عضو هيئت علمي دانشگاه امام حسين(ع) گفت: اگر بپذيريم، يهود نقش اساسي در فتنهانگيزيها عليه اسلام داشته و ابوبکر هم مهره آنها محسوب ميشده ...
به گزارش خبرنگار دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»، دکتر محمدحسين رجبيدواني در ادامه جلسه چهاردهم از سلسله جلسات کارگاه آموزشي - تحليلي تاريخ اسلام كه به همت موسسه «صهباي بصيرت» در فرهنگسراي ارسباران برگزار شد، ضمن بررسي فتنه گري منافقين به برخي سوالات حضار پاسخ داد.
فتنهانگيزي منافقين با زير سوال بردن صلاحيت رسول خدا در تقسيم غنائم
از ديگر موارد فتنهانگيزي منافقين در دوره پيامبر، زير سؤال بردن صلاحيت رسول خدا به هنگام تقسيم غنائم بود. اين مسئله زماني اتفاق افتاد که پيامبر مکه را فتح کرده بودند و جنگ حنين نيز اتفاق افتاده بود (دو هفته بعد از فتح مکه) و غنائم فراواني نصيب اسلام شده بود.
بعد از جنگ حنين پيامبر غنائم و اسيران را در محلي به نام جعرانه جمع کردند و گروهي را به مراقبت از اينها گذاشتند و به تعقيب فراريان رفتند. فراريان به طائف رفتند و در آنجا پناه گرفتند. پيامبر و ياران ايشان نيز آنجا را محاصره کردند، حتي پيامبر گروهي را به يمن فرستادند و از آنجا براي کوبيدن استحکامات طائف، منجنيق و دباغه خريداري کردند اما موفق نشدند. پس از آن پيامبر به جعرانه بازگشتند تا غنائم را تقسيم کنند و به مدينه بازگردند.
سهم بيشتر در تقسيم غنائم براي تازه مسلمانان باج نبود بلكه ...
هنگام تقسيم غنائم، از آنجا که مکه تازه فتح شده بود و گروهي از دشمنان اسلام تازه مسلمان شده بود،ند و با سپاه اسلام همراه شده و در حنين و محاصره طائف هم شرکت داشتند پيامبر براي تأليف قلوب به اين تازه مسلمانها از جمله ابوسفيان، سهيل ابن عمر و ... سهم بيشتري دادند. بايد توجه داشت كه اين باج نيست بلکه تأليف قلوب است و از مواردي است که ميتوان حتي زکات را در آن مصرف نمود.
منافقين با ديدن اين صحنه شروع به تبليغ عليه پيامبر کردند و گفتند پيامبر به واسطه ما مردم مدينه در کارش موفق شد و اسلام گسترش يافت اما تا خويشان و قبيله خودش اسلام آوردند ما را فراموش کرد و به آنها رو آورد. حرف آنها اثر گذاشت و سپاه اسلام را به هم ريخت. سر و صدا شد و حتي عدهاي شايعه کردند پيامبر قصد بازگشت به مدينه را هم ندارند!
پيامبر متوجه شدند و به سراغ انصار آمدند و فرمودند: اين چه حرفهايي است که شما ميزنيد؟! از اينکه گاو و گوسفند و شتر به اينها دادم نگرانيد؟ من به اينها گاو و شتر دادم و خودم را براي شما ذخيره کردم. من براي شما ارزشمندترم يا شتر و گاو و گوسفند؟
حضرت در ادامه فرمودند: اگر اين نبود که من در مکه به دنيا آمده بودم کاملاً خود را از اهل مدينه ميدانستم، با شما به مدينه بازميگردم و بقيه عمرم را در آنجا خواهم بود و در آنجا از دنيا خواهم رفت و در آنجا دفن خواهم شد. سخنان عاطفي و البته بسيار مستدل و منطقي پيامبر، انصار را بسيار شرمنده کرد و عذرخواهي کردند و به اين ترتيب پيامبر اين توطئه منافقين را نيز خنثي نمودند.
مسئله نفاق در زمان اميرالمؤمنين به مراتب بدتر از زمان پيامبر است
برخورد با جريان نفاق از مسائل مهمي بود که پيامبر با آن روبرو بودند اما حسن قضيه در اين بود که آياتي در افشاي توطئه منافقين نازل ميشد. مسئله نفاق در زمان اميرالمؤمنين به مراتب بدتر است، هر چند آن حضرت علم غيب دارد و خداوند مسير درست را مقابل ايشان قرار ميداد، اما چون وحي بر بشر قطع شده بود و آيهاي نازل نميشد تا مردم براي برخورد با جريان نفاق سند داشته باشند، اين بود که حضرت دربرخورد با اين جريانات مشکل داشتند.
