کد خبر:۱۷۸۳۱۱
سلسله همايش‌هاي «جريان‌شناسي تاريخ معاصر»-4؛ بخش چهارم و پایانی

پارسانيا بيان كرد: تأثیر امام(ره) بر احیاء جریان روشنفکری / ضربه‌ای که روشنفکر چپی از تسخیر سفارت آمریکا خورد

عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي با بیان اینکه جریان روشنفکری دینی در دوره رضاخان دچار نوعی یأس شده بود، گفت: در دهه 40، امام (ره) با آن روشنفکری حقیقی دینی خودش، قدرت اجتماعی مذهب را بارور ساخت و...
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، در ادامه دومين جلسه از سلسله همايش‌هاي آموزشي «جريان‌شناسي تاريخ معاصر» با عنوان «جریان روشنفكري در ايران» که به همت مؤسسه ولاي منتظر(عج) و با همكاري مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی (ره) و مرکز مطالعات عالی انقلاب اسلامی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد، حجت‌الاسلام حميد پارسانيا، عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي به بحث ورود جریان روشنفکری در ایران،‌ و نحوه بوجود آمدن روشنفکری دینی در ایران پرداخت كه مشروح آن ذيلا از نظرتان مي گذرد:

با امضای تقی‌زاده که شعار از موی سر تا ناخن فرنگی شدن را می‌داد، بود که ننگین‌ترین قرارداد دوران رضاخان رقم خورد. بعدها می‌گفتند که این قرارداد ابزاری نبود که بتواند کاری کند، درحالی‌که ساختار این جامعه را عوض کرد. این قبیل کارها توسط رضاخانی که سواد نداشت اسم خودش را بنویسد، یا همین چهره‌های منورالفکری که آنجا حضور داشتند، انجام شد.

منورالفکری چنان همه تخم مرغ‌های خودش را در کاسه سبد رضاخان گذاشت که آل‌آحمد می‌گوید: چه طور شد در ایران بعد از 10 سال؛ یعنی در سال‌های 1328،1329،1330 جبهه ملی شکل گرفت؛ پس این حرکت ملی‌گرایانه هم نتوانستند بعد از آن ماجرا کاری کنند؛‌ چراکه آن چنان با رضاخان گره خورده بودند.

جریان منورالفکری به دلیل اینکه به سرعت به قدرت رسید به دنبال توجیه دینی‌کردن خودش نبود

جریان منورالفکری به دلیل اینکه به سرعت به قدرت رسید به دنبال پوشش دینی گرفتن و توجیه دینی‌کردن خودشان نبود. ملکم خان آن اوایل که هنوز مذهب حضور قوی داشت، شروع کرد به نوشتن تاریخ اسلام؛ یک نوع تفسیر منورالفکرانه از تاریخ اسلام که همان تاریخ غرب با پیشینه خودش بود را شروع کرد به انجام دادن، اما بعد چون روشنفکران دینی حقیقی؛ یعنی آن کسانی که از متن اصول دینی می‌اندیشند را برای حل مسائل نیاز نداشتند، به تبعید فرستادند.

در تبعید آن آخرین فردی که می‌گفت هنوز می‌توانیم و مقاومت می‌کرد؛‌یعنی مدرس که خیلی الهام‌بخش به امام (ره) است را در کاشمر به شهادت رساند، اما دیگران زودتر خودشان را به حاشیه کشانده بودند.

در تبعید روشنفکران دینی یک حلقه گفت و گوی عالمانه بین خودشان در نجف داشتند؛ در واقع اینطوری است افرادی مانند میرزای نائینی که تعاملات اجتماعیشان منقطع شد و نوعی يأس، فضای روشنفکری دینی را گرفت و بین شاگردان میرزا و مرجعیتی که شاگردان آنها بودند، ناامیدی حاکم شد تا اينكه باز امام (ره) بود که این فضا را شکل داد؛ امام گفت می‌توانیم و نظریه قویتر از آنچه که در صدر مشروطه مطرح می‌شد و نزدیک‌تر به آن رویکرد عالمانه دوران غیبت بود را برای نخستین بار در طول تاریخ تشیع در دسترس دید و اجرا کرد.

روشنفکری معادل «intellectuality» با بار چپ در ایران

منورالفکری وقتی به ایران آمد که لیبرالیسم متقدم آمده بود و کشورهای اسلامی را فراگرفته و آثار خودش را نشان داده بود.

