به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، حجت الاسلام امیر غنوی، از شاگردان برجسته علی صفایی و مسئول موسسه لیلةالقدر هفته گذشته در جلسات تاریخ اسلام که چهارشنبهها در این موسسه برگزار میشود، به ترسیم دوران امامت امام جواد(ع) پرداخت که بخش دوم و ادامه این جلسه را پیش رو دارید.
در این سه سالی که مأمون زنده است و دخترش پیش امام جواد میباشد، نقلهای زیادی از دعواها و دلخوریهای این دختر داریم. ظاهراً این دختر بچهدار نمیشده و بسیار هم حسود بوده است. در بحار میخوانید و صحنههایی را میبینید که پدرش شمشیر به دست به خانه امام جواد میآید و چه برخوردهایی دارد، سه سال زندگی اینجوری دارند.
برخورد مأمون و امام جواد در زمان کودکی امام جواد (ع)
شما میگویید چرا مأمون این کار را میکند؟ در زندگیشان که نگاه میکنید، چند مرحله دارد: یک مرحله را همه شنیدهاید که امام جواد در بغداد است و خلیفه هم دارد با اعوان و انصارش به صید میرود. آنها از جایی رد میشوند که بچهها ایستادهاند. میبیند همه بچهها در رفتند، ولی یک نفر ایستاد و نرفت و تیپ خاصی هم دارد.
مأمون ایستاد و پرسید: تو چرا با بچهها فرار نکردی؟ گفت: چون من گناهی نکرده بودم، نترسیدم که خلیفه با من کاری بکند و من به خلیفه حسنظن دارم. این جواب خیلی برایش عجیب بود. بعد پرسید: تو کیستی؟ کامل خودش را معرفی کرد و فرمود: محمد بن علی بن موسی الکاظم هستم.
مأمون به امام رضا علاقه مند بود، اما آن حضرت را کشت
من مطمئن هستم مأمون که امام رضا را کشت، فوق العاده هم به امام رضا علاقه داشت و اساس حکومت مأمون بر اساس راهنماییهای امام رضا قوت گرفت. امام رضا به او گفت: باید به بغداد بروی و از توطئههای فضل ابن سهل به او خبر داد. صلاح جامعه اسلامی هم به این بود که مأمون بماند و حاکم باشد.
همچنین تیپ کسانی مثل ائمه به گونهای است که نمیشود دوستشان نداشت، چون همه ویژگیهایی که آدم به طور طبیعی به آن علاقه دارد را دارند. مأمون میداند این مرد باید کشته شود تا حکومتش باقی بماند، اما امام رضا برخوردی با او نداشته و همه گفت و گوهای بعدی هم نشان میدهد مأمون کاملاً به امام رضا علاقه و اعتقاد داشته است.
همین حالت را شما در هارونالرشید نسبت به امام کاظم هم میبینید. قبلاً در زندگانی امام کاظم این را برایتان نقل کردم که مأمون میگوید من تشیعم را از پدرم هارون دارم. به او میگویند: اما او همه شیعیان را میکشت! مأمون توضیح میدهد که او چه علاقهای به موسیابن جعفر داشته است؛ مأمون هم همین حالت را دارد.
در اینجا اولین نکته این است که او به طور طبیعی به امام جواد علاقه دارد. من عادت ندارم این قضایا را صرفاً سیاسی معنا کنم، اینها هم آدمهایی طبیعی هستند. دوم اینکه امام جواد یک تیپ خیلی ویژه و در آن روز جهان اسلام، یک عیسی ابن مریم است. مأمون صریحاً میگوید: من دوست دارم بچهای از اولاد رسول داشته باشم. حتی ممکن است در ذهنش باشد که اینجوری میتوانم خلافت را به کسی که عملاً بچه دختر خودم هم هست، منتقل کنم و کم کم مسئله بنی عباس و بنی هاشم را شاید به نحوی به نفع خودش حل کند.
سوال: این ربطی به شایعات بعد از قتل امام رضا ندارد؟
غنوی: این هم یکی از نکات است؛ امام رضا طوری رفتار کرده بودند که به طور طبیعی و آرام آرام این حرفها پخش میشد؛ وقتی ایشان از شهرشان راه افتادند، به مردم گفتند بنشینید گریه کنید، من دارم میروم و از دنیا خواهم رفت. امام رضا قرائن زیادی گذاشته تا مردم بفهمند که او را کشتند. برای همین شما میبینید بعضی از تاریخ نگاران صراحتاً مینویسند امام رضا مسموم شده است. حال این سوال مطرح میشود که چه کسی ولیعهد را کشته و خوب معلوم است که آن دوره این جور طرحها به کجا منتهی میشده است.
مأمون به داشتن دامادی همچون امام جواد افتخار میکرد
یک عامل دیگری هم وجود دارد که مأمون سعی میکند با این پیوند فضا را قدری آرام و رابطه تازهای را ایجاد کند. میدانید که مأمون دانشمندترین خلیفه عباسی است و به طور طبیعی اینکه امام جواد که یک بچه 9 ساله است که نشسته و یحیی ابن اکثم جلویش دو زانو مینشیند و نفس نمیتواند بکشد، برایش خیلی شیرین است و مایه افتخارش است که او دامادش باشد. ولی نکاتی هم که شما میگویید درست است.
نکته چهارم این است که از قدیمالایام شاهان وزرایشان را همین طور کنترل میکردند، دختری یا خواهری به او میدادند و تا حرف زیادی زد فوراً او را می کشتند و دائماً هم از خلوتترین فضاهای منزل او خبردار میشدند و در صورت لزوم هم اقدام لازمه انجام میشد. از طریق ام فضل هم بود که معتصم بعداً اقدام به قتل امام میکند.
شیعیان در دوره امام جواد در آسایش و رفاه بودند
سوال: در این ایام نهضتی از سوی شیعیان نداریم؟
غنوی: معروف است که در دوره امام جواد شیعیان در رفاه و آسایش بودند، چرا؟ چون رهبر شیعه شازده بنی عباس است و داماد خلیفه میباشد. خلیفه سالی یک میلیون درهم یعنی حدود سیصد، چهارصد کیلو طلا برای امام جواد پول میفرستاد. این مسئله به این دلیل است که مأمون سعی میکند با امام ارتباط داشته باشد. البته مأمون فوق العاده پول دارد، چون کشور اسلامی فوق العاده گسترده شده و داستانهای هزار و یک شب که زمان هارون الرشید میبینید، زمان مأمون هم هست.
ازدواج مأمون با دختر حسن ابن سهل یک ازدواج افسانهای است و خرجهای عجیب و غریب دارند. در ازدواجهای امروزی سکه پخش میکنند اما آنجا حسن ابن فضل اسناد مالکیت جاهای مختلف را در عروسی به بزرگان میدهد! اموالی که در آن دوره دست خلفا هست فوقالعاده است و به این دلیل است که مأمون سالی یک میلیون درهم برای امام جواد میفرستد.
میگویند در دوره امام جواد شیعه قدری در رفاه و آسایش و امنیت است و خیلی با اصحاب امام جواد و شیعیان کاری ندارند. خود این مساله میتواند علت عدم شکلگیری نهضت باشد؛ چون بسیاری از اوقات فشارها باعث نهضت میشود. وقتی فشار را بر میدارند، مردم را در آسایش میگذارند، امنیت هست، بیخودی بنیهاشم را آزار نمیدهند قیامها هم شکل نمیگرفتند. مگر معمول قیامهای شیعیان برای اینها نبوده؟ برای ظلم بوده، والا اگر آنها ظلم نمیکردند، معمولا این قیامها رخ نمیداد.
رمز سالم ماندن امامت در شیعه چیست؟
مجالس امام جواد در این دوره فقط محدود به مجلس یحیی ابن اکثم نمیشود. بعد از این که امامت امام جواد تقریبا جا افتاد میبینید که فقهای شیعه در مجلسی بزرگ جمع میشوند، ولی علمای شیعه در اقصی نقاط ایران به این راحتی امامت ایشان را قبول نمیکنند، مگر آنکه از ایشان تست بگیرند؛ چون در دورههای قبل مدعیان دروغین بودند.
در همین دوره هم مدعیان دروغین وجود داشتند و عموی امام جواد هم خود مدعی است. به همین دلیل فقهای شیعه جمع میشوند و مجلس بزرگی ترتیب میدهند و ائمه هم از این مجالس استقبال میکردند. رمز سالم ماندن قصه امامت در شیعه همین تستها بوده است.
وقتی امام وارد میشد هر کسی یک کیسه سؤال داشته که از ائمه قبل پرسیده بود و امام جدید باید دقیقاً همانها را جواب دهد. به همین خاطر چند ده هزار سؤال در این دورهها از امام جواد شده، حتی اگر اغراق هم بوده چند هزار سؤال بوده است.
در دوره امام کاظم، شیعه خیلی مصیبت میکشد. عبدالله پسر بزرگ نشسته و ادعای امامت کرده، امام کاظم هم نمیتواند چیزی بگوید. علما دو سه سؤال میکنند و البته او هم جواب میدهد. به او میگویند این که تو گفتی که جواب هروریه است، اما او میگوید من چه میدانم هروریه چه میگویند! این جواب امام نیست.
هشام ابن سالم میگوید: با یک نفر دیگر در سر میزدیم که حالا ما چه کنیم؟ کجا برویم؟ سالها شیعه عادت کرده بود که امام بعد، پسر بزرگ امام باشد و امامت در پسر بزرگ است اگر ایرادی در او نباشد. حالا اینها ایراد اورا هم در آوردند. چه باید بکنند؟ خیلی قصه دشوار میشود و این دشواریهاست که آرام آرام مسئله امامت را در شیعه پخته میکند.
ائمه به تدریج به تناسب محیط و شرایط، آنچه را که در دورهای سر و راز بود، در حدی میآورند که عموم مردم بفهمند و دچار غلو هم نشوند. آنچه ما در زیارت جامعه امام هادی میخوانیم همان اسرار ائمه است که در دوره امام باقر و امام صادق علیهما السلام بود.
ماجرای قیافهشناسان و امام جواد (ع)
در مورد امام جواد (ع) میتوان به بعضی اطلاعات دیگر هم اشاره کرد: مادر امام جواد، اهل سودان و کنیز بوده است. اهل سودان خیلی سیاه هستند و به همین خاطر امام بسیار سبزه بودند. البته یک بحثی هم اینجا هست که برخی میگفتند: خیلی سفید بوده، اما نقل جدیتر و مطمئنتر داریم که میگوید امام سبزه بودند، بدن لاغری داشتند و قوت جسمیشان خیلی نبوده است.
سوال: پس گیر آنها چه بوده که قیافهشناس آوردند؟
غنوی: قیافه شناسان هم از رنگ پوست که نمیگفتند، از راه رفتن و ... میگفتند.
سوال: شما گفته بودید امام سفید بودند.
غنوی: اگر من گفتم، اشتباه گفتم.
امام رضا تا نزدیک 40 سالگی بچه نداشتند و این در میان معصومین مرسوم نبوده، جوری بوده که مرتب از امام میپرسند: بعد از تو امامت با کیست؟ و امام پاسخ میدادند: برای من هم بچهای خواهد بود که وقتی میآید، عدهای شبهه ایجاد میکنند و میگویند قیافه شناسان بیایند. حتی میگویند: امام رضا لباس باغبان باید بپوشند، یعنی اصلاً به قیافهاش نیاید که این پسرش باشد. بعد امام جواد را میآورند.
بقیه افرادی هم که احتمال میدادند امام جواد بچه آنها باشد را آوردند تا قیافهشناسان میبینند، بلافاصله هم خود امام جواد را میگویند این موجود کاملاً متفاوت و خیلی بلندمرتبه است و میگویند اگر پدری داشته باشد همین باغبان است.
امام جواد نحیفالجسم بودند. حتی بعضی نواصب به امام جواد میگفتند: اسود! (برای توهین). ایشان دو تا هم بچه داشتند. امام هادی به نام علی و فرزند دیگرشان موسی که در میان قمیها به مبرقع مشهور است. میگویند این فرزند ایشان خیلی زیبا بوده و برای همین زیاد نگاهش میکردند، برای همین هم موسی مبرقع، برقع روی خود میانداخته است.
ائمه با بسیاری از ملل جهان نسبت فامیلی دارند
نام مادر امام سبیکه است و گفتهاند از قبیله ماریه قبطیه بوده اما درستی یا نادرستی آن را نمیدانم. وقتی اجداد ائمه را بررسی میکنیم، میبینیم که با همه ملل جهان نسبت فامیلی دارند. ایرانیها، رومیها، سیاهان سودانیها و شاید این مساله در تبلیغ بینالمللی مؤثر باشد.
شما از میان ایران و عربها که بیرون میروید، اسلام حالت قبیلگی دارد. مثلاًدر بوسنی هرزگوین اختلاف بین صربها و کرواتها و مسلمانان اختلاف قومی قبیلگی است. این ویژگی ائمه قابل استفاده هست، برای اینکه شما بگویید اینها فراتر از نسب یک عرب خاص هستند و عملاً چنین رابطههایی میتواند در کار تبلیغی مفید باشد.
موسی مبرقع بعد از شهادت پدرش، به کوفه و از کوفه به قم میآید. مدتی که میگذرد برخورد مردم قم با او برخوردهای بدی میشود و او از قم میرود. قم شهر شیعیان بوده و تا هنگامی که پدرشان بود، اینها امنیت داشتند، اما بعد از پدر آن یکی برادر را هم تحت مراقبت به سامراء میبرند.
آنها دیگر امنیت جانی نداشتند و وقتی که عراق و مکه و مدینه برای سادات علوی نا امن میشد، یکی از جاهایی که میتوانستند بروند، ایران و بخصوص مناطق بالای ایران بوده که به این ترتیب، فاصله آنها با مراکز خلافت دور میشد. قم هم معروف به علاقه به سادات و اولاد ائمه بوده و داستان دعبل خزاعی و اینکه از قم رد شد و مردم چه بلایی سرش آوردند و خلعتیاش را تکه تکه کردند معروف است.
میگویند موسی مبرقع از علما و اهل حدیث بوده است. من تحقیق مفصلی راجع به او ندیدم، ولی خیلی مورد عزت و احترام بوده اما قمیها وقتی برخوردشان بد شد، ایشان از قم میروند. بعدها عدهای از علما را میفرستند و با اصرار او را بر میگردانند و در سال 296 یعنی نزدیک 70 سال بعد از پدرشان در قم وفات میکنند. کتابی هست به نام «البدر المشعشع فی احوال ذریه موسی المبرقع»، از مرحوم محدث نوری که شاید بتوان در آن در مورد ایشان چیزی پیدا کرد.
نماز بر پیکر معصوم
امام جواد وقتی از دنیا میروند، واسق پسر خلیفه بر ایشان نماز میخواند و برخوردها کاملاً در حد داماد خلیفه بزرگ و از بزرگان است. نماز علنی و عمومی را واسق ابن معتصم میخواند ولی مسلماً هر معصومی را معصوم بعدی باید نماز بخواند.
در نقلی داریم مأمون اصحاب امام رضا را مسخره کرد و گفت: شما چطور میگفتید هر معصومی را معصوم بعد بر او نماز میخواند، چی شد؟ نماز امام رضا را که من خواندم! آنها هم جواب میدهند: قبل از آنیکه تو بیایی، کسی آمد. میگوید: خوب چه شکلی بود؟ او را توصیف میکنند و مأمون میفهمد که کلاه سرش رفته و کسی قبل از اوآمده و نماز را خوانده است.
اوج قدرت سازمان وکالت در دوره سه امام آخر است
امام کاظم، روستایی نزدیک مدینه و در فاصله 3 میلی (نه مایلی) آنجا میسازند تا در آنجا زندگی کنند. در حقیقت، این یک جور فرار از کنترل است که شما بنی هاشم را میبرید در ده خاص خودشان در نزدیک مدینه، چون مدینه مرکزی است و نمیخواهند آن را از دست بدهند و امام کاظم دیگر در منطقه شهری اصلی زندگی نمیکردند.
امام جواد هم ظاهراً همانجا بودند. شما میبینید حج رفتند و در فضاهای اینگونه بودند و ارتباطات عمومی زیاد دارند و بر ارتباطات امام جواد هم خیلی حساس نیستند. البته مسلم بدانید سازمان وکالت با همه پیچیدگیاش در دوره امام جواد مشغول کار است و به هیچ وجه رو نشده و لو نرفته است. اوج قدرت سازمان وکالت که از دوره امام صادق کار میکند، در زمان ائمه آخر ما، امام جواد، امام هادی و امام عسگری است.
سوال: مجتمع شدن، کار کسانی که میخواهند بر آنها نظارت کنند را راحتتر و حساسیت را بیشتر نمیکند؟
غنوی: نظارت روستایی در نزدیکی مدینه که فقط اینها در آن زندگی میکنند، خیلی سخت میشود؛ چون آدم غریبه باید به آنجا برود. به امام موسی کاظم فوق العاده حساس بودند. گاهی وقتی از علی ابن یقطین برای امام پیغام میآورند امام اجازه نمیدهند اینها به مدینه بیایند، میروند در راه با آنها ملاقات میکند. آنها سؤالات را میدهند و امام همه سؤالات را تحویل میگیرند و جوابهای آماده را به اینها میدهند و اینها برمیگردند.
امام جواد هم در همان فضا هستند. مرتب مکه میروند و در فضاهای رسمی و علنی حضور دارند. اینها برای ارتباط با شیعیان فوق العاده مؤثر است. سازمان وکالت هم به همان صورت که قبلاً مفصل از آن بحث کردم، ادامه کار میدهد.
اما چرا کار به کشتن امام میکشد؟ تا مأمون هست دست به قتل امام جواد نمیزنند. شما پرسیدید که چرا دو امام را یک نفر نکشته؟ من احساس میکنم یک مقداری هم از حیث سیاسی جسارت این اقدام همیشه برای آدم نیست. هارون الرشید امام رضایی را که علنی میگوید من امام هستم، نمیکشد. موسی ابن جعفر را کشته، اما اقدام به قتل امام رضا نمیکند، با اینکه مطمئناً خبر دارد که جانشین موسی ابن جعفر، امام رضاست.
میخواهم بگویم اینها آدماند و ویژگیهای طبیعی یک آدم را دارند. او از حیث سیاسی دیگر بیش از این نمیکشد و احساس خطر هم نمیکند. امام رضا در اوج شهرت سیاسی بوده، در حالی که امام جواد بیست و دو سه سالش است. شهرت امام رضا در جهان اسلام فوقالعاده است، ولی سن و سال امام جواد هنوز برای او حساسیتزا نیست. داماد خودش هم هست،کنترل هم دارد و هر روز هم دخترش خبر میآورد.
اینها وقتی دختر را تحویل میدهند، امام هادی چند ساله است، یعنی امام جواد زن و بچه و خانهای دارد و در یک فضای دیگر است. دائماً هم دخترش شکایت میکند که این مرا آورده و بر روی من سوریه (sevriyye) میگیرد. سوریه کنیزانی را میگویند که برای ازدواج میگیرند. مامون هم جواب میدهد: دخترم! من تو را به او ندادم که حلال خدا را هم بخواهم بر او حرام کنم، تو باید حوصله کنی. این نامهها که مأمون به دخترش نوشته هست. از طرفی، این دختر بچهدار هم نمیشده است.
مأمون ظرفیت روانی قتل امام جواد را نداشت
حس من میگوید مأمون ظرفیت روانی اینکار را هم ندارد. معتصم که میآید، داستان عوض میشود. معتصم یکی از عباسیان است و عباسیان کلاً موافق رابطه با این خانواده نبودند، برای همین زمینه قتل امام جواد از یک جهت فراهم میشود؛ چون پشتوانه اینها مأمون بود که رفت و حالا معتصم عباسی است و او هم هیچ چیزی با اینها ندارد.
حتی بعد از شهادت امام جواد، معتصم میگوید: زن امام به کاخ برگردد و این غیر عادی است. البته، بعضی نقلها هم هست که او هم بعد از این ماجرا مریضی میگیرد و میمیرد. دقت کنید، معتصم کشتن امام جواد را به طور عادی انجام نمیدهد. بعد از اینکه به خلافت میرسد درخواست میکند امام جواد به بغداد بیایند که سفر دوم امام جواد به بغداد سفر منتهی به مرگ امام است. امام با عزت و احترام به بغداد میآیند و به طرز نامعلومی در بغداد از دنیا میروند که آن طور که توضیح داده میشود ام فضل ایشان را مسموم میکند.
چهار قول هم در شیوه رحلت امام هست که میتوانید در کتابها ببینید. بعضی گفتهاند: ام فضل ایشان را نکشته است. فردی هست بنام اشناس (اسم فارسی از شناس)، که غولی از خدمه عباسیان بوده است. به او نسبت میدهند که از طرف خلیفه هدایایی میآورد و چیزی هم میآورد که میگوید خلیفه اصرار داشتهاند شما این را با آب خنک بخورید و امام میفهمند الزام به خوردن است. مثل داستان امام رضا و اینجور جاها هم تن به خوردن میدادند.
یک بار یکی از دوستان پرسید: چطور؟ حداقل علنیاش کنند. گفتم: اتفاقاً این سیاستمدارانهتر است، اینکه بگذارید مخفی بماند، شیعیان محفوظ میمانند، اما اگر مساله را علنی کنید درگیری رسمی شده و همه در خطر میافتند.
نوع شهادت امام جواد چه مزایایی داشت؟
در مورد امام رضا هم این کار عاقلانهترین کار بود. او اصرار میکند و چارهای نیست. حتی در آوردن ام فضل به خانه هم، امام جواد میتوانست نپذیرد اما این هم درگیر شدن رسمی با خلیفه است. خلیفه دخترش را پیشنهاد بدهد و آدم نگیرد، بعدش جای آدم یا زندان است یا قبرستان.
خلیفه هم جاسوس میفرستد. اتفاقاً جاسوسی که شناسایی شده باشد دیگر جاسوس نیست، عامل خلیفه است. جاسوس وقتی شناسایی میشود، سازمانهای ضد جاسوسی قوی او را نمیگیرند، بلکه او را عامل کنترل مرکز میکنند و لذا این دو سؤال، سؤالهای بی ربطی است که بگویید اولاً چرا امام ام فضل را به خانه خود آورد تا جاسوسی کند. اتفاقاً جاسوس شناسایی شده خیلی هم خوب است، چون طرف میداند که جاسوس دارد، تو هم هر اطلاعاتی که لازم باشد را میدهی. شهادتشان هم به این شیوه اتفاقاً بیدردسرترین شهادت است. در عین اینکه روابط حفظ میشود مجموعه مصون میماند و این نوع کشتن کمترین صدمه را به مجموعه در حال حرکت میزند.
سوال: دلیل شهادت چیست؟ آنها از چه میترسند؟
غنوی: اولاً خود جایگاه فعلی امام جواد جایگاه خطرناکی است. او الآن داماد خلیفه سابق است. در بیست و پنج سالگی با امام جواد 9 ساله فرق دارد و رهبر بزرگ یک جریان اجتماعی است. این را هم بدانید که حکومتها وقتی طرف در سن و سالی است و به لحاظ سیاسی، احتماعی طرفداران و پیروانی دارد، خلیفهای هم که سر کار آمده ابتدای کار است به طور طبیعی احساس خطر میکنند.
اصلاً شما هیچ جا نمیبینید وقتی راجع به امام رضا حرف میزنند، معتصم دفاع کند، عباسیان اعتراض میکنند و هیچ جا هم نداریم که معتصم رابطه خوبی با خاندان پیغمبر داشته باشد، تنها نقطه اتصال هم حضرت جواد است که اینها بدشان نمیآید ایشان را از سر راه بردارند.
علاوه بر آن، اتفاقاتی هم میافتد که باعث میشود حساسیتها تحریک شود. جلسهای هست که میآیند از امام مسئله شرعی میپرسند، فقها نظری میدهند و معتصم عباسی نظر امام را میخواهد. امام فتوایی برخلاف همه علما میدهند و به کتاب و سنت هم استناد میکنند. معروف است یکی از علمایی که آنجا جلوی خلیفه خراب میشود شروع به سعایت و تحریک خلیفه برای قتل امام میکند. میگوید تو کاری کردی که عملاً این را در همه عالم مشهورش کردی، حرف همه ما را کنار گذاشتی و حرف او را پذیرفتی و نمیشود دیگر این بماند و آنقدر تحریک میکند تا معتصم اقدام به قتل مینماید.
تلاش برای شهادت امام جواد بارها تکرار شده بود
این را هم بدانید که هیچ کس نتوانسته از این تحریکها در برود. زمینه در معتصم بوده و لذا حامی رفتار مأمون نیست و بدش نمیآید این اتصال قطع شود. تحریکات ام فضل هم بیتأثیر نیست، این سعایت هم بوده و تصمیم میگیرند امام را بکشند.
البته، در برخی نقلها هست که تلاش برای مسموم کردن امام قبلاً هم وجود داشته است. مشهدی در کتاب زیارتش نقل میکند: روزی در مدینه بودم، غذا آوردند، امام جواد دستور دادند نخورید و گفتند: بگویید نانوا بیاید. نانوا را آوردند، با او تندی کردند و فرمودند: چه کسی به تو دستور داده سم بریزی؟ او هم ترسید و پاسخ داد. بعد هم امام فرمود: طعام را ببرند و غذای دیگری بیاورند.
نشان میدهد که این قصه قبلاً هم سابقه داشته، منتها جایی هست که دیگر امام نمیتواند نخورد و اگر ایشان را مخفیانه بکشند هم شیعه و هم امام بعدی مصونتر خواهند بود.