کد خبر:۱۹۱۹۶۵
مناظره اساتید در بررسی اندیشه‌های شریعتی-1

اظهار نظر قطعی در مورد شریعتی بسیار سخت است/ شریعتی؛ از ولایت مطلقه فقیه تا اسلام منهای روحانیت/ انتقاد جریان سکولار به شریعتی در مورد امام حسين(ع) چه بود؟

میزگرد اساتید با ديدگاه‌هاي متفاوت پیرامون آراء و اندیشه‌های دکتر علی شریعتی در «خبرگزاری دانشجو» برگزار شد.
به گزارش خبرنگار دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ با توجه به ابهامات موجود و نقطه نظرات متفاوت در خصوص انديشه‌ها و آراء دكتر شريعتي و نياز نسل دانشجو براي شفاف شدن اين موضوع ميزگردي با حضور اساتيدی كه ديدگاه‌هاي متفاوتي در مورد ايشان دارند تشكيل و با آنها راجع به دكتر شريعتي گفت‌وگو شد.
 
در اين ميزگرد حجه‌الاسلام مهدي ابوطالبي عضو هيئت علمي موسسه آموزشي و پژوهشي امام‌خميني(ره) و حجت‌الاسلام امين‌رضا عابدي‌نژاد پژوهشگر و مدرس حوزه شركت داشتند.
  
«خبرگزاري دانشجو»: رابطه بين دكتر شريعتي و شهيد مطهري از ابتدا چگونه بود؛ چرا بين آنها اختلاف ايجاد شد و در خصوص چه مسايلي با يكديگر اختلاف نظر داشتند؟
 
اختلافات شریعتی و مطهری ناشی از چه بود؟
 
ابوطالبي: شهید مطهری از باب ارتباطاتی که با پدر دكتر شريعتي داشتند در مقطعی به ذهنشان می‌رسد که دکتر شریعتی برای یک‌سری برنامه‌های سخنرانی مناسب است، لذا از او دعوت می‌کنند كه به تهران بيایند و در حسینیه ارشاد برنامه‌هایی برگزار كنند. 
 

 
 
به مرور زمان با نوع بحث‌هایی که توسط دکتر شریعتی مطرح می‌شود، شهيد مطهري احساس می‌کنند که در نگاه وي انحرافاتی وجود دارد و لذا آرام‌آرام با او مشکل پیدا می‌کنند، حتي جلساتی هم با متولیان حسینیه ارشاد ترتيب مي‌دهند و نکاتی را در مورد دكتر برای آنها طرح می‌کنند.

نهایتا، نگاه آخر شهید مطهری این است که بسياري از نگاه‌های اسلام‌شناسانه دکتر شریعتی مشکل دارد و با حضور شريعتي در حسينيه ارشاد نيز مخالفت مي‌كنند، اما در نهايت خودشان از حسینیه ارشاد جدا می‌شوند و همکاری خود را با شريعتي قطع می‌کنند.

برای رفع ابهام در مورد شریعتی باید ساختار فکری وی را شناخت

عابدي نژاد: برای اینکه ابهام در مورد دکتر شریعتی برطرف شود باید ساختار فکری ايشان در یک پارادایم مطرح گردد؛ یعنی چارچوب، محکمات، متشابهات، اصول، فروع و تناقضات تفكرات وي مشخص گردد، سپس وزن هر یک از مولفه‌های فکری او مورد بررسي قرار گيرد؛ یعنی باید مشخص شود که اشکالات و برداشت‌های اشتباه دكتر چه مقدار در کل تفکراتش تأثیر گذاشته است.
 
 

 
مدل فکری دكتر شريعتي را باید در چهار بعد و جنبه بررسی کنيم؛ سپس باید نشان دهیم اشکالاتی که شهید مطهری به دکتر شریعتی داشته به کدام جنبه و از چه زاویه‌ای وارد می‌شده است.
 
شریعتی امت اسلامی را در وضعیت انحطاط می‌دید

اولین مسئله این است که دکتر شریعتی مثل بقیه روشنفکران دینی، جامعه ایران و به طور كلي امت اسلامی را در وضعیت انحطاط می‌دید؛ یعنی مي‌ديد كه در جامعه فعلي از شكوفايي و قدرت گذشته اسلام خبري نيست، رشد علم متوقف شده، کشور دچار استعمار گرديده، مفاهیم دینی از معنای اصلی خود خارج شده‌اند و انحطاط در تمام شئون زندگی اجتماعی راه پیدا کرده است.
 
 
یک بعد از آثار دکتر شریعتی توصیف انحطاط است که جنبه انتقادی قدرتمندی را نسبت به سنت و هم نسبت به غرب و غرب زدگی در آن می‌بینیم. اقبال، سید جمال و به طور كلي کسانی که در اعتراض به وضع موجود حركت مي‌كنند نيز چنين خصوصيتي دارند.

شریعیت راه‌حل برون رفت از وضعیت انحطاط را در چه می‌دید؟

جنبه دوم و ضلع دوم اندیشه شریعتی راه‌حلي است كه برای مقابله با وضعیت انحطاط پیشنهاد می‌کند. از مسلمات اندیشه دکتر شریعتی اين است که راه‌حل برون رفت از وضعیت موجود را حاکمیت اسلام می‌داند، یعنی مطلقا دیدگاه پلورالیستی ندارد و به حقانیت اسلام معتقد است و اسلامي كه از وضعيت انحطاط خارج شده باشد را داروی شفابخش همه بشریت می‌داند.

در همین راستا، مأموریتي كه دکتر شریعتی برای خود تعریف می‌کند حاکمیت اسلام است. مقام معظم رهبری در مصاحبه‌ای كه در مورد دکتر شریعتی داشتند می‌گویند این مساله از ابعاد ناشناخته و یا کمتر توجه شده دکتر شریعتی است که باید ببینیم دغدغه اصلی او چه بوده است.

شريعتي صریحا به نفی سکولاریسم ‌پرداخت و تلاش او این بود تا جایی که می‌تواند اسلامی که معرفی می‌کند یک اسلام غیر التقاطی باشد.

مقام معظم رهبری خاطره‌اي از دكتر شريعتي نقل می‌کنند و می‌گویند: «ما در جلسه‌ای بودیم، دکتر شریعتی گفت که اسلام در این حیات جدیدش مثل نوزادی است که تازه می‌خواهد متولد بشود و ما حتی‌المقدور باید سعی کنیم که این نوزاد، ناقص‌الخلقه متولد نشود یعنی با تمام اجزا به دنيا بيايد».

شريعتي هرجای که می‌فهمید يك التقاط در حال صورت گرفتن است، موضع گیری می‌کرد، هرچند خود او هم بعدها دچار التقاط شد كه به آن می‌رسیم.

معرفی ایدئولوژی اسلامی، به عنوان راهبردی برای حاکمیت اسلام

ضلع سوم تفکر شریعتی معرفی ایدئولوژی اسلامی به عنوان مهمترین راهبرد ایشان برای حاکمیت اسلام است. گفتيم كه وضعیت ايران وضعیت انحطاط و دغدغه دكتر حاکمیت اسلام بود. راهبرد دکتر شریعتی در اینجا طرح ایدئولوژی اسلام بود. ایدئولوژی اسلامی بنا بر تعبیر دکتر شریعتی یعنی رسیدن به طرح تحقق امت ایده‌آل، اسلام مکتبی است که باید مسلمين را به ایده‌آل مادی و معنوی برساند.

اسلام فرهنگی نیست که با همه نظامات قابل جمع باشد و نظام‌های خاص تربیتی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خود را دارد. کارکرد این نظام‌ها اين است که انسانیت ایجاد مي‌کنند و تشکیل امت مي‌دهند.

امت در اندیشه شریعتی به چه معنایی است؟

در ادبیات ایشان، امت به معناي جامعه اسلامی نيست. امت، یعنی جامعه اسلامی که در آن مناسبات اسلامی تحقق پیدا کرده، یعنی تا هنگامي كه اين مناسبات تحقق پیدا نکرده هنوز امتی به وجود نیامده است.

نظام سازی؛ ضلع چهارم اندیشه شریعتی

ضلع چهارم اندیشه دکتر شریعتی نظام‌سازی بود. برای تحقق امت، ساختارهای متناسب با امت باید پدید بیاید. خود او شروع به طراحی فلسفه‌های مربوط به تشکیل امت کرد؛ یعنی یک مبنای تحلیلی برای فلسفه تاریخ گذاشت، یک مبنای تحلیلی برای فلسفه اقتصاد گذاشت و یک نوع انسان‌شناسی تعریف کرد.

جایی که دکتر شریعتی دچار التقاط شد

در اینجا دکتر شریعتی دچار التقاط شد، یعنی در بخشی از نظام‌سازی نه در همه نظام‌سازی؛ دچار التقاط شد مثلا نظام سیاسی که معرفی می‌کند، منجر به مسئله امامت می‌شود و حتی منجر به مسئله ولایت فقیه می‌شود و طراحی مجلس خبرگان نيز در نظام سیاسی دكتر وجود دارد، و این خیلی جذاب است اما در انسان شناسی یا فلسفه تاریخ که متاثر از مارکسیسم است دچار التقاط می‌شود و به تعبیر شهید مطهری روضه مارکسیستي براي امام حسين(ع) مي‌خواند.

دکتر شریعتی این چهار مرحله را گذراند و اینجا یک پارادوکس به وجود آمد. بالاخره تناقضات درونی یک تفکر هیچ‌ وقت تا ابد همنشینی و رفاقت ندارند و باید به نحوی حل شوند. در انديشه شريعتي برخي از مسايل مانند بینش توحیدی، دغدغه حاکمیت اسلام و محوریت قرآن با یک نظام‌ اجتماعی دچار التقاط بودند.

دو عکس‌العمل متفاوت نسبت به افکار شریعتی

اگر شما لوازم التقاطی را گسترش دهید، اندیشه دینی دکتر شریعتی تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد و اگر لوازم دینی و دغدغه محوری دکتر شریعتی را گسترش بدهید، اندیشه التقاطی او به حاشیه رانده می‌شود.

به همين دليل دو عکس‌العمل در مقابل افکار دکتر شریعتی وجود دارد. با یک عکس العمل، فکر دکتر شریعتی یک حلقه واسطی بین جوان‌های مارکسیسم شد و آنها را به دامن اسلام و انقلاب و حتی جنگ تحمیلی کشاند؛ از طرف ديگر هم می‌بینید که توسعه لوازم سخنان التقاطی او منجر به گروه فرقان و امثال اینها می‌شود.

سر ابهام در اندیشه شریعتی چیست؟

سِرِّ این ابهامی که آقای ابوطالبی طرح كرد، این است که این اندیشه، یک اندیشه شسته و رُفته و یکدست نیست، بلكه تناقضات درونی دارد. حالا ممکن است خود فرد متوجه این تناقضات نباشد یا حتی اعتقاد به لوازم تناقضاتش هم نداشته باشد، منتهی منطقا این اعتقادات کار خودش را انجام می‌دهد.

یک وقت من معتقد نیستم که لازمه «الف»، «ب» است؛ من به «الف» اعتقاد دارم ولی به «ب» اعتقاد ندارم ولی منطقا لازمه «الف»، «ب» است؛ حالا من اعتقاد ندارم، کسی که به «الف» معتقد باشد، خواه ناخواه احتمال اعتقادش در آینده به «ب» هم وجود دارد.

می‌خواستم این چهار مرحله را که ریشه ابهام است بگویم تا روشن شود که چه شده که افکار دكتر یک کارکرد دو سویه داشته، حالا مثال‌های دیگری هم هست که در ادامه به آن مي‌پردازيم.

 
 
 
ابوطالبي: اتفاقا بعضی نکات شما را می‌پذیرم. مثل اينكه دغدغه اسلامیت در انديشه شريعتي وجود دارد. هرچند اگر ما بخواهیم بفهمیم دغدغه دکتر شریعتی چیست، باید ببینیم چه حرف‌هایی زده و اشکالاتی را که طرح می‌کند چیست.

اظهار نظر قطعی در مورد شریعتی بسیار سخت است

دغدغه اسلام را خود ایشان طرح می‌کند، اما من واقعا نتوانستم به یک نتیجه قطعی راجع به اشکالات برسم، خیلی نمی‌توانم اظهارنظر قطعی بکنم یعنی، همینطور که خیلی جاها هم گفتم و شما نيز به آن اشاره كرديد، آثار شريعتي این قابلیت را دارد که از داخلش گروه فرقان در بیاید و حتی به نظر من تا حدی بعضی بچه‌های سازمان مجاهدین به سمت مارکسیسم رفتند، از طرف ديگر هم یک‌سری تیپ‌های بچه مسلمان و مذهبی هم از آثار او در می‌آید. به خاطر همین هم یک طیفی شریعتی را به عنوان اسلام شناس معرفی می‌کنند و یک طیفی تکفیرش می‌کنند، یعنی اینقدر طیف گسترده است.
 
 
اظهار نظر قطعی بسيار سخت است. بعضی‌ها می‌گویند شریعتی آدمی بود که عامل استعمار بود و برنامه داشت تا از این طریق خیلی چیزها را بزند، برای این قرائن و شواهدی هم می‌آورند مثلا فرض کنید با این آدم بود، این رفتارها را کرد، مثلا فلان جریان‌های استعماری هم این برنامه را داشتند و شريعتي هم کاملا در این مسیر حرکت کرده، حتی با آدم هایش هم مرتبط بوده است.

قطعا وقتی شریعتی در جامعه ایرانی صحبت می‌کند، نمی‌تواند از غیر اسلام بگوید

به نظر می‌رسد این تشخیص‌ها سخت است، قطعا وقتی دکتر شریعتی در جامعه ایرانی صحبت می‌کند، نمی‌تواند از غیر اسلام صحبت کند، اصلا امکان ندارد که بگوید دغدغه من مسیحیت است، آيا جامعه ایرانی می‌پذیرد؟ اصلا امکان ندارد جامعه ايراني بپذيرد، پس باید دغدغه‌اش اسلام باشد، یعنی باید از اسلام حرف بزند. 
 
آیا واقعا دغدغه‌ شریعتی اسلام است

منتهی در این اختلافات دعوا سر این است که این آدم، این متفکری که الان از اسلام صحبت می‌کند آیا اولا واقعا دغدغه‌اش اسلام است یا نه؟
  
این سوالی است که محل آراء مختلف شده، از این فضا به تعبیر آنهایی که مخالف دكتر هستند، استفاده مي‌کنند برای اینکه اتفاقا اسلام را نابود کنند. مثل میرزا مَلکم خان که در نامه‌اي به فتحعلی‌آخوندیها تصریح می‌کند و می‌گوید: «خیلی تند نرو، اینجا جامعه اسلامی است، جامعه دینی است؛ تو اگر می‌خواهی اینجا تحولی ایجاد کنی باید با ادبیات اسلامی صحبت کنی» و لذا خودش صراحتاً می‌گوید: «من حتی بحث فراماسونری را با لفافه دینی و اسلامی در ایران مطرح کردم و به خورد مردم دادم».

اصلا نیت شریعتی را نمی‌شود به این راحتی به دست آورد!

من قصد ندارم بگویم دکتر شریعتی این است ولی بعضی‌ها معتقدند كه او اینگونه بوده و لذا به نظر من لزوما از اینکه در حرفهایش بحث‌های اسلامی ناب است دقیقا نمی‌شود نیتش را به دست آورد، اصلا نیت را نمی‌شود به این راحتی به دست آورد. علتش هم این است که یک حرف‌های خاصی هست که آن طرف را تقویت می‌کند یعنی این مذبذب است.

حتی اگر دغدغه شریعتی اسلام باشد، کدام اسلام است؟

دوما به فرض اينكه دغدغه شريعتي اسلام است؛ کدام اسلام؟ اسلام طالبانی، اسلام التقاطی و اسلام فقاهتی داریم و عیبی هم ندارد بگوید اسلام نظام دارد.

موارد تشابه اندیشه‌های شریعتی با میرزا ملکم‌خان

این بحث راجع به میرزا ملکم خان هم هست، میرزا ملکم خان خودش تصریح کرده و شاهدی وجود دارد که خود ميرزا گفت: «من دیدم باید با ادبیات اینها صحبت كنم»؛ دیگر معلوم است حرف‌های بعدی که میرزا ملکم خان زده چيست، از حکومت دینی و حکومت فقها.

تا جایی‌که بعضی‌ها همین امروز کتاب نوشتند که تئورسین انقلاب اسلامی و مردم‌سالاری دینی میرزا‌ملکم‌خان نظام‌الدوله است، باید از خود میرزا‌ملکم‌خان می‌فهمیدیم که به اسلام نگاه ابزاری دارد، اما او خودش تصریح کرده است که من متوجه شدم فایده‌ای ندارد با ادبیات غربی صحبت کنم.

دکتر شریعتی هیچوقت چنین تصویری ندارد و بالاخره او متعلق به يك خانواده مذهبی بوده و بچه مسلمان بود و با میرزا‌ملکم‌خان ارمنی‌زاده فرق می‌کند، ولی این فضا که برخی معتقدند شريعتي اسلام می‌گوید، دوباره اين سوال را مطرح می‌كند كه کدام اسلام؟ همین آقای شریعتی می‌گوید اسلام نظام دارد، دقیقا همین حرفها را میرزا ملکم خان هم می‌زند و خیلی قشنگ و زیبا مطرح مي‌كند که اصلا اسلام تنها راه است.

شریعتی: طرحی که من از اسلام می‌خواهم بدهم را کسی می‌فهمد که مارکسیسم را فهمیده باشد!!

در بحث‌ مدل‌های التقاطی که شما فرمودید دکتر شریعتی به آن دچار شده، او هم دقیقا همین حرف‌ها را می‌زند. دکتر شریعتی می‌گوید که این طرحی که من از اسلام می‌خواهم بدهم را کسی می‌فهمد که مارکسیسم را بفهمد، ایده آلیسم هگل را بفهمد، فلسفه نیچه را بفهمد، هایدگر را بفهد، همه این چیزها را بفهمد و حالا کم و بیشی هم از اسلام بفهمد.

خود دكتر تعبیری دارد که می‌گوید: «من به دنبال این هستم که با بینش و تجربه جهان امروز و ایدئولوژی‌های امروز از عناصر و موادی که در متن فرهنگ و مذهب سنتی خودم هست، عناصر یک ایدئولوژی آگاهانه را خلق کنم». ميرزا‌ملکم‌خان هم دقیقا می‌گوید من می‌خواهم خِرَد (عقل گرایی) غربی را با خرد مشرقی در‌هم بیامیزم.

 
 
ابهام درمورد دکتر شریعتی بسیار است!

حرف من این است که نمی‌شود راجع به دکتر شریعتی به یک نتیجه قطعی رسید. یعنی این کدهایی که راجع به دغدغه‌های اسلامی ایشان دارند، کدی که دكتر می‌گوید بله اسلام تنها راه حل است و میرزا ملکم خان هم همين را می‌گفت، اسلام بهترین نظام است، اسلام اصلا خودش نظام‌های مختلفی دارد و...، نمی‌شود از اینها لزوما به دست آورد و حکم‌ کرد که دغدغه ایشان اسلام و نظام اسلامی بوده، البته در مسیر نظام سازی دچار التقاط شده است.

من نه این را تأیید می‌کنم و نه آن طرف را تأیید می‌کنم چون من واقعا نمی‌توانم نیت دکتر شریعتی را بخوانم، شاید واقعا هم همینطور كه خود او مي‌گويد بوده. 
 
نظام اسلامی که شریعتی مطرح می‌کند را چه کسی باید استخراج کند؟

نکته بعدی این است كه اصلا این نظامی که دکتر شریعتی به عنوان به اصطلاح نظام‌های اسلام می‌بیند، این نظام‌ها را چه کسی باید استخراج کند؟ اين خیلی مهم است كه اسلام شناسش کیست؟ آیا فقها هستند؟ آیا امام است؟ یا نه، خود دکتر شریعتی احساس می‌کند که آدم‌هایی مثل او و به قول خودش با آن تجربه‌ها و ایدئولوژی‌های جدید و با یکسری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انديشه هاي اسلامي درآمیزد و آن وقت این نظام ها را دربیاورد. 
 
این خودش نکته‌ای است. حالا دغدغه او اسلام، راه‌حل او نيز اسلام است، ولی اسلام‌شناسش کیست؟ خیلی مهم است و لذا در این مرحله همانطور که شما فرمودید قطعا دچار التقاط شده و فضای التقاطی پدید آمد. 
 
اینکه در حقیقت یک عده‌ای بیایند این طرف را پررنگ کنند، یک عده‌ای بیایند آن طرف را پررنگ کنند، طبعا طرفدار این طرفی و طرفدار آن طرفی پیدا می‌کند، يعني موافق و مخالف پیدا می‌کند. 
 
باید اصل و فرع؛ محکمات و متشابهات دیدگاه شریعتی را درآوریم

ولی باز به نظر می‌رسد که این هم نکته‌ای است که وزن حرف‌های این طرفی دکتر شریعتی بیشتر است یا وزن حرف‌های آن طرفی بیشتر است؟ یا به تعبیر دیگر می‌شود گفت كدام‌يك در كلام او اصل است و كدام‌يك فرع؟ 
 
امام (ره) یا خود شهید مطهری در بحث جمهوری اسلامی مطرح می‌کنند كه جمهوری قالب است و اسلام محتوا است. این یعنی وزن این دو با هم خیلی فرق می‌کند.

در حقیقت اگر ما به عنوان یک آدم منصف نخواهیم این طرف را تقویت کنیم و از او یک آدم منحرف بسازیم و نخواهیم جنبه آن طرف را تقویت کنیم که بگوییم اسلامی است، بخواهیم حد اعتدالش را به دست بیاوریم، آیا می‌شود وزن این حرف‌ها را برای دکتر شریعتی به دست آورد یا به تعبیر شما محکم و متشابهی را به دست آورد که قابل اثبات باشد كه اينها محکمات است، اصول دکتر شریعتی است و اینها رنگ و لعاب‌هایش است یا بالاخره یک فضای این شکلی است.

می‌توان به نظریات اسلامی دکتر شریعتی خدشه وارد کرد البته نه قطعی

بر همین اساس احساس می‌کنم که باز فضا مبهم است، یعنی خیلی سخت است. منظور اين است كه در همین چیزهایی که به عنوان اصول شمردید، مثل، دغدغه اسلام داشتن، اسلام را راه حل دانستن و ... می‌شود خدشه وارد کرد، البته باز هم نه قطعی.

یعنی می‌توان قطعیتش را زیر سوال برد، به خاطر اینکه همان‌طور كه شما مي‌توانيد ده شاهد بیاورید که بگویید شريعتي حقيقتا اسلام را راه حل مي‌داند، من هم مي‌توانم ده شاهد بياورم كه بگويم دغدغه‌های شريعتي و این چیزهایش اشکال دارد؛ چراكه اینجا این حرف را زده، آنجا این حرف را و جاي ديگر فلان حرف را. 
 
فرض بفرمایید روش من برای بررسی مذهب، روش طبقاتی و اصالت اقتصادی است؛ این به نوعی اصل کار من می‌شود، یعنی با این شیوه اصالت اقتصاد را پذیرفتم، می‌خواهم راجع به آن تحقیق کنم. در حقیقت منظورم این است که این فضا، فضایی است که کار را مبهم می‌کند یعنی این مواردی که شما می‌گویید هم نمی‌تواند ابهام را برطرف کند به خاطر اینکه شواهد مخالفش وجود دارد. 
 
آیا می‌توان شریعتی متقدم و متأخر تعریف کرد؟

بفرمایید که آیا می‌شود این نکته را از آثار دکتر شریعتی به دست آورد یا نه كه مثلا شما دیده‌ايد بعضی آدم‌ها مثل ویتکنشتاین هستند که می‌گویند متقدم و متأخر دارد یا مثلا خود میرزا ملکم خان كه می‌گویند میرزا ملکم خان قبل از به هم خوردن رابطه‌اش با ناصرالدین شاه و میرزا ملکم خان بعد از آن، آیا می‌شود شریعتی متقدم و متأخر تعریف کرد؟ 
 
بگوییم شریعتی در یک مقطعی مثلا فرض بفرمایید آن وقت جوان بود، ناپخته بود، اطلاعاتش از اسلام کم بود؛ اینجا یک چیزهایی داشت ولی بعدها نه، دیدیم خیلی فرق کرده.
 
هم شریعتی متقدم و هم شریعتی متأخر دارای جَوَلان‌های فکری است

من احساس می‌کنم این را هم نمی‌شود به دست آورد یعنی شما چه در شریعتی متقدم و چه در شریعتی متأخر همین جَوَلان‌ها را می‌بینید و حالا من تعریفم از تفکر دکتر شریعتی اين است كه ثبات ندارد.
 
واقعا اگر کسی بتواند یک اصول ثابتی را برای تفکر شریعتی تعیین کند، یعنی بگوید شريعتي پنج اصل جدی دارد که به هیچ عنوان در آثارش مورد خدشه قرار نگرفته و اصولی دارد که تعبیر شما از آن محکمات است، (ولی احساس می‌شود که عدم ثبات است، یعنی یک ثبات خاصی وجود ندارد) خیلی خوب است. 
 
شریعتی؛ از ولایت مطلقه فقیه تا اسلام منهای روحانیت

عبارتی از ایشان دیدم كه ولایت مطلقه فقیه از حرف‌هایش درمي‌آمد، جایی هم از حرفش اسلام منهای روحانیت درمي‌آيد. حالا شاید شما بگویید ما یک محکماتی دربیاوریم که بتوان تفسیر کرد، ولی من خودم تا آن حد که فهمیدم و شناختم، احساس می‌کنم ثبات در تفکر ایشان وجود ندارد و لذا نقد ایشان خیلی مشکل است. 
 
عدم ثبات شخصیت در آثار شریعتی دیده می‌شود

می‌توانید گزاره‌های او را خيلي راحت نقد کنید، یعنی من صراحتا یک گزاره‌ای از او راجع به امامت بیاورم و بگویم یک چنین حرف غلطی را شريعتي زده است، ولی حال بیاییم مجموعه تفکرات دکتر شریعتی درباره امامت را به دست بیاوریم، واقعا مشکل است. 
 
خود همین عدم ثبات هم می‌تواند مختلف تفسیر شود. مثلا یکی بگوید شريعتي اسلام‌شناس نبود که یک اصول محکم فکری داشته باشد و با یک فضاهای جدیدی روبرو شده و می‌خواست به نوعی از اين فضای جدید هم استفاده کند. 
 
يعني، شريعتي جوانی بود كه علاوه بر اطلاعات اسلامی، اطلاعات جدیدی و نيز دغدغه‌ای در راستاي جمع اين دو فضا داشت تا برای دنیای امروز به قول شما اسلامی را بیرون بیاورد که در دنیای امروز جواب بدهد و بتواند پاسخگوي دنیای انحطاط باشد. 
 
بعضی‌ها اينكه شريعتي در این فضا یک مدت این طرف یا آن طرف رفت را اساسا دال بر عدم ثبات او می‌دانند؛ یعنی مثل اينكه كسي پیش روحانیت برود و از روحانیت تعریف کند، یک جای دیگری برود و بد بگوید. اینجا چون فضا مثلا فضای مارکسیستی است، ادبیات مارکسیستی را قوی‌تر بکنم، اینجا نه، فضاي اسلامي است انديشه ماركسيستي را تضعیف کنم. (توجه بفرماييد كه مثال می‌گویم، نمی‌گویم اینطور است)

مشکل شریعتی با روحانیت در کجاست؟

واقعا یک جامعه‌شناس ادیب می‌تواند جامعه سازی کند، همان چیزی که خود شريعتي در ابتدای مسائل اسلام‌شناسی مطرح می‌کند که اسلام وزن ندارد، بلکه عمق دارد و حتی مثال می‌زند که می‌گوید شعرای مشهور ما هیچکدام در دانشکده ادبیات تربیت نشدند و همین را به اسلام ربط می‌دهد، که اسلام هم چیزی نیست که در واقع با علم بتوانیم به آن دسترسی پیدا کنیم؛ به نظر من در واقع مشکل شریعتی با روحانیت از همین جا شروع می‌شود.

چنین تفکری به مخالفت با روحانیت می‌انجامد، همانطور که ما هم همیشه ایدئولوگ هایمان در حکومت اسلامی روحانیت بوده اند.

 
 
کسی ادعای توفیق شریعتی در نظام سازی را ندارد، ولی مسلم است که دنبال یک نظام سازی برای دغدغه‌اش بوده

عابدي‌نژاد: بحث است که ابتدا یک نفر دنبال نظام‌سازی حرکت کرده، سپس می‌گوییم در نظام سازی موفق بوده است. کسی ادعای توفیق دکتر شریعتی در نظام سازی را ندارد، منتهی این مسلم است که ایشان دنبال یک نظام سازی برای دغدغه‌اش بوده و به همین خاطر است که از بعد معرفتی یک مقدار دور بوده و دچار التقاط شده است. بنابراین تفاوت بین توفیق و اقدام است. شريعتي اقدام کرده ولی در نظام سازی توفیق صددرصد پیدا نکرده است.
 
نقد شخصیت مجزا از نقد تفکر است

نسبت به فرمایش دوستمان، دو- سه نکته بگویم که اینها شاید به بحث روشی‌مان کمک می‌کند. یک اینکه نقد شخصیت؛ که شخصیتش را از تفکرش جدا کنیم حالا این فی‌الواقع کجا بوده، چه کار کرده، اصلا نیتش چه بوده است. این به قول شما نه به دست ما می‌رساند نه لزومی دارد.
 
در تفکر هم به نظر می‌رسد ما اگر می‌توانیم یک طرح جامع برای تفکر ارائه دهیم که جایگاه تناقضات در این طرح پیدا شود. در اینکه ایشان دچار التقاط شده، بحثی نیست، بحث سر این است که این التقاط در کجای تفکر قرار دارد. 
 
شریعتی از زاویه مخالفانش

قصد دارم یک بحث جدیدی را باز کنم. بحث اسلام منهای روحانیت و اینها، بحث‌های مفصلی است که نمی‌خواهم واردش بشوم، بیایم دکتر شریعتی را از زاویه مخالفینش بشناسیم، این شاید کمک بکند، برای اینکه ما یک شناخت کاملتری را نسبت به او پیدا کنیم.

سروش و مارکسیست‌ها؛ مخالفین با دغدغه دکتر شریعتی

اولین گروه از مخالفان دکتر شریعتی، مخالفان با دغدغه دکتر شریعتی هستند، گفتیم دغدغه دکتر شریعتی حاکمیت اسلام بود. این هم تعبیر مقام معظم رهبری است، تعبیر من نیست، دغدغه دکتر شریعتی حاکمیت اسلامی است. شما می‌بینید که از منتقدین این رویکرد دکتر شریعتی، آقای سروش است. سروش صراحتا می‌گوید که شریعتی نباید ادامه پیدا کند. 
 
ابوطالبي: چه زمان دکتر سروش این حرف را می‌زند؟
 
عابدي‌نژاد: بله با تبیین می‌گوید؛ حالا تبیینش را عرض مي‌كنم. سروش می‌گوید شریعتی نباید ادامه پیدا کند، شریعتی اسلام را تبدیل به ایدئولوژی مي‌کرد؛ ایدئولوژی به عنوان راهنمایی برای سبک زندگی و تعیین نظامات زندگی. 
 
از آن طرف هم یکی دیگر از مخالفین دکتر شریعتی، مارکسیست‌ها بودند؛ یعنی شما وقتی که کتاب امت و امامت را می‌بینید، صراحتا آنجا لیبرال دموکراسی را نقد می‌کند. طبیعی است لیبرال‌ها که اصلا قائل به جدایی دین از سیاست هستند، اینها موضع‌گیری کنند که کردند یا نقدهای سیدجواد طباطبایی به دکتر شریعتی. این یک دسته از منتقدان دکتر شریعتی هستند. 
 
مصباح و مطهری؛ مخالفان با التقاط‌های دکتر شریعتی در نظام سازی

منتقدان دوم شریعتی، مخالفان با التقاط‌های دکتر شریعتی در نظام سازی هستند که عبارتند از آقای استاد مصباح، استاد مطهری. یعنی زاویه انتقاد آقای مصباح و آقای مطهری نسبت به دکتر شریعتی با زاویه انتقاد لیبرال‌ها و سروش نسبت به شریعتی، دو زاویه متفاوت است.
 
عابدي‌نژاد: اگر سروش با بحث حاکمیت اسلام مخالفت می‌کند، انتقاد شهید مطهری و استاد مصباح بر سر حاکمیت اسلام نیست. می‌گویند چرا شما در فلسفه تاریخ یا در بحث‌های کلامی مثل معاد و توحید، پراگماتیسمی (عمل‌گرایی) وارد می‌شوید، یعنی موضع انتقاد جای دیگر است یعنی از دو زاویه انتقاد می‌شود. 
  
عناصر غیرانقلابی؛ دسته سوم مخالفین دکتر شریعتی

دسته سوم منتقدین دکتر شریعتی هم، عناصر غیرانقلابی بودند. از این جهت عرض می‌کنم غیرانقلابی كه يعني کسانی که اگر دکتر شریعتی یک حرف حسابی می‌زد بیشتر در حد پایینی انتقاد می‌کردند، یعنی به یک نوعی مخالف تحول خواهی او بودند. 
 
ابوطالبي: نیروهایی که سیاسی نبودند.
 
عابدي‌نژاد: سیاسی نبودند، متحجرین بودند بیشتر مخالف انتقادات ایشان نسبت به وضعیت دینی و امثال آن بودند؛ چون ایشان روحیه انتقادی نسبت به مجالس و این چیزها داشت. یک جنبه انتقادی هم این است.
 
ما اگر این مخالفان را تبارشناسی کنیم، می‌توانیم سه جهت در فکر دکتر شریعتی تشخیص می‌دهیم. یک فکری که مخالفش سکولارها هستند، این فکر، می‌گوید مکتب اسلام مکتب واسطه‌ای است (واسطه یعنی معتدل) که یک‌بار بشر بدان عمل کرده و نتایج درخشانی گرفته است یا می‌گوید روش سیاسی اسلام شجره طیبه‌ای است که نه شرقی است و نه غربی. باز هم این اندیشه می‌تواند مبنای یک تمدن قرار بگیرد و یک تمدن اسلامی به وجود بیاورد این حرف مخالف دارد، مخالفش کیست؟ مخالفش لیبرال‌ها و سکولارها هستند. 
 
انتقاد جریان سکولار به شریعتی: چرا امام حسین (ع) را به یک الگوی قابل پیروی تبدیل کردی؟

پس یک جریانی وجهه انتقادش را به این اندیشه برمی‌گرداند، مثلا یکی از انتقادهای که به وفور به شریعتی دارد اين است كه، شما چرا امام حسین (ع) را به یک الگوی قابل پیروی تبدیل کردید؛ جایی که شریعتی می‌گوید «آنان که رفته اند کاری حسینی کردند و آنانکه ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدی‌اند». چرا شما این را تبديل به الگوی قابل پیروی کردید؟ امام حسین (ع) یک استثنا حتی در بین ائمه بود. این انتقاد از جایی بلند می‌شود، ناظر به یک جهتی است. این جهت نشان می‌دهد که در فکر شریعتی این جهت واقعا وجود دارد. 
 
انتقاد شهید مطهری و مصباح به اندیشه التقاطی شریعتی است

یک انتقاد شهید مطهری دارد، استاد مصباح دارد، به هیچ وجه انتقاد شهید مطهری و استاد مصباح ناظر به این حرف نیست. ناظر به این که آقا این طرحی که شما دارید ارائه می‌دهید از فلسفه تاریخ، این مبتنی بر فلسفه اسلامی نیست، یعنی التقاطی است و چه نتایجی دارد. 
 
می‌خواستم این را عرض کنم که از آرایش مخالفان دکتر شریعتی می‌شود وجوه فکری دکتر شریعتی را شناسایی کنیم. 
 
پس این یک وجه از تحول‌خواهی دینی است که مخالفانش همین وابستگان و دلبستگان به وضعیت انحطاط هستند. یک وجهش التقاط است که مخالفانش شهید مطهری و استاد مصباح هستند. یک وجهش هم داعیه حکومت اسلامی است که مخالفش آقای سیدجواد طباطبایی و آقای سروش هستند.

ادامه دارد...
 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار