مناظرات مکتوب - دیدگاههای میرباقری و ملکیان- 14
کد خبر:۱۷۹۳۹۲
مناظرات مکتوب - دیدگاههای حسین نصر و جان هيك-15
مسیحیت تجلي بيواسطه حق در سخنان مسيح و تنها دين كامل است! / مسيحيت مامور نجات جهاني بود كه با خردگرايي رو به نابودي ميرفت
در مقابل ديدگاه پروفسور هيك كه قائل است اگر سخنان حضرت مسيح تجلي بلاواسطه حق است، در اين صورت مسيحيت تنها دين كامل است ديدگاه پروفسور نصر ...
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ گفتوگوي زير بين پروفسور جان هيك و پروفسور سيدحسین نصر درباره اديان و مسئله پلوراليزم ديني است. اين گفتوگو توسط محققي از اهالي تركيه به نام عدنان اصلان و در راستاي رساله دكتري وي در منزل پروفسور جان هيك در سال 94 ميلادي در بيرمنگام انجام پذيرفته است.
پس از انتشار گزارش اين جلسه و توجه متفكران به اين موضوع، پروفسور محمد لنگهاوزن در كتاب «اسلام و كثرتگرايي ديني» نقدي بر اين گفتوگو نوشت و به نقد اين دو متفكر در باب موضوع پلوراليزم ديني پرداخت. در اين شماره تلخيصي از گفتگوي دكتر نصر و دكتر هيك و در شماره بعد نقد پروفسور لگنهاوزن بر ديدگاه اين دو ارائه خواهد شد.
هيك: گمان ميكنم كه من اساساً با موضع شما موافقم، هر چند كه در يك نكته نسبتاً مهم با شما اختلاف نظر دارم. اختلاف نظر ما در رويكرد ماست، آنچه شما ميگوييد از سنت خاصي و از فلسفه جاوداني سرچشمه ميگيرد، در حالي كه آنچه من ميگويم از رويكردي استقرايي نشأت ميگيرد.
دين اسلام حول محور قرآن كه نامتغير است دور ميزند
به گمان من، بين دين اسلام و دين يهود از يك سو و مسيحيت از سوي ديگر اختلافي در كار است. دين اسلام حول محور قرآن كه نامتغير است، دور ميزند (اين طور نيست؟) گو اينكه تفسيرهاي قرآن متغيرند.
مسيح خود را شخص دوم تثليث نميدانست
(در حالي كه) چهره تاريخي، يعني عيساي ناصري، كانون توجه مسيحيت است. همانگونه كه بسياري از پژوهشگران عهد جديد قائلند (اين امر تقريباً نتيجه رشد و تحول چند سال اخير است) كه خود عيسي، اين شخص تاريخي، خود را خدا، يا تجسم شخص دوم تثليث اقدس نميپنداشته است.
از سوي ديگر، مسيحيت به اينجا رسيده است كه او را تجسم شخص دوم تثليث اقدس بپندارد. حقيقت تغييرناپذير اين است كه او خدا بوده، هر چند كه خود او چنين تصوري از خود نداشته است، يا اين كه اين گفته چه بسا زايده و حشوي است كه سرانجام بايد پيراسته شود؟ چگونه درباره اين مطلب ميتوان داوري كرد؟
نصر: من آن جسارت و جرئت را ندارم كه راجع به اين مسئله كلامي براي مسيحيان داوري كنم. از آن جا كه شما از من به عنوان يك محقق مسلمان سوال ميكنيد قائلم كه اين كشف اخير بر آنچه كه قرآن به تصريح درباره مسيح ميگويد، يعني اينكه او در حقيقت يك پيامبر(ص) است و پسر خدا نيست، صحه ميگذارد.
نسبت گمراه شدن مسيحيت با حكمت و عدالت خدا چيست؟
اما با كنار گذاشتن آن سؤال، سؤال ديگري پيش ميآيد؛ اگر اين مطلب صرفاً يك خلط بوده است، چگونه خداوند عليرغم حكمت و عدالت بيكران خود اجازه ميدهد كه يكي از اديان عمده جهان كه ميليونها نفر از مردم، رستگاري خويش را در آن جستوجو كردهاند، به مدت دو هزار سال در گمراهي و ضلالت به سر برده باشد؟
آيا اين مطلب صرفاً خلط و التباس نيست؟ اين پرسش كلامي بسيار مهمي است كه بايد مورد توجه قرار گيرد، بنابراين به اعتقاد من حتي اگر اسناد و مدارك موجود از نظر تاريخي مويد اين آموزه نباشند، اين آموزه را خداوند براي مسيحيان و البته نه براي مسلمانان، مقدر فرموده است. اما آنچه اتفاق ميافتد اين است كه امكان تعبير و تفسير آن مكاشفه خاص، در حقيقت به اين مكاشفه امكان شكوفايي ميدهد، چنانكه داد.
حضرت مسيح تنها متعلق به مسيحيت نيست
لذا من به عنوان يك مسلمان از درك مسيحي سنتي نسبت به آن آموزه در متن مسيحيت دفاع ميكنم، درحالي كه آن را درك مطلق از (حضرت) مسيح نميدانم؛ چرا كه (حضرت) مسيح نيز در نظر مسلمانان چهرهاي است كه فقط به دين مسيحيت تعلق ندارد.
اگر همه مسيحيان (العياذ بالله) از اعتقاد خود به آموزههاي سنتي مسيحيت دست بردارند، بر مسلمانان همچنان لازم است كه به (حضرت) مسيح و مريم عذراء اعتقاد ورزند.
اما آن تفسيري كه (حضرت) مسيح را پسرخدا ميداند، حق مطلب را درباره مسيح بودن او ادا نميكند. آن تفسير بايد با جنبهاي از مشيت الهي و جنبهاي از تجليات حق همخواني داشته باشد تا به اين آموزه امكان شكوفايي ببخشد، اگر بگوييم كه اين مطلب فقط يك خطاي فاحش در مدت اين (دو) هزار سال بوده است، نميتوانم اين موضوع را بپذيرم.
هيك: در عمل، آن خدايي كه تقريباً در همه كليساها پرستش ميشود، خداي بدر، يعني بدر آسمانياي است كه (حضرت) عيسي از او سخن به ميان ميآورد.
عبارت پسر خدا در معناي استعاري به كار ميرفت
آموزه تثليث، آموزهاي است كه الهيدانان بعداً ابداع كردهاند، اما از لحاظ واقعيت ديني موجود، اكثريت قريب به اتفاق مسيحيان هميشه خداي پدر را پرستش كردهاند.
در جهان باستان، در جهان عصر(حضرت) عيسي، عبارت «پسر خدا» بسيار رايج بود و به معناي استعاري آن به كار ميرفت.
آنچه در نظر دارم، روشن ساختن زبان مسيحيت است تا تغيير دادن اعتقاد بسيار راسخ مسيحي، اما با اين همه، اين كه اين قول را كه (حضرت) مسيح خدا بوده است نبايد به معناي حقيقياش تلقي كنند، براي بسياري از مردم پذيرفتني نيست. بنيادگرايان مذهبي پافشاري ميكنند كه اين زبان، به معناي حقيقي خود صواب است.
عدنان اصلان: يكي از موضوعات مهم در انديشه ديني معاصر تعارض دعاوي صدق اديان است. شما چگونه ميتوانيد بين چنين دعاوي متعارضي آشتي برقرار سازيد، مثلاً اين كه مسلمانان معتقدند (حضرت) مسيح پسر خدا نيست، در حالي كه مسيحيان معتقدند كه هست.
نصر: دعوي صدق اديان مبتني بر نحوهاي است كه حق در آن دين متجلي ميشود
نصر: هر ديني دعوي صدقي دارد كه مبتني است بر نحوهاي كه حق در آن عالَم ديني متجلي ميشود كه اين نحوه تجلي با نحوهاي كه در آن خدا در عوامل ديگر تجلي مييابد، يكسان نيست. دليلي در دست داريم كه چرا دعاوي صدق بايد يكسان باشند.
مشكل وقتي به وجود ميآيد كه دو عالم مختلف، ناظر به واقعيت الهي واحدي باشند، مثلاً مشكلي از اين دست بين آيين بودا و دين يهود هرگز وجود ندارد، مشكلات موقعي پديد ميآيند كه دين اسلام و دين يهود يا دين اسلام و دين مسيحيت مدعياند كه ناظر به واقعيت واحدي هستند، چگونه موسي از طور سينا فرود آمد؟ يا مسئله شخصيت مسيح كه مسئله بسيار مهمي است.
به عقيده من، درك اين مسئله از نظرگاه عقلگرايانه بسيار دشوار است. درك اين مطلب كه واقعيت (حضرت) مسيح (واقعيت تاريخي، نه فراتاريخي مسيح) را نميتوان در قالب توصيف واحدي به طور اتمّ و اكمل بيان كرد، بسيار حائز اهميت است. بنابراين، هم توصيفهاي مسيحيت و هم توصيفهاي اسلام از آن واقعيت، توصيفهاي صوابي هستند.
عدنان اصلان: از سوي ديگر، ظاهراً مشكل ديگري در بين است. ميتوان پرسيد كه چرا خدا، مثلاً از شخصيت مسيح به دو طريق متفاوت و حتي متناقض پرده برميدارد، به طوري كه مسيحيان و مسلمانان به گونهاي متفاوت بدان اعتقاد ورزند.
هيك: حتي آنان بر آن وارد جنگ هم شدهاند.
نصر: تكثر اديان نتيجه اختلاف بين اديان است
نصر: اين مسئله، علت وجود داشتن بيش از يك دين را بيان ميكند. همين كه تكثر اديان داريم، چنين تكثري تنها ممكن است در نتيجه اختلافات و تمايزات به وجود آمده باشد.
اگر بنا بود همه چيز يكسان باشد هيچ تكثري نيز وجود نميداشت، بايد پاي نوعي اختلاف در ميان باشد كه يك دين را از ديگري متفاوت ميسازد و به تكثر ميانجامد.
هنگامي كه اين مطلب را بر مسيحيت و اسلام اطلاق ميكنيم، يكي از نكاتي كه روشن ميشود اين است كه نقشي كه مسيحيت ايجاد كرده است، با نقش اسلام بسيار متفاوت بود.
مسيحيت مامور نجات جهاني بود كه در اثر خردگرايي رو به نابودي ميرفت
مسيحيت ناگزير بود جهاني را نجات بخشد كه در اثر خردگرايي و طبيعتگرايي رو به نابودي ميرفت. از اين رو، لازم بود خود را به عنوان طريق عشق و ايثار معرفي كند كه پاسخي به فلسفه سفسطهگرا و شكگرايانه چند صدسالهاي را فراهم ميساخت كه به رشد و تحول به حد افراط عقلاني مبتني بود و به كلي از حضور مقتدرانه خدا دور افتاده بود، چنان كه در اديان يوناني و رومي وضع از اين قرار بود، اما هر دو از ميان رفتند و مردم را در برهوت معنوي رها كردند.
اسلام مجبور به مقابله با سوفسطائيان مكه نبود
اما اسلام به جهان بسيار متفاوتي قدم گذاشت و مجبور نبود با قائلان به اصالت من، سوفسطائيان و عقلگرايان مكه به مقابله برخيزد. اسلام براي تحكيم مجدد نظر در باب وحي ابراهيمي كه در آن (حضرت) مسيح نيز نقش به سزايي ايفا ميكرد، به وجود آمد.
نقش دوگانه حضرت مسيح
اين قول بدين معناست كه (حضرت) مسيح در اين عوالم ديني مختلف دو نقش ايفا ميكرد. يك نقش، نقش او در اسلام است كه به عنوان آخرين نفر در سلسله تبار پيامبران ابراهيمي قبل از پيامبر اسلام(ص) ظاهر ميشود و نقش ديگر، نقش تنها نجات دهنده آدمياني است كه از طريق ديگري نجات نمييابند.
عدنان اصلان: هيك، آيا شما قائليد كه اديان بايد از دعاوي صدق مطلق خود دست بردارند؟
هيك: از دعاوي صدق مطلقشان نه، بلكه از اين ادعا كه يگانه حقيقتاند و بس بايد دست بردارند. در انجيل چهارم حضرت عيسي ميفرمايد: «هيچ كس نزد پدر نميآيد مگر از طريق من» و در اعمال رسولان (آمده است كه) پطرس قديس ميگويد: در زير آسمان هيچ نامي جز نام عيسي به مردم عطا نشده است تا به وسيله آن نجات يابند.
اگر قائل به تجلي بي واسطه حق در سخنان مسيح باشيم مسيحيت تنها دين كامل است!
اكنون دانش نوين نشان داده كه ميتوانيد بگوييد اثبات كرده است، چرا كه هيچ چيزي در اين حوزه دقيقاً اثبات شدني نيست.
به احتمال بسيار زياد (حضرت) عيسي، عيساي تاريخي، چنين سخني را بر زبان نياورده است. اين كار نويسندهاي حدود شصت يا هفتاد سال بعد (از ظهور حضرت عيسي) نزديك به قرون اول است كه الهيات دستگاه ديني مسيحيت را در آن عصر بيان ميكند.
اگر ما بر اين اصرار ميورزيم كه آنچه نقل ميشود عيسي بر زبان آورده، واقعاً خود او بر زبان آورده است و اگر قائليم كه اين امر تجلي بلاواسطه حق است، در اين صورت دين مسيح تنها دين كامل است.
دعواي صدق پيامبر اسلام(ص)
نصر: خير، ما نيز ميگوييم كه پيامبر(ص) فرمود: «من راني فقد راي الحق»، هر آن كه مرا ديد حق را ديده است. با چنين دعاوي صدقي چه ميكنيد؟ در حقيقت هر دو گفته خطاب به جامعه بشري خاصي است كه جامعه بشري براي همان دين خاص است.
تقرب به خداوند در اسلام از طريق پيامبر(ص) است
تلقي من از اين مسئله اين است كه اين مسئله كه اين سخن، گفته حضرت عيسي است، به نظر مسيحيان چنين است. اين بدان معناست كه در عالم مسيحيت مانع فردي شويم كه درصدد است با از ميان برداشتن (حضرت) مسيح به خدا تقرب جويد، عيناً مانند كساني كه هم اكنون در جهان نوين براي خودشان ادياني ميتراشند و تلاش ميكنند كه بدون مددجويي از عيسي به خدا تقرب يابند.
همين امر در مورد اسلام صدق ميكند، هيچ كس در اسلام به خدا تقرب نمييابد، مگر از طريق پيامبر اكرم(ص).
ادامه دارد...
پینوشت:
گفتوگوي جان هيك و سيد حسن نصر درباره مفهوم علت غايي و كثرت اديان- مجله معرفت اسلام و كثرتگرايي ديني- محمد لگنهاوزن
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.