دیگر من از اینجا به بعد می‌گویم روشنفکری که منظور همین روشنفکری به معنای قرن 20 چپ است. این جریان وقتی وارد ایران شد که روشنفکری مدرن در قرن 19 بوجود آمده بود و در اول قرن 20 قدرت خودش را تشکیل داده بود، قدرت مرکزی همسایه شمالی ما شده بود؛ امواج سیاسی و نظامی او از دریای خزر گذشته بود، نیروی نظامی او شمال ایران را تصرف کرده بود، این قدرت تا این جا آمده بود.

نسخه‌های جریان روشنفکری چپ در ایران

حالا جاذبه‌های این قدرت هم توانست عده‌ای را در حاشیه خودش جذب کند. گروه‌های 51 نفر، گروه مارکسیسم در زمان رضاخان شکل گرفت و حزب توده نیز بعد از رضاخان بوجود آمد. با آمدن حزب توده، روشنفکری به معنای چپ هم به عنوان اپوزیسیون در مقابل لیبرالیسم متقدم در ایران شکل گرفت که می‌خواست مسائل ایران را حل کنند از سنخ راه‌حل‌هایی که مارکس برای مسائل انگلستان داده است.

روشنفکران چپی در همان زمینه فکری، نسخه را آنجا پیچیدند، گفتند: برای اینکه یک مقدار شرایط آماده شود، قدرت رقیب، استالین آنقدر پررنگ هست که نفس شما (غرب) را بگیرد، لذا همه مسائلمان حل می‌شود. ما هم یک ایرانستان در کنار بقیه می‌شویم، خیلی راحت می‌توانیم بشویم، این امر در دسترس هم است.

در چند فرصت چند حرکت هم کردند؛ پیشروی آمد شمال ادعای حکومت هم کرد در کردستان هم همینطور اینها کاملا فضا را مناسب می‌دیدند این شد روشنفکری چپ؛ در شرایطی هم این جریان آمد که حرکت مذهبی، دینی، سنتی و تاریخی ما کاملا از عرصه زندگی عمومی و عرصه قدرت دور شده بود.

روشنفکری از دهه بیست به بعد بوجود آمد، پوشش دینی هم نگرفت چون کسی به دین بها نمی‌داد.

تأثیر امام (ره) بر جریان روشنفکری

در دهه 40، امام (ره) بار دیگر با آن روشنفکری حقیقی دینی خودش قدرت اجتماعی مذهب را بارور ساخت و یک جریان اجتماعی ایجاد کرد، به گونه‌ای که روشنفکری چپی که از دهه 20 در حاشیه قدرت منورالفکری و قدرت در حاشیه غرب سیاسی سرکوب شده بود، و فرصت حضور و بروز پیدا نمی‌کرد و به عنوان اپوزیسیون شکل گرفته بود، یک مرتبه موج مردمی گسترده‌ای را اول دهه 40 دید؛ یعنی این قدرت انقلابی مردم خودش را نشان داد.

نگاه جلال آل احمد به حرکات امام (ره)

ناگزیر روشنفکران چند نیم نگاهی به این رقیب تازه متولد شده کردند. اولین کسی که این نگاه را به مسئله دارد و به رخ دوستان غربی خودش می‌کشد؛ جلال آل احمد است که می‌گوید: شما چه شعاری می‌دهید که این سید نداد؟ شما چه می‌گویید که این نمی‌گوید؟ اینکه خیلی تندتر از شما می‌گوید، آنقدر تندتر می‌گوید که خود آل‌احمد هم تحملش را ندارد.

با کدام قدرت دارد این کار را می‌کند؟ با سربازانی که در گهواره مادرانشان هستند، با شناختی که به عمق باور دینی مردم و توانی که این فرهنگ و قدرت آن دارد، با اعتمادی که به قدرت لایزال الهی دارد که این قدرت دارد از فرهنگ شیعی جامعه می‌جوشد.

ظهور روشنفکری دینی چپ

حضور و بروز مذهب در عرصه حیاط فعال سیاسی موجب شد تا باز نوعی روشنفکری دینی با تلفیق بین اندیشه‌های روشنفکرانه و دین شکل بگیرد. وقتی روشنفکر چپی به دین نگاه کند، روشنفکری دینی چپ بوجود می‌آید، یعنی تفسیر مارکسیستی کردن از اسلام، که این کار مجاهدین خلق بود.

