کد خبر:۱۷۷۸۸۶
سلسله همايش‌هاي «جريان‌شناسي تاريخ معاصر» - 4؛ بخش سوم

پارسانيا: طرح جنگ تمدن‌ها به معنی فروریختن جهان دو قطبی است

عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي با بیان اینکه طرح جنگ تمدن‌ها توجه دادن به واقعیت جدیدی است، گفت: این جنگ بین بلوک شرق و غرب نیست؛ چراکه جهان دو قطبی فرو ریخت و قطب جدیدی در حال خیزش است.
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، در ادامه دومين جلسه از سلسله همايش‌هاي آموزشي «جريان‌شناسي تاريخ معاصر» با عنوان «جریان روشنفكري در ايران» که به همت مؤسسه ولاي منتظر(عج) و با همكاري مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی (ره) و مرکز مطالعات عالی انقلاب اسلامی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد، حجت‌الاسلام حميد پارسانيا، عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي به بحث جریان روشنفکری در ایران و مسائلی که روشنفکر تاریخی - مذهبی باید پاسخ می‌داد، پرداخت.
 
پایان تاریخ فوکویاما؛ با فروپاشی بلوک شرق، غرب به مقرّ خود آمد

بعد از فروپاشی بلوک شرق یک دوره دلالی برای روشنفکری در غرب آغاز شد و اوج این دلالی را وقتی می‌بینیم که به نام اهل قلمی که اهل نظر و اهل توجه به مسائل تاریخی و اجتماعی هستند برای بوش نامه می‌نویسند.

این عنوان را درست 100 سال بعد از آنچه که در اول قرن 19 اتفاق افتاد، بکار بردند؛ که فوکویاما بحث پایان تاریخ را مطرح کرد، به این منظور بود که با فروپاشی بلوک شرق، غرب به مقر خود آمده است.

لیبرالیسم متقدم در این زمان بصورت لیبرالیسم متأخر، رقیب خود را زمین‌گیر می‌دید و لیبرال دموکراسی خود را به عنوان یک حاکمیت عالمانه بشریت معرفی کرد. این فضا دیری نپایید و خودشان هم آن موقع می‌دانستند دارند شوخی می‌کنند و تاریخ تمام نشده است.

تاریخ داشت به گونه‌ای دیگر شروع می‌شد. از یک طرف در همین دهه‌ها بحث بحران جهان مدرن در اندیشه‌های اجتماعی مطرح می‌شد، اگر مارکس، مارکسیسم‌ها و اومانیسم‌ها در چارچوب همین فرهنگ مدرن و سکولار و روشنگری یک راه حل را دنبال مي‌كردند، ظرفیت‌های معرفتی این جهان مدرن برای توجیه خود و روشنگری خود افول کرد.

نظریه‌پردازان، از یک سو درون خود تمدن غرب مباحث بحران مدرنیته و عبور از جهان مدرن را مطرح می‌کردند، از دیگر سو خیزش‌های اجتماعی که بیرون جهان غرب بوجود مي‌آمد خارج از اصول و مبانی فرهنگ غرب شکل می‌گرفت.
 
استعمار در کشورها تعلیم می‌داد که ما صاحبیم و شما بنده!!

قرن 19، قرن استعمار بود، یعنی غرب همه جا را می‌گرفت و تعلیم می‌داد که ما صاحبیم و شما بنده و برده ما هستید. وقتي انگليسي‌ها هند را تصرف كردند هندی‌ها به آنها می‌گفتند صاحب، به هر حال این وضع قرن 19 است.

قرن20 را قرن انقلاب‌های آزادی‌بخش می‌دانند، یعنی کشورهایی که در قرن 19 استعمار قدیم غرب آنها را تحت سلطه خود درآورده بود، سر به شورش برداشتند و ادعای استقلال كردند.
 
پارادکس؛ انقلابی برای رهایی از سلطه سیاسی غرب در قالب تئوری‌های غربی

هندوستان و گاندی استقلال خود را بدست آوردند، کشورهای آفریقایی يكي پس از ديگري سر به شورش برداشتند، حتی در آمریکای لاتین انقلاب‌های آزادی‌بخشی در مقابل آمریکای شمالی و قدرت‌های اروپایی سر به شورش برداشتند.
 