از جمله اين مشكلات اينكه اولاً مردم ايشان را در جايگاه ولايت نميشناختند و ايشان را مانند خلفاي غاصب قبلي و حتي پايينتر تلقي ميکردند و اينکه ايشان وصل به وحياند و هر چه ميگويند حق است، اين ديدگاه نبود و لذا فتنه گران و منافقين به شدت مقابل ايشان ميايستادند.
سؤال: آيا منافقين از کساني بودند که به زور و در شرايط خاص ايمان آورده بودند و يا از سابقين اسلام آورندگان بودند و کم کم به انحراف کشيده شده بودند؟
رجبي دواني: جرياني که در دوره پيامبر به جريان نفاق معروف است و آياتي که در اين باره نازل شده است و به خصوص سوره منافقين، گروهي از اهل مدينه و از انصار بودند و در رأس آنها هم عبدالله ابن ابي قرار داشت. البته افراد ديگري هم بودند که ضعف ايمان داشته و رفتارهاي منافقانهاي هم انجام ميدادند اما نفوذ چنداني نداشتند که خدا بخواهد به اين صراحت مقابله کند و آيه نازل شود.
رأس جريان نفاق يعني عبدالله ابن ابي، هنگام ورود پيامبر به مدينه اسلام آورد. از دو سال قبل از آن اسلام در مدينه رواج يافته بود اما او ايمان نياورد و با ورود پيامبر به مدينه دانست که اگر مسلمان نشود انگشت نما خواهد شد! به ظاهر مسلمان شد اما در دل شرک و کفر داشت و از آنجا که فرد با نفوذي بود توانست بر بسياري که چه بسا پيش از او مسلمان شده بودند تأثير بگذارد.
از مهاجرين هم به عنوان مثال غاصبين خلافت را داريم، که ضرباتي که بر اسلام زدند بيش از منافقين بود. اسلام منحرف شد و تا امروز نيز اين انحراف و زاويه با مسير پيامبر وجود دارد، اما اينها در زمان پيامبر هم نفوذ چنداني نداشتند و هم کاري نکرده بودند که خدا بخواهد وارد صحنه شده و مانند جريان منافقين با آنها برخورد نمايد.
در اسلام وحدت مسلمين بسيار اهميت دارد. در نماز جمعه که نماز وحدت بخش مردم يک شهر است بسيار تأکيد شده و ثواب زيادي نيز براي آن گفته شده که امام جماعت در رکعت اول نماز، سوره جمعه و دررکعت دوم سوره منافقون را بخواند، و در اينجا خدا دو عامل بزرگ تفرقه و ايجاد فتنه بين مسلمانان را متذکر ميشود.
سوره جمعه راجع به کساني است که از بيرون اسلام به دنبال ايجاد تفرقه ميان مسلمين هستند و سوره منافقين در ارتباط با کساني است که از درون مسلمين فتنه انگيزي ميکنند.
سؤال: مسجد ضرار توسط منافقين ساخته شد؟
رجبي دواني: منافقين براي ايجاد تفرقه بين مسلمانان و داشتن پايگاهي براي فتنهانگيزي مسجدي با فاصله قابل توجه از مسجد پيامبر ساختند و توجيهشان اين بود که راه ما دور است تا بخواهيم به مسجد شما برسيم و از خود پيامبر هم براي افتتاح آن دعوت کردند که پيامبر فرمودند: «من عازم تبوک هستم، بعد از آن براي افتتاح مسجد ميآيم.»
ظاهراً پيامبر هم نميدانندکه اينها به دنبال فتنهانگيزي هستند. هنگام برگشت از تبوک خداوند وحي ميکند که اين مسجد ضرار است و براي فتنهانگيزي عليه اسلام بنا شده است به جاي افتتاح آن را تخريب کن. حتي مسجد اگر براي فتنهانگيزي باشد بايد تخريب شود، مسجدي که نميتوان يک آجر آن را بي جهت جا به جا نمود!
چرا علي (ع) در غزوه تبوك حضور نداشت؟
سؤال: درغزوه تبوک، آيا اميرالمؤمنين جانشين پيامبر بودند يا فقط مسئول حفاظت و نگهداري از خانواده ايشان؟
رجبي دواني: اميرالمؤمنين درتمام غزوات پيامبر، که تعداد غزوات را برخي 27 و برخي 28 غزوه گفتهاند، حضور داشتند و پرچم اصلي سپاه که نماد اقتدار کل سپاه بود را در دست داشتند و در تنها غزوهاي که حضرت حضور نداشتند غزوه تبوک است که اتفاقاً در اينجا جنگي هم پيش نميآيد.
بنابر نقل منابع معتبر و منصف سني و منابع شيعي، اميرالمؤمنين در اين غزوه حضور نداشتند و جانشين پيامبر در مدينه بودند، اما برخي منابع سني گفتهاند: پيامبر علي را در غياب خود سرپرست خانوادهاش نموده بود. دروغ بودن اين مسئله از اينجا مشخص ميشود که اگر چنين قضيهاي درست بود، محتاج مرد شجاع و جنگآوري مانند علي نبود که براي اينکار گمارد. ثانياً اگر لازم بود چرا در غزوات پيشين پيامبر چنين تدبيري را نکرده بودند؟!
پس براي پايين آوردن شأن اميرالمؤمنين چنين کردند. در حالي که هدف پيامبر از اين كار اين بود که اميرالمؤمين زمينه ساز حکومت آينده گردد. (غزوه تبوک در سال نهم و رحلت پيامبر اول سال يازدهم حدود يک سال و چند ماه به رحلت پيامبر مانده بود.)
ميتوان گفت: پيامبر ميخواسته به مردم نشان دهد علي با بقيه شما فرق دارد. چون اولين بار بود که علي در غزوهها همراه پيامبر نيست منافقين سوء استفاده کردند و گفتند نظر پيامبر از علي برگشته است. پيامبر براي خنثي کردن اين فتنهانگيزي منافقين حديث منزلت را بيان کردند كه يا علي انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي.
جايگاه هارون به موسي را نيز قرآن بيان کرده آنجا که موسي به خدا ميگويد: «واجعل لي وزيراً من اهلي هارون اخي اشدد به ازري و اشرکه في امري»؛ يعني علي وزير پيامبر، برادر ايشان، پشتوانه ايشان است و او شريک در رسالت پيامبر است لذا جانشين ايشان در مدينه بود. هارون جانشين موسي در قومش بود و اين جا نيز علي جانشين پيامبر در قوم اوست و نه در خانوادهاش.
گروهي از خائنين که اين منافقين شناخته شده نبودند بلکه خائنيني بودند از مهاجران، گفتند: دو روز ديگر پيامبر علي را معرفي ميکند و از ما براي او بيعت ميگيرد تا اين اتفاق نيفتاده بايد پيامبر را از بين ببريم و قصد داشتند پيامبر را در راه بازگشت از تبوک بکشند.
اين ماجرا به توطئه اصحاب عقبه مشهور شد. عقبه گردنهاي بود که پيامبر از آنجا عبور ميکردند، هنگام غروب و در تاريک و روشن هوا و در تنگهاي که بايد به ستون يک حرکت ميکردند، عمار ياسر افسار مرکب پيامبر را گرفته بود و در جلو حرکت ميکرد و حذيفه ابن يمان پشت سر مواظب شتر بود.
12 نفر از مهاجرين صورت هاي خود را بسته بودند و قصد داشتند حمله کنند و شتر پپامبر را رم بدهند تا شتر پيامبر را به پايين بيندازد و آنها مرگ پيامبر را حادثه جلوه دهند. حمله کردند و حذيفه مانع آنها شد و چون راه باريک بود نتوانستند شتر را دور بزنند، در اين گير و دار صورتهايشان باز شد، هم حذيفه و هم پيامبر آنها راديدند و شناختند.
عمر: اي حذيفه نام اصحاب عقبه را برملا نكن
آنها هم وقتي ديدند شناخته شدهاند و کارشان هم پيش نرفت خود را ميان جمعيت گم کردند. اينجا هم پيامبر براي جلوگيري از فتنه بين مسلمانان به حذيفه فرمود نام اين افراد را افشا نکن. البته بعداً درکلام ائمه از آنها نام برده شده است، سه نفر غاصبين ولايت، مغيره ابن شعبه، ابوموسي اشعري، ابوعبيده جراح جزء اين خائنين بودند.
گرچه حذيفه نام اينها افشا نکرد ولي قضيه کاملاً لو رفت و همه فهميدند که گروهي قصد جان پيامبر را داشتند. عمر ابن خطاب که جزو اينها بود، بعدها هر کدام از اصحاب که از دنيا ميرفت، به حذيفه ميگفت: تو اينها را افشا نکن فقط به من بگو او جزو 12 نفر بوده يا نه که اگر بوده من بر او نماز نخوانم!
آيا ابوبكر يك مهره يهودي به حساب ميآيد؟
سؤال: نقش يهود را در توطئههاي عليه اسلام در چه حد ميدانيد؟
رجبي دواني: راجع به يهود و خباثت و توطئهگري آنها شکي نيست. الآن بحثهاي زيادي هم درباره يهود هست اما اينها استنباط است و مستند نيست. مثلاً اينکه گفته ميشود ابوبکر نفوذي يهود است، چه منبعي گفته است؟ ولو منبع ضعيف، يا چه حديثي درباره آن داريم؟
اگر يهود نقش اساسي در فتنهانگيزي ها عليه اسلام داشته و ابوبکر هم مهره آنها محسوب ميشده، ناخواسته خود پيامبر را زير سؤال بردهايم. چرا پيامبر اينهمه به او ميدان داده است؟! معنا ندارد کسي کافر باشد و پيامبر اينقدر به او بها بدهد، حتي اگر توجيه هم داشته باشد که پيامبر نميتوانستند افشا کنند، چرا امامان ما در اين باره چيزي نگفتند؟! بحث علمي بايد سند داشته باشد.
سؤال: آيا پيامبر رحلت فرمودند و يا به شهادت رسيدند؟
رجبي دواني: در احاديث ائمه در مورد پيامبر شهادت ذکر نشده است. نقلي داريم که موقع فتح خيبر زني يهودي که همسرش به دست مسلمانها کشته شده بود و کينه پيامبر را به دل گرفته بود، خوراکي تهيه کرد و مسموم نمود و با خود گفت: نزد او ميبرم، اگر پيامبر خدا باشد متوجه شده و نميخورد و اگر نباشد با خوردن آن از بين ميرود.
پيامبر يک لقمه خوردند و گفتند: تو اين را مسموم کرده بودي. او هم اعتراف کرد و شهادتين گفت و گفته شده دراثراين سم پيامبر به شهادت رسيدند. اما اين نقل سراسر اشکال است: ما که پيامبر نيستيم اگر با دشمني روبرو شويم که از ما ضربه خورده آيا اگر چيزي بياورد به اين راحتي ميخوريم؟! ثانياً اين چه سمي بوده که پيامبر سال هفتم خوردهاند و سال يازدهم جواب داده است؟!
پيامبر مأموريت و رسالتي داشتند که تمام شده بود و آنچه لازمه هدايت بشر بود را در قالب قرآن و ديگر تعاليم آورده بودند. مهمترين کار هم معرفي اميرالمؤمنين بود که حدود دو ماه و خوردهاي پيش از رحلت اينکار نيز انجام شده و از مردم بيعت گرفته بودند و همه حاضران را مأمور کردند که بايد راوي حديث غدير باشند. ديگر وظيفهاي براي ايشان نمانده بود.
در مورد حضرت امام (ره) هم همين طور بود. کارهايي که ايشان در ماههاي آخر عمر شريفشان انجام دادند کار احدي به جز خود ايشان نبود: خاتمه دادن جنگ، اصلاح قانون اساسي، عزل آقاي منتظري.
امام (ره) کارهاي مهمش را انجام داده، براي چه ديگر بماند که به روزمرگي بيفتد. امام مشکل قلبي داشتند و براي اين مشکل ايشان را از قم به تهران آوردند و ديگر به قم بازنگشتند و درهمان جماران بيمارستاني براي رسيدگي به احوال ايشان ايجاد کردند، اما رحلت ايشان هيچ ربطي به بيماري قلبي ايشان نداشت.خدا ميخواهد بگويد وقت رفتن امام است، او وظيفهاش را انجام داده بود.
پيامبر نيز همين طور بود، با پايان يافتن رسالت و مأموريت ايشان، ماندن درزمين دون شأن آن حضرت بود و بايد نزد پروردگار متعال و به ملکوت ميرفتند.