خواهند برای اینجا می‌خواهند؛ یعنی از این جهت به آن نگاه می‌کنند كه برای برنامه‌ریزی جهانی این اصل است.

شاخصه اومانيسم اصالت انسان دنيوي است

اومانیسم هم اصالت انسان همین جایی است، اومانیسم را به خطا اصالت انسان ترجمه می‌کنند، اما در اومانيسم اصالت انسان دنیوی و این جهانی اصل قرار گرفته است که این انسان‌شناسی با آن اصل‌شناسی هم افق هستند.

enlightenment چیست؟ درون جریان روشنگری یا enlightenment اختلافات زیادی وجود دارد، بعضی‌ از آنها عقل‌گرا، بعضی‌ حس‌گرا و بعضی تجربه‌گرا هستند، اما در یک جهت با هم مشترکند و آن منورالفکری است.

آن جهت این است که در بعد معرفتی چه حس‌گرا باشند و چه عقل‌گرا، شهودگرا و عقل‌گرا نیستند؛ یعنی مرجعیت وحی را و شهود را به عنوان یک منبع معرفتی به رسمیت نمی‌شناسند و در این جهت مشترک هستند.

در واقع، مدرنیته با تردید در آموزه‌های متون مقدس و معرفتی که صورت دینی داشتند، شروع شد. دکارت با اندیشه شروع کرد، او حتی در خودش هم شک کرد و خودش را در افق اندیشه با وساطت اندیشه یافت و خواست از اینجا راه بیافتد که برود.

ادامه دارد...
 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار