سلسله همايشهاي «جريانشناسي تاريخ معاصر»-4؛ بخش چهارم و پایانی
کد خبر:۱۷۷۸۹۴
سلسله همايشهاي «جريانشناسي تاريخ معاصر» - 5؛ بخش اول
سليمي نمين: انگلیسیها اولین احزاب را در ايران شكل دادند / آمريكا نتوانست انقلاب سفيد را در زمان حيات آيتالله بروجردي اجرا كند
مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران گفت: در زمان حيات آیتالله بروجردی بود، آمریکاییها نتوانستند انقلاب شاه و ملت و در واقع انقلاب سفید که بر هم زننده همه امور...
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، در سومين جلسه از سلسله همايشهاي آموزشي «جريانشناسي تاريخ معاصر» با عنوان «جریان روشنفكري در ايران» به همت مؤسسه ولاي منتظر (عج) و با همكاري مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی (ره) و مرکز مطالعات عالی انقلاب اسلامی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد، عباس سليمينمين، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران به بررسي جريان شناسي سياسي ايران معاصر پرداخت.
جریانشناسی سیاسی و جریانشناسی تاریخنگاری اگر چه با هم قرابت دارند، اما گاهی تفاوتهایی هم هست. اگر فرصت شد به جریانشناسی تاریخنگاری كه بحثي تخصصی و گامی فراتر است، ميپردازيم.
براي اين منظور دوستان باید جریانشناسی سیاسی معاصر را بشناسند، تا بتوان بعد از آن به صورت تخصصیتر نوع تاریخنگاری آنها را مورد مطالعه قرار دهیم، لذا من سعی میکنم به سرعت جریانشناسی ای را از سال20 به خدمتتان عرضه بدارم و بعد به توصیه یکی از دوستان به جریانشناسی معاصر بپردازیم و جریانات اخیر را بشناسیم، اما تعجیلي در شناخت جریانات اخیر نداريم؛ چرا كه باید مقداری عقبه جریانات را شناسایی کنیم.
در دوره رضاخان، یک قدرت بیگانه بر ما مسلط بود و رقابتي بین قدرتهای بیگانه نبود
آنچه که شما میدانید این است که بعد از شهریور 20، یک فضای سیاسی بازتری نسبت به دوران خفقان رضاخانی، ایجاد شد؛ چرا ایجاد شد؟ به این دلیل که در دوران رضاخان، یک قدرت بیگانه بر ما مسلط بود و رقابتي بین قدرتهای بیگانه نبود، لذا انگلیس که قدرت بیگانه مسلط بود، توانسته بود شرایط بسیار خفقانآوری را بر جامعه ما حاکم کرده و از طریق این خفقان به مطامع و منافع خود نزدیک شود.
در جنگ جهانی دوم انگليس مجبور شد حضور رقبای خود را در ایران بپذیرد
اما در جنگ جهانی دوم انگليس مجبور شد حضور رقبای خودش را در ایران بپذیرد و شرایط برای ملت ایران مقداری تغییر کرد، یعنی ورود روسها و بعد هم آمریکاییها به ایران، طبیعتاً فضای سیاسی را مقداری بازتر کرد، اما قطعاً انگلیسیها به عنوان قدرت مسلط باقی ماندند و مکانیسمی را به وجود آوردند که از طریق آن بتوانند فضای سیاسی را همچنان کنترل کنند.
انگلیس از طریق ايجاد احزاب توانست یک دیکتاتوری غیرمتمرکز را در ايران دنبال کند
درست است ورود روسها و آمریکایی ها که در واقع رقبای جدی انگليس به حساب میآمدند توانست تاثیراتی را در فضای سیاسی بگذارد، اما انگلیس هم توانست احزاب و تشکلهایی را به سرعت سامان دهد تا از طریق این تشکلها یک دیکتاتوری غیرمتمرکز را دنبال کند.
در دوران رضاخان، دیکتاتوری چنان متمرکز بود که هیچ جریان سیاسی تاب نیاورد
در دوران رضاخان، دیکتاتوری آن چنان متمرکز بود که هیچ جریان سیاسی ای متاسفانه تاب نیاورد. حتی سازمان روحانیت هم فضا را در کشور، آن چنان بسته دید که نتوانست وارد میدان سیاسی شود.
نمی خواهم بگویم که مبارزات سیاسی در این زمان اصلاً وجود نداشت، چرا! شهید مدرس مبارزات خودش را ادامه داد و منجر به شهادتش شد، اما به صورت سازمانی مقاومتهای مردمی پراکنده ای، در مقابل اهداف شوم انگلیس که به دست دیکتاتوری مثل رضا خان در مشهد، مسجد گوهرشاد و در برابر بحثهای ضددینیای که انگلیسیها در پي آن بودند، دنبال میشد، صورت گرفت.
در آن زمان خفقان به نوعی بود که وقتی رضاخان به قم رفت و روحانیای را به فلک بست؛ واقعاً کسی جرئت نکرد به میدان بیاید و با رضاخان برخورد داشته باشد. می خواهم فضای سیاسی آن زمان را بیان کنم.
این حادثه را قطعاً شما شنیدید که در هنگام سال تحویل خانواده رضاخان با وضعیت بیحجاب و نامناسب به حرم حضرت معصومه رفته بودند، اين عمل مورد اعتراض یک روحانی مسن قرار گرفت. رضاخان وي را در برابر دیدگان همه فلک کرد و بشدت مضروب ساخت، اما روحانیت نه در ایران و نه در خارج از کشور وارد این قضیه نشد.
تیپهای ملی هم کاملاً جوگیر شدند. مثلاً فردی مثل دکتر مصدق ترجیح داد به روستای احمد آباد فرار کرده و در آنجا زندگی کند تا مبادا رضاخان او را مورد تعرض قرار دهد. البته باز هم با وجود اينکه دقت زیادی داشت تا بهانه ای به دست رضا خان ندهد، در اواخر دوره پادشاهي وي، برای مدت کوتاهی دستگیر شد.
رضاخان به سازمان روحانیت لطمه زد و آن را متلاشی کرد
با اين توضيحات قصد دارم فضاي بشدت خفقانآور را به قدري روشن کنم؛ در اين فضا رضاخان توانست به سازمان روحانیت لطمه بزند و آن را متلاشی کند.
کمترین نشان از تشکیل یک فضای سیاسی با حساسیت جدی انگلیسیها مواجه میشد؛ مثلاً مجله دنیا منتشر میشد، سفارت انگلیس به رضاخان گزارش داد که این مجله گرایشهای چپی دارد، بعد از اطلاع سفارت انگلیس به رضاخان، حدود 50 نفر از کسانی که در مجله دنیا کار میکردند، دستگیر شدند. بعد از شهریور 20 و ورود متفقین به ایران فضا براي شکلگيري احزاب ایجاد شد.
انگلیسیها اولین احزاب را در ايران شكل دادند
اولین احزابی که در دوره رضاخان شکل گرفت، احزابی بود که انگلیسیها شکل دادند و عمدتاً گرایش پانایرانیستی داشتند و بزرگترینشان، حزب پانایرانیست ایران بود، اما انگلیسیها چندین تشکل را برای مقابله با مبارزان واقعی بعد از شهریور 20 سامان دادند تا مثلاً در خانه مبارز نارنجک بيندازند و يا روزنامه نگار مبارز را تهدید كنند.
بنابراین جریان اصلی، جریانی بود که انگلیسیها خودشان تحت عنوان گرایش به ملیت و ملیت گرایی بوجود آوردند.
حزب «زحمتکشان»؛ یک جریان غربی و وابسته به غرب، اما با ظاهري چپ
جريان دیگری که میتوانیم در آن دوران شناسایی کنیم، جریان حزب «زحمتکشان» است که کاملاً یک جریان غربی و وابسته به غرب است، اما ظاهر چپ دارد؛ یعنی آنطور که از اسمش برداشت میشود، به ظاهر حزب کارگریست، اما قطعاً یک عنصر وابسته به نظام غربی مي باشد که شناخت مظفر بقایی و حزب او، بحثي طولانی می طلبد.
اما شناختي كوچك نسبت به این جریان به ظاهر چپ با حرفهای به ظاهر مدافعانه از منافع ملی، ولي در باطن کاملاً وابسته كه هم وابسگي به دربار داشتند و هم به بیگانه.
«حزب توده»؛ سازمان وابسته به جماهير شوروي، اما غيرمصون از نفوذ انگليسها
جریان بعدی که میت وان شناسایی کرد، «حزب توده» است. این حزب بعد از شهریور 20 فرصت احیای سازمان خود را پیدا کرد، اما نباید این مسئله را فراموش کرد که اگر چه توده یک سازمان وابسته به روسها بود و کاملاً از سیاست خارجی جماهیر شوروی تبعیت میکرد، اما انگلیسیها هم در این حزب تلاش ویژه کردند، تا عواملی را نفوذ دهند.
در ادامه خواهم گفت که چگونه از طریق نفوذ در حزب توده ، انگلیسیها توانستند بهره زیادی ببرند. بنابراین خود حزب توده که وابسته به جماهیر شوروی بود، چون انگلیسی ها نفوذ بسیار جدی ای در آن داشتند، به لحاظ تاریخی به راحتی می توانستند در مسائل ایران و در تشکلهای به اين شكل نيز نفوذ لازم را پیدا کنند و نگرانی کلانی از این موضوع نداشته باشند؛ بهطوري كه از طریق این نفوذ، بتوانند در نهایت از آن جریان استفاده کنند یا تاثیرات این جریان را در برابر نفوذ خودشان، بکاهند؛ این مسئله حائز اهمیت است و بايد به آن توجه ویژه داشت.
جريان فداييان اسلام و حمله نفوذيهاي دربار و انگليس
جریان بعدی که در این سال ها به وجود آمد، جریان فدايیان اسلام بود. این جريان از جوانان بسیار مومن، پرهیزگار و حساس نسبت به سرنوشت جامعه اسلامی تشکیل شده بود که در راس آن شهید نواب صفوی قرار داشت، اما وقتی احوالات اینها را مشاهده میکنی، سن همه اینها 17 تا 20 سال است. شهید نواب نيز سن کمی دارد، اما به لحاظ غیرت دینی، انسانهای بسیار برجستهاي بودند.
اما نسبت به این مسئله نباید غافل شد که فداییان اسلام نيز مورد تعرض و نفوذ انگليسها واقع شد. به دلیل جوان بودن این سازمان و ناپختگی های سیاسی، یک نفوذ از سمت جریان زحمتکشان و یک نفوذ از طرف دربار در این جریان صورت گرفت.
نفوذ از طرف دربار را شما در چهرههایی مثل شمس قنات آبادی می توانید ارزیابی کنید؛ روحانی ای که توانست وارد تشکیلات فداییان اسلام شود و بعد، از این طریق حتی به آیت الله کاشانی نزدیک گردد. این فرد عنصر دربار بود و بعدها هم کسی نتوانست در این قضیه تشکیک کند؛ چرا كه بلافاصله بعد از اينكه به هدفش رسید، عبا و عمامه را برداشت و ریشهایش را زد و چهره کاملاً متفاوتی پیدا کرد، یعنی بعد از کودتای 28 مرداد که توانست به هدفش برسد، چهرهاش را کاملاً عوض کرد؛ اين در حالي است كه قنات آبادی قبلتر توانسته بود به مراتب بالایی در تشکیلات فداییان اسلام برسد و به آیت الله کاشانی نزدیک شود.
جبهه ملی در ابتدای امر با گرایش جدی به دفاع از صنعت نفت وارد میدان شد
جریان بعدی که در دهه 20 شکل گرفت جبهه ملی بود. جبهه ملی که در راس آن دکتر مصدق قرار داشت، بتدریج توانست در این دوران رشد کرده و اقلیتی را در مجلس از آن خود سازد، یعنی فراکسیون اقلیت تشکیل بدهد و در نهایت بعد از بسط خود در دربار، جبهه ملی را شکل دهد.
جبهه ملی در ابتدای امر گرایش جدی نسبت به دفاع از صنعت نفت داشت، یعنی دلیل پیدایش آن همین بود. با این بحث وارد میدان شد و این تشکل را راه اندازی کرد.
با تدبیر امام، آیت الله بروجردی به تهران منتقل شد تا مرجعیت تامه شکل بگیرد
تشکیلات بعدی که ما باید در اینجا به آن اشاره کنیم، روحانیت است. سازمان روحانیت، پس از اینکه در دوران رضاخان بشدت ضربه ديد، بعد از شهریور 20 شروع به ايجاد تشکیلات و بازسازی این سازمان در سراسر کشور كرد.
با تدبیر امام در این دوران، آیت الله بروجردی به تهران منتقل شد تا مرجعیت تامه شکل بگیرد و بتواند وحدتی را در درون سازمان روحانیت بوجود آورد. خود امام (ره) در این ایام نقش نفر دوم تشکیلات آیت الله بروجردی، یعنی ارتباطات بیرونی تشکیلات روحانیت را به مرجعیت آیت الله بروجردی را بر عهده داشتند.
آیتالله بروجردی بیشترین اهتمامش را به بازسازی سازمان روحانیت معطوف کرد
بنابراین آیتالله بروجردی در این ایام تلاش داشت که بیشترین اهتمامش را به بازسازی سازمان روحانیت معطوف کند و کمتر در مسائل سیاسی وارد شود، نه اینکه آیتالله بروجردی سیاسی نبود.
برای اینکه با برخی تبلیغات هدفمند با این زمینه آشنا شوید، بايد بدانيد که خیلیها تلاش دارند، آیت الله بروجردی را به گونهای معرفی کنند که او شاخصه اسلام راستین است و این گونه تصویر میکنند که آیت الله بروجردی اصلاً وارد مسائل سیاسی نمی شد و هیچ حساسیتی نسبت به مسائل سیاسی نداشت. این نگاه، با واقعیت تطبیق ندارد.
به عنوان مثال در سال 38 این حرکت آمریکاییها برای زیر و رو کردن ساختار اداری و نظام اجتماعی کشور، وقتی با طرح انقلاب سفید یا 12 مادهای، می خواست در همه زمینهها تغییراتی ایجاد کند، در کشاورزی، در صنعت، در همه جا، وقتی این بحث را برای آیت الله بروجردی مطرح کردند که میخواهیم انقلاب شاه و ملت را دنبال کنیم، آیت الله بروجردی گفتند که اگر اين طور است پاسپورت من را بدهید تا از کشور خارج شوم و تعبیر خیلی تندی نسبت به این حرکت دارد، که ابتدا بازخورد داده می شود و بعد که ملت می فهمند یک غلیان اجتماعی در جامعه صورت می گیرد و شاه و آمریکایی ها نسبت به موضعشان تغیير جهت میدهند و این طرح را متوقف می کنند.
تا زمانی که آیتالله بروجردی بود، آمریکایی ها نتوانستند انقلاب شاه و ملت و در واقع انقلاب سفید که بر هم زننده همه امور اجتماعی به نفع آمریکاییها بود را اعمال كنند، چون تا آن موقع همه چيز بر اساس مصالح انگلیسی ها شکل گرفته بود و آمریکایی ها می خواستند تغییراتی را ایجاد کنند تا همه امور در اختیار خودشان قرار گیرد.
تا زمان حیات آیت الله بروجردی طرح انقلاب سفيد آمريكاييها متوقف شد
تا زمان حیات آیت الله بروجردی طرح انقلاب سفيد متوقف شد و بعد از فوت ایشان در سال 40، آمريكاييها این بحث را دنبال کردند. خواستم بگویم این چنین که می گویند ایشان در بحثهای سیاسی وارد نمی شد، نبوده است، اما در عين حال ایراداتی را امام (ره)، در مسائل سیاسی به ایشان داشتند. همان ایرادات هم موجب شد امام در اواخر عمر آیت الله بروجردی، از دستگاه ایشان فاصله بگیرند و البته سکوت کنند و هیچ کار سیاسی ای که موجب اختلاف در جامعه روحانیت شود، صورت ندهند.
تا اینجا نگاهی اجمالی به جریانات انداختيم. اينك به توضیح بیشتری درباره این جریانات ميپردازيم.
ادامه دارد ...
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.