انقلاب‌های آزادی‌بخش نمی‌توانست از آرمان‌ها و اندیشه‌های غربی فراتر رود!!!
 
انقلاب‌های آزادی‌بخش سیاسی هستند، اما نکته‌اي كه وجود دارد اين است كه همه این انقلاب‌ها برای رهایی از سلطه سیاسی کشورهای غربی بود و همه اینها انقلاب‌هاي خود را در قالب تئوری‌هایی انجام می‌دادند که از غرب یاد گرفته بودند، یا ناسیونالیسم، یا سوسیالیسم و يا کمونیسم بودند و در آن بلوک جهان دو قطبی شرق و غرب وقتی می‌خواستند در برابر استعمار غرب مقاومت کنند، در زمره بلوک حاشیه کشورهای شرقی قرار داشتند؛ یعنی باید از اسلحه‌های روسی کمک می‌گرفتند.

این انقلاب‌های آزادی‌بخش نمی‌توانست از آرمان‌ها و اندیشه‌های غربی فراتر رود، اما در همان دوره حادثه‌اي اتفاق افتاد و آن انقلاب ايران بود؛ انقلابی رخ داد که از چارچوب مفهومی و آرمانی و اندیشه غرب بیرون و بر اساس مبانی فرهنگی، تاریخی و تمدنی خود استوار بود.
 
جنگ تمدن‌ها؛ بیانگر این واقعیت که جهان دو قطبی فرو ریخت
 
این انقلاب با الله‌اکبر و هویت اسلامی آغاز شد، یعنی غرب هم در داخل و هم در خارج با جریان‌های جدیدی مواجه می‌شود که این جریان‌ها، تئوری‌پردازان غربي را متوجه اين نكته می‌کند که ما با حرکت‌هایی مواجه هستیم که بیرون از حوزه معنایی و مفهومی جهان و تمدن غرب هستند.

غربي‌ها فهميدند كه با يك حركت تمدني مواجه هستند، يعني یک تمدن در مقابل تمدن غرب خیزش کرده و آن تمدن اسلامی است. طرح جنگ تمدن‌ها توجه دادن به واقعیت جدیدی است که این جنگ بین بلوک شرق و غرب نیست، شرق تمام شد و جهان دو قطبی فرو ریخت و قطب جدیدی در حال خیزش است.
 
لیبرالیسم متأخر، پایان جهان و حرکت‌های تمدنی جدید

روشنفکری غرب در آغاز قرن 20 به دفاع از هویت سیاسی غرب در برابر تمدن جدیدی برآمد که در حال خیزش بود؛ این فراز و فرودهای روشنگری است که ابتدا در قالب لیبرالیسم متقدم بود، بعد مسئله روشنفکری با بار چپ و شعارهای سوسیالیستی، مارکسیستی، کمونیستی و جمع‌گرایی مطرح شد، سپس لیبرالیسم متأخر آمد.
 
لیبرالیسم متأخر خواست این مسئله را القا کند که ما دیگر در پایان جهان هستیم؛ اما با حرکت‌های تمدنی جدید مواجه شد، این حرکت‌ها نوعی بدل‌سازی بود برای اینکه خیزش اسلامی و بیداری اسلامی را کمرنگ جلوه دهند و الا کجا تمدن چین مطرح شد؟ ماجرای چین و یونان با هم شروع شد.
 
 
شما بحران یونان را می‌بینید، این بحران به اين دليل است كه تمدن یونانی بیداری پیدا کرده و می‌خواهد هویت داشته باشد، اكنون يونان در پساب‌هایی که از اروپا و تاریخ و فرهنگ آن انباشته شده، دست و پا می‌زند و خفه می‌شود.
 
آيا فرهنگ چینی به نقاط ديگر صادر مي‌شود؟
 
آیا در چین بازگشت به فرهنگ و تمدن چین می‌بینید؟ اقتصاد چين در همه جهان گسترده شده، اما آيا فرهنگ چینی به نقاط ديگر صادر مي‌شود یا اين همان فرهنگ غرب است که از ظرفیت‌های چين استفاده می‌کند؟

این غرب عالم است که از شرق می‌آید و شرق و غرب در هم تنیده شده‌اند، این فراز و فرودهایی است که رخ داده است.
 
منورالفکری و روشنفکری در ايران

حال ببينيم منورالفکری و روشنفکری به این معنا چگونه در ايران بوجود آمده است. منورالفکری و روشنفکری در معنای مدرن حدود 400 سال در غرب پیشینه دارد، يعني از قرن 17 آغاز شده است، البته این جریان در غرب پیشینه دارد و پيشينه آن همان قرون وسطی و تقابل بین عقل و وحی است. این بسترسازی را کردند که کفه به نفع عقل سنگینی کند.

این جریان در جهان اسلام چقدر پیشینه دارد؟ در جهان اسلام پيشينه چنين تقابلی را ندیده‌ایم، قرآن و متون روایی ما این اجازه را نمی‌دهند. اصول کافی با عقل آغاز می‌شود و روایاتی در باب عقل و منزلت عقل دارد، چه عقلی که فهم بشری باشد، چه عقل موجودی که مخاطب خداست و نزد حق محبوب است.

البته ما مسائل تاریخی داشتیم، فرصت نیست من مسائل تاریخی قبل از صفویه، بعد از صفویه، دوران قاجار، رقابت‌هایی که بین نیروهای اجتماعی بود، رقابت‌هایی که بین نظام ایلاتی، عشایری، خان و شاه با اندیشه و باور دینی و مذهبی شیعی بود را بازگو كنم.
 
رقابت بین حکومت با اندیشه مذهبی در اهل سنت و تشیع

این رقابت‌ها در جهان اهل سنت با خلافتی که در واقع خلافت بنی‌عشیره بود، به همان صورتی که در زمان بنی‌امیه و بنی‌عباس پیاده شد، حل شده بود، اما در عالم تشیع این مساله توجیه علمی پیدا نکرده بود كه چه مسیری را بايد طی کرد و ما مشکلاتی داشتیم. تضادهای درونی افراد را مقابل هم قرار می‌داد و تضادهای بیرونی آنها را به هم نزدیک می‌کرد.
 
روشنفکری در متن تفکر اسلامی

روشنفکر ایرانی به معنای زمان آزاد کسی بود که این مسائل را ببیند؛ مثل مرحوم نراقی كه در اوایل بحث ولایت فقیه را گفت يا مثل مرحوم کاشف كه در جنگ‌های ایران و روس با فتوا دادن شروع کرد يا مثل میرزای قمی؛ اینها روشنفکرانی در متن تفکر اسلامی بودند. در واقع تفکر برگشتن به سوی مبانی و اصول برای حل آن مسئله و پیشامد و به صورت حرکت «من المطلوب الی المبانی و من المباني الی المراد» است که بعد از مراد مسئله حل می‌شود.

ما مبانی و اصولی داشتیم که آن مبانی و اصول در دیانت ما بود و روشنفکر این مسائل را در حاشیه این اصول می‌دید و با رجوع به این اصول برای حل آنها قدم برمی‌داشت. روشنفکر هم اصولگرا است و هم اصلاح‌طلب، اصلاحی که از دل این اصول برمی‌خیزد، تفکر بدون داشتن اصل ممکن نیست.

فخر رازی می‌گوید: ممکن نیست همه آگاهی‌های بشر با فكر حل شود، یک سری از آگاهی‌هاي ما قبل از فکر است نه اینکه معلوم نیست، بلكه بدیهی و اصل است، آغازین و شهودی است.

میرزای نائینی روشنفکر بود که مي‌گفت اگر ما نمی‌توانیم مسئله را به صورت مطلوب حل کنیم بايد دست این حکومت غیرمشروع را قطع کنیم يا لااقل دست سیاه آن را بشويیم، می‌توانیم اين حكومت را مقید کنیم که در چارچوب عدالت عمل کند.

امام (ره) روشنفکر بود که با رجوع به همان اصول، نظریه و تئوری پاسخ اين مسائل را مي‌دهد و یک انقلاب اجتماعی و یک نقطه عطف برای تاریخ ایران، تاریخ اسلام و حتي تاریخ جهان ایجاد می‌کند. ايشان روشنفکر است، به معنای زمان‌آگاه بودن و کسی که اهل فکر است.
 
روشنفکری؛ کسی که از اصول موضوعه درون فرهنگ خود برای حل مسائل محیط اقدام می‌کند
 
مارکس روشنفکری است که با همان اصول موضوعه درون فرهنگ و تاریخ خود برای حل مسائل محیط خودش اقدام می‌کند، به این معنا او هم روشنفكر است؛ دکارت روشنفکری است که در محیط خود برای حل همان مسائل اقدام می‌کند.

در یک مکان محدودی این نوع روشنفکری دارد رخ می‌دهد، اما روشنفکری با این شکل خاصی که «enlightenment» است و توسط دکارت و دیگران در محیط خودشان که خلاقند ایجاد شد، فعال نبودند؛ چراکه مبانی و اصول‌شان مشکل جدی دارد، و باید یک روشنفکر مثل امام (ره ) باشد که نقاط عطف خطای تاریخ اندیشه غرب را در نامه‌ای به گورباچف بیان می‌کند.

اینکه تصور می‌شود معرفت با یک حس شروع می‌شود، باید به اندیشه‌های ابن سینا رجوع کرد؛ یعنی تصور می‌کنید که تفکر با علم مفهومی و اصولی آغاز شده و جهان شناخته می‌شود، در حالی‌که باید به شیخ اشراق رجوع کنید تا ببینید که تفکر لایه قبلی دارد و در عرصه شهود و وحی اینگونه است که معرفت می‌بارد و می‌جوشد.

این یک روشنفکری است که فوق روشنفکری‌های تاریخی می‌نشیند و باید اینها را به تحلیل گذاشت.

حالا منورالفکری که شکل گرفت و جهان را تصرف کرده، در جهان اسلام به گونه‌ای حاضر شده که درون یکی از دو امپراطوری یا سه امپراطوری جهان اسلام و دو قدرت جهان اسلام از سه قدرت آن را که یکی ایران و دیگری عثمانی است، نفوذهای جدی به هم رسانده است.

جنس مسائلی که روشنفکران تاریخی-مذهبی ما باید پاسخ می‌دادند؟

ما یک مسائل داخلی داشتیم که روشنفکران تاریخی خودمان باید رقابت بین مذهب و دین با قدرت دربار را پاسخ می‌دادند؛ یک مسائلی نیز در این مواجهه جهانی پیدا کردیم، که باز باید آنها جواب می‌دادند و این جواب‌ها را در جنگ‌های ایران و روس و در جنبش تنباکو دیدید که چگونه جواب دادند.

اینها مسائل ما بود، اما یک مسائلی در مواجه با غرب پیدا کرده بودیم؛ فرنگی، تو کیستی؟ این قدرت تو از کجاست؟ اینها را هم باید جواب می‌دادند.

بحث اقتصاد مستقل مطرح شد. ای شاه که این امتیازات را داری به بانکها می‌دهی، چه می‌دانی که بانک چیست؟

نمونه پاسخ‌هایی که به این قبیل سوالات داده می‌شد این بود که مرحوم آقا نجفی پیشنهاد کمپانی‌های مستقلی در زمینه اقتصاد برای تحریم تعاملات و معاملات اقتصادی با انگلستان را داد؛ مرحوم مدرس در اینکه مردم آنچه را که از غرب دارد می‌آید نپوشد و این کارها یک نوع مقاومتی بود که ادامه هم داشت،  اما در حاشیه بود.