گروهک فرقان؛ طلبه‌ای که یک تفسیر قرآن با ادبیات مارکسیستی نوشت

کارهای جدای دیگری که می‌شد، تفاسیر دیگری که در گوشه و کنار تهران گذاشته می‌شد، کارهایی که گروه فرقان کرد که یک طلبه شروع کرد یک تفسیر قرآن با ادبیات مارکسیستی نوشت. باید توجه داشت این آن روشنفکری حقیقی نیست، این یک روشنفکری مدرن است که دارد ظرفیت معرفتی جامعه را تسهیل می‌کند به ادبیات مارکسیستی و پوشش دینی دادن.

این جریان شکل گرفت تا انقلاب بوجود آمد، البته اول دهه 50 بدلیل اینکه حضور قدرت امام (ره) یک مقدار کمرنگ شده بود، فاصله آنها از آغاز دهه 40 زیاد شده بود، روشنفکری یک نشستی به سوی لایه‌های عمیق‌تر خودش شروع کرد؛ یعنی این پوشش را به تعبیر مجاهدین خلق آن موقع، این پوستینی که خودشان را پوشانده بودند و می‌گفتند هر جایش را وصله می‌کنیم، چند جای دیگرش دارد پاره می‌شود، این پوستین را کنار گذاشتند و تبدیل به سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر شدند.

دهه 50؛‌ نمایش چهره واقعی روشنفکر چپی

(در دهه 50) گروه گروه این روشنفکران دینی مارکسیسم که (اسلام را) با تفسیر مارکسیستی می‌گفتند به سوی مارکسیسم بازمی‌گشتند. به یک صورت دیگری خطر مارکسیسم داشت صورت دیگر خودش را نشان می‌داد، لذا همه به تکاپو افتادند، مارکسیسم همه جا داشت نفوذ می‌کرد.

استفاده از اسلام برای مبارزه با مارکسیست

حتی دربار نیز از نفوذ مارکسیسم ترسید؛ چون در جهان دو قطبی آن روز درباری که مبدﺃ مختصاتش غرب بود از مبدﺃ مختصات شرق می‌ترسید، نه از اسلام. آنقدر که از آنها می‌ترسید از اسلام نمی‌ترسید، حاضر بود به اسلام یک باجی بدهد که جلوی مارکسیسم را بگیرد، طوریکه در دانشگاه صنعتی آریامهر آن موقع یک بخش معارف درست کردند که با این بخش معارف جلوی مارکسیسم شدن بچه‌ها را بگیرند.

اصلا باور نمی‌کردند که در این جهان دو قطبی یک چیز سومی از یک جایی بتواند بیرون بیاید و به این جهان لرزه اندازد، این خطر جدی نبود، بلکه می‌خواستند با اسلام یک مقدار جلوی مارکسیست‌ها را بگیرند و بعد اسلام را یک کاریش می‌کنند.

انقلاب اسلامی و اتحاد همه قدرت‌ها در مقابله با آن

انقلاب شکل گرفت، شاید که بلوک غرب به همین دلیل تبریک گفت که چندان احساس خطر نمی‌کرد، همین که اینها مطمئن می‌شدند اینها مارکسیسم نیستند برایشان کافی بود، اما به یکباره دیدند که نه مثل جرقه‌ای که دارد در یک کانون باروت می‌خورد، جهان اسلام دارد دگرگون می‌شود.

بیداری اسلامی قبل از همه در فلسطین بیشتر خودش را نشان داد، فلسطینی که فکر کردند تمامش کردند، در تمام مدت این چند دهه روشنفکران فلسطینی در ایستگاه‌های غربی بودند و می‌خواستند برگردند و فلسطین را با کمک موشک‌های سام 7 روسی آزاد کنند که این هم در کمپ دیوید به بن بست رسید، اما حالا تکبیر بود، سنگ بود، دست بود، اراده و ایمان بود که به میدان می‌آمد و همه چیز را داشت تغییر می‌داد.

خود بلوک شرق زهر این ماجرا را قبل از دیگران در افغانستان که یک‌دفعه خیزش اسلامی آنجا فلجشان کرد و زمینگیر شدند، دید، لذا همه جهان در برابر این قدرت نو پای دینی منطقه‌ای که یک سال بیشتر نیست انقلاب کرده به سرعت بسیج شد؛ یک جنگی را راه انداختند که هم با آنها (شرق) بد بود و هم غرب، هم میراژهای فرانسوی بود، هم هواپیماهای روسی و هم سلاح‌های آمریکایی بود و به ایران سیم خاردار هم نمی‌دادند.

همانطور که امام(ره) گفت و پیش‌بینی کرد بلوک شرق فرو ریخت و اسلام به عنوان یک قطب فرهنگی حضور خودش را نشان داد. فروپاشی بلوک شرق یعنی مرگ روشنفکری چپ و اگر روشنفکری درون ایران یک بدل مشبه در حاشیه روشنفکری غربی بود که فقط بازمی‌تاباند وقتی که مبدﺃ فروریخت، 5 دهه روشنفکری ایران در 5 ماه طول نکشید که فرو ریخت.

دو ضربه جریان روشنفکری در ایران

جریان روشنفکری در ایران دو ضربه خوردند، یکی با خود انقلاب بود چون اینها می‌گفتند: ما بر علیه کاپیتالسیم، سرمایه‌داری و غرب مبارزه می‌کنیم، شما که مبارزه نمی‌فهمید چیست، مبارزه کار ما است. انقلاب وضعیت را طوری کرد که وقتی بچه‌های مذهبی همین دانشگاه و دانشگاه‌های دیگر رفتند سفارت‌خانه را گرفتند، توده‌ای‌های همین دانشکده (حقوق دانشگاه تهران) می‌آمدند در سفارت خانه برای مذهبی‌هایی که رفتند آنجا کف و دست می‌زدند؛ توده‌ای‌ها که ابتدا امام (ره)، شهد بهشتی و دیگران را متهم می‌کردند که اینها به آمریکا وابسته هستند و همه در سفارت‌خانه دنبال این بودند که اسناد مربوط به شهید بهشتی بیرون بیايد.

اما ضربه دوم با فروپاشی قدرت شرق خورد. همگی بار چپشان در 5 ماه تخلیه شد، لذا ما دیگر عملا در ایران چیزی به عنوان روشنفکری چپ بجز اسمش را نداریم که یدک می‌کشند. همگی آنها تواب شدند نسبت به اینکه شعارهای چپ می‌دادند؛ چون در سطح جهانی این شعارها افول کرد.

موضع تمام روشنفکران مارکسیستی: از آمریکا و اسرائیل دفاع می‌کنیم
 
چند ماهی از فروپاشی بلوک شرق نگذشته بود که تمام روشنفکران چپ درون ایران در اروپا نشستی را گذاشتند، یعنی با همه اختلافاتشان کنار همدیگر بودند، یکی رفت آنجا شروع کرد به صحبت کردن و از اسرائیل دفاع کرد، از آمریکا دفاع کرد، نگاهی به بقیه کرد و گفت این حرف‌ها را من 10 سال پیش می‌زدم وقتی که از ایران آمده بودم، اما هیچ کدام از شما حرف‌های مرا قبول نمی‌کردید.

وی گفت غلام‌حسین ساعدی که آن موقع زنده بود به من می‌گفت فلانی تو مغز فلان حیوان را خوردی که اینطور حرف می‌زنی، این حرف‌ها چیه می‌زنی، یعنی هنوز چپ بودند. این حرف‌هایی که از آمریکا و اسرائیل دفاع می‌کنی چیه؟ اما حالا الحمدلله همه ما هم این حرف‌ها رامی‌زنیم.

مگر الان این حرف‌ها را نمی‌زنند، اسم روشنفکر را هنوز دارند؛ عنوان چپ را هنوز دارند، اما طرفداران لیبرالیسم متأخر هستند، یعنی آرمان آنها لیبرال دموکراسی است و حامی آنها لیبرال دموکراسی غربی است و در آن جغرافیا دارند حرکت می‌کنند، اما انگار روشنفکری می‌کنند مثل همان عنوانی که عده‌ای زیر امضاء خودشان برای حمایت از بوش بکار بردند. این دیگر دلالی است، مثل دلقک، یک دلقكی را روی دوش خودشان انداختند و آن پیشینه را با خودشان حمل کردند و بردند، این چپ بودن است، این شعارهای مارکس داشتن است.

وقتی که روشنفکری در سمت چپ خودش افول می‌کند دیگر تفسیرهای روشنفکرانه چپ از دین هم افول می‌کند، وقتی که دین در یک بیداری و خیزشی که اجتماعی است ظاهر می‌شود، تقابل مستقیم و عریان با دین هم افول می‌کند. از حالا به بعد باید دنبال پوشش‌های دینی گرفتن این روشنفکری کاذب که با شعار چپ روشنفکری است، اما با تفسیرهای دینی لیبرالیستی از اسلام باشیم.
 
پایان 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار