کد خبر:۱۸۷۵۸۱
مناظرات مکتوب-دیدگاه مصطفی ملکیان و عبدالله نصری-19

مسئله اصلی دین کاهش رنج بشری است/ معنویت جایگزین دینداری است/ اگر وظیفه دین را تسکین رنج‌ها بدانیم در حد معنویت تنزلش داده‌ایم/ معنویت نتیجه دینداری است

در مقابل دیدگاه مصطفی ملکیان که معنویت را جایگزین دین می‌داند، دیدگاه عبدالله نصری قرار دارد که معنویت را نتیجه دینداری می‌داند.
گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ انتظار ما از دین چیست؟ آیا هدف غایی ما از دین، رسیدن به رضایت و شادی است؟ آیا می‌شود دیندار و معنوی بود ولی به بایدها و نبایدها مقید نبود؟ آیا در دنیای مدرن امروزی، دینداری سنتی پاسخگوی زندگی ما هست؟

سال هشتاد و یک، کتابی با عنوان «سنت و سکولاریسم» منتشر شد که شامل مقالاتی از چند نفر از دگراندیشان بود. محوریت مطالب این کتاب، مربوط به مباحث جناب آقای مصطفی ملکیان، بحث‌هایی با عنوان «معنویت گوهر ادیان» بود که فحوای آن حول سوالات فوق می‌چرخد. در این سلسله مباحث ملکیان بنا دارد با اثبات عدم کارایی دین در دنیای مدرن، عنصر بدیلی به نام معنویت را جایگزین آن سازد. این نظریه در فضای فکری کشور، واکنش‌ها و نقدهای زیادی به دنبال داشت.

دکتر عبدالله نصری، از شاگردان استاد شهید مرتضی مطهری، یک سال بعد در کتاب «گفتمان مدرنیته» مطالب در نقد اندیشه‌های وی نوشت و معنویت مورد نظر استاد ملکیان را مورد مداقه قرار داد و از این که وی هدف غایی دینداری را رفع درد و رنج می داند به شدت انتقاد کرد.

در ابتدا نگاه مصطفي ملكيان که در کتاب «معنويت گوهر اديان » مطرح شده عنوان می شود.

هر ديني بايد به انسان مدرن بگويد مشكل اصلي زندگي چيست؟

ملکیان در این گفتار قائل است که هر ديني بايد به انسان مدرن بگويد مشكل اصلي زندگي چيست كه همه اين مشكلات چه نظری و چه عملی از آن پديد آمده است، بنابراين باید بین چند هزار فقره مشكل، يك نظام طولي ايجاد شود و معظل اساسي معلوم شود.

معضل اصلي به يكي از اين سه صورت معلوم مي‌شود: يا مي‌فهميم يگانه مشكل چيست، چون ممكن است همه آن مشكلات از يك مشكل برخيرد يا به آن مشكل اصلي نمي‌رسيم، ولي به علت العلل مشكلات مي‌رسيم و يا به بزگر‌ترين مشكل مي‌رسيم.

از نگاه ملکیان وظایف دین در هر مرحله چیست؟

هر ديني بايد در مرحله اول به این سوال جواب دهد كه آن يگانه مشكل يا علت العلل يا بزرگ‌ترين مشكل بشر چيست. دین در دومین مرحله وظیفه دارد علت اين مشكل را بررسی کند و بعد از آن به چگونگی حل این مشکل بپردازد.

در مرحله چهارم، باید طرق عملي رسيدن به رفع مشكل و حل مسئله بیان شود؛ چون ممكن است گفته شود راه رفع مشكل اين است كه فلان كار را انجام دهید ولي ما خواهيم پرسيد كه چگونه مي‌شود آن كار را محقق كرد. آخرین مرحله، ضمانت نجات است. يعني فرض كنيم مشكل و راه رفع آن پيدا شد اما چه کسی ضمانت خواهد کرد كه وضع من بهبود يابد.

ملکیان مسئله و معضل اصلی دین را درد و رنج بشری می‌داند

ملکیان مسئله و معضل اصلی را درد و رنج می‌داند، که بايد علت درد و رنج، راه‌هاي عملي رفع آن و ضمانت نجات را بررسي كرد(علت را هر چه بدانيد‌، نجات به معناي رها شدن انسان از آن خواهد بود.).

بشر از آغاز همواره انتظار داشته است كه دين اين دردها و رنج‌هاي مادر را معرفي كند و راه رفع اين دردها و رنج‌ها را نشان بدهد. در واقع انتظار بشر از دين معرفی دردها و رنج‌های رویین نبوده است؛ زیرا خود ما آنها را تشخيص مي‌دهيم و در شناخت آنها احتياجي به دين نداريم، برای مثال درد سر را خود ما تشخيص مي‌دهيم و ديگر براي شناخت آن نيازي به پزشك نداريم، كار پزشك در اين ميان فقط معرفی علت و منشأ اصلي اين سردرد و تجویز دارويي براي رفع آن است تا با از بين رفتن آن علت مادر علل رويين‌تر هم از بين برود که دین تا مدت مدیدی پتانسیل این کار را داشته است.

اولین دلیل طرح بحث معنویت چیست؟

اولين دليل براي طرح بحث معنويت و اينکه چرا ما امروز مجبور به ارائه چيز ديگري غير از فهم سنتي از دين هستیم، همین است. دقت كنيد كه مي‌گوييم غير از دين و نه ضددين. معنويت، غير از فهم سنت از دين است ولي ضد دين نيست.

مراد من از دین همان سه دين است

مراد ملکیان از دین، سه چیز است: دين يك‌: مجموعه‌اي از متون مقدس اديان و مذاهب.

دين‌دو: مجموعه شروح و تفاسير و بيان‌ها و تبيين‌هايي كه از كتب مقدس شده است. از جنس آراء و نظرات و عقايد است و به حوزه‌هاي معرفتي متفاوتي تعلق دارد. (فقه، الهيات، عرفان، فلسفه، تاريخ، جغرافيا، و...)

دين سه: مجموعه كارهايي كه پيروان يكي از اديان تاريخ انجام داده‌اند به انضمام آثار ونتايجي كه بر آن كارها مترتب بوده است. پديده‌اي تاريخي است.

معناي گوهر دين

گوهر سه معنا دارد؛ گاه وقتی از گوهر دین سخن می‌گویند، در واقع مرادشان تدین است. اینجا گوهر معنای خاصی پیدا می کند. با دقت بیشتر می‌بینید که در اینجا فرآیندی وجود دارد که در آخر آن، چیزی هست که هر چه تا پیش از آن بوده، در حکم مقدمات آن بوده است؛ یعنی همه آنچه قبل از آن بوده وسائل اند و این هدف است.

گوهر دين معناي دومي هم دارد: اين كه شما بيايید و اديان مختلفي را كه در جهان وجود دارند مورد مداقه قرار دهيد تا ببينيد كه وجه يا وجوه اشتراك آنها چيست. در اينجا وجه يا وجوه اشتراك تمامي اديان را گوهر اديان مي‌ناميم.

گوهر در اين معناي دوم معنايي ارسطويي دارد؛ یعنی ذات. در اينجا مي‌بينيم برخي از كساني كه از گوهر اديان بحث مي‌كنند به سراغ دين يك مي‌روند و مي‌خواهند وجه اشتراك متون مقدس را بيابند. گاه نيز كساني به سراغ دين دو مي روند و در پي پافتن مشتركات اديان‌اند و آن مشتركات را گوهر دين مي‌نامند.

معنای سوم گوهر دین: دين در يك ظرف مكاني – زماني و وضع و حالي خاص ظهور كرده

اما گوهر دين معناي سومي هم دارد و آن معناي سوم اين است كه شخص بگويد هر ديني در يك ظرف مكاني – زماني و وضع و حالي خاص ظهور كرده و آنچه در دين آمده بالاخره تابع اين ظرف زماني – مكاني و وضع و حال است. حال كه چنين است پس مي‌شود گفت: كه هر ديني يك جنبه‌هاي LOCAL و محلي دارد و يك جبنه يا جنبه‌هاي Universal و جهاني دارد.

در اينجا شخص ممكن است بگويد، من جنبه يا جنبه‌هاي جهاني هر دين را گوهر دين مي‌نمام و جنبه‌هاي محلي آن را گوهر دين نمي‌دانم؛ سخنم را در تفكيك معناي گوهر دين تا بدين جا مي‌توانم چنين خلاصه كنم.

1- گوهر دين به معناي گوهر تدين: چيزي كه هر فرد ديندار نهايتا از دين ورزي خود توقع دارد و مي‌طلبد (سعادت ابدي، تقرب الي‌الله بهشت، كاهش درد و رنج، ...)

2- گوهر دين به معناي وجوه مشترك اديان: گوهر در این جنبه معنایی ارسطویی می‌یابد. دين در اينجا مي‌تواند دين يك باشد (يافتن وجوه اشتراك متون مقدس) يا دين دو (يافتن عقايد و نظرات مشترك ميان اديان)، اما به معناي دين سه نمي‌تواند باشد.

3- گوهر دين به معناي جبنه‌هاي جهاني يك دين خاص، كه پس از زدودن جنبه‌هاي محلي آن، بر جا مي‌ماند، آنچه يك دين اساسا براي بيان همان آمده است. در اینجا فرد جنبه‌های محلی را گوهر دین نمی‌داند.

تا اينجا سه معنا را براي گوهر دين ذكر كرديم، وقتي كه مي‌گوييم معنويت، گوهر دين است معني اول را مراد مي‌كنيم؛ يعني من معتقدم كساني كه دين دارند از دينداري خود، آرامش مي‌خواهند؛ شادي و امید مي‌خواهند.

آيا مي‌توان هر نوع تلقي از دين داشت؟

اساسا در دنياي مدرن امروز، آيا مي‌توانيم هر نوع تلقي از دين داشته باشيم؟ آيا براي انسان مدرن هر برداشتي از دين و هر گونه طرز تلقي از آن امكان‌پذير است؟

راه‌های مواجهه انسان مدرن با دین

پاسخ اخير اين است كه نه، انسان مدرن ديگر نمي‌تواند دين را مانند انسان سنتي قبول كند، بنابراين چنين انساني وقتي نتوانست آن تلقي سنتي را از دين قبول كند، اگر بخواهد كاملا منطقي عمل كند و سازگاري خود را حفظ كند دو راه در پيش دارد:

یا به‌طور كلي از دين دست بردارد كه در اين صورت مزاياي دين را از دست خواهد داد؛ چون دين واجد كاركردهاي مثبتي در درون آدمي است و اگر آدمي دين را رها كند، دچار يك نوع خلاء لااقل دروني خواهد شد.

معنویت؛ فهم جدید از دین

يا دين را به صورت جديدي بپذيرد. شما مي‌توانيد اين فهم جديد از دين را معنويت بناميد. من خودم آن را معنويت مي‌نامم؛ چون تغيير دين، در همه زبان‌ها، علاوه بر بار مثبت، بار عاطفي منفي هم در اذهان و نفوس تداعي مي‌كند از اين رو من اين فهم جديد از دين را معنويت مي‌نامم.

و چون اولين اين سلوك‌ها زندگي اصيل است، اقتضاي اين زندگي اصيل اين است كه خود شما هم آن را بيازماييد، بنابراين زندگي اصيل دو كار براي شما مي‌كند: يكي اين كه خودش درد و رنج شما را كاهش مي‌دهد (ادعا) و دوم اينكه براي پذيرفتن هر توصيه ديگري شما بايد به فهم خودتان اتكا بورزيد نه اينكه بگوييد كساني در تاريخ مدعي بوده‌اند كه موفق‌اند پس من هم موفقم، نه. ممكن است شما موفق نباشيد.

معنویت؛ فرآيندي كه منجر به کاهش درد و رنج انسان می شود

پس معنويت يك فرآيند مي‌شود كه در اين فرآيند، عناصر باوري وجود دارد، عناصر احساسي و عاطفي وجود دارد. فرآيندي كه فرآورده آن، كمترين درد و رنج ممكن است. وقتي معنويت را اين گونه تعريف كرديم، آنگاه هر مولفه‌اي را براي آن ارائه كرديم باید دلیل مطالبه کند. يعني نشان بدهد اين مولفه در كاستن از درد و رنج تأثير دارد.
 
در ادامه نقدی که دکتر عبدالله نصری بر مطالب «معنویت، گوهر ادیان» نوشته اند ارائه می شود.

عبدالله نصری: از نظر آقاي ملكيان، انتظار بشر از دين پاسخگویی به این پنج سوال است: بزرگ‌ترين مشكل بشر چيست؟ علت اين مشكل چيست؟ راه حل مشكل يا راه نجات چيست؟ طرق عملي رسيدن به حل مشكل چيست؟ چه عاملي ضامن تحقق نجات است؟

از نظر ايشان بزرگ‌ترين مشكل بشر درد و رنج است که بايد به دنبال‌ رهايي از آن بود. تجربه فردي يكايك انسان‌ها در طول عمر خود و همچنين تجربه تاريخي نوع بشر، نشان داده كه بشريت هيچ‌گاه از درد و رنج عاري نبوده و نيست. براي آنكه رنج‌هاي بشر كاهش يابد در ابتدا بايد رنج‌ها را تقسيم بندي و سلسله مراتبي را براي آن ذكر كرد. به بيان ديگر، بايد رنج‌هاي اصلي و مادر و رنج هاي فرعي و كم اهميت را مشخص نمود. در تحليل مطالب ايشان نكات چندي را بايد تذكر داد:

ملکیان دین را شامل ادیان وحیانی و غیروحیانی می گیرد

الف) ايشان دين را به معناي وسيع مي‌گيرند، به‌طوري كه شامل اديان و حياني و غير وحياني مي‌شود، در حالي كه در بحث انتظار بشر از دين بايد ميان آنها تمايز قائل شد. در ميان اديان وحياني نيز اسلام كه از كتاب و شريعت تحريف نشده برخوردار است، قابل مقايسه با اديان ديگر نيست تا چه رسد به آيين‌هاي بودا، دائو و شينتو و...

ب) اگر بنا باشد كه از دين فقط انتظار داشته باشيم كه رنج‌هاي بشري را تسكين دهد، آن را در حد معنويت مورد نظر ايشان فروكاسته‌ايم.

ج) ايشان مشخص نمي‌كند كه رنج‌هاي رتبه اول چيست كه دين نبايد عهده‌دار رفع آنها باشد.

د) همان‌گونه كه مولف محترم در اثر ديگر خود اشاره كرده، اختلاف نظر اديان با آيين‌هايي چون بودا بر سر خاستگاه رنج و راه رهايي از آن است. در همين زمينه گاه ميان اديان و معنويت ضديت پيش مي‌آيد.
 
هر چه عامل كاهش رنج بشر قابل پذيرش است؟

ه) آيا هر چه عامل كاهش رنج باشد، قابل پذيرش است؟ آيا مي‌توان نظريه تناسخ در آيين‌هاي هندي را پذيرفت كه با توجه نابرابري ميان انسان‌ها مي‌خواهند رنج‌هاي آنها را كاهش دهند؟ آيا در معنويت ملاك درستي براي رهايي از رنج، ارائه شده است؟

مشکل ملکیان این است که میان ادیان تمایز قائل نمی‌شود!

جناب ملكيان به جهت ضعف‌هایی که در ادیان سراغ دارد، معنويت را جايگزين دين مي‌سازد و متأسفانه در اين زمينه ميان اديان تمايزي قائل نمي‌شود و به نحو كلي از همه اديان سخن مي‌گويد.

تعريف‌های مختلف ملکیان از معنويت

آقاي ملكيان چند تعريف از معنويت ارائه كرده است، ایشان گاهی فهم جديد از دين را معنويت مي‌نامد و گاهی نيز ايشان معنويت را به دين عقلانيت يافته و عقلاني شده تعريف مي‌كند. تعريف سوم ايشان از معنويت عبارت است از فرآيندي كه نتيجه آن، كمترين درد و رنج را ممكن می‌سازد. در باب تعاريفي كه مولف از معنويت ارائه مي‌دهد، چند سوال زير قابل طرح است:

تعریف انسان سنتی از دین چیست که انسان مدرن نمی‌تواند قبول کند؟!

1- انسان سنتي، دين را چگونه تلقي مي‌كرده كه انسان مدرن نمي‌تواند آن را قبول كند؟ با توجه به اينكه ايشان فهم جديد از دين را معنويت و آن را مساوي با دين عقلانيت يافته مي‌داند، پس فهم سنتي از دين را بايد غير عقلاني دانست. با این بيان آيا مي‌توان پذيرفت كه فهم عالمان و فيلسوفان ديندار نسبت به دين، فهم غير عقلاني بوده است؟ آيا اگر دين غير عقلاني مي‌بود آنها مي‌پذيرفتند؟

آيا همه انسان‌هاي سنتي از ديني خاص پيروي مي‌كرده‌اند؟

2- آيا همه انسان‌هاي سنتي از ديني خاص پيروي مي‌كرده‌اند يا از اديان مختلف؟ آيا نبايد ميان اديان مختلف فرق نهاد؟

3- آيا همه انسان‌هاي سنتي، دريافت واحدي از دين خود داشته‌اند يا دريافت‌هاي متكثر؟ آيا دريافت‌هاي همه آنها غيرعقلاني بوده يا دريافت‌هاي عقلاني هم وجود داشته است؟

آیا غلط بودن تلقی سنتی از دین به معنی کنار گذاشتن دین است؟
4- آيا اگر تلقي سنت از دين غلط بوده بايد آن را اصلاح كرد يا دين را كنار گذارد و چيز ديگري را به نام معنويت جايگزين آن ساخت؟

مهم‌ترين موضوع در بحث معنويت تحليل مسئله رنج است؛ زيرا رضايت باطني و مولفه‌هاي آن ريشه در تبيين اين مسئله دارد و متأسفانه جناب ملكيان تحليل درستي از آن ارائه نمي‌دهد.

الف) اينكه هر انساني بايد به دنبال كاهش درد و رنج خود باشد غير از آن است كه دغدغه اصلي انسان بايد كاهش درد و رنج شخصي خود باشد.

كسب لذات و دوري از آلام، اصل اولي حيات انسان تلقي نمي‌شود

هر چند برخي از متفكران مانند «بنتام» كسب لذت و نفي درد را زيربناي همه افعال ارادي انسان دانسته‌اند، اما با اين انتقاد مواجه شده‌اند كه كسب لذات و دوري از آلام، اصل اولي حيات انسان تلقي نمي‌شود، بلكه دو وسيله مهم براي حفظ «من» مي‌باشد.

ب) از آنجا كه هدف اصلي انسان معنوي، كاهش درد و رنج خود است، اگر هم درصدد كاهش رنج و درد ديگران برآيد، به خاطر خودش مي‌باشد.

در واقع انسان معنوي در اصل به دنبال حل مشكلات و مسائل خود است، حال اگر كاهش درد و رنج خود، دغدغه اصلي انسان تلقي شود، آيا در برخي از موارد، آدمي براي كاهش رنج خود، بر رنج ديگران نخواهد افزود؟!

آيا با رويكرد معنويت مي‌توان بسياري از رنج‌ها را تحمل كرد؟

ج) گاهي نمي‌توان رنج را از ميان برد، بلكه بايد آن را پذيرفت و تحمل كرد. آيا با رويكرد معنويت مي‌توان بسياري از رنج‌ها را تحمل كرد؟

درد و رنج‌ها در نزد افراد مختلف متفاوت است

د) راه كشف رنج‌هاي بشر چيست؟ آيا نظام فكري و روحي افراد در شناسايي رنج‌ها و دردهاي آنها نقشي ندارد، آيا هر انساني مطابق با باورها و شخصيت شكل يافته خود، از رنج و دردهايي برخوردار نيست كه ديگران فاقد آن مي‌باشند؟! براي مثال، يك رياضيدان از حل نكردن يك مسئله رياضي رنج مي‌برد و اين رنج را براي خود اصل تلقي مي‌كند، درحالي كه برادر او از نداشتن فلان نوع ماشين سواري در رنج است و آن را براي خود، رنج عميق مي‌داند، درحالي كه انسان عارف، عدم قرب به خدا را مهم‌ترين رنج حيات خويش تلقي مي‌كند.

خلاصه آنكه انگيزه‌ها، گرايش‌ها و فهم‌هاي افراد، كثرتي از رنج‌ها را مطرح مي‌سازد. آيا يك انسان لذت طلب با درون نگري‌، همان رنج‌هايي را اصلي مي‌داند كه يك انسان بودايي؟
 
 
ادامه دارد... 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار