رئیس موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران با اشاره به اینکه روحانیتگریزی و مرجعیتگریزی در جریان انحرافی امروزی ادامه راهی است که بابیه طی کردند گفت: آنها می خواهند شما به این نتیجه برسید که مرجعیت شیعه و فقها، اسلام را آنچنان که هست به شما معرفی نمی کنند.
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، در ادامه جلسه چهارم از سلسله همايشهاي آموزشي «جريانشناسي تاريخ معاصر» كه تحت عنوان «جريانشناسي شيخيه و بهائيت» به همت مؤسسه ولاء منتظر(عج) و با همكاري مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی(ره) قم و مرکز مطالعات عالی انقلاب اسلامی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد، دكتر موسي فقيهحقاني به بررسي جريانشناسي شيخيه و بهائيت پرداخت.
تمرکز سید کاظم بر روی علی محمد شیرازی
سید کاظم رشتی روی فردی به نام علی محمد شیرازی، متمرکز میشود و مدام او را به عنوان باب مطرح میکند، مثلا سر کلاس میگوید آن که از در وارد شود او باب است و علی محمد شیرازی به داخل میآید.
در سقف خانههای قدیمی سوراخهایی برای نورگیری بود، مثلا سيد در بین شاگردان میگفت آن که آفتاب بر دامنش نشسته است او باب است، نگاه میکردند و میدیدند علی محمد شیرازی آنجا نشسته و آفتاب از آن بالا روی دامن او تابيده است. چنین قرینههایی توسط سید کاظم رشتی صورت میگرفت.
ارتباط سیدکاظم رشتی با استعمارگران
سید کاظم رشتی با شیخ احمد احسایی تفاوتهایی دارد. حداقل این که ما در ارتباط با شیخ احمد احسایی قرینهای که ارتباط او را با بیگانگان و با استعمارگران برساند نداریم، اما در رابطه با سیدکاظم رشتی این قرینهها به چشم میخورد و او یک آدم افراطی و مشکوک است.
گردن زدن شیعیان توسط وهابیها در کربلا به دلیل کارشکنی سیدکاظم رشتی
عامل اصلی کشتار شيعيان توسط وهابیها، سیدکاظم رشتی است؛ یعنی علت اصلی وقوع آن کشتار رفتاری است که این فرد داشت. او کتابی بر ضد شیخین منتشر و در آن خلفا را لعن ميكند، وهابیها نيز همین مسئله را دلیل قرار میدهند و به کربلا و نجف حمله میکنند.
حتي در مضجع شریف سیدالشهدا نيز كشتوكشتار صورت ميگيرد. اینها 35 نفر را گردن میزنند و در جاهای مختلف کربلا کشتار به راه میاندازند. جالب است كه قوای وهابی مهاجم به کربلا و نجف وقتی به دروازه کربلا میرسد، میگوید هرکس به خانه سیدکاظم رشتی پناه ببرد، در امان است.
کتاب سید کاظم باعث شد اینها حمله کنند، اما حالا خانه او محل امن و امان میشود. علاوه بر اين وی ارتباطهایی هم با کنسول روس داشته است.
چلهنشینی علی محمد باب در هوای 60 درجه
علی محمد شیرازی شاگرد سيد كاظم فردی است عاشق سیر و سلوک و رسیدن به مراتب و مدارج معنوی و عرفانی. میگویند در هوای 50-60 درجهای تابستان بوشهر روی پشت بام مینشسته و چله میگرفته، هر کس هم برود آنجا در دمای 60 درجه چله بگیرد مغزش عیب پیدا میکند، او دچار نوعی توهم و جنون بوده است.
البته مسائل علی محمد شیرازی به اینجا خلاصه نمیشود و سادهانگاری است اگر فكر كنيم او به خاطر چلهنشینی قاطی کرده و حالا چنین ادعایی را مطرح ميکند.
راه پر خطر سیر و سلوک
يكی از بزرگان نکتهای را در خصوص افرادی که وارد وادی سیر و سلوک و کسب مراتب و مدارج عرفانی میشوند ذكر ميكند و میگوید بعضیها خوب میروند، خوب هم برمیگردند و مرحوم آیتالله سید علی قاضی طباطبائی را مثال میزند و میگوید ایشان خوب رفت، خوب هم برگشت. بالاخره این راه پرخطری است و فرد در اين راه دچار مسائلی میشود.
آن بزرگ میگوید كه علی محمد شیرازی هم بد رفت و هم بد برگشت و این مصیبت است. هم راه و استادی که انتخاب کرده بود و هم نحوه برگشتن او بد بود. بالاخره در اين مسیر آسیب دید، همین که شاگردي به ریاضتهای مشقتآور و چلهنشینیهای آن چنانی رو بیاورد، خودش را به این روز میاندازد، ولي مسائل عمیقتر از این هم وجود دارد.
جریان استعمار جستوجو میکند و میبیند که بين اين آدمها چه کسی اين استعداد را دارد كه اگر فردا به او بگوییم تو باب هستي او هم بپذیرد و بگوید من بابم، اگر به او بگوییم بگو من مهدی هستم او هم بگوید من مهدی هستم. آنها به دنبال چنین کسانی هستند.
علی محمد باب و تجارت تریاک
علی محمد شیرازی خودش میگوید که در بوشهر با داییهایش کار میکرد؛ آنها تجارتخانه داشتند؛ تجارت رایج هم در آن دوره تجارت تریاک بوده است؛ تریاک میکاشتند که در آنجا یک مقدار فرآوری شده و بعد صادر میشد، حتی خود علی محمد شیرازی هم یک مدت ظاهرا در کار تجارت تریاک بوده است.
دیدار علی محمد باب با علمای بنی اسرائیل
او میگوید مدتی که در بوشهر كار ميكردم با برخی از علمای بنیاسرائیل محشور بودم. اگر بدانیم این علمای بنیاسرائیل که در بوشهر بودند چه کسانی هستند یک مقدار مسائل برایمان جدیتر و پیچیدهتر میشود، حداقل دخالت خارجی جدیتر و پیچیدهتر میشود.
تبعید علمای یهودی به بوشهر، نقطه تاریک تاریخی
علمای بنیاسرائیل بقایای یهودیانی بودند که از امپراطوری عثمانی و بغداد به دلیل توطئههایی که برای سرنگونی امپراطوری عثمانی میکردند، تبعید شدند و به بوشهر آمدند. متاسفانه اين مسئله در تاریخ ایران یکی از نقاط تاریکی است که کمتر به آن پرداخته شده است.
ما به اسناد دسترسی نداریم و اين مساله را براي ما پيچيده ميكند. فعالیت یهودیان بغدادی در ایران از همین دوره یعنی قبل از ادعاهای باب شروع میشود و تا دوره رضاخان هم ادامه دارد.
وصلت عبدالله ساسون یهودی با خاندان سلطنتی انگلستان
این یهودیان از بغداد به ایران آمدهاند و معروفترین آنها فردی به نام عبدالله ساسون است. اكنون نيز ساسونها جزء 10 خانواده برتر یهودی جهان هستند. ساسون در بوشهر مستقر شد و در آنجا تجارت میکرد، او بعد از مدتی به شانگهای و از آنجا به انگلستان رفت و با خاندان سلطنتی انگلستان وصلت کرد و به یک قطب جدی در بین یهودیان و سرمایهسالاران یهودی تبدیل شد.
بقایای خانواده ساسون در بوشهر تجارت تریاک را ادامه میدادند و علی محمد شیرازی به احتمال زیاد با همینها محشور بوده که خودش اعتراف میکند و میگوید مدتی که آنجا بودم با اینها محشور بودم.
فرقه بابیه را روسها ایجاد کردند یا انگلیسی ها؟
ما با این اوصاف باید بگوییم فرقه بابیه را روسها ایجاد کردند یا انگلیسی ها و کدامیک علی محمد باب را راه انداخت که چنین ادعاهایی کند؟
بعضی از مورخین معتقدند که فرقه بابیه را روسها راه انداختند، اما بعد از سقوط امپراطوری تزاری در سال 1917 عملا انگلیسی ها سوار ماجرا شدند و کنترل این جریان را بدست گرفتند.
ظاهر قضیه هم همین را می گوید. شروع این ادعا توسط روسها بود و کسانی که از بابیه و بعد بهاییه حمایت می کردند، روسها بودند، منتها با توجه به ارتباطی که علی محمد شیرازی با یهودیان بغدادی در بوشهر داشته و پیچیدگی رفتار انگلیسی ها در ایران؛ قضیه می تواند به شکل دیگری هم رخ داده باشد.
تز انگلیسیها: مار را بگیریم ولی با دست دیگران!
انگلیسی ها معتقدند که لزومی ندارد مار را با دست خودمان بگیریم. ماری که می خواهد هم مرا بزند هم شما را، اگر کس دیگری خودش را به خطر بیاندازد و این مار را بگیرد، بهتر از این است که من جلو بروم که احتمال نیش خوردن هم هست.
یعنی پروژههای بزرگی که می تواند به نفع روس تمام شود، به نفع انگلیس هم تمام شود. اگر روسها آمادگی دارند، آنها انجام دهند و ما به موقعش از این ظرفیت استفاده می کنیم. به نظر من در ماجرای بابیه این اتفاق رخ داده است.
کانون مبارزه مرجعیت و تفکرات شیعه باید نابود شود
انگلیسی ها اوضاع را رصد می کنند و می گویند کانون مبارزه روحانیت و مرجعیت و تفکرات شیعه باید نابود شود؛ حالا اگر روسها با این کانون قوی درگیر شوند که چه بهتر!! بالاخره این کانون تضعیف می شود و ظرفیت و زمینه برای نفوذ انگلیسی ها هم فراهم می گردد. اینها سعی کردند این اتفاق را با دست روسها در ایران سامان دهند.
ادعای علی محمد باب و واکنش تند مردم و علما
داییهای باب از طریق فعالیت های تجاری با کانونهای انگلیسی کاملا مرتبط هستند و انگلیسی ها هم در حال رصد می باشند. سال 1259 سید کاظم رشتی می میرد و سال 1260 علی محمد شیرازی ادعای باب بودن می کند که البته با عکس العمل تند مردم و علما مواجه می شود، او در مسجد شهادت می دهد که علی محمد شیرازی باب است و وقتی این را می گوید علما و مردم اعتراض می کنند.
فعالیت علی محمد باب زیر نظر عامل روسها
علی محمدباب در شیراز بالای منبر می رود و می گوید ما اشتباه کردیم و چنین ادعایی نداریم و توبه می کنیم، ولی او را فراری می دهند و او به اصفهان نزد فردی به نام منوچهرخان معتمدالدوله گرجی که عامل روسهاست می رود. کسی كه انگلیسی ها ماده فساد را در او ایجاد کردند، در دامن روسها می افتد، معتمدالدوله گرجی او را تحویل می گیرد و از او حمایت می کند.
تلاش بهاییت و بابیت برای براندازی نظام سیاسی، دینی و فرهنگی
علی محمد باب سپس به تهران میآید و این ادعا هر روز افزایش پیدا می کند. نتیجه این ادعا چه می شود و چقدر این ادعا می تواند به آن پروژه استعماری؛ یعنی نابودی کانون مقاومت کمک کند؟
ظاهرا اینها پروژه براندازی در ایران را مرحلهبندی کرده بودند. ما اصلا نباید به فرقه ضاله بهاییت و بابیت در آن دوره به عنوان یک فرقه معمولی نگاه کنیم که یک تفکری بوده و از دل این تفکر، تفکر دیگر یا شاخه دیگری بوجود آمده و این شاخه همینطور گسترش پیدا کرده است، این جریان یک جریان برانداز است که برای براندازی نظام سیاسی، دینی و فرهنگی در ایران راه اندازی شده است.
با ادعای باب بودن، ولایت علمای شیعه زیر سوال میرود
با ادعای باب بودن عملا مرجعیت شیعه و ولایت علمای شیعه زیر سوال می رود و این مساله بسیار مهمی است. عالم شیعی تا دیروز فتوا صادر می کرد که باید با کفار بجنگید یا نباید این کالا را استفاده کنید، اما به این ترتیب عملا خلع سلاح می شود و مردم می گویند می رویم به حرف کسی که با امام زمان(ع) ارتباط دارد گوش می کنیم.
جریان انحرافی ادامه روند روحانیتگریزی و مرجعیتگریزی است
خواسته این روحانیتگریزی و مرجعیتگریزی که در جریان انحرافی امروزی مشاهده می کنید همین است. آنها می خواهند شما به این نتیجه برسید که مرجعیت شیعه و فقها، اسلام را آنچنان که هست به شما معرفی نمی کنند، اسلام چیز دیگری است و اصلا باید مردم را از رجوع به اینها دور کنیم. جریان انحرافی می گوید لازم نیست شما به دستور امام معصوم رجوع کنید.
شریعتی و تز اسلام بدون روحانیت
یکی از ایرادهای اساسی تفکرات دکتر شریعتی همین است، دکتر شریعتی وقتی تز اسلام بدون روحانیت را می دهد، در واقع مردم را از این منشا جدا می کند. تقریبا همه جریانات انحرافی در کشور ما در این ماجرا مشترک هستند.
دور زدن مرجعیت شیعه با عناوین مختلف
دور زدن مرجعیت و روحانیت شیعه در ماجرای دین و اسلام، یعنی قائل نبودن به اسلام فقاهتی، یعنی هر کس با هر عنوان به مرجعیت شیعه باور ندارد، با عنوان پروتستانتیسم اسلامی، نوگرایی دینی یا روشنفکری دینی، عناوین مختلفی وجود دارد.
بنابراین، با طرح مسئله باب، فکر می کردند مرجعیت شیعه که پاسدار و نگهبان این سنگر است از بین می رود که خوشبختانه از بین نرفت، ولی برنامه این بود که از بین برود.
در گام بعد گفتند ما که تا اینجا آمدیم حالا بگوییم خود امام معصوم هستیم، آرام آرام ادعای مهدویت هم مطرح شد و ادعای مهدویت، فاتحه امامت را هم می خواند. نکتهای که باید در اینجا بگویم این است که شیخیه این مسیر را با بابیه طی نکرد. شیخیه در همان جا متوقف شدند، تعدادی از آنها آمدند و طرفدار این تفکر شدند، اما شیخیه به همان صورت باقی ماند.
ادعای بابیه به مهدویت و نبوت رسید
اگر شما به منابع شیخیه مراجعه کنید، نقد تندی به بابیه و بهاییت دارد، آنها انحرافی ایجاد کردند و در همان ماندند، ولی این انحراف را شاگردان شیخ احمد احسایی گسترش دادند که وارد مرحله دیگری با ادعای مهدویت شد. در بحث امامت و انتظار گفتند امامی که منتظرش بودی، آمد و بعد بالاتر هم رفتند و ادعای نبوت کردند.
بحث خاتمیت و اسلام به عنوان دین منتفی می شود و می گویند پیامبر دیگری آمده و دین جدیدی آورده، بنابراین کتاب هم می آورند، به عنوان کتاب مقدس بیانيه نوشته شده و جایگزین قرآن یا متون مقدس می شود و به تدریج زمینه برای پروتستانتیسم اسلامی فراهم می گردد.
در میان اینها لغو شریعت هم داریم، اینها در منطقهای به نام دشت بدشت در شاهرود به سمت خراسان جمع می شدند. زمانی که امیرکبیر و ناصرالدین شاه، علی محمد باب را گرفته بودند آنها آنجا جمع شدند که تکلیف آینده جنبش یا حرکت بابیه را مشخص کنند.
زنی که کشف حجاب کرده و ادعا می کند قیامت شده است!
آنجا زنی به نام «قرة العین» که برادرزاده مرحوم ملاصالح برغانی بود در آنجا کشف حجاب کرده و اعلام میکند که قیامت آمده است. تکلیف علما که روشن شد، تکلیف امامت هم که معلوم است، تکلیف خاتمیت هم که مشخص شده و دین جدیدی آمده، حالا در دوره فترت قیامت می شود.
در قیامت هم که شما تکلیف ندارید، بنابراین نوعی فسق و فجور در بین اینها رواج پیدا می کند و بعد به قول خودشان وارد مرحله جدید و شریعت جدید می شوند و ادعای الوهیت هم می کنند.