کد خبر:۱۸۹۹۹۵
گلشني در نشست «علم دینی» در دانشگاه اصفهان - بخش دوم
غرب، آن گونه که هست در ایران منعکس نمیشود / در دانشگاههای ما عقده حقارت نسبت به غرب وجود دارد
عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف گفت: ما نسبت به تحولاتی که در غرب اتقاق میافتد مطلع و آگاه نیستیم؛ اگر یک نویسنده مشهور در کتابش ادعا کند که به دین احتیاجی نیست، آن کتاب ترجمه و چاپ میشود و...
به گزارش خبرنگار علمي «خبرگزاری دانشجو»، مهدی گلشنی، عضو هیئت علمی و موسس گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف و از استادان برجسته فيزيك در دنيا طي نشستي با موضوع «علم دینی» در دانشگاه اصفهان در زماني سه ساعته به بحث در خصوص مقايسه نگاه به علم در دوران قديم و جديد و ديدگاه خود در خصوص علم ديني پرداخت.
در ادامه اين نشست كه در تالار صائب دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان برگزار گرديد، کارگاهي با حضور دانشجویاني از مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری نيز تشكيل شد.
در ادامه اين نشست كه در تالار صائب دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان برگزار گرديد، کارگاهي با حضور دانشجویاني از مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری نيز تشكيل شد.
لازم به ذكر است، اين نشست در ادامه ديگر نشست هايي برگزار شد كه گروه فلسفه علم دانشگاه اصفهان به همت گروه پژوهشي انجمن اسلامي دانشكده علوم انساني اين دانشگاه با نام گروه «حرف ناب» و با حضور اساتيدي چون حسين سوزنچي و ابراهيم ديناني برگزار كرده بود.
مهدي گلشنی، استاد فلسفه علم دانشگاه صنعتي شريف به بيان سخنان خود پرداخت كه در زیر، بخش دوم مشروح صحبت هاي وي می آید. بخش اول صحبت های وی نیز پیشتر منتشر شده بود.
دانشمندان تفاوت علم و دین را در چه میدانستند
مهدي گلشنی، استاد فلسفه علم دانشگاه صنعتي شريف به بيان سخنان خود پرداخت كه در زیر، بخش دوم مشروح صحبت هاي وي می آید. بخش اول صحبت های وی نیز پیشتر منتشر شده بود.
دانشمندان تفاوت علم و دین را در چه میدانستند
دانشمندان معتقد بودند که دین مبتنی بر مرجعیت و اعتقادات است و مبتنی بر تجربه نیست، پذیرش یک دسته از امور به صورت ایمانی است. در این زمینه خیلی از فیزیکدان ها (نه فلاسفه) استدلال کردند که انسان برخی مسائل در طبیعت را به صورت یک اصل ایمانی می پذیرد. پلانک معتقد بود ما طبیعت را می توانیم بفهمیم و این را به صورت یک اصل ایمانی می پذیریم. انیشتین می گوید «اینکه فرض کنند که طبیعت قابل فهم است از یک اصل دینی گرفته شده است، ایمان به امکان نظم نافذ در جهان هستی، عقلانی است؛ یعنی قابل تصور برای عقل است. من نمی توانم دانشمندی را بدون این ایمان عمیق تصور کنم.»
علم هم مبتنی بر ایمان است
علم هم مبتنی بر ایمان است
نتیجه آنکه دریافتند که علم هم مبتنی بر ایمان است. اینکه ما قائلیم طبیعت نظم دارد و نظم آن قابل فهم است، و اینکه طبیعت قابل اثبات ریاضی است، با تجربه قابل اثبات نیست، بنابراین فرق علم و دین ایمان نیست و نیز اینکه علم اثبات پذیر است، نمی تواند درست باشد، چون مسئله جدیدی در علم پدیدار شد که در فلسفه علم آن را این گونه مطرح می کنند که: «داده های تجربی تئوری ها را متعین نمی کند، همزمان می توانید داده های متعین تجربی را هم با تئوری «الف» توضیح داد هم با تئوری «ب»» پس تئوری ها را هیچ وقت اثبات نمی کنید، این مسئله فعلی علم است.
در علم کیهان شناسی، ده ها مسئله درجه یک وجود دارد که برای آن تئوری های بدیل مطرح است. همه این تئوری های بدیل هم، همه تجارب موجود را توضیح می دهند. بنابراین اثبات هم به نحوی که ادعا می شود در علم وجود ندارد.
نکته اي که اخیراً در 15 سال اخیر به آن مراجعه کردند، قضیه گودل است که قضیه گودل در ریاضیات می گوید : «اگر یک سری از اصول را در نظر بگیرید و با کمک آن قواعد، در دستگاه های مبتنی بر اصول که حساب و ریاضی هم جزو آن باشد حتماً می توانید قضایایی را پیدا کنید که نمی توانید بگویید این قضیه صادق است یا کاذب.»
این قضیه مربوط به سال1930 است که بر بعضی ریاضیدان ها مانند هیلبرت که به دنبال مبتنی کردن همه ریاضیات بر بعضی از اصول بود، شوک وارد کرد. فیزیکدان ها ابتدا به این قضیه توجهی نکردند. در کنفرانسی فیزیکدان مشهور به نام گلمن که معتقد به تئوری «همه چیز بر اساس ریاضیات» بود، با کشیش فیزیکدانی که مسئله گودل را مطرح کرد به مناظره پرداخت. این مناظره توجه همه را به خود جلب کرد. از زبان کشیش نقل می کنند که بعداً همان فیزیکدان مشهور کنفرانسی را با موضوع گودل برگزار کرد.
افرادی مانند هاوکینگ نیز به این مسئله اذعان کردند که هیچ گاه ریاضیات را پایان یافته تلقی نکنند. از طرفی مسئله ای که در غرب به آن بسیار توجه شده این است که دین و معنویات به معالجه بعضی امراض کمک می کند. در این مورد کتاب ها نوشته شده به طوری که آقای کونیک که از اساتید یکی از مدارس پزشکی در آمریکاست، می گوید: ابتدا مقالات ما را چاپ نمی کردند، اما اکنون از آن استقبال می کنند که چطور به وسیله داده های مشخص و دین توانستیم مردم را شفا دهیم. اینها باعث شد بازگشت به معنویات صورت بگیرد.
نمیتوان ادعا کرد که معنویات و غیر مادیات از علم حذف شده است
یک بعد دیگر قضیه این است که در خود فیزیک هم متوجه شدند که ما محدودیت داریم؛ تئوری های خیلی موفق در جهان پیش بینی می کنند که ذراتی وجود دارند که 10 به توان 19 GeV قدرت دارد. حداکثر انرژی که ما الان داریم انرژی 10 به توان 4 GeV است که اگر شتاب دهنده ای به ابعاد کهکشانمان هم بسازیم نمی توانیم آن اندازه انرژی ایجاد کنیم. پس خیلی زود است که ادعا کنیم به آخر علم رسیده ایم و جایی برای بررسی چیز دیگری نیست، مخصوصاً فکر می کردند مسئله نسبیت عام، همه چیز را توضیح می دهد. اما اکنون ما نمی دانیم بیش از 95 درصد جهان جرمش از چیست و فقط پنج درصد آن را می دانیم. نام 25 درصد آن جرم تاریک است. یعنی از جرم آن اگاه نیستند و از ماهیت واقعی 75 درصد آن هم بی اطلاعند و اکنون داغترین مباحث در علم کیهان شناسی همین مسئله جرم تاریک است. بنابراین نمی توان ادعا کرد که علم معنویات و غیرمادیات را حذف کرده است.
اگر یک نویسندهای در کتابش بنویسد که به دین احتیاجی نیست، آن کتاب در ایران ترجمه و چاپ میشود، اما این که فیلسوف تمام عیاری به نام آنتونی فلو به خداپرستی روی میآورد، تنها در گوشهای از ستون یک روزنامه درج میشود
نمیتوان ادعا کرد که معنویات و غیر مادیات از علم حذف شده است
یک بعد دیگر قضیه این است که در خود فیزیک هم متوجه شدند که ما محدودیت داریم؛ تئوری های خیلی موفق در جهان پیش بینی می کنند که ذراتی وجود دارند که 10 به توان 19 GeV قدرت دارد. حداکثر انرژی که ما الان داریم انرژی 10 به توان 4 GeV است که اگر شتاب دهنده ای به ابعاد کهکشانمان هم بسازیم نمی توانیم آن اندازه انرژی ایجاد کنیم. پس خیلی زود است که ادعا کنیم به آخر علم رسیده ایم و جایی برای بررسی چیز دیگری نیست، مخصوصاً فکر می کردند مسئله نسبیت عام، همه چیز را توضیح می دهد. اما اکنون ما نمی دانیم بیش از 95 درصد جهان جرمش از چیست و فقط پنج درصد آن را می دانیم. نام 25 درصد آن جرم تاریک است. یعنی از جرم آن اگاه نیستند و از ماهیت واقعی 75 درصد آن هم بی اطلاعند و اکنون داغترین مباحث در علم کیهان شناسی همین مسئله جرم تاریک است. بنابراین نمی توان ادعا کرد که علم معنویات و غیرمادیات را حذف کرده است.
اگر یک نویسندهای در کتابش بنویسد که به دین احتیاجی نیست، آن کتاب در ایران ترجمه و چاپ میشود، اما این که فیلسوف تمام عیاری به نام آنتونی فلو به خداپرستی روی میآورد، تنها در گوشهای از ستون یک روزنامه درج میشود
انیستیتو فیزیک آمریکا که مهم ترین ارگان فیزیک جهان است برنده جایزه علم و دین «تمپلتون» را در خبرنامه خودش گزارش می دهد که قبلاً هیچ اشاره ای به این دست خبرها نمی کرده است و این بدلیل تغییر شرایط است.
متاسفانه کتاب های خیلی خوبی که در غرب نوشته می شود، در ایران ترجمه نمی شود، اما اگر یک نویسنده مشهور یک کتاب را نوشته باشد و برخلاف تمام حرف هایش ادعا کند که به دین احتیاجی نیست ترجمه و چاپ می شود، در حالی که دانشجو در خیلی از موارد نمی داند منظور نویسنده چه بوده است. از جمله این کتب، کتاب هاوکینگ است که هشت میلیون نسخه از آن به چاپ رسیده است. این به سبب شهرت او در جامعه ماست. از طرف دیگر زمانی که فیلسوف تمام عیار و توانای ملحد به نام آنتونی فلو به خداپرستی بر می گردد خیلی جزئی در گوشه ای از یک ستون روزنامه درج می شود. این مسئله نشان می دهد که ما نسبت به تحولاتی که در غرب اتقاق می افتد مطلع و آگاه نیستیم.
ما چقدر می دانیم که در روسیه پس از آزادی از بلوک شوروی در مورد دین چه اتفاقاتی رخ داد؟ فعالیت هایشان چیست و چقدر فعالیت دینی دارند؟ یا درمورد دین در چین چه طور؟ ما در این موارد حساسیت نشان نمی دهیم.
طبق آماری که حدوداً 10 سال پیش در غرب گرفته شده است، نزدیک 40 درصد به دین و خدا معتقدند، در اینجا مقصود روی آورندگان به ادیان ابراهیمی است؛ چرا که یک عده به انواع و اقسام عرفان ها و دین های غیررسمی معتقدند.
وقتی در همه جا صحبت از بازگشت دین بود، دستهای مرموز استعماری در کار بود تا جبهه ضد دینی را ایجاد کنند
اتفاق بسیار بزرگی که رخ داده، این است که بسیاری از دانشکده های بزرگ جهان بحث علم و دین را دارند؛ تعداد بی شماری درس علم و دین را ارائه می دهند، تعداد بی شماری کتاب در مورد بحث های فی ما بین این موضوع چاپ كرده اند.
وقتی در همه جا صحبت از بازگشت دین بود، دستهای مرموز استعماری در کار بود تا جبهه ضد دینی را ایجاد کنند
اتفاق بسیار بزرگی که رخ داده، این است که بسیاری از دانشکده های بزرگ جهان بحث علم و دین را دارند؛ تعداد بی شماری درس علم و دین را ارائه می دهند، تعداد بی شماری کتاب در مورد بحث های فی ما بین این موضوع چاپ كرده اند.
وقتی در همه جا صحبت از بازگشت دین بود، دست های مرموز استعماری در کار بود تا جبهه ضد دینی را ایجاد کنند. این کشتارهای طالبان گونه که در گوشه و کنار رخ می دهد را شاهدی بر این گرفته اند که دین کشتار و بی رحمی به همراه دارد.
ما 180 درجه با جهتی که جهان طی میکند فاصله داریم
ما 180 درجه با جهتی که جهان طی میکند فاصله داریم
کسانی به مخالفت با این جریان ضد دینی پرداختند که متعلق به اسلام نیستند؛ فیلسوف انگلیسی کتابی نوشته است که در آن از اسلام دفاع کرده است، می گوید: شما چرا به سراغ طالبان می روید؟ در حالي كه اکثریت مسلمانان این تفکر را ندارند؛ او به سیاستمداران کشور خود می گوید: مگر خودتان طالبان را برای افغانستان درست نکرده اید؟
کتاب های ضد دین امثال کتاب هاوکینگ بلافاصله در غرب جوابش داده می شود، اما در جامعه ما ابتدا کتاب او بعد اخبار آن کتاب منتشر می شود، ولی هیچ کدام از جواب های این کتاب ها منتشر نمی شود.
این نشان می دهد که ما 180 درجه با جهتی که جهان طی می کند فاصله داریم؛ جدای از این مسئله که ما از آن چه دین خودمان هم می گوید، غافلیم.
حال برگردیم به جهان اسلام و اینکه علم در جهان اسلام در حال پیشرفت بود تازمانی که مکتب اشعری ها چیرگی و تسلط یافت؛ از آن پس دیگر در نظامیه بغداد فقط فقه حنفی و شافعی تدریس می شد، حنفی به اعتبار ملک شاه، شافعی به اعتبار نظام الملک. دو مکتب دیگر تدریس نمی شد. ریاضیات و فلسفه از نظامیه حذف شد. البته امثال خواجه نصیرالدین که با پنج نسل به ابن سینا می رسد شاگرد مدرسه های خصوصی هستند.
به این سبب در علوم اسلامی بحث های عقلی، فلسفه و ریاضیات ضعیف و ضعیف تر شد، در ایران خوشبختانه الهیات باقی ماند، ولی طبیعیات خیر. درست زمانی که ایران در عهد صفوی به مرحله حضیض رسیده، که فقط فلسفه باقی مانده است و مکتب انسان هایی شبیه به خواجه 50 سال بعد از او از بین رفتند.
بنده در دانشگاه کمبریج که سخنرانی داشتم حضار را آن چنان پوزیتویست نیافتم که اکنون در بعضی بخشها در ایران میبینم
بنده در دانشگاه کمبریج که سخنرانی داشتم حضار را آن چنان پوزیتویست نیافتم که اکنون در بعضی بخشها در ایران میبینم
در جهان اسلام تا زمان قاجاریه علوم رو به ضعف بود. در اوایل قرن نوزدهم، که ناپلئون وارد مصر می شود، مصری ها می خواهند که به کشورهای اروپایی برای فرا گرفتن علم اعزام شوند. در بیروت و دمشق هم الگوی تکامل داروین رواج پیدا می کند.
مسئله ای که هم در ترکیه و هم در ایران با آن برخورد می کنند، این است که برای اینکه با غرب برخورد کنند حداقل سه راه وجود دارد. برای همین منظور افرادی برای فراگیری علوم نظامی در زمان ناصرالدین شاه مجبور می شوند که عده ای را به خارج بفرستند. این اعزام درست در اوج شکل گیری تفکر پوزیتویستی در غرب بود. وقتی این افراد به ایران بازمی گردند، عیناً مطالبی را که آموخته اند به شاگردهایشان منتقل می کنند، که آثار آن در ایران بسیار شدید است، بنده در دانشگاه کمبریج که سخنرانی داشتم حضار را آن چنان پوزیتویست نیافتم که اکنون در بعضی بخش ها در ایران می بینم.
علم در کشور ما به معنای حاشیه علمی نوشتن بر یک کار درجه چندم در خارج از کشور است
علم در کشور ما به معنای حاشیه علمی نوشتن بر یک کار درجه چندم در خارج از کشور است
در شورای عالی انقلاب فرهنگی، متنی را تهیه می کنید، از شما می خواهند که کلمه متافیزیک را حذف کنید، چرا؟ به دلیل اینکه به دست یک نفر غربی نرسد و او به این متن انتقاد وارد کند. در دانشگاه های ما عقده حقارت نسبت به غرب وجود دارد. صحبت از علم می کنیم، ولی علمی که می گوییم یعنی چاپ مقاله در ISI. علم در کشور ما به معنای حاشیه علمی نوشتن بر یک کار درجه چندم در خارج از کشور است، تولید علم وجود ندارد. اگر کار علمی جدیدی صورت می گیرد باید به غرب منتقل شود تا از سوی غربیان این سخن مطرح نشود که از دانشمندان جهان اسلام در این 40 سال مقاله ای کار نشده است که شایسته خواندن باشد.
ما باید هم در علوم انسانی و هم در علوم طبیعی کار کنیم. متاسفانه مواضعی که در مقابل علم جدید گرفته شده، مواضع بسیار اشتباه است.
ما وجه پوزیتویستی علم جدید را پذیرفتهایم و به این دلیل در مقابل دیدگاههای جدیدی که از غرب میآید مقاومت میکنیم
عده ای در زمان قاجاریه به قدری بهت زده شدند که قائل بودند باید سر تا پا فرنگی شویم و هر چه در جهان غرب نوشته می شد، ترجمه آن در ایران صورت می گرفت. حتی بزرگانی مثل سید جمال الدین اسدآبادی هم دچار اشتباه شدند و معتقد بودند همین علمی که شکل گرفته را باید دنبال بکنیم.
ما باید هم در علوم انسانی و هم در علوم طبیعی کار کنیم. متاسفانه مواضعی که در مقابل علم جدید گرفته شده، مواضع بسیار اشتباه است.
ما وجه پوزیتویستی علم جدید را پذیرفتهایم و به این دلیل در مقابل دیدگاههای جدیدی که از غرب میآید مقاومت میکنیم
عده ای در زمان قاجاریه به قدری بهت زده شدند که قائل بودند باید سر تا پا فرنگی شویم و هر چه در جهان غرب نوشته می شد، ترجمه آن در ایران صورت می گرفت. حتی بزرگانی مثل سید جمال الدین اسدآبادی هم دچار اشتباه شدند و معتقد بودند همین علمی که شکل گرفته را باید دنبال بکنیم.
نکته ای که وجود دارد این است که ما وجه پوزیتویستی علم جدید را پذیرفته ایم كه هنوز هم این مسیر ادامه دارد و به این دلیل در مقابل دیدگاه های جدیدی که از غرب می آید مقاومت می کنیم. تا وقتی روال این گونه باشد ما هیچ تغییری نمی کنیم.
عده ای عنوان کردند که عیناً علم غربی را بپذیریم، عده ای که اکنون هم قائلند از ابتدا، مبتنی بر قرآن و حدیث شروع کنیم و همه چیز را براساس آن بسازیم. در پاسخ به این راه حل باید گفت اگر قرار بود که ما یافته های دیگر انسان ها را نپذیریم که دیگر حدیث «اطلبوا العلم و لو بالثین» دیگر معنا و مصداقی نداشت.
درست است که ما ملاک هایی داریم و باید براساس آن ملاک ها عمل کنیم، اما مواردی دیده می شود که یک استاد مسلمان متشرع کتابی یا مقاله ای را ترجمه می کند به نام «جهان خودساز»، یعنی جهانی که خودش را به وجود آورده است.
اخیراً در غرب مقاله ای در همین مورد یعنی اینکه جهان از هیچ مطلق ایجاد شده است، نوشته شد و حتی نويسنده آن خوشحال بود که هاوکینگ بر آن مقدمه ای نوشته است. اما در فاصله یک یا دو ماه علیه او طغیان کردند، هم مسیحیان و هم فیزیکدانان و هم فلاسفه. بهترین پاسخ را یک فیلسوف دانشگاه کلمبیا به او داده است و به نویسنده آن می گوید خود شما که به کمک نظریه میدان ها استدلال کرده اید، توجه نداشته اید.
در میان افراط و تفریطها موضع معتدل ازآن استاد مطهری بود: «هر حوزه علمی که برای کیان جهان اسلام لازم است، دینی است»
در میان این افراط و تفریط موضع معتدل از آن استاد مطهری بود. وي در 50 سال پیش در سخنرانی هایی که برقرار بود، گفت: «علم را به دینی و غیر دینی تقسیم نکنیم؛ هر حوزه علمی که برای کیان جهان اسلام لازم است، دینی است.»
در میان این افراط و تفریط موضع معتدل از آن استاد مطهری بود. وي در 50 سال پیش در سخنرانی هایی که برقرار بود، گفت: «علم را به دینی و غیر دینی تقسیم نکنیم؛ هر حوزه علمی که برای کیان جهان اسلام لازم است، دینی است.»
استاد با تقسیم رشته ها به اینکه کدام دینی و کدام غیردینی است، مخالف بود. در اوایل قرن بیستم که هنوز هند و پاکستان از هم جدا نشده بود، موسسه ای به نام «مازلم کالج» ایجاد شد. مرحوم مدودی در مقاله تاریخ سازش با قوت استدلال بالایی که دارد در آن زمان چیزی را تشخیص مي دهد که سید جمال آن را تشخیص نداده بود و آن اينکه «موضوعی به نام علم دینی وجود دارد.»
ایشان متوجه این مسئله شد که در مازلم کالج یک درس ارائه می شود به نام تعلیمات دینی و بقیه دروس، درس های مادیگرایی و کمونیستی است و این قبیل موارد. شما می خواهید با چند ساعت تدریس تعلیمات دینی اثر درس های دیگر را بزدایید و این ممکن نیست؛ چرا که در نهایت اکثر فارغ التحصیلان این دانشگاه مارکسیست می شوند.
مدودی در اوایل قرن بیستم گفت: وقت آن رسیده است که مسلمانان از نظام کهنه و قدیمی آموزش و نیز از نظام جدید با جهت گیری سکولار رهایی یابند و یک نظام آموزشی جداگانه ایجاد کنند
مدودی در اوایل قرن بیستم گفت: وقت آن رسیده است که مسلمانان از نظام کهنه و قدیمی آموزش و نیز از نظام جدید با جهت گیری سکولار رهایی یابند و یک نظام آموزشی جداگانه ایجاد کنند
در مقابل، ایشان گفت: «وقت آن رسیده است که مسلمانان از نظام کهنه و قدیمی آموزش و نیز از نظام جدید با جهت گیری سکولار رهایی یابند و یک نظام آموزشی جداگانه ایجاد کنند که سرشت آن تا آنجا که می تواند جدید باشد، بهترین استفاده را از علم و علوم جدید بکنند، ولی جهت گیری اسلامی آن رقیق نشده باشد. این طرح را تنها کسانی می توانند پیاده و اجرا کنند که نه تنها وقف کامل به اسلام دارند، بلکه مجهز به ایمان و اعتقادات راسخ هستند.»
نکته اصلی قضیه را ایشان در 80 سال پیش اشاره می کند: «در تمام علوم دو جنبه داریم، یک جنبه متشکل از حقایق طبیعی است، جنبه دیگر انسانی است که این حقایق را طبقه بندی می کند و آنها را در قالب نظریه می ریزد و برخی مفاهیم را تدوین می کند. این دوجنبه را باید از هم تفکیک کرد تا آنجا که به حقایق مربوط می شود، آنها جهان شمول هستند، آنها صرفاً حقایق هستند نه دیدگاه های یک هندی، یا پاکستانی، یک روسی یا یک ژاپنی. اما دیدگاه های افراد، در تفسیر حقایق دخیلند، مثلاً دیدگاه مارکسیستی، آنها را بر اساس مارکسیسم تعریف می کند. شبیه این وضعیت در مورد علمای غربی صادق است؛ آنها تعبیر خاص خودشان را از خدا، جهان و انسان دارند. آنها مطابق دیدگاهشان می خواهند کار سیستم جهان را بدون خدا ببینند. آنها ممکن است بر اساس دیدگاه شخصی اعتقاد به خدا داشته باشند اما در عرصه علم تاریخ و فلسفه فرض می کنند که خدا وجود ندارد و تمام حقایق را بر این مبنا توضیح می دهند.»
نکته اصلی قضیه را ایشان در 80 سال پیش اشاره می کند: «در تمام علوم دو جنبه داریم، یک جنبه متشکل از حقایق طبیعی است، جنبه دیگر انسانی است که این حقایق را طبقه بندی می کند و آنها را در قالب نظریه می ریزد و برخی مفاهیم را تدوین می کند. این دوجنبه را باید از هم تفکیک کرد تا آنجا که به حقایق مربوط می شود، آنها جهان شمول هستند، آنها صرفاً حقایق هستند نه دیدگاه های یک هندی، یا پاکستانی، یک روسی یا یک ژاپنی. اما دیدگاه های افراد، در تفسیر حقایق دخیلند، مثلاً دیدگاه مارکسیستی، آنها را بر اساس مارکسیسم تعریف می کند. شبیه این وضعیت در مورد علمای غربی صادق است؛ آنها تعبیر خاص خودشان را از خدا، جهان و انسان دارند. آنها مطابق دیدگاهشان می خواهند کار سیستم جهان را بدون خدا ببینند. آنها ممکن است بر اساس دیدگاه شخصی اعتقاد به خدا داشته باشند اما در عرصه علم تاریخ و فلسفه فرض می کنند که خدا وجود ندارد و تمام حقایق را بر این مبنا توضیح می دهند.»
به این نکات مدودی هیچ اعتنایی نمی شود تا این که حدود 30 سال بعد، تعدادی افراد به صورت مستقل از یکدیگر مسئله علم دینی را مطرح کردند. بدون آن که دقیقاً بدانند محتوا و روش علم دینی چیست. اولین آنها دکتر حسین نصر و دکتر نقیب الطاس از مالزی هستند، مرحوم دکتر اسماعیل فاروقی نمونه دیگری است که اشعری مسلک بود و می خواست مظاهر بد را از اسلام حذف کند. بیشتر این افراد به دنبال جنبه های تخریبی و بی اخلاقی هایی که علم به بار آورده است، بودند (جز دکتر نصر و نقیب الطاس)
بعضی ها نظر دادند که علم موجود را می گیریم و اخلاقیات را به آن اضافه می کنیم. اما مسئله این است که فارغ از اینکه علم، طبیعی باشد انسانی، و مملو از مفروضات متافیزیکی است.
ادامه دارد ...
ادامه دارد ...
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.