گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»- حامد صفایی؛ بعد از بیان چگونگی کشف قاره آمریکا و نحوه استقلال آن قاره از انگلیس، این مقاله بر آن است که سیاستهای آمریکا و خصوصاً واکنشهایی که به رویدادهای جهانی از خود نشان میدهد، بپردازد.
سوداگری جرج واشنگتن
پس از انقلاب، آمریکاییهای ثروتمند زمینهای وسیعی را خریدند. آنها به این فکر بودند که در آینده زمینها را با قیمت بالاتر و بیشتر بفروشند. این عمل آنها که سوداگری نام داشت توسط بنیانگذاران آمریکا مانند جرج واشنگتن و پاتریک هنری انجام میشد. برای مثال جنگی که آنان با مکزیک در سال 1846م. انجام دادند، به این نیت بود که سرزمینهای تازهای نصیبشان شود.
جنبش الغای بردهداری
از آنجا که دولت ایالات متحده از بردهداری حمایت میکرد و اینکه اقتصاد آنها بر بردهداری متکی بود، به تجارت برده روی آورده بودند. این گروه چنان در تجارت بردهداری مستحکم بودند که تنها یک جنگ تمام عیار میتوانست موجب آزادی بردهها شود.
یکی از سیاهان آزاد شده تلاش زیادی برای الغای بردهداری کرد، وی رسالهای که به نام «درخواست واکر» معروف شد، با نیت آزادی برده گان نوشت: «آن لحظهای که به حرکت درآمدی نترس و هراس به دل راه مده ... سفیدها حقوق بیشتری ندارند که بر مبنایش ما را دربند بکشند ... حیات آمریکاییها رو به پایان است ... »
علاوه بر این، عده ای از نوسرمایه داران شمالی از کارگر آزاد حمایت میکردند تا بتوانند با هزینه کم آنان را به خدمت بگیرند. در عوض زمینداران و سرمایه داران جنوب خلاف این عقیده را داشتند. در آخر هم آبراهام لینکلن (رئیس جمهور وقت آمریکا) با انتشار اعلامیه «رهایی از بردگی» آزادی بردگان را اعلام کرد، البته برای رسیدن به این هدف جنگهای داخلی شدیدی هم روی داد که به کشته شدن شش هزار نفر انجامید.
جنگ جهانی اول؛ جنگی برای پایان جنگها
ایالات متحده سه سال بعد از شروع جنگ جهانی اول یعنی سال 1917م. خود را وارد این سیاه چاله کرد. این درحالی بود که رئیس جوهور آمریکا قول داده بود که ایالات متحده را خارج از معرکه جنگ نگه دارد. دلیل ورود آمریکا به این جنگ هم غرق شدن کشتی لوسیتانیا توسط آلمان در اقیانوس اطلس بود. کشتی که مملو از تسلیحات نظامی بود و قرار بود از آمریکای شمالی به انگلیس برود.
البته این جنگ برای آمریکا بدین خاطر که آن کشور به تولید و فروش سلاح به بریتانیا و غیره میپرداخت، سود کلانی بدست آورد. به علاوه این جنگ باعث تحلیل رفتن قدرتهای اروپایی میشد و آمریکا میتوانست بعد از این جنگ خود را به عنوان ابر قدرت معرفی کند، البته ویلسون ورود آمریکا به جنگ را «جنگی برای پایان جنگها» نامید.
بالاخره جنگ با تمام خسارات و زیانهایش به پایان رسید و رکود اقتصادی شدیدی را گریبان گیر کشور آمریکا کرد. در این دوران مردم آمریکا برای زنده ماندن تلاش میکردند. برای مثال وقتی پلیس شیکاگو اسباب و اثاثیه عدهای را بخاطر نپرداختن اجاره بیرون ریخت، انبوه مردم جمع شدند تا اثاثیه را به خانه برگردانند.
این درحالی بود که زمزمه جنگ دیگری در اروپا به گوش میرسید.
جنگ دوم جهانی
این بار دلیل ورود آمریکا به جنگ، حمله ژاپن به ناوگان دریایی آمریکا بود. در اصل صدمه دیدن منافع آمریکا در آسیا علت اصلی ورود آمریکا به جنگ بود.
در طول جنگ دوم جهانی، آمریکاییها رفتار نژاد پرستانه ای از خود نشان میدادند برای مثال نماینده کنگره آمریکا در این باره گفت: «من موافقم هر ژاپنی را که در آمریکا، آلاسکا و هاوایی وجود دارد، همین حالا دستگیر کنیم و به اردوگاه کار بفرستیم. بیایید از دستشان خلاص شویم.»
پس از آن بود که آمریکا در دو شهر « هیروشیما» و « ناکازاکی» بمب اتم انداخت که نتیجه اش 150 هزار نفر کشته و عده بیشماری هم مسموم.
جنگ سرد
با پایان یافتن جنگ جهانی دوم (ج.ج.دوم)، جنگ تازهای بین آمریکا و شوروی شروع شد که به جنگ سرد معروف است؛ جنگی که هر دو بلوک سعی در افزایش توان نظامی خود و به زانو در آوردن حریف بدون استفاده از سخت افزار را داشتند، البته در این بین جنگ ایدئولوژی را هم باید اضافه کرد.
از این زمان به بعد است که جهان با آمریکایی مواجه میشود که در اکثر نقاط جهان دست اندازی میکند. این کشور علاوه بر دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر، سرکوب هرگونه حرکتهای آزادی خواه و استقلال طلبانه را به بهانه و عناوین مختلف در دستور کار خود قرار داد. از مهمترین این بهانهها هم جلوگیری از ورود کمونیسم بود.
در ادامه به نمونههایی از دخالت آمریکا در دیگر کشورها میپردازیم.
جنگ دو کره
ایالات متحده کشور کره را به بهانه بیرون راندن ژاپنیها و در اصل برای جلوگیری از ورود شوروی به آن کشور، اشغال کرد. بعد از ورود خود هم مرز نامرئی میان نیروهای خود و شوروی کشید که باعث تقسیم دو کره شد. سیاست خودخواهانهای که باعث شد بسیاری از کرهای ها از خانه و آشیانه خود دور شوند و همچنین برای دیدن خانواده خود با مشکل مواجه شوند.
در ادامه هم آمریکا مردی را حاکم کره جنوبی کرد که چندین دهه در آمریکا به سر میبرد. سینگمان ری با یک هواپیمای اختصاصی آمریکایی به کره بازگشت و پس از مدتی توسط حکومت نظامیان آمریکایی در کره به موقعیت ممتاز قدرت رسید. سینگمان ری که مورد پسند آمریکا بود، آشکارا طرفدار آمریکا، ضد کمونیست بود. علاوه بر این برای آمریکا هم مهار او خیلی آسان بود.
در دوران حکومت سیگمان ری، حکومت نظامی آمریکاییان، بدین صورت بود که بسیاری از املاک، خانهها، شرکتهای تجاری و سایر املاک ارزشمند را مصادره کردند. به همین دلیل هم نارضایتیهایی هم برای خود بوجود آورد و شورش هایی برای مقابله با سیاستهای آنان از جمله جنگهای چریکی شکل گرفت. آمریکاییها هم این شورش را با زدن برچسب «کمونیستی بودن» سرکوب کرد.
جنگ ویتنام؛ اولین شکست ابرقدرت از روستائیان انقلابی
آمریکا و انگلیس در تلاش بودند ویتنام را تصاحب و ژاپنی ها را از ویتنام خارج کنند. انقلابیون در شمال مقاومت از خود به خرج میدادند و فرانسویان که در گذشته حاکم ویتنام بودند، اقدام به بمباران آنها کرد. این آغاز جنگی هشت ساله علیه جنبشی موسوم به «ویت من» بود.
وزیرخارجه آمریکا صراحتا بیان کرد که آمریکا با حضور و فعالیت جنبش «ویت من» که پایگاهشان در شمال ویتنام قرار دارد، مخالف است. در واقع آمریکا ترس نفوذ دوباره شوروی به ویتنام را داشت. بر همین اساس اولین محموله به سمت ویتنام با صدها بمب افکن و به همراه دهها مستشار آمریکایی و کارشناسان فنی، روانه ویتنام شد. علاوه بر این 16 هزار سرباز آمریکایی به کمک شرکت کت (شرکت وابسته به سیا) روانه ویتنام شدند. همچنین به دو ناو هواپیما بر آمریکایی مجهز به سلاح اتمی دستور داده شد به خلیج شمال ویتنام بروند.
در مورد جنگ ویتنام بهترین شرح حال مربوط به نامه سرباز آمریکایی است که میگوید: «امروز در مأموریتی قرار داریم که باعث شد دیگر نسبت به خودم، دوستان و کشورم احساس افتخار نمیکنم»
این احساس بدین خاطر بود که ثروتمندترین و پرقدرتترین کشور! در آن زمان نزدیک به 10 سال تلاش کرد که جنبشی انقلابی را در کشوری کوچک شکست دهد که در آخر هم موفق به آن نشده بود و تنها با کشته شدن 40 هزار سرباز خود مواجه شد.
این جنگ اولین شکست این ابر قدرت پوشالی بود. شکستی که در برابر روستاییان انقلابیِ ویتنام بوقوع پیوسته بود. شکست ابر قدرتی که بعد از ج.ج. دوم شکل گرفته بود.
بعد از جنگ ویتنام هم حوادث و اتفاقات دیگری هم به وقوع پیوست که از قدرت پوشالی آمریکا میکاست. برای مثال قضیه واترگیت و جنگ خلیج و ...
انفجار برج دوقلو و مبارزه با تروریسم
از سال 2001 به بعد هم با انفجار برجهای دو قلو، بهانه آمریکا برای لشگر کشی به دیگر کشورها، مبارزه با تروریسم شد. جنگ افغانستان که در آن حداقل ده هزار غیر نظامی کشته شدند، به همین بهانه شروع شد.
به این جنگ، جنگ عراق را هم باید به لشگرکشی های آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم اضافه کرد. در حالی که قضیه افغانستان و طالبان تمام نشده بود (گروهی که خود آمریکا برای مقابله با کمونیسم بوجود آورده بود) دولت بوش قضیه جنگ عراق را بوجود آورد. آمریکا با فشار شبکههای رسانهای میخواست وانمود کند که عراق و صدام حسین برای صلح جهانی خطرناک است و تهدیدی برای جهان به حساب میآید. به همین خاطر هم صدام را متهم به نقشه داشتن برای ساخت بمب هستهای کرد.
صدامی که 8 سال حمایت بی دریغ آمریکا را در جنگ ایران به همراه داشت. در این جنگ بیشتر تلفات شامل غیر نظامیان و مردم عادی میشد، بطوریکه در سال 2006 صدها هزار عراقی کشته شدند.
در آخر هم آمریکا با وارد ساختن خسارات جبران ناپذیری به عراق، این کشور را مانند ویتنام ترک کرد. نتایجی که آمریکا با وارد شدن به هر کشوری به جای گذاشته، جز ویرانی و خرابی چیز دیگری نبوده است. مانند جنگ کوبا، جنگ افغانستان، ورود به هائیتی بعد از زلزه ویرانگر و هم اکنون هم ویرانیهای سوریه.
آری آمریکا برای دخالت در کشورها و رسیدن به منافع خود با نام آزادی وارد و با نام آبادی خارج میشود، درحالیکه جز ویرانی و خرابی چیزی باقی نمیگذارد.
منابع:
1- کتاب رویای آمریکایی / نوشته هاوارد زین / ترجمه فاطمه شفیعی سروستانی/ انتشارات هلال چاپ89
2- سرکوب امید / نوشته ویلیام بلوم / ترجمه هوشنگ مهدوی / مرکز اسناد انقلاب اسلامی