مناظره اساتید در بررسی اندیشههای شریعتی-2
کد خبر:۱۹۱۵۰۸
نشست دانشجويي پيرامون آراء دكتر شريعتي- 2
تفاوت روش شريعتي با روش روحانيت و امام خميني(ره)/ وجوه اختلاف انديشههاي دكتر شريعتي با جريان روشنفكري ديني
نشست دانشجویی پیرامون اندیشههای دکتر شریعتی با حضور طیفهای مختلف فکری در «خبرگزاری دانشجو» برگزار شد.
به گزارش خبرنگار دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ موضوع دکتر شریعتی در دانشگاهها بسیار مورد ابهام است، افرادی بی رحمانه وی را نقد میکنند و عدهای هم سرسختانه از وي دفاع مینمايند. در اين رابطه مسايلي مانند اختلاف دكتر شريعتي با جريان مذهبي و شهيد مطهري، ديدگاه دكتر در خصوص روحانيت و نظراتي كه در مورد اسلامشناس بودن يا جامعهشناس بودن شريعتي وجود دارد مورد ابهام است. به همین دلیل بر آن شدیم که نشستی دانشجویی با حضور طیفهای مختلف فکری تدارک ببینیم و پیرامون افکار و آراء دکتر علی شریعتی به بحث بپردازیم.
در اين نشست رقيه ذوالفقاري دانشجوي كارشناسي ارشد جامعهشناسي دانشگاه شاهد، سمانه شمس كارشناس ارشد جامعهشناسي دانشگاه تربيت مدرس، حسين شهرستاني كارشناس ارشد جامعهشناسي دانشگاه باقرالعلوم(ع) و حمزه نادعليزاده دانشجوي كارشناسي ارشد فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي شركت كردند.
ادامه این نشست که در زمینه نگاه شریعتی به روحانیيت بود به صورت زیر میباشد.
براي فهم نسبت شريعتي با روحانيت بايد دورههاي مختلف تفكر او را بررسي كنيم
شهرستانی: زندگی و تفکر شریعتی دورههای مختلفي دارد که وي در این دورهها تحول پیدا میکند. اگر بخواهیم نسبت شریعتی با روحانیت را مشخص کنیم باید ابتدا بپرسیم شریعتی درچه سالی و در چه دورهای رسالت خود را در ترویج اسلام منهای روحانیت میبیند.
شریعتی معتقد بود ضلع تزوير در مثلث زر و زور و تزوير، روحانيت است
بايد ببينيم وي در چه دورهاي ميگويد اسلام دینی است که از جانب خدا آمده، اما بعدها طبقهای تفسیر دین را به عهده گرفتند و مردم در تفسیر دین به آنها محتاج شدند.
وي ميگويد ما دیگر به این طبقه نیازی نداریم و با تفسیر مارکسیستی بیان میکند که مناسبات قدرت باعث شکلگیری این طبقه شد و در مثلث زور و زر و تزویر، ضلع تزویر همان روحانیت است و برای آن مصادیق تاریخی مانند قاضی شریح را نیز میآورد.
روحانیت شیعی هیچگاه وابسته به حکومت نبوده و همیشه با مردم بوده است
شاید اين نوع تفكر به این دلیل باشد که وي در آن مقطع با یک روحانیت سنتی مواجه است. گرچه روحانیت ما از دوره بعد از مشروطه که در مبارزات شکست خورده روحانیت ساکتی بوده، اما هیچگاه وابسته به حکومت نبوده و همیشه با مردم بوده است.
پروتستانتيزم اسلامي در ديدگاه شريعتي
شريعتي هنگامی که مسئله خالصسازی درون دینی را مطرح میکند، منبع خود را به جای قرآن، پروتستانیسم، رنسانس و تجدد قرار ميدهد و اسم آن را پروتستانیسم اسلامی میگذارد.