این روشنفکری است که از غرب آمده؛ بخشی از عمدتا رجال سیاسی ایران که اولین مواجهات را با غرب دارند و فاصله‌ای بین خودشان و غرب به عنوان یک مشکل می‌بینند، برای حل مسئله، نسخه‌های غربی ارائه می‌دهند و آن جریان «enlightenment» را به عنوان منورالفکری مورد نظر قرار می‌دهند و این جریان را به عنوان تنها راه حل مشکلات ایران و جهان اسلام معرفی می‌کنند.

میرزا ملکم خان: تا وقتی که نتوانیم ذهنیت جامعه را از تفکر وحیانی خلاص کنیم و عقل را با همان معنای مدرن خودش مرجع امور قرار ندهیم مشکلات ما حل نمی‌شود!!
 
پیروان این جریان از قبیل میرزا ملکم خان معتقدند راه برون رفت ما از این مشکلات این است که از موی سر تا ناخن پا فرنگی شویم. او می‌گوید: این مملکت را به دست من بدهید در عرض 48 ساعته ایران را آباد می‌کنم؛ یعنی راهی را که هزارها سال غربی‌ها پیش رفتند ما در 48 ساعت طی خواهیم کرد. نوآوری نکنیم، ما هرچه نوآوری کردیم بس است.

وی همچنین معتقد بود: بگذارید اصلا وزیر از خارجه بیاوریم، اصلا یک کمپانی از غرب بیاورید تا ببینید چه درست می‌کند، اگر این کار را نکنید آنها این کار را می‌کنند؛ آنها وظیفه خودشان می‌دانند که جهان را آباد کنند و تو چه می‌دانی وقتی آنها بیایند چه کار می‌کنند!! همه مشکلات ما این است که مرجعیت وحی را پذیرفتیم، همه مشکلات ما این است که به سوی کتاب سنت می‌رویم، ما چه نیازی به این مسائل داریم.

تا وقتی که نتوانیم ذهنیت جامعه را از ذهن این نوع تفکر که تفکر وحیانی است خلاص کنیم و عقل را با همان معنای مدرن خودش، با معنای منورالفکرانه خودش مرجع امور قرار ندهیم مشکلات ما حل نمی‌شود. ما ابراهیم خلیل کیمیاگر داریم، فتحعلی آخوندزاده را داریم، غزلیات مدرن داریم، یک فحش‌نامه که بر علیه انبیاء ابراهیمی است،

آنها ابراهیم خلیل کیمیاگر را ندیدند و اما به فراست می‌دانند، عوام‌فریبی می‌کند و دکانی باز کرده است، و این می‌شود منورالفکری، البته بحث ما منورالفکری دینی نیست.

تا وقتی که دین حضور جدی داشت ملکم خان در داخل می‌گفت که ما این حرف‌ها را تحت پوشش دین بزنیم. حالا خود منورالفکری در غرب با دین چه تعاملی کرد و در ایران چه تعامل داشتند؟

چرا منورالفکرها خیلی زود به قدرت رسیدند؟

اینها بحث‌های دیگری دارد، اما منورالفکرها زود به قدرت رسیدند. حالا چرا به قدرت رسیدند؟ چگونه به قدرت رسیدند؟ همان جاذبه‌ای که اینها را با قدرتش جذب کرده بود، اینها را حمایت می‌کرد، بالاخره دیگ پلو انگلیسی‌ها است؛ نفوذ انگلیسی‌ها آنقدر هست که یک قزاق را به پادشاهی برسانند و به صورت یک شمشیر بران در دستان این منورالفکران قرار دهند تا از موی سر تا ناخن پا همه جا را فرنگی کنند؛

تقی‌زاده مگر چه می‌خواست؟ شاخص‌ترین چهره‌های منورالفکری در کابینه رضاخان است، قدرت رضاخان، قدرت منورالفکری ایران است، کابینه اول و کابینه آخر و کابینه وسط رضاخان برای منورالفکران است. درکابینه دوم اوست که واقعه مسجد گوهرشاد اتفاق می‌افتد؛ همین تقی‌زاده که شعار از موی سر تا ناخن پا را می‌داد، با امضای او بود که ننگین‌ترین قرارداد دوران رضاخان رقم خورد.
 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار