به گزارش خبرنگار علمی «خبرگزاری دانشجو»، مهمانان این هفته برنامه «زاویه»، دکتر بنی اردلان و دکتر پاینده، از اعضای هیئت علمی دانشگاه های کشور بودند. بحث در باب هنر دینی، پس از بیان مقدماتی از سوی مجری برنامه، آغاز شد.
هر تحول اجتماعی در جوامع، ساختارهای مختلف را دستخوش تغییر می کند. یکی از قالب هایی که تغییرات را نشان می دهد، قالب های مختلف هنر است؛ ما در کشور خودمان با یک مقوله ای مثل انقلاب اسلامی مواجه شده ایم، قبل و بعد از انقلاب در باب هنر نظریه پردازی کرده ایم و قائل به نظریه هنر دینی و هنر غیر دینی شده ایم.
مجری سوال خود را با بنی اردلان این گونه طرح می کند که آیا اساساً تفکیک هنر دینی و غیر دینی ممکن است ؟
تفاوت بین هنر دینی و غیر دینی را کاربر آن به وجود می آورد
بنی اردلان در پاسخ، سوال را فراتر می برد و این سوال را طرح می کند که نحوه تلقی ما از هستی چگونه است؟
تلقی ما از هستی با یونانی ها کاملاً متفاوت است. بحث معرفت و شناخت در میان متفکران دارای تمایزهای اساسی است، تلقی ما نسبت به عالم آدم متفاوت می باشد، وقتی چنین شود، هنر و نحوه نگاه آدم ها هم متفاوت می شود. وقتی تلقی شما از عالم بر اساس یک تفکر توحیدی است، آثار این تلقی در همه چیز خودش را نشان می دهد. در صورتی که قائل به تفکر توحیدی نباشیم، آثار متفاوتی را تولید خواهیم کرد، در نتیجه نحوه نگاه به طبیعت، مخلوقات و همه چیز متفاوت خواهد بود. برای مثال یونانی ها به هندسه و ریاضیات بسیار اهمیت می دهند و این هندسه طلایی در همه آثار آنها نمایان است.
مجری می پرسد که آیا تفکیک بین هنر دینی و غیر دینی امکان پذیر است؟
بنی اردلان پاسخ می دهد که نگاه ما ایرانی ها، چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام، عمیق تر از این است که صرفاً تناسب را در طبیعت دنبال کنیم. وقتی طبیعت را می بینیم صرفاً نمی خواهیم از طبیعت تقلید کنیم و مانند یونانی ها به دنبال نظم در طبیعت باشیم. یونانی ها از خود طبیعت هم دقیق تر می شوند، اما در تمدن اسلامی انسان در طبیعت تصرف می کند و در طبیعت دست می برد. برای این که در طبیعت جلوه خداوند را می بیند.
مجری با توجه به سخنان بنی اردلان دو نتیجه گیری می کند:
1. تفکیک بین هنر دینی و غیردینی امکان پذیر است.
2. تفاوت بین هنر دینی و غیر دینی را کاربر آن به وجود می آورد.
هیچ گاه نمیتوان قید دینی را به هنر مدرن نسبت داد
و نظر بنی اردلان را در این خصوص جویا می شود که بنی اردلان ادامه می دهد: تمدن ما سر تا سر دینی است و آن چه که در تفکر و معرفت شناسی این تمدن غالب است، یک تفکر وحدانی است و طبیعتاً آثاری که از این هنرمندان به وجود می آید رنگ و بوی دینی دارد. حالا ما می توانیم این هنر را دینی نامگذاری کنیم یا غیر دینی. همچنان که حقیقت هم چیزی فراتر از این است که آن را مقید به هر قیدی بکنید، اما وقتی که ما می خواهیم بحث نظری کنیم و تعریف مشخصی داشته باشیم، می توانیم این را هنر دینی نامگذاری کنیم که در مقابل آن، هنری است که طرز تلقی متفاوتی از هستی دارد؛ به این ترتیب هیچ گاه نمی توان قید دینی را به هنر مدرن نسبت داد.
مجری از دکتر پاینده می پرسد که آیا شما به تفکیک هنر دینی از هنر غیر دینی قائل هستید؟ شاخص این تفکیک چیست؟ تفاوت مذهب با دین در چیست؟
پاینده پاسخ می دهد که مذهب شاخه ای از دین است، اما دین آن تمامیتی است که این تقسیم بندی های درونی را در برمی گیرد.
مجری این نکته را اضافه می کند که بحث مان را محدود و مقید به دین اسلام کنیم.
اما پاینده با این موضوع موافق نیست؛ زیرا این قید محدود کننده خواهد بود و ماهیت هنر با این تحدیدها سازگار نیست. ذات هنر با بشر سروکار دارد و بشر در تجارب دینی خیلی اشتراک ها دارد، بنابراین کسانی که به ادیان ابراهیمی اعتقاد دارند خواه ناخواه شباهت ها و توازی های بسیاری در آثارشان وجود دارد.
هنر در ذات خودش در پی کاوش حقیقت است
این جا گره کار در قسمت ترمینولوژی است. همه در هنر به دنبال حقیقت استعلایی و راه های رسیدن به آن هستند، حتی زمانی که یک هنرمند به تصریح غیر دین باور است؛ یعنی خودش اعلام می کند من هیچ اعتقادی به دین ندارم، اما اگر هنر راستین باشد، حقیقتاً یک جنبه معنوی در آن هست، حتی اگر خود هنرمند نخواسته باشد. هنر در ذات خودش در پی کاوش حقیقت است، در راه رسیدن به حقیقت، منظومه هایی در هنر برجسته می شود که به روابط بین فردی انسان ها و ارزش های معنوی مربوط می شود.
این گزاره که هنر مدرن نمیتواند دینی باشد در خور تأمل است
حتی یک هنرمند ناباور به دین متنی تولید می کند که بالذاته ارزش های دینی در آن مستتر است؛ به رغم میل آگاهانه هنرمند و بنا بر اقتضائات نظری اش. انسان در ذات خود دین جو است. انسان در فطرت خود ایمان دارد، مگر این که فطرت خود را خدشه دار کند؛ برای مثال نمایشنامه در انتظار گودو ساموئل بکت تفسیرهای متعدد دینی داشته است، اما بکت به طور مصرح دین باور نیست. بکت چه مسیحی دین باور باشد یا نباشد به صرف این که بکت هنرآفرین است، ناگزیر از پرداختن به دنیای انسان ها و رمز و راز هستی است که هر کس به این عرصه وارد شود خواه ناخواه با این ارزش ها سروکار دارد، پس این گزاره که هنر مدرن نمی تواند دینی باشد در خور تأمل است.
هنر برآمده از تفکرات اسلامی کاملتر از هنر هنرمند مسیحی
مجری خطاب به بنی اردلان می گوید که در این جا یکی از پیش فرض های اساسی شما مورد انتقاد قرار می گیرد؛ این گزاره که بحث تفکرات مدرن نمی تواند نماینده هنر دینی باشد، اگر محدوده هنر را به اسلام محدود کنیم، شاید بتوانیم یک سلسله طولی را از حرکت انبیا ببینیم که حرکت اشتدادی دارند و هر کدام پنجره جدیدی را به روی بشر گشوده اند. یک هنری که برآیند تفکرات اسلامی است، قطعاً کامل تر است از هنری که یک هنرمند مسیحی ارائه کرده است.
هنر مدرن ذهنی و هنر ارسطویی و افلاطونی عینی هستند
بنی اردلان در پاسخ تصریح می کند که طبیعتاً تلقی کنونی ما از هنر با تلقی پیشینیان متفاوت است؛ این تفاوت به خاطر تلقی متفاوت از آدم و هستی است. هنر مدرن امری ذهنی است و متعاقباً زیبایی نیز امری ذهنی است، اما برای ارسطو و افلاطون زیبایی امری است که در بیرون تحقق پیدا می کند، بنابراین ما واژه ای را به کار می بریم که دارای معانی متفاوتی است، بنابراین ما باید اینها را تفکیک کنیم.
زیبایی که ارسطو و افلاطون می گویند با اخلاق توأم است، اما زیبایی که امروز بحث می شود کاری با بحث اخلاق ندارد، در اینجا این نکته را مطرح کردیم که باید به تمایزها دقت کنیم، نمی توانیم بگوییم افلاطون همان مقدار تعلق به دین دارد که کانت دارد.
هنر ارتباط ناگسستنی با زمینههای پیدایش خودش دارد
مجری این پرسش را طرح می کند که آیا معنویت در آثار بکت می تواند نماد دینداری باشد؟
پاینده پاسخ می دهد که انسان مدرن به دین نیاز بیشتری دارد. هنر ارتباط ناگسستنی با زمینه های پیدایش خودش دارد. تجربیات زیست شده بشر مدرن او را بیشتر از اسلافش به این سوق داده که در جستجوی یک مأمن عاطفی باشد تا در مواجه با رویدادهای مختلف به آن پناه ببرد؛ هنرمندی مانند کافکا ارزش های عام بشر را تصریح می کند هر چند که یهودی باشد، البته که پیامبر کلیمی با پیامبر اسلام متفاوت است و پیامبر اسلام خاتم پیامبران است.
چه شخصی بگوید من مسیحی ام یا مسلمان یا یهودی، فرقی نمی کند، اگر به نیازهای بشر امروز بپردازد، نیازهایی که از تجربه زیست شده اش برآمده، خود به خود به منظومه های ارزشی سوق داده خواهد شد که بشر به دنبال ایجاد آن است.
مجری در این جا سوال دیگری را مطرح می کند و این که اگر ما از این چارچوب پارادایمیک به عنوان مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی و انسان شناسی بیرون رویم، دیگر نمی توانیم بگوییم این هنر همان چیزی را تأمین می کند که انسان دیگر، در پارادایم دیگر نیاز دارد.
پاینده می گوید که ما اول باید به این سوال پاسخ دهیم که مقصودمان از هنر دینی چیست؟
آنچه که شما هنر دینی می گویید، شاید من همان را با یک تفسیر دیگری بگویم هنر معنوی و یک جور تقارن و توازی بین این دو ببینم؛ تبلور حقیقت، هنر است.
آنجایی که هنر آگاهانه تولید شود، تصنعی و بی رنگ و بو است؛ اگر تجربه دینی درونی شود و به یک جور شهود تبدیل گردد، یعنی فرد ارزش های دینی اش را ناخودآگاهانه، اما باورمندانه متبلور کند، حقیقتاً هنر است.
برای هنر هم تربیت لازم است
مجری می پرسد که ظرفیت هایی که انقلاب اسلامی به عنوان چارچوب نظری در تفکیک هنر دینی و غیر دینی داشته چه هستند؟ آیا اساساً هنر دینی همان تفکرات برآمده از انقلاب اسلامی است؟ چه هنرهایی توانسته در تحقق و بیان آرمان ها به این فضا کمک کند؟
بنی اردلان پاسخ می دهد که برای هنر هم تربیت لازم است؛ صرف این که من انسانی هستم که باورهای دینی دارم، دلیل نمی شود که من یک هنرمند باشم؛ نکته تعلیق در این است که ما الان اگر بخواهیم یک رمان بنویسیم یا فیلم بسازیم، علاقه مندی به هنر و این که یک فرد خوبی هستیم، کفایت نمی کند؛ در واقع ما بعد از انقلاب می خواهیم کار هنر دینی بکنیم، اما توان انجام آن را نداریم.
خیلی راه داریم که هنری داشته باشیم که تجلی کننده دین باشد
مجری: یک مثال از جمع هنر دینی و هنر انقلابی بزنید!
بنی اردلان می گوید: در روایت فتح شما ژانر خاصی را می بینید که با سینماهای مستند جنگ متفاوت است؛ ما خیلی راه داریم که یک سینما یا هنری داشته باشیم که تجلی کننده دین ما باشد. ما نیازمند به تکنیک و فن هستیم.
هنر تلفیق خودآگاهی و خلاقیت
مجری: آیا در مسیر تحقق هنر دینی یا معنوی گام برداشته ایم؟ تمهیداتش چه بوده؟ یک مثال بزنید.
پاینده در این باره می گوید: هنر تلفیق خودآگاهی و خلاقیت است. خلاقیت یک امر درونی است، اما هنرمند زمانه ما به صرف خلاقیت نمی تواند هنر تولید کند، بلکه به خودآگاهی هم احتیاج دارد؛ هنرمند زمانه ما باید با نحله های فکری هم آشنا باشد. نمونه این هنر را می توان در «از کرخه تا راین» دید.
مجری می پرسد: آیا مباحث فلسفه هنر از مباحث کاربردی و عملیاتی قابل تفکیک است؟
پاینده در جواب می گوید: ما در هنر، فلسفه برای فلسفه نداریم؛ در واقع این دو عنصر باید تفکیک شوند تا برای جامعه سودمند باشند.
بنی اردلان نیز در این زمینه می گوید: تفکر دینی در زندگی جریان دارد و هنر منفک از زندگی نیست، بنابراین درست زندگی کردن، هنر بزرگی است.