گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ عموماً مردم غرق در زندگی روزمره و درگیر عادات میشوند که دلایل بسیاری را میتوان برای آن برشمرد؛ یکی از آن دلایل این است که آنها افق بالاتری برای خود متصور نیستند که با حرکت به سوی آن موجبات رشد خویش را فراهم آورند.
یکی از مواردی که این افق اعلی را در معرض انسان قرار میدهد، همنشینی با علماست که موجب میشود آدمی نیز خود را بالا بکشد و سعی در نزدیک شدن به آن عالم کند.
در همین راستا در گفت و گو با حجتالاسلام سعید شاهآبادی، نوه مرحوم آیتالله محمدعلی شاهآبادی، استاد اخلاق و عرفان امام خمینی (ره)، به بررسی ابعاد مختلف زندگی این عالم گرانقدر پرداختیم. مصاحبه پیشرو بخش دوم این گفتوگوست.
«خبرگزاری دانشجو» - در سخنان خود تا حدودی رابطه امام (ره) و مرحوم آیت الله شاه آبادی را تبیین کردید، اگر نکته ای در این باره باقی مانده بفرمایید.
شاهآبادی: روابط ایشان با امام روابط بسیار خوبی بود، به طوری که هم امام متوجه شده بودند که استادشان یعنی مرحوم شاهآبادی در میان همه اساتید، ویژه است و هم استاد (مرحوم شاهآبادی) متوجه شده که این شاگرد (امام )، شاگرد ویژهای است، بنابراین برای او انرژی خاص میگذاشتند. شما میبینید امام (ره) با وجود اینکه اساتید فراوانی داشتند، از دیگران با این تعابیر نام نمیبرند.
امام خمینی (ره): اگر آقای شاهآبادی 70 سال در قم تدریس میکردند من پای درسشان میرفتم
مقام معظم رهبری در جلسه عمامه گذاری من در اردیبهشت سال 63 از مرحوم امام پرسیدند: «آقا غیر از شما چه کسانی سر کلاس عرفانشان بودند؟»
امام گفتند: «4 یا 5 نفر بودیم، ولی من همهاش را بودم و دیگران میآمدند و میرفتند» یعنی معلوم میشود که یک کلاس 5-4 نفری است، ولی پای ثابتش یکی بوده و در واقع یک کلاس خصوصی به حساب میآمده. هفت سال آقای شاهآبادی این درس را برای امام گفتند. امام (ره) تعبیرشان این بود که اگر آقای شاهآبادی 70 سال در قم تدریس میکردند من پای درسشان میرفتم؛ چون هر روز مطلب تازه داشتند.
روابط امام و آیتالله شاهآبادی عاطفی هم بوده، به نوعی که نقل میکنند که آقای شاهآبادی میگفت، مهدی بدو نان بخر، اگر امام (ره) آنجا بود، سریع نان را میخرید و میآورد. امام در سن 27 سالگی آقای شاهآبادی را پیدا کردند، اولین باری که ایشان را دیدند، هنوز متاهل نبودند. وقتی آقای شاهآبادی به تهران میآیند، چون عیال امام (ره) از تهران بود و به تهران می آمدند، حتماً به حضور آیتالله شاهآبادی هم میرسیدند و از حضور ایشان بهره میبردند.
«خبرگزاری دانشجو» - آثار مکتوب و غیرمکتوب آیت الله شاه آبادی را دقیق معرفی کنید.
سرنوشت تالیفات آیت الله شاهآبادی
شاهآبادی: مرحوم شاهآبادی تالیفات بسیاری داشتند که تعداد کمی از آن تالیفات به صورت جزوههای کوچکی در زمان حیاتشان چاپ شد؛ همچنین بخشهایی از کتاب شذرات المعارف و کتاب رشحاتالبحار ایشان منتشر گردید.
کل دستنوشتههای مرحوم شاهآبادی را بعد از رحلت ایشان به امام دادند، که اگر امام یک موقعیتی پیدا کردند، آنها را چاپ کنند. متاسفانه این ماجرا با ماجرای تبعید امام همزمان شد و این دستنوشتهها در خانه قم امام (ره) باقی ماند و وقتی ساواک به آن خانه حمله کرد، همه آثار ایشان را که در بقچهای بود، برد، بنابراین آثار ایشان مفقود شد.
آیت الله شاهآبادی؛ فیلسوف فطرت
بعد از پیروزی انقلاب امام (ره) خیلی تلاش کردند که کتابها را پیدا کنند، ولی پیدا نشد. مقداری از مخطوطات و مکتوبات به طور پراکنده در خانهها بود که مرحوم پدرم وقت زیادی گذاشته و آنها را جمعآوری کردند. من هم مختصری وقت گذاشتم و نظم اولیهای به آن دادم، اما هنوز احتیاج به یک کار جدی دارد، اصل تالیفات مرحوم شاهآبادی از دست رفته، اما آنچه که باقی مانده دو کتاب معتبر ایشان یکی به نام شذرات المعارف می باشد که فارسی بوده و فوقالعاده خواندنی است و اگر عموم مردم آن را بخوانند بیش از 50 درصد آن را میفهمند.
البته کمی ادبیات و نثر فارسیاش قدیمی است، ولی جالب است بدانید مطالب سیاسی، اقتصادی، اعتقادی، عرفانی و اخلاقی را دربرگرفته و مجموعه کشکول مانندی از مطالب معرفتی است که به آن شذرات؛ قطعههای طلای یا معارف طلایی میگویند.
شذره یعنی یک گوهر طلا؛ در عربی به یک قطعه طلا شذره میگویند. این کتاب بسیار خواندنی است، ما روی این کتاب کار ویژه کردیم و در سال 80 چاپ مجدد شد. نسبت به چاپهای اول انقلاب از نظر حجم حدود سه برابر است که معلوم میشود مطالب کاملتری در آن وجود دارد و از نظر کیفیت نیز اغلاط چاپی ندارد.
کتاب دیگر ایشان رشحات البحار به عربی است و سه فصل دارد؛ در واقع فصل اول «القرآن و العترة»، فصل دوم «الایمان و الرجئه» و فصل سوم «الانسان و الفطره» که فصل سوم بسیار مهم و مفصل است. حجم «الانسان و الفطره» بیش از دو سه برابر دو فصل قبلی است و اصلاً ایشان معروف است به «فیلسوف فطرت».
آیتالله شاهآبادی تعریف خاصی از فطرت دارند و با فطرت استدلالهای علمی فراوانی را در حوزه معارف انجام دادند؛ بهطوری که امام درباره ایشان میگویند: مرحوم شاهآبادی متفرد است و یگانه. با استفاده از برهان فطرت، معارفی چون معاد و توحید را استدلال و اثبات میکند.
«خبرگزاری دانشجو» - نحله فکری و تخصصی ایشان را میتوان فلسفی دانست؟
شاهآبادی: به هر حال ایشان در فلسفه خیلی ممتاز بودند، ولی وقتی فردی مراحل فلسفی را پشت سر میگذارد و به مراتب عرفانی میرسد، بیشتر جنبه عرفانیاش غلبه میکند، ولی جالب است که بدانید ایشان چون در فلسفه ممتاز بوده، در اصول فقه یک نگاه ویژه دارند.
ماجرای هجرت مرحوم شاهآبادی به عراق از این قرار است که ایشان همزمان که در تهران بودند، کتاب کفایه مرحوم آخوندخراسانی منتشر میشود. کفایه در علم اصول است و مبانی تازهای از علم اصول را مطرح میکند. ایشان علاقهمند میشوند و به نجف میروند و هفت سال پای درس ملامحمد کاظم خراسانی مینشینند تا آخوند به شهادت میرسد.
آقای شاهآبادی بر کتاب کفایه مرحوم آخوند خراسانی شرحی نوشته که متأسفانه این کتاب هم گم شده است. میگویند عالمی که در فلسفه متبحر است اگر در اصول فقه کار علمی ممتاز بکند. اثرش خیلی ویژه است.
بسیاری از افراد نقلهای ویژهای از این حاشیه و شرحی که مرحوم شاهآبادی بر کفایه داشته، بیان میکنند، البته حاشیه بر کفایه در بین کتابهای مرحوم شاه آبادی که دست امام بوده، گم نشده و داستان جداگانهای دارد. گویا شخص آقای شاهآبادی کتاب حاشیه بر کفایه را برای استنساخ به کسی دادند، اما آن شخص به رحمت خدا رفت و دیگر کتاب پیدا نشد.
«خبرگزاری دانشجو» - مرحوم آیت الله شاهآبادی از محضر چه اساتیدی بهره بردند؟
ماجرای هجرت آیتالله شاه آبادی از سامرا به ایران
شاهآبادی: آخوندخراسانی هفت سال در نجف استاد آقای شاهآبادی بود. آخوند که در نجف فوت کرد، آقای شاهآبادی به سامرا رفت. سامرا با اینکه سنینشین بوده و هست، اما میرزای شیرازی حوزه درسی خود را آنجا تشکیل داده بود. مرحوم شاهآبادی یک سال در سامرا پای درس آقای شاهآبادی مینشینند، البته نمیتوان گفت آقای شاهآبادی شاگرد میرزا بود، بلکه از باب ادب سر کلاس میرزا حاضر میشد. الان هم متعارف است یعنی یک عالم که نیاز به تحصیل و کلاس رفتن ندارد، سرکلاس یک عالمی مینشیند تا حوزه درسی او تقویت شود و به طلبهها بفهماند که قدر این استاد را بدانید و این حوزه درسی از بقیه حوزهها قویتر است.
مثلاً امام پای درس آقای بروجردی مینشستند، ولی اصلا کسی نمیگوید که امام شاگرد آقای بروجردی بودند پس حضور امام در جلسات درس آقای بروجردی برای تقویت حوزه درس آقای بروجردی بوده و امام مستغنی بوده از اینکه سر کلاس برود. حضور آقای شاهآبادی هم سر کلاس میرزا این چنین بوده است.
بعد از یک سال آقای شاهآبادی تصمیم میگیرند به ایران بازگردند، علت تصمیمشان برای بازگشت این بود که مادر آقای شاهآبادی همراهشان بود و دلتنگی بقیه فرزندان را میکرد. مادر آن قدر بیتابی میکند که به تعبیر آقای شاهآبادی خانه دارالبکاء (گریه خانه) می شود؛ این در حالی است که آقای شاهآبادی احساس ویژهای به مادر داشتند.
آقای شاهآبادی با خودشان گفتند اگر من میرزا را از قصد خود آگاه کنم، میرزا نمیگذارد، پس بیخبر می روم. آن روز که شروع به جمع آوری اثاث منزل میکنند، میرزا خبردار میشود و به خانه آقای شاهآبادی میآید و میگوید: میرزا محمدعلی ایران رفتن بر تو حرام است، آقای شاهآبادی هم ضمن احترام فراوان به استاد میگوید: «تکالیف فرع قدرتند»؛ این یک اصطلاح فقهی است که اگر خدا تو را امر به نماز کرده و تو نتوانی نماز بخوانی تکلیف از تو ساقط است.
آیت الله شاه آبادی و ایده ناحیه مقدسه اسلام
«خبرگزاری دانشجو» - با نظر به فرمایشات و آثار مرحوم شاهآبادی، درباره نگاه ایشان به تشکیلات حکومت اسلامی و مسئله حکومت اسلامی توضیح بدهید؟
شاهآبادی: ایشان طرحی را مطرح میکنند با عنوان «ناحیه مقدسه اسلام» و بعد وقتی که ما آن را بررسی میکنیم، میبینیم ایده تاسیس ناحیه مقدسه اسلام همان مفاهیمی است که ما از ولایت فقیه داریم؛ جالب است بدانید مرحوم شاهآبادی در زمینه تاسیس ناحیه مقدسه اسلام به یارگیری و جمع آوری امضا اقدام کردند؛ ایشان در آن زمان نزدیک به 5000 نفر جمع میکنند، یک آرم درست میکنند، امضا هم میگیرند و خودشان هم امضا میکنند مبنی بر اینکه ما به اجرای قوانینی که در ناحیه مقدسه اسلام وجود دارد، متعهدیم؛ به نظر میرسد که باید بزرگان روی این مسئله کار کنند.
من شما را ارجاع می دهم به صفحات 184 و 185 چاپ جدید کتاب شذرات المعارف که در آن گفتند، ما مفتخرین به ارتباط با ناحیه مقدسه اسلام که بالغ بر پنج هزار نفر هستیم، معاهده میکنیم که ... و بعد در صفحه 186 تحت عنوان تجدید عهد اسلامی، پنج تعهد آمده که هر کس میخواست عضو این مجموعه شود، پنج تعهد میداد.
امضایی هم که خودشان کردند به اسم محمد علی بن محمد جواد اصفهانی است؛ به عنوان مثال یکی از تعهدات جالبی که داشتند، دوام وضو است یعنی این که همیشه با وضو باشید. در صفحه 10 این کتاب در پاورقی آوردند که «ذکر کردند در مورد این که منظور ایشان چیست؟ نیاز به بررسی بیشتر است، لکن ظاهراً ایشان مرکز جهان اسلام که اداره و هدایت همه بلاد و مناطق توسط ولی فقیه مجتهد جامع الشرایط انجام میگیرد را با این نام مشخص نمودهاند. همچنین برای آن طرح پرمفهومی را نیز طراحی نمودند که در ذیل آن خود نیز مشخصاتشان را مرقوم فرموده و التزام به مقررات آن را عهدهدار شدند و در سند دیگری از تشکیل جمعیتی بالغ بر پنج هزار نفر که ارتباط با ناحیه مقدسه اسلام دارند یاد فرمودند که تصویر هر دو در پایان کتاب آمده است، همچنین در رساله شرکة خمس (رساله ای که در آن احکام اقتصادی آمده است) و به گوشهای از وظایف و اختیارات رئیس ناحیه مقدسه اسلام اشاره فرمودند که در این مجموعه اقتصادی نقش این رئیس ناحیه مقدسه چه چیزی است. تحقیق بیشتر درباره ایده ناحیه مقدسه اسلام را به عهده محققان دینی و مورخان تاریخ معاصر ایران میگذارم.»
ایده تشکیل حکومت اسلامی و ولایت فقیه آموزهای که از مرحوم شاهآبادی به امام منتقل شد
به هر حال وقتی این کتاب را بخوانیم، ایدهها و سیاستهای کلی نظام اسلامی را از سطر به سطر این کتاب استخراج میکنیم، یعنی کاملاً واضح میشود که ایده تشکیل حکومت اسلامی و ولایت فقیه جزو آموزههایی بود که از آقای شاهآبادی به امام منتقل شد و امام بیشتر به آن پرداختند و در نجف کلاس ولایت فقیه گذاشتند که به این کتاب ولایت فقیه تبدیل شد و بعد عملی شدن آن رخ داد.
عموی بنده آیت الله نصرالله شاه آبادی که اکنون از علما و مراجع قم هستند، خواب میبینند که یکسری نخلستان هایی است که همه سرشان سوخته بود و ایشان فرمودند، به دلیلی من این خواب را در نجف برای امام (ره) گفتم، امام وقتی این خواب را میشنوند تصمیم میگیرند که یک مطلب محرمانه را به حاج آقا نصرالله شاه آبادی بگویند.
امام به حاج آقا نصر الله میگویند، مطلبی را به تو میگویم و تا زنده ام راضی نیستم که آن را به کسی بگویی، پدرتان برای من تمام آینده را ترسیم کردند، این که انقلاب میشود و من رهبری این انقلاب را به عهده میگیرم و این انقلاب پیروز میشود و بعد جنگی پیش میآید. بعد مرحوم شاهآبادی به امام میگویند که جنگ در منطقه نخلستانی است و در این جنگ یکی از فرزندان من به شهادت می رسد. در حقیقت آقای شاه آبادی بهطور کامل آینده را برای امام تعریف میکنند.
حاج آقا نصرالله شاه آبادی گفتند من این قضیه فراموش کردم و مدت ها بعد، وقتی برای کمک های مردمی به جبهه رفتم در راه نخلستانی را دیدم و یاد خواب خود و پیش بینی که آقای شاه آبادی برای امام کرده بودند، افتادم، اما در آن زمان امام در قید حیات بودند و بنده مامور بودم که چیزی نگویم و باز آن را فراموش کردم تا اینکه برادرم شهید شد و باز دو مرتبه یاد این پیش بینی افتادم که گفته بودند یکی از بستگان من به شهادت می رسند و باز امام در قید حیات بودند و موظف به سکوت بودم؛ اولین بار پیش بینی آقای شاه آبادی از آینده را در مصاحبه تلویزیونی و یک سال بعد از رحلت امام نقل کردم.
«خبرگزاری دانشجو» - از رفتار و شیوه برخورد آیتالله شاهآبادی با خانواده و فرزندانشان بفرمایید.
شاهآبادی: روابط مرحوم شاهآبادی با اعضای خانواده، چه همسران و چه فرزندان بسیار ویژه بود، ایشان جوری مدیریت میکردند که وقتی در آن خانه وارد می شدی با وجود همسران مختلف، روابط گرم و صمیمی بود و بچه ها با هم روابط عاطفی خوبی داشتند و کسی با کسی احساس تنی یا ناتنی نمیکرد.
پدرم نقل می کرد که گویا آقای شاهآبادی فوقالعاده فضای بازی و تفریح برای پسرها فراهم میکردند. مرحوم پدرم می گفت که ما خیلی پر تحرک و بازیگوش بودیم و تعدادمان هم زیاد بود، به طوری پسران برادر بزرگترمان همسن و همبازی ما بودند. (ما عموی بزرگی داشتیم به اسم عمو جواد که من ایشان را ندیدم و قبل از فوت آقای شاه آبادی از دنیا رفتند که بچههای ایشان با بچههای بعدی آقای شاه آبادی همسن بودند) در مجموع یک جمع 10-20 نفره بچههای بازیگوش بودیم که با هم سر درخت تبریزی گرگم به هوا بازی میکردیم.
در یک همچنین فضایی آقای شاهآبادی بچهها را اداره میکردند؛ جالب است بدانید در فضایی که رضاشاه همه آخوندها را خلع لباس کرد و بسیاری از علما از ترس بداخلاقیها و بدرفتاریهای رژیم عمامه از سر برداشتند، آقای شاهآبادی هفت پسر از 10 پسرشان را روحانی کردند. ایشان با وجود 17 فرزند، روابط بسیار گرم و صمیمی و زندگی بسیار مقتصدانهای داشتند، در عین اینکه شرایط مالیشان خیلی خوب نبود.
عموی بزرگ من نقل میکند: روزی که ایشان از دنیا رفتند، بچه ها و همسران و نوه ها که جمعاً پنجاه و چند نفر میشدند، همگی گرسنه خوابیدند، یعنی شرایط مالیشان خیلی خوب نبود، ولی شما می بینید همه این افراد منشأ اثر و خدمت شدند و زندگیشان در عین این سختی شاد بود.
بد نیست صحنه هایی از زندگی خودم را نقل کنم؛ در دوران بچگی به همراه پدرم برای تبلیغ به روستاها میرفتیم، در خاطرم هست، زمستان سختی بود و شش تا بچه در یک اتاق کوچک زندگی میکردیم که تنها امکانش یک بخاری والری بود که هم وسیله گرما و هم آشپزی بود؛ یک حوضی هم بیرون داشت که مادر یخ های آن را برای شستن ظرف و لباس می شکستند، ما در این خانه دو سه ماه - کمتر یا بیشتر - زندگی کردیم؛ البته شرایط در زمان غیر تبلیغ هم فرقی نداشت، اما در زمان تبلیغ خاص تر بود.
من به عنوان پسر بزرگ خانواده که سوم دبستان بودم، خیلی چیزها یادم مانده، اما به یاد ندارم چه از مادر و چه از بچه ها یک گله یا یک ناله ای به خاطر این فضا شده باشد، فضا گرم بود، یعنی واقعاً به برکت یک تربیت خوب زندگی میتواند شاد باشد، ولو در سختیهای معیشتی.
در اطراف من و شما کم نیستند افرادی که امکانات خوبی دارند، اما آرامش در زندگیشان نیست، ما در زندگی به دنبال آرامش می گردیم و امکاناتی را میخواهیم که ما را به آرامش برساند؛ البته گاهی اوقات بدون این امکانات آرامش میآید و با وجود این امکانات از دست میرود.
«خبرگزاری دانشجو» - درباره شیوه عبادی ایشان در ایام خاص مثل ماه محرم یا رمضان اگر نکتهای هست، بفرمایید.
توصیه آیت الله شاهآبادی به خواندن دعای کمیل در سحرگاه جمعه
شاهآبادی: چیز زیادی نمیدانم و هر چه که می دانم از شنیدههاست، اما یکی از چیزهایی که به این بهانه که شما سوال کردید یادم افتاد تقید ایشان به خواندن دعای کمیل بود.
اولاً دعای کمیل را شب های جمعه در ساعات اولیه شب نمی خواندند و یک ساعت به اذان صبح می خواندند که در واقع ترویج سحرخیزی است. ایشان روی بحث سحرخیزی بسیار تاکید داشتند و به همه هم سفارش می کردند که سحرخیزی منوط به این نیست که سحر بلند شوید و حتماً عبادت کنید، اگر حوصله نماز، قرآن و دعا هم نداشتید هم بلند شوید و یک چای بخورید این خودش ثواب و برکت دارد.
ساعتهای آخر شب تا قبل از اذان صبح را سحر میگویند، اگر شب یعنی از اذان مغرب تا اذان صبح را به سه قسمت تقسیم کنیم یک سوم آخر آن می شود سحر که ای کاش در تقویمهای ما که همه چیز را می نویسند ساعت آغاز سحر را هم بنویسند تا افراد وقت سحرشان را بشناسند.
آیت الله شاهآبادی دعای کمیلشان را در وقت سحر میخواندند به مسجد میآمدند و گاهی اوقات منتظر میشدند تا سرایدار مسجد را باز کند؛ ایشان دعای کمیل میخواندند و مردم جمع میشدند و بعضیها میگویند نمیدانیم که چه جوری بود وقتی دعای کمیل می خواندند انگار در و دیوار هم زار میزد.
آقای حاج حسین محمد اخوان که در قید حیات هم هستند، میگویند: شما باور نمیکنید در دعای کمیل وقتی به آیات عذاب میرسیدند، صدای ناله را از در و دیوار هم میشنیدیم، این قدر روی عالم تاثیر میگذاشت.
از پدرخانم حاج آقای انصاریان نقل شده که می گفتند، من 16 ساله بودم و خانهمان به مسجد دور بود و به سحر دعای کمیل نمیرسیدیم، یک جمعی بودیم که شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و همان جا میماندیم که دعای کمیل بخوانیم.
دعای کمیل چه فضایی را ایجاد میکند که یک جوان را تا آن موقع شب در این برف و باران میکشاند، حتی عده ای میگفتند ما صبح بیدار میشدیم و نیاز به غسل داشتیم بچه ها کمک می کردند که یخ حوض را بشکنیم و پردهای بگیریم و بتوانیم قبل از دعای کمیل غسل کنیم تا طهارت داشته باشیم.
واقعاً مراسم دعای کمیل آقای شاهآبادی به گونه ای بود که اگر کسی جذب آن می شد، همه گونه سختی را به خودش راه میداد و اصلاً احساس ناراحتی نمیکرد و اکنون یک چند سالی است در حرم حضرت عبدالعظیم نزدیک اذان صبح دعای کمیل می خوانند و این سنتی است که آقای شاه آبادی گذاشتند.
آیت الله شاهآبادی و پایهگذاری سنت صندوقهای قرضالحسنه و هیئتهای خانگی
دو تا کار دیگر هم که مشهور است پایه گذاری آن برای آقای شاه آبادی است، یکی صندوقهای قرضالحسنه می باشد که پیش از آن وجود نداشته و خاطرات زیادی در این مورد نقل میکنند که ما آن را مینوشتیم. دوم هم هیئتهای خانگی است، در آن زمان رضاخان جلوی مراسمهای رسمی را می گرفت، ایشان هیئت های خانگی را باب کردند و راه انداختند و خودشان شرکت کردند، مردم به طور مخفیانه جمع می شدند تا این مراسم روضه تعطیل نشود؛ منسوب است که پایهگذار این دو مورد آقای شاه آبادی است.
ارادت خاص آیتالله شاهآبادی به حضرت زهرا (س)
«خبرگزاری دانشجو» - در مورد شهرت ایشان به داشتن ارادت خاص به حضرت زهرا (س) هم توضیح بدهید.
شاهآبادی: غالباً علما وقتی میخواهند استخاره به قرآن کنند یک ذکرهای خاصی میگویند؛ مشهور است که مرحوم شاهآبادی قرآن را به دست میگرفتند و میگفتند: الهی به نور زهرا سلام الله علیها، در واقع قران را به عصمت حضرت زهرا سلام الله علیها قسم میدادند.
دخترانشان همه با سادات تزویج کردند، پدر من در حضور آیت الله شاهآبادی به دست یک طلبه معمم شده بودند و به طور ویژه به حضرت زهرا (س) و سادات علاقه داشتند.