وي پروژهای مدرن را مدنظر قرار میدهد مبني بر اين که غرب چگونه مستعد تحولات مدرن شد و بررسی میکند که هنگام روی دادن پروتستانیسم، مرجعیت کلیسا و روحانیت کنار رفت و اين مساله فضا را برای طرح دیدگاههای مدرن باز کرد.
شريعتي از ادبیات غرب استفاده میکند
نادعلی زاده: در این زمینه سوءبرداشت صورت گرفته است؛ علت اصلی اینگونه صحبت کردن شريعتي این است که او در دانشگاه صحبت میکند و نمیخواهد رویکرد حوزوی داشته باشد.
وي ميگويد غربيها در رنسانس به جای آنکه آراء ارسطو و افلاطون را از تفاسیر مسلمین بخوانند، مستقیما به همان تفاسیر رجوع کردند.
با توجه به دوستی ایشان با آقای حکیمی یک سری رویکردهای تفکیکی را میتوان در تفکر ایشان مشاهده کرد. شريعتي از ادبیات غرب استفاده میکند و ميگويد همانگونه که غرب به گذشته خود مستقیما رجوع کرده، ما نيز باید به گذشته خود مستقیما رجوع کنیم.
از نظر شريعتي تفسير دين نيازي به روحانيت ندارد
شهرستانی: این درست است، اما مگر ما در مکتب تفکیک روحانیت نداریم؟ تفکر شریعتی در آنجا این است که تفسیر دین نیازی به روحانیت ندارد.
نادعلی زاده: اما بیان میکند که عالم دینی داریم.
شریعتی، روحانيت شيعه را با روحانيت مسيحي قرون وسطي یکسان میکند
شهرستانی: عالم دینی هر کسی میتواند باشد، او در اینجا روحانیت را نقد میکند و بیان میکند که روحانی در مقابل جسمانی است. در واقع، روحانیت شیعی را با روحانیت مسیحی قرون وسطی یکسان میکند که در آنجا انسانها یا روحانی هستند یا جسمانی.
در صورتی که اگر ما در عالم شیعه به کسی روحانی میگوییم به این معنا نیست که او جسمانی نیست و دوآلیزم و ثنویت که در مسیحیت وجود داشت در اینجا وجود ندارد. در این حالت برای شکستن ثنویت روحانی جسمانی باید یک پروتستانتیزم رقم بخورد تا این مشکل حل شود.
در صورتی که ما از ابتدا مثل قرون وسطی نبودیم، مسجد ما کلیسا نبوده و روحانی ما به مثابه روحانی مسیحی گناه فروشی و بهشت فروشی نداشته است.
شريعتي در آخرين نظرات خود تنها اميد خود را حجرههاي نمور روحانيون ميدانست
شريعتي در نظرات بعدی خود بیان میکند که تنها امید من به همین حجرههای نمور است، البته بخشهایی از انتقادات او به روحانیت آن دوره هم درست بود.
تاریخ فلسفه و تفکر اسلامی هیچ ارزشی برای شریعتی نداشت
شریعتی بر مبناي «ان الحیاه عقیده و جهاد» دین را برای مبارزه تفسیر میکند، در حالي كه شهید مطهری معتقد است این روایت مستند نیست و میگويد کدام عقیده؟ چون معنای این سخن این است که باید عقیدهای داشت و برای آن مبارزه کرد، اما شهید مطهری بیان میکنند كه اگر عقیده باطل باشد نباید برای آن مبارزه کرد.
نکاتی از اسلام مدنظر دکتر شریعتی است که میتواند در مبارزه مفید باشد و وجوه معرفتی اسلام برای او اهمیتي ندارد. برای شريعتي ابوذر مهم است، نه سلمان و تاریخ فلسفه و تفکر اسلامی هیچ ارزشی برای او ندارد، اين در حالي است كه روحانی به وجوه معرفتی دین میپردازد که این وجوه برای شریعتی کم اهمیت است.
اگر بنیه محکم معرفتی وجود نداشته باشد، پس از پیروزی در مبارزه قطعا دچار التقاط و سردرگمی میشوید
نادعلی زاده: اما او بیان میکند که میخواهد به مفاهیم دینی و اسلام نظری که در اذهان وجود دارد، تعیّن اجتماعی ببخشد.
شهرستانی: اما شاید به این نکته توجه ندارد که اگر بنیه محکم معرفتی وجود نداشته باشد و شما در مبارزه پیروز شوید، قطعا دچار التقاط و سردرگمی خواهيد شد.
بعدها دکتر شریعتی به این موضوع توجه و آثار خود را اصلاح میکند، اما اولویت خود را جهاد و مبارزه قرار میدهد و اعتقاد دارد روحانی در جهاد کارآمد نیست.
شريعتي ميگويد اگر بخواهيم مبارزه كنيم حتما بايد مقلد باشيم
نادعلی زاده: اما ایشان در کتابهای خود بحث تقلید را مطرح میکند و عرضه میدارد اگر بخواهیم مبارزه کنیم حتما باید مقلد باشیم.
شهرستانی: این جزو کتابهای متاخر ایشان است.
نادعلی زاده: بله، اما کتاب «تشیع علوی، تشیع صفوی» مربوط به اوایل دهه 50 است.
شهرستانی: او دوره صفویه که در آن دوره حکمت اسلامی در بلوغ بوده را بی ارزش میپندارد.
تشيع سياه و تشيع سرخ در نگاه شريعتي
نادعلی زاده: بله و از آن تعبیر به تشیع سیاه میکند و میگوید تشیع ما تشیع سرخ است و علمای ما مشعلداران تشیع سرخ بودند، اما در این دوره روحانیت سیاه شکل میگیرد که از امکانات دربار استفاده و دربار را هم تایید میکند.
«خبرگزاري دانشجو»: یعنی تقیه را به عنوان یک اصل اسلامی نمیبیند و ادبیات او تنها ادبیات جهاد و مبارزه است.
تقيه؛ سلاح مبارزه است نه بهانه گوشهنشيني/ کار معرفتی در نگاه شریعتی جایی ندارد
شهرستانی: البته ایشان تفسیر جالبی از تقیه دارد و میگويد تقیه سلاح مبارز است، نه بهانه برای گوشهنشینی. در دوره صفویه کسانی مانند ملاصدرا مبارزه نمیکردند بلکه کار معرفتی انجام میدادند که اين مساله در دیدگاه دکتر شریعتی جایی ندارد.
تفاوت روش شريعتي با روش روحانيت و امام خميني(ره)
«خبرگزاري دانشجو»: اگر دید شریعتی این بود که روحانیت آن زمان حرکتی ندارد و باید خود وارد مبارزه شود و خلاء روحانیت را پر کند و مبانی فکری هم برای او اهمیت داشته باشد، چرا با روحانیت فعال در آن عرصه (چون مطهری و ...) برای استخراج صحیح مبانی دینی همکاری نکرد؟
شمس: این به نگرش ایشان به دین بر میگردد، ایشان قائل به این هستند که هر کس میتواند تفسیری از دین داشته باشد. علاوه بر اين، شور و انرژی مضاعف دکتر و هواداران ایشان سبب تندروی آنان میشود، در صورتی که جریان روحانیت به رهبری حضرت امام، اعتقاد نداشتند که با این سرعت و شدت میتوان به نتیجه رسید.
دکتر شریعتی بحثهای احساسی را مطرح میکند و میخواهد هر موضوعی را سریعتر به نتیجه برساند
در مطالب دکتر شریعتی بحثهای احساسی مطرح میشود و علاقهمند است که هر موضوعی را سریعتر به نتیجه برساند، در صورتی که روحانیت و حضرت امام معتقد هستند که هر چیزی باید مسیر طبیعی خود را طی کند خصوصا اگر انقلابی به عظمت انقلاب اسلامی باشد.
تفکرات مارکسیستی که زیربنای فکری ایشان را تشکیل میدهد و مصداقهایی از حرکتهاي انقلابی در سطح جهان که مدنظرشان بوده است، سبب میشود تلقی ایشان از مشکلات روز این باشد که چون ما سرعت لازم را نداشتیم امروز با این مشکلات مواجه هستیم و باید حرکت خود را سرعت بیشتری بخشیم.
تفسيرهاي انقلابي و احساسي شريعتي براي دانشجويان
ایشان عقیده دارد که امروز روحانیت دچار رخوتی است که نمیتواند به کمک انقلاب بیاید و خود را دستگیر جریانهای انقلابی میپنداشتند.
البته میتوان گفت در آثار ایشان علاقهمندی به گسست از روحانیت وجود دارد و مباحث اعتقادی را تا جایی میپسندد که مخالفتی با مبارزه نداشته باشد و بعد از آن خود شروع به تفسیر میکند و تفاسیری انقلابی و احساسی برای جذب دانشجویان ارائه میدهد.
«خبرگزاري دانشجو»: نسبت شریعتی با روشنفکر دینی چیست و روشنفکر دینی از نگاه شریعتی کیست؟ آیا شریعتی یک روشنفکر دینی است؟
اختلاف جريان روشنفكري ديني با انديشههاي دكتر شريعتي
شهرستانی: اگر جریان متاخر روشنفکری دینی را جریان دکتر سروش، ملکیان، شبستری و کدیور بنامیم، اختلاف آنها با دکتر شریعتی پر رنگ است و نقد آنها به شریعتی این است که او میخواهد اسلام را ایدئولوژیک ببیند.
البته، از این جهت نقد آنها وارد است، اما از جهت دیگر وجوه مثبت دکتر شریعتی را نقد میکنند و با صبغه لیبرالیستی به سکولاریزاسیون اعتقاد دارند، برخلاف شریعتی که اسلام را دینی وسیع در تمام حوزهها از جمله سیاست و اجتماع میبیند و این دیدگاه برای روشنفکری اصلا خوب نیست.
از نظر جریان روشنفکری دینی، دین مختص حوزه خصوصی است و نباید در حوزه عمومی وارد شود و در عرصه سیاست و اجتماع دخالت کند. در جریان فکری دکتر شریعتی، جهتگیری به سمت دینداری است، اما در جریان روشنفکری دینی صیرورت از دینداری به مدرن و متجدد شدن است.
نادعلی زاده: سروش میگويد شریعتی روشنفکر مدرن نیست.
شريعتي برخلاف جريان روشنفكري به دنبال خلوص ديني انديشه خويش است
شهرستانی: وجه اختلاف عمده انديشههاي شريعتي و روشنفكري اين است كه هر چه در انديشههاي شريعتي پیشتر میرویم وي به دنبال خالص کردن دینی اندیشه خود است، اما هر چه در جریان روشنفکری جلوتر میرویم خلوص دینی آن کمتر میشود.
مساله عدالت وجه اختلاف شريعتي با روشنفكران امروزي است
اختلاف دیگر این دو جریان در این است که جریان مدرن در زمان انقلاب مارکسیست بوده و جریان مدرن امروز لیبراليست است. همین امر باعث شد که آرمان آن روز شریعتی عدالت و آرمان امروز جریان روشنفکری آزادی به مفهوم لیبرالیستی آن باشد.
اگر بخواهیم از نظر تاریخی بررسی کنیم ميبينيم كه جریان روشنفکری پس از انقلاب دچار نوعی ارتجاع و بازگشت به نقطهای میشود که شریعتی از آن عبور کرده و دینیتر شده بود، یعنی بازگشت به جریان روشنفکران اولیه که کمتر دیندار بودند. به عنوان مثال جریان روشنفکری دینی بيشتر به ميرزا ملكم خان شباهت دارد تا به شریعتی.
«خبرگزاري دانشجو»: جریان روشنفکری بعد از انقلاب شریعتی را منحصر به خود کرده است و جریان چپ به طور گسترده و عمیق کتب شریعتی را مطالعه میکنند و داعیهدار تفکر شریعتی هستند، حتی در دهه سوم کسانی هستند که اصلا شریعتی را ندیدهاند و اين مباحث را مطرح میکنند، چطور این اتفاق افتاد؟
ادبيات شريعتي بستر مناسب برای جريان روشنفكري مدرن
شهرستانی: یک دلیل این است که شریعتی ادبیاتی دارد که برای جریان روشنفکر مدرن مناسب است. از بخشهایی از صحبتهای شریعتی بحثهای تند امثال آغاجری به وجود میآید که از آثار شریعتی سوءبرداشت میکند. دلیل دیگر این است که جریانهای مذهبی به کلی دکتر شریعتی را حذف کردند.
جريان روشنفكري ميخواهد شهيد مطهري را نیز يك اصلاحطلب ديني معرفي كند
از سوي ديگر ميبينيم كه بخشی از جریان روشنفکری و اصلاحطلب اكنون به دنبال این است که شهید مطهری را هم در تاریخچه خود قرار دهد و او را به عنوان یک اصلاحطلب دینی معرفی کند.
شريعتي در دهه دوم و سوم انقلاب توسط جريان روشنفكري مصادره شد
در دهه اول انقلاب هنوز شریعتی در قلب انقلابیون، بسیجیها و رزمندگان جا دارد و معلم انقلاب است، اما در دهه دوم و سوم توسط جریان روشنفکر مصادره میشود.
شاید دلیل دیگر این است که در این دوره روحانیت مبارز کمرنگ میشود و روحانیت سنتی به حوزههای علمیه باز میگردد. در فضای امروز هم بخشی از روحانیت سنتی به حوزهها برگشته است و محوریت پیدا کرده است.
تفاوت روشنفكري قبل از انقلاب با روشنفكري بعد از انقلاب
ذوالفقاری: روشنفکر قبل از انقلاب با روشنفکر بعد از انقلاب متفاوت است. روشنفکر قبل از انقلاب در برابر حکومت غیر دینی میایستد، اما روشنفکر دینی بعد از انقلاب از حکومت دینی استقرار یافته انتقاد میکند و به سمت لیبرالیسم میرود.
دکتر شریعتی سعی در حرکت از یک حکومت غیر دینی به یک حکومت دینی دارد. روشنفکر همواره از وضع موجود انتقاد میکند و تلاش دارد به شرایط ایدهآل ذهنی خود برسد.
شمس: اقبال به دکتر شریعتی در هر دو طیف مبارزین قبل از انقلاب بوده و آنها به طور وسیع آثار ایشان را مطالعه میکردند. اما پاسخ این سوال که چرا جریان روشنفکری روزی به شریعتی اقبال نشان میداد و بعدها از وی انتقاد کرد این است که دکتر شریعتی خط مشخصی را برای جداسازی خود از نحلهها و مکاتب فکری معین نکرد، شاید به این دلیل که ایشان فرصت اصلاح آثار خود را نداشت و پس از انقلاب زندگی نکرد.
در تصورات جریان روشنفکری این نکته وجود دارد که اگر شریعتی در شرایط امروز زندگی میکرد به مبارزه با روحانیت میپرداخت. این یک اشتباه و شاید استراتژی این افراد برای مصادره شخصیتهاست.
تضاد در نگرش جريان مذهبي و جريان روشنفكري نسبت به شريعتي
اگر قشر مذهبی بیشتر بر این موضوع اصرار ورزند که تعلقات اسلامی شریعتی بیشتر است، قطعا جریان روشنفکری دکتر شریعتی را طرد خواهد کرد و اگر جریان مذهبی گرایشات مارکسیستی دکتر شریعتی را بیشتر مدنظر قرار دهند، روشنفکری امروز او را مصادره خواهد کرد و هرچه پیشتر میرویم تغییر و تحولات زیادی در رویکرد دو جریان به شریعتی اتفاق میافتد.
«خبرگزاري دانشجو»: به نظر شما شریعتی اسلامشناس است یا جامعهشناس؟
نادعلی زاده: ابتدا باید تعریفی از اسلامشناسی و جامعهشناسی ارائه دهیم. اسلامشناسی امری بسیط است، آیا کسی که صرفا در حوزه علمیه تحصیل میکند اسلامشناس است یا اسلامشناسی امر مرکبی است که ابعاد مختلفی دارد و ممکن است کسی از جنبه اجتماعی به اسلام نگاه کند و ما بتوانیم از این بعد او را اسلامشناس بنامیم، اما از ابعاد دیگر نمیتوانیم این نام را بر او بگذاریم؟
شريعتي اسلامشناس جامعي نيست
در مورد دکتر شریعتی نظر دوم قابل قبول است، از نظر او اسلامشناسی امری بسیط نیست. اسلامشناسی باید مجموعهای از همه ابعاد باشد. یک فقیه اگر صرفا فقه و اصول خوانده باشد، نوع نگاه او به دین مجموعهای از احکام عبادی است و نمیتوان به او اسلامشناس جامع گفت.
اسلامشناس جامع کسی است که به مسائل اعتقادی، فقهی و رویکردهای مختلف دین به مسائل اجتماعی آگاه است. اگر با رویکرد اجتماعی به مسائل دینی نگاه کنیم، شریعتی یک اسلامشناس است، ولی در جایی که وارد مسائل فقهی میشود و مثلا راجع به منابع فقهی صحبت میکند اشکالاتی به او وارد است.
نظر آيتالله مشكيني در مورد كتاب «فاطمه فاطمه است» شريعتي
شريعتي در نگاه به علی(ع) و فاطمه(س) اسلامشناسی خاصی دارد که حتی روحانیت هم از او تجلیل میکند. به عنوان مثال از آقای مشکینی نقل شده است که :«من دیشب کتاب فاطمه فاطمه است را تمام کردم و گریه میکردم. فیضیه نتوانست از این مرد برای این اثرش تجلیل کند».
نگاه شريعتي به اسلام نگاه جامعهشناختي است
مطمئنا خلائی در حوزه علمیه وجود دارد که ایشان این جمله را فرمودند، لذا از این بعد میتوان گفت شریعتی اسلامشناس است با این قید که ایشان از جنبه جامعهشناختی به اسلام نگاه میکند نه از جنبهاي كامل و جامع.
«خبرگزاري دانشجو»: چرا بسیاری از افراد در حوزه و دانشگاه به جوانان توصیه میکنند کتاب «اسلامشناسی» شریعتی خوانده نشود؟
شمس: اگر جامعهشناسی را مجموعه نظریات متاخر و چند صد ساله بدانیم میتوانیم بگوییم شریعتی جامعهشناسي است که این نظریات را میشناسد و قدرت انطباق آنها و ذکر مصادیق برای آنها را دارد، مانند بسیاری از افرادی که امروزه تنها درس جامعهشناسی را در دانشگاهها خواندهاند.
اما اگر جامعهشناس به کسی اطلاق شود که جامعه خود را میشناسد، مسائل آن را تشخیص میدهد و برای مشکلات آن راهحل ارائه میدهد، در این زمینه شریعتی دارای نواقصی است.
رابطه بين اسلامشناسي و جامعهشناسي شريعتي
ایشان در آغاز راه اینگونه جامعهشناسی بود، اما در آن موفق نبود و این مساله به اسلامشناسی او بر میگردد. اگر ایشان قصد شناخت جامعه خود را داشت باید در ابتدا اسلام و غایت و آمال یک جامعه اسلامی را میشناخت.
نواقص ایشان در اسلامشناسی به جامعهشناسی او نیز تسری پیدا میکند. اگر شما نتوانید نقش یک نگرش و مکتب را در جامعه به درستی تحلیل کنید دچار افراط و تفریط ميشوید-خصوصا در مورد روحانیت که این مساله اتفاق افتاد- در نتیجه نمیتوانید به تحلیل درستی از جامعه دست پیدا کنید که این نقص در جامعهشناسان بعد از انقلاب نیز وجود دارد.
شریعتی اسلام شناس نبود ولی برای انقلاب مفید بود
ذوالفقاری: دکتر شریعتی بیشتر جامعهشناس بودند تا اسلامشناس. ایشان مفاهیم اسلامی مانند تشیع، توحید، امت و امامت را از دین استخراج کردند و تفسیر جامعهشناختی از آنها ارائه دادند و درصدد اصلاح این مفاهیم بر آمدند.
در واقع، ایشان جامعهشناسی بودند که رسالت روشنفکری برای خود برگزیدند و رویکرد انتقادی به شرایط موجود داشتند. امام هم در مورد ایشان بیان میکنند که او اسلامشناس نبوده، اما برای جریان انقلاب مفید بوده است.
«خبرگزاري دانشجو»: اگر تفکر شریعتی ابعادی دارد که میتواند برای انقلاب مفید باشد. وظیفه کنونی دانشگاهیان برای بهرهبرداری مفید از شریعتی چیست؟
استفاده از رويكرد انتقادي شريعتي براي اصلاح جامعه امروز
ذوالفقاری: دکتر شریعتی رویکرد انتقادی نسبت به مفاهیم دینی داشت، مفاهیمی که امروز در جامعه دینی پیاده شده است. با تطبیق این سخنان با شرایط امروز میتوان از این انتقادات برای اصلاح جامعه استفاده کرد.
نادعلی زاده: اگر حرکتی که دکتر شریعتی آغاز کرده بود ادامه پیدا میکرد امروز شاهد مشکلات کمتری در عرصه علوم اجتماعی بودیم، زيرا ایشان به جای استفاده از نظریات جامعهشناسی برای تحلیل جامعه خود از ادبیات دینی استفاده میکرد.
گرچه ادبیات او، ادبیات خالصی نیست، اما شروع این رویکرد توسط ایشان بسیار مهم بود، به همین دلیل هم دانشکده علوم اجتماعی ایشان را نپذيرفت.
استفاده از نگاه جامعهشناختي شريعتي به تاريخ ميتواند راهگشا باشد
شريعتي ابوذر را تحلیل کرد، از طرف ديگر «حسین وارث آدم» او یک نگاه تحلیلی به تاریخ است، گرچه نگاه تحليلي او در اين كتاب خالص نیست، ولی این نگاه جامعهشناختی و تحلیلی به ما کمک میکند كه بفهميم رویکرد امروز ما به جامعه خود بايد چه رویکردی باشد. آیا رویکرد ما باید مبتنی بر دیدگاه دورکیم باشد یا منشا آن باید جامعه مسلمین باشد؟
متفکرینی که آغازگر یک راه هستند نمیتوانند انسجام فکری خود را به جامعه بعد از خود منتقل کنند و این امری طبیعی است. مثلا در فلسفه، ملاصدرا نتوانست یک چارچوب منسجم برای جامعه بعد از خود ترسیم کند.
هنگامی که با نگاه تحلیلی به آثار شريعتي نگاه میکنیم، میتوانیم تمام رویکردهای متاخر ایشان را براساس این مسئله تبیین کنیم.
دكتر شريعتي مفاهيم ديني را وارد جامعهشناسي كرد
در جامعهشناسی موجود پس از گذشت 30 سال از انقلاب اسلامی، هنوز نظریات وبر، کنت، دروکیم و ... صرفا خوانده میشود و کاملا بینتیجه است، اما دکتر شریعتی در آن مقطع یک مفهوم کاملا دینی را وارد عرصه جامعهشناسی كرد.
جامعهشناسي امت و امامت شريعتي به پذیرش نظريه ولايت فقيه امام در دانشگاه کمک کرد
نادعلی زاده: به نظر شخصی بنده اگر جامعهشناسی امت و امامت ایشان نبود، نظریه ولایت فقیه حضرت امام نمیتوانست در دانشگاه مورد قبول واقع شود، چون یک نظریه کاملا فقهی بود و تعیّن اجتماعی نداشت، ولي تعین اجتماعی ولایت فقیه را در جامعهشناسی امت و امامت میبینیم.
ادامه راه شريعتي باعث ميشود دانشگاهيان با فقه ارتباط برقرار كنند
لذا اگر حرکت شریعتی توسط نزدیکان ایشان ادامه پیدا میکرد، امروز فقه ما صرفا فقه حوزوی نبود که مردم و دانشگاهیان نمیتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.
علت این موضوع این است که یک فقیه نمیتواند فقه را به عنوان یک مسئله اجتماعی عرضه کند و این وظیفه باید توسط کسی صورت گیرد که جامعهشناس است و شریعتی به عنوان یک حلقه واسط این کار را انجام داد.
امروز ما باید رویکرد شریعتی نسبت به مسائل دینی و نه مفاهیم او را مدنظر قرار دهیم و میتوانیم از آن به صورت کاربردی و اجتماعی استفاده کنیم.
شمس: من از یکی از بزرگان پرسیدم که آثار شریعتی را مطالعه کنیم یا نه؟ ایشان مطالعه این آثار را نفی نکردند، اما فرمودند اگر شریعتی درباره تاریخ، جامعهشناسی، اصول دین و ... صحبت میکند شما باید به این مسائل مسلط باشید.
فوبياي مطالعه آثار شریعتی بايد از بين برود
فوبیای مطالعه آثار شریعتی باید در اقشار مذهبی از بین برود. روش شریعتی، روش جامعهشناختی بوده و این روش به همراه مسائل اسلامی میتواند مبنای جامعهشناسی اسلامی باشد و مشکل امروز ما را در جامعهشناسی حل کند.
یکی از مشکلات ما در حوزه جامعهشناسی امروز این است که ما روشهای مختص مطالعه جامعه خود را نداریم. ما باید از جسارت دکتر شریعتی در استفاده از اصطلاحات اسلامی در جامعهشناسی استفاده کنیم، چون تز تحلیلی ایشان قابلیت جمعآوری و انسجامبخشی دارد و حداقل میتوانیم این نکته را بیان کنیم که ما از تفکر شریعتی گذر کردیم.
«خبرگزاري دانشجو»: در مورد مطالعه کتابهای شهید مطهری سیرهای مختلفی انجام شده است که نوع کتابها و مطالعه آنها طبقهبندی شده و اسلامشناسی از دیدگاه شهید مطهری مورد بررسی قرار گرفته است.
اگر این سیرها در مورد آثار شریعتی هم انجام شود و مدلی در اختیار مخاطب قرار گیرد که بر اساس آن آثار شریعتی طبقهبندی شود و مورد مطالعه قرار گیرد میتواند مفید باشد؟ در کنار این موضوع شاید بتوان گفت که اصلاح آثار ایشان که قرار بود توسط آقای حکیمی انجام شود و صورت نگرفت اگر امروز انجام شود میتواند مثمر ثمر باشد.
باید دستگاه فکری امام، شهید مطهری و شریعتی مشخص شود
نادعلی زاده: در مورد آثار شهید مطهری سیرهایی گذاشته شده، اما پس از گذشت سالها باید یک نظام و دستگاه فکری از آثار شهید مطهری استخراج میشد که این اتفاق صورت نگرفته است.
یعنی یک سیر کاملا مشخص از توحید تا مسائل اجتماعی اسلام برای دانشجویی که علاقهمند به مطالعه در مسائلی مانند فلسفه و اخلاق است به طور کاملا آکادمیک انجام نشده، چون سیستم امروز سیستم کاملا حوزوی است.
اگر دستگاه اندیشه و تفکر امام خمینی، شهید مطهری و شریعتی مشخص شود، در این حالت ما قدرت انتخاب داریم که کدام دستگاه فکری مناسبتر است، البته کسانی که این کار را انجام میدهند باید کاملا بدون جهت باشند.
پایان
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.