کد خبر:۲۳۴۷۸۸
دریاره یک جنبش آزادی‌بخش

ماجرای تغییر استراتژی حماس

سوریه و مصر، محور تحولات حماس هستند.

به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، یکی از سؤالات بسیار مهمی که اخیراً در فضای رسانه‌ای کشور، منطقه و حتی جهان شکل گرفته، مسئلهٔ فاصله گرفتن جنبش حماس از ایران و مقاومت است. کسانی که این سؤال و شبهه را وارد می‌کنند به مواضع اخیر حماس، مبنی بر بی‌طرف ماندن آن‌ها در صورت وقوع جنگ بین ایران و اسرائیل یا حمایت حماس از شورشیان سوری در برابر حمایت ایران از دولت این کشور و... استناد می‌کنند. برهان برای رسیدن به پاسخی دقیق و علمی و به دور از ملاحضات سیاسی به بررسی این مسئله پرداخته و فارغ از هیاهوی رسانه‌ای، در مقاله‌ای راهبردی ابعاد مختلف این قضیه را بررسی کرده است. هدف اصلی از تولید این مقاله بررسی تحول احتمالیِ حماس است. لذا ابتدا با توجه به مبتنی بودنِ بحثِ تحول حماس بر رفتارهای برخی رهبران آن در ماه‌های اخیر، به بررسیِ نشانه‌هایی می‌‌پردازیم که گویای تحول سیاست داخلی و رویکردهای منطقه‌ای حماس بوده و در این زمینه مورد استناد است.

 

سپس زمینه‌های احتمالیِ چنین تحولی را به تفصیل مورد بررسی قرار می‌‌دهیم. پس از آن و با توجه به نقش و جایگاهی که سرنگونی مبارک و روی کار آمدنِ اخوان‌المسلمین در مصر و نیز بحران سوریه در جهت‌گیریِ نوین حماس دارد، به بررسیِ تأثیر این تحولات بر رویکردهای نوین حماس خواهیم پرداخت. در پایان نیز پیشنهادهایی راهبردی برای تعامل با حماسِ در حال تحول مطرح خواهد شد.

 

نکته جالب توجه که اعلام آن در اینجا خالی از لطف نیست اینکه، در جریان مصاحبه‌ای که با دکتر «خالد قدومی»، نمایندهٔ حماس در ایران انجام شد، پس از اینکه ایشان را از نتایج چنین پژوهشی مطلع ساختیم، وی نسخه‌ای از آن را از ما مطالبه نمود که در اختیار ایشان قرار گرفت.

 

نشانه‌های تغییر

 

 جنبش‌های آزادی‌بخش، همچون هر پدیدهٔ اجتماعی دیگر، در گذر زمان و تحت تأثیر شرایط و مؤلفه‌هایی، دچار تحول می‌‌شوند. این زمینه‌ها‌گاه داخلی (در درون ساختار جنبش یا جامعهٔ پشتیبانِ آن) یا خارجی (تحت حمایت یا مطرود واقع شدن از محیط پیرامونی) یا ترکیبی از این دو است. زمینه‌های تغییر در ایستار و سیاست جنبشِ حماس نیز از این مقوله جدا نیست و در تبیین چراییِ این تغییر، باید مؤلفه‌های چندی را در نظر گرفت که در طول شش سال پس از انتخابات پارلمانی 2006 فلسطین، در عرصهٔ داخلی و نیز محیط پیرامونی، حماس را به تغییر شیوه‌های مبارزه یا از دید برخی، ماهیتِ خویش کشانده است.

 

به نظر می‌‌رسد حماس، تحت تأثیر تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی، در حال گذار از تاکتیک‌هایی است که تا کنون آن‌ها را در رویارویی با اسرائیل و تعامل با حکومت خودگردان و نیز کشورهای عربی درست می‌دانست. در واقع حماس از زمان پیروزی انتخاباتی 2006، گام در راه تحول یادشده گذاشت و به تعبیر عبدالإله بلقزیز، «از ایدئولوژی به سیاست منتقل شد.» [i] با این حال، تحول یادشده در رویارویی با فشارهای داخلی و خارجی، به کندی پیش رفت؛ اما به رغم این فشار‌ها، عمل‌گرایی خویش را در مناسب‌های مختلف نشان داده است. به علاوه به تعبیر پژوهشگری، حماس راه‌حل‌هایی خلاقانه برای رفع شکاف‌های میان تعهد ایدئولوژیک و ضرورت‌های عملی ابداع کرد. از جمله‌ی این راه‌حل‌‌ها، ایدهٔ آتش‌بس موقت (هدنه) است. [ii] به هر تقدیر، تحولات گستردهٔ سال‌های 2011 و 2012، که آشکارا بازتاب‌هایی بر رفتار منطقه‌ای و داخلی حماس داشت، نشان داد که حماس گام در مسیر تغییر نهاده است. نشانه‌های تحولات یادشده را، که عامل طرح پرسش اصلیِ این گزارش است، می‌‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:

 

مصالحهٔ فلسطینی

 

حماس و فتح که تا کنون می‌انجی‌گری‌های متعدد و متنوعی را در راستای تحقق مصالحه تجربه کرده‌اند و نتوانسته‌اند به توافقی نهایی برسند و بار‌ها پس از رسیدن به توافق، با بروز اختلافاتی، بدون تغییر به وضعیت پیشین بازمی‌گشتند؛ این بار تحت تأثیر تحولات منطقه‌ای و تبعات داخلی آن بر سپهر سیاسی فلسطین، مصالحه را پذیرفتند. حماس در مصالحهٔ صورت‌گرفته از بسیاری از شرط‌های پیشین خود برای تشکیل دولت وحدت ملی گذشت.

 

اعلامیهٔ دوحه

 

 شاید مهم‌ترین تحول در نگرش و سیاست حماس در دورهٔ نوین، توافق دوحه باشد که به صدور اعلامیهٔ دوحه انجامید. اهمیت این اعلامیه در پذیرش شرایط فتح از سوی حماس نهفته است. تا پیش از توافق دوحه، یکی از موانع اصلیِ پیشبرد مصالحه، فقدان توافق بر سر نخست‌وزیر آینده بود. در این توافق، حماس از این پست ‌ـ‌هرچند موقتاً‌ـ‌ به سود محمود عباس گذشت. افزون بر این حماس یا حداقل مشعل پذیرفت که وارد سازمان آزادی‌بخش شود و متعهد به «مقاومت مردمی» شد که به معنای گذشتن از کنش مسلحانه، به سود آن چیزی است که «مقاومت مسالمت‌جویانه» نامیده می‌‌شود.

 

گذار از متحد سوری

 

 سوریه از جمله حامیان اصلیِ حماس در دو دههٔ گذشته، به ویژه پس از انتخابات 2006 فلسطین بوده است. این کشور پایگاه رهبری حماس در خارج بود و تا کنون حمایت‌های گسترده‌ای از این جنبش در برابر حکومت خودگردان و جریان‌های طرفدار مشی مسالمت‌جو در برابر اسرائیل به عمل آورده است. با این حال، پس از آغاز بحران فراگیر در سوریه، حماس به تدریج به سوی مخالفت با نظام اسد و طرفداری از مطالبات معترضان حرکت کرد. در کنار عوامل متعدد، این امر از واقعیتِ اثرپذیریِ حماس از اخوان‌المسلمین مصر و نیز رهبری اعتراضات سوریه توسط اخوان‌المسلمین این کشور ناشی می‌‌‌شود. به همین دلیل، اسماعیل هنیه، پس از ماه‌‌ها سکوت، سرانجام در مسجد الأزهر، از معترضان سوری اعلام حمایت کرد. این موضع بعد‌ها به نحو گسترده‌‌تر و شدیدتری از سوی رهبریِ حماس مطرح شد.

 

تقسیم حماس به داخل و خارج

 

 از جمله تحولاتی که آغاز تغییر رویکرد داخلی و منطقه‌ای حماس را نشان می‌‌دهد بروز اختلافات گسترده میان رهبری داخل و خارجِ آن است که در رسانه‌های منطقه‌ای نیز بازتاب داشته است. اگرچه این اختلافات مسبوق به سابقه است، اما هیچ ‌گاه چنین نمودی در خارج از درهایِ بستهٔ حماس نداشته است. در واقع رقابت و اختلاف داخلی میان طرفداران دو خط‌مشی متفاوت است؛ گروهی که طرفدار تداوم راهکارهای پیشین حماس در قبال اسرائیل، حکومت خودگردان و محور مقاومت است و گروهی که خواستار تحول این رویکرد‌ها برای همگامی با تحولات پیرامونی به ویژه در مصر و سوریه است.

 

رویکردِ تبلیغاتی

 

 رویکردِ اعلامی‌ـ‌تبلیغاتی رسمی و غیررسمیِ حماس در دو سال گذشته، در حال دگرگونی بوده است. صف‌بندیِ تبلیغاتی به مخالفان نظام اسد و همگامی با رویکردهای سیاسیِ اخوان‌المسلمینِ مصر و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، بازتاب تبلیغاتیِ آشکاری داشته است. این رویکرد به ویژه در سخنان رهبریِ حماس در ترکیه و خواندنِ اردوغان به عنوان رهبر جهان اسلام ‌ـ‌اگرچه از روی ابراز احترام و به اصطلاح تعارف صورت گرفته باشد‌ـ‌ نشان‌دهندهٔ جهت‌گیری‌های نوین این جنبش است که باید ابعاد آن را جست‌وجو کرد.

 

در سال ٢٠١٢ شاهد گرایش تدریجیِ رهبریِ داخلی به راهکارهای مورد حمایتِ رهبریِ خارجی حماس بوده‌ایم؛ هرچند رقابت‌های رهبری داخلی و خارجی همچنان تداوم یافت. نمود این تحول را در حمایت تقریباً تمامی رهبران حماس از رهبریِ حکومت خودگردان در طرح درخواست عضویت ناظر فلسطین در نوامبر ٢٠١٢ شاهد بودیم. این تحول در نتیجهٔ جنگ هشت‌روزهٔ نوامبر علیه غزه و در نتیجه، افزایش حمایت‌های مردمی از حماس در شرایطِ نوین منطقه‌ای صورت گرفت که حمایتِ حماس از حکومت خودگردان را نه به عنوان نقطه‌ضعف، بلکه به عنوان حمایتِ حماسِ نیرومند و دارایِ مشروعیت از منافع ملی فلسطین نشان می‌‌داد.

 

نگاهی تاریخی نشان می‌‌دهد جنبش‌های آزادی‌بخش و مبارزه‌جو هیچ‌ ‌گاه تحول خود را با اعلامیه‌ای مطرح نمی‌‌سازند، بلکه باید این تحول را در نشانه‌هایی ردیابی کرد که به تدریج هویدا می‌‌شوند و در ‌‌نهایت شمای یک تغییر کلی را ترسیم می‌‌کنند. در مجموع، نشانه‌‌ها و موارد فوق نشان می‌‌دهد تحول حماس، بحثی جدی است که در تبیین آن، باید به زمینه‌‌ها و مؤلفه‌هایی پرداخت که در پیشبردِ این تحول دخیل هستند.

 

زمینه‌های تغییر

 

 مجموعه‌ای از مؤلفه‌‌ها در دگرگونیِ مشهود رویکردهای داخلی و منطقه‌ای حماس اثرگذار بوده است. در اینجا با مطرح کردن مهم‌‌ترین زمینه‌های تحول حماس، به بررسی مختصرِ هر یک از آن‌ها می‌‌پردازیم.

 

رسیدن به حکومت

 

 یک جنبش آزادی‌بخش هیچ ‌گاه برای حکومت، در شرایطی که اهداف انقلابی و مبارزه‌جویانه‌اش محقق نشده است، آماده نخواهد بود؛ مگر آنکه تحولاتی در آن شده باشد؛ تحولاتی که ماهیت آن را به عنوان جنبش آزادی‌بخش دگرگون کند. هنگامی که سازمان آزادی‌بخشِ فلسطین توافق‌های اوسلو را امضا کرد، از آزادی‌بخشیِ آن تنها یک نام باقی مانده بود، زیرا عرفات و هم‌رزمانش با منتشر کردن اعلامیهٔ دولت در سال 1988 رسماً محو اسرائیل و آزادی‌بخشیِ سراسر خاک فلسطین را کنار گذاشتند و برای دستیابی به باقی‌ماندهٔ سرزمین‌های فلسطین وارد مذاکره شدند.

 

این در حالی است که حماس، بدون تغییر اهداف و ابزارهای خویش و در شرایطی که همچنان مشخصاً یک جنبش آزادی‌بخش و وفادار به روش‌های جهادی برای تحقق اهداف خویش بود، در انتخابات پارلمانی 2006 شرکت کرد و با پیروزی در این انتخابات، نه تنها سازمان آزادی‌بخش، اسرائیل و غرب را شگفت‌زده نمود، بلکه بسیاری از رهبرانِ حماس را نیز شوکه کرد. شگفت‌زدگی و آشفتگیِ این رهبری، بیش از آنکه ناشی از دستاورد انتخاباتی باشد، از اندیشهٔ چگونگیِ ادغام روش‌هایِ غیررسمی و جهادیِ دیرین با تشکیل دولت و در دست گرفتنِ قدرت رسمی ناشی می‌‌شد.

 

تمامی تحولات بعدی در روابطِ حماس با سایر گروه‌های مقاومت، سازمان آزادی‌بخش، کشورهای عربی و اسلامی و نیز روابط بین‌المللیِ آن، از حل نشدنِ این مشکل ناشی می‌‌شد. مشکل از آنجا بود که حماس در کنار مشیِ انقلابی خویش، پس از آن مجبور به ادارهٔ دولت و سپس مدیریتِ نوار غزه شد. در این معنا، ورودِ حماس به بازیِ سیاسی در کنار کنشِ جهادی، دشواری‌های گسترده‌ای به این جنبش و رهبری، اعضا و حتی طرفداران آن تحمیل کرد. رسیدنِ حماس به قدرت، سه تحول عمده را نشان می‌‌داد:

 

نخست از میان رفتنِ فاصلهٔ آرمان‌های جهادی‌ـ‌انقلابی از یک سو و واقعیتِ مدیریت و مستلزماتِ حکومت‌داری از سوی دیگر بود. حماس به عنوان جنبشی جهادی نمی‌‌توانست بی‌توجه به ماهیتِ خویش، به یک‌باره از تمامیِ آرمان‌‌ها و ابزارهای خویش که به روشنی زمینهٔ اصلی محبوبیت و مقبولیتِ آن در میان فلسطینی‌‌ها بود دست بکشد. از سوی دیگر در دست گرفتنِ قدرت، این جنبش را گذشته از آرمان‌های جهادی، با واقعیت‌هایی روبه‌رو کرد که فتح از دههٔ ١٩٩٠ با آن‌ها روبه‌رو شده و تحت تأثیر همین واقعیت‌‌ها، ماهیتاً تغییر یافته بود. ورود حماس به قدرت، ناهماهنگیِ ماهیتِ آن را، به عنوان جنبشی آزادی‌بخش و جهادی، با مستلزماتِ عمل به عنوان حکومت، بر این جنبش آشکار‌تر کرد و پس از چند سال، در کنار سایر تحولات داخلی و منطقه‌ای، به بروز تغییراتی در رویکرد داخلی و منطقه‌ای حماس انجامید.

 

تحول دوم، در کنش ضداسرائیلیِ حماس هویدا شد. حماس که به عنوان جنبشی جهادی، همواره جهاد و مبارزهٔ مسلحانه با اسرائیل را راهکار مناسب دستیابی به حقوق غصب‌شدهٔ ملت فلسطین می‌‌دانست، در گذار از وضعیتِ غیررسمیِ مبارزه به در دست گرفتن حکومت، در نتیجهٔ انتخابات ٢٠٠6، با چالشی عمده روبه‌رو شد. رهبری حماس آشکارا می‌‌دید که این جنبش اکنون مسئولیتِ بزرگ‌تری در قبال ملتِ فلسطین ‌ـ‌و نه صرفاً اعضا و طرفدارانِ خویش‌ـ‌ دارد. این بدان معناست که هر گونه کنش جهادیِ حماس می‌‌توانست هزینه‌هایی را متوجه تمامی فلسطینی‌‌ها کند.

 

نمونهٔ این واقعیت را در عملیاتِ «ستون ابر» شاهد بودیم. اسرائیل دست به عملیات هشت‌روزه‌ای علیه حماس و تمامی ساکنانِ باریکهٔ غزه با این بهانه زد که تعدادی از جهادگران ‌ـ‌که عضو حماس نیز نبودند‌ـ‌ به یک جیپ گشتیِ ارتش اسرائیل حمله کرده و افراد آن را زخمی نموده است. در واقع کنشِ جهادیِ حماس، به رغم استمرار واکنش‌های تند اسرائیل، تا اواخر سال ٢٠٠٨ ادامه یافت. در این مقطع، جنگ ٢٢روزه، که حکومت حماس را با ویرانی‌‌ها و چالش‌های اقتصادی جبران‌ناپذیری در آن شرایط روبه‌رو کرد، نه تنها به کاهش سطح کنش مسلحانهٔ حماس انجامید، بلکه سبب شد این جنبش برای پیشگیری از اقدامات تلافی‌جویانهٔ اسرائیل، در کنترل فعالیت‌های سایر گروه‌هایِ جهادی در غزه، فعال شود و عملاً‌‌ همان نقشی را در باریکهٔ غزه بر عهده بگیرد که سازمان آزادی‌بخش در کرانهٔ باختری بر عهده گرفته بود. در مجموع، ورودِ حماس به قدرت در این معنا، این جنبش را از اثرگذار‌ترین کنشگرِ مقاومت، به جنبشی تبدیل کرد که به رغم تداومِ ایستار رسمیِ خواستار آزادسازیِ سراسرِ فلسطین، در آتش‌بسی با اسرائیل به سر می‌‌برد که عملاً تفاوتی با صلحِ سازمان آزادی‌بخش با اسرائیل ندارد.

 

سومین تحولِ ناشی از رسیدن حماس به قدرت، تشدید گستره و شدت رقابت با فتح بود. این رقابت که از هنگام تأسیس حماس در اواخر دههٔ ١٩٨٠ آغاز شده بود، در دههٔ ١٩٩٠، در پرتو ورود فتح و سازمان آزادی‌بخش به فرآیند صلح و سپس سرکوب جنبش‌های جهادی به دست حکومت خودگردانِ تازه‌تأسیس، میان دو جنبش جریان داشت؛ هیچ ‌گاه در دوران حیات یاسر عرفات، به سطح امروزین نرسیده بود. عرفات که در کنار مصالحه‌جویی، ابزارهای جهادیِ فتح را همچنان فعال نگه داشته بود، به رغم امضای توافق‌های اوسلو، از گفتمان و عملکرد جهادیِ حماس و گروه‌های مقاومت دور نبود. اما مرگ عرفات و پیروزیِ انتخاباتی حماس، وضعیت را کاملاً متحول کرد. حماس برای اولین بار بر سر مشروعیتِ گفتمانِ مسالمت‌آمیزِ سازمان آزادی‌بخشِ تحتِ رهبریِ محمود عباس، در برابر گفتمان جهادی رقابت می‌‌کرد؛ امری که فتح و حماس را در صحنهٔ سیاسیِ فلسطین، سطح منطقه‌ای و حتی بین‌المللی به رویارویی کشاند. 
 
سوریه از جمله حامیان اصلیِ حماس در دو دههٔ گذشته، به ویژه پس از انتخابات 2006 فلسطین بوده است. این کشور پایگاه رهبری حماس در خارج بود و تا کنون حمایت‌های گسترده‌ای از این جنبش در برابر حکومت خودگردان و جریان‌های طرفدار مشی مسالمت‌جو در برابر اسرائیل به عمل آورده است. با این حال، پس از آغاز بحران فراگیر در سوریه، حماس به تدریج به سوی مخالفت با نظام اسد و طرفداری از مطالبات معترضان حرکت کرد.

 

با این حال، این رقابت اگرچه در سطوح مختلف جریان داشت، به تدریج از دو طریق، حماس را به فتح نزدیک‌‌تر کرد؛ نخست آنکه فتح با تأکید بر لزوم توقف شهرک‌سازی‌‌ها به عنوان پیش‌شرطی برای ازسرگیری مذاکرات و سپس بالا بردنِ سطح تنش سیاسی با اسرائیل (که از یک سو از رقابت آن با حماس و از سوی دیگر از تحولات منطقه‌ای فراگیر ناشی می‌‌‌شد) تحسین برخی از رهبران حماس را برانگیخت. ابتکار سازمان ملیِ محمود عباس برای شناسایی دولت مستقل فلسطین در سال ٢٠١٢ و تداوم این ابتکار در سال ٢٠١٢، با هدف دستیابی به وضعیتِ دولتِ ناظر، مورد تأیید بخش وسیعی از اعضا و طرفداران جنبش حماس قرار گرفت، هرچند از دید برخی، این مسئله از تلاش حماس برای سهیم شدن در پیروزیِ دیپلماتیک عباس ناشی می‌‌شود. [iii]

 

دوم آنکه همچنان که یاد شد، حماس با رویاروییِ عملی با کنش جهادی گروه‌های مقاومت، عملاً خود را در‌‌ همان خانه‌ای قرار داد که فتح و حکومت خودگردان، پیش‌تر در آن قرار گرفته بودند. این دو عامل سبب نزدیک‌‌تر شدنِ حماس و فتح شد. این تحول که در تاریخ حماس بی‌سابقه بود، در حمایت عباس از حماس در جنگ نوامبر ٢٠١٢ و در حمایتِ حماس از طرح ارتقای وضعیتِ فلسطین به دولتی ناظر در سازمان ملل از سوی محمود عباس، اوج این تفاهم را نشان می‌‌دهد؛ امری که طبعاً بر مشی سیاسی و جهادیِ حماس در فضای نوین منطقه‌ای بی‌تأثیر نخواهد بود.

 

روشن است که بسیاری از رقابت‌های پیشین حماس با فتح، از تلاش این جنبش برای نشان دادن مشروعیت و مقبولیت خویش ناشی می‌‌شد؛ مشروعیتی که خود به شدت متأثر از عملکردِ داخلی و منطقه‌ای حماس است. حماس افزون بر مشروعیت داخلی، در رقابت با فتح و نیز در راستای تقویت جایگاه داخلیِ خویش، جویای دستیابی به مشروعیتِ بین‌المللی بوده است. حماس اتحاد خود با محور مقاومت را تحکیم کرد، اما مستلزماتِ حکمرانی به ویژه پس از جدایی غزه از کرانه و محاصرهٔ این باریکه، فشارهای گسترده‌ای را از داخل و خارج متوجه حماس کرد. تحت تأثیر این فشار‌ها و در راستای دستیابی به مشروعیتِ عربی و بین‌المللی، حماس به تدریج مشی خود را تغییر داد. اشارهٔ خالد مشعل به امکان برقراریِ آتش‌بس بلندمدت با اسرائیل در سال ٢٠٠٨ گویایِ این واقعیت است. اما بزرگ‌ترین تحولی که به صورتی بلافصل بر رویکرد منطقه‌ایِ حماس اثرگذار بود، خیزش‌های فراگیر در کشورهای عربی و به ویژه مصر و سوریه بود که در ادامه مورد بحث قرار خواهد گرفت.

 

تحول فضای منطقه

 

 سال ٢٠١١ را می‌‌توان سال آشکار شدن تحولاتی دانست که به تدریج در طول پنج سال، در نگرش و سیاست حماس در سطوح داخلی و منطقه‌ای پدیدار شده بود. در این سال، خیزش‌های مردمی در جهان عرب نه تنها محورهای منطقه‌ای و نگرش آن‌ها به حماس و مسئلهٔ فلسطین را متحول کرد، بلکه با تغییر رویکرد حماس به محیط پیرامونی و بروز تحولاتی در روابط حکومت خودگردان و حماس همراه بود. تأثیر خیزش‌های مردمی بر رویکرد حماس در دورهٔ جدید، که در امضای توافقنامهٔ دوحه در سال ٢٠١١ از سوی خالد مشعل و محمود عباس و تحولات پس از آن آشکار بود، تحت تأثیر سه عامل داخلی و پاره‌ای عوامل خارجی بود که مهم‌ترین آن‌ها سرنگونی مبارک و روی کار آمدن اخوان‌المسلمین در مصر و نیز بحران سوریه هستند.

 

عوامل داخلی این تحول بدین ترتیب هستند: عامل نخست تسری تحولات مردمی به سرزمین‌های تحت سلطهٔ حماس است. اگرچه اعتراضات مردمی محدود و خواستار مصالحهٔ فلسطینی و نه سرنگون‌سازی حکومت حماس یا فتح بود، لزوم همراهی با تحولات مردمی خاورمیانه را برای حماس آشکار ساخت. در واقع بیم آن می‌‌رفت که در صورت عدم همگامی با این تحولات، حماس پشتیبانیِ اکثریتِ ساکنان غزه را از دست بدهد و شعار عدهٔ معدودی را که خواستار مصالحهٔ فلسطینی بودند، به شعار سرنگونیِ سلطهٔ حماس تغییر دهد. تحرک سریع خالد مشعل در امضای توافقنامهٔ دوحه ‌ـ‌اگرچه به دلیل اختلافات رهبریِ داخلی و خارجیِ حماس هیچ ‌گاه عملی نشد‌ـ‌ نگرانی حماس از احتمال وقوع تحول شتابان و فراگیر داخلی را نشان می‌‌دهد.

 

بسیاری از رقابت‌های پیشین حماس با فتح، از تلاش این جنبش برای نشان دادن مشروعیت و مقبولیت خویش ناشی می‌‌شد؛ مشروعیتی که خود به شدت متأثر از عملکردِ داخلی و منطقه‌ای حماس است. حماس افزون بر مشروعیت داخلی، در رقابت با فتح و نیز در راستای تقویت جایگاه داخلیِ خویش، جویای دستیابی به مشروعیتِ بین‌المللی بوده است.

 
دوم آنکه حماس نگرانِ کاهش مقبولیت و مشروعیت داخلی خویش در فضای نوین منطقه‌ای بوده است. روشن است که حماس با بهره‌گیری از راهکارهای دمکراتیک، قدرت را در دست گرفت. با این حال، این جنبش پس از بروز اختلافات گسترده با حکومت خودگردان و جدا شدن غزه از کرانه، عملاً مانع برگزاری انتخابات در غزه شده بود. حال آنکه یکی از راهکارهای مورد تأکید سازمان آزادی‌بخش برای خروج از بحران و بازیابیِ وحدتِ فلسطینی، برگزاری انتخابات و تکیه بر رأی و خواست ملت فلسطین بود.

 

حماس با این استدلال که اساساً برکناری دولت حماس غیرقانونی بوده است، به مقابله با حکومت خودگردان پرداخت؛ اما این استدلال با گذر زمانِ قانونیِ انتخابات (گذشته از زمان پیشنهادی برای انتخابات زودهنگام)، حماس را به صورت جنبشی نشان می‌‌داد که به هر قیمتی برای حفظ قدرت تلاش می‌‌کند. این نوع برداشت، به ویژه در سایهٔ توقف عملیِ جهاد حماس علیه اسرائیل، چندان اغراق‌آمیز نمی‌‌نمود. نگرانی از کاهش مقبولیت داخلی از این منظر از سال ٢٠١١ یکی از دغدغه‌‌ها و نگرانی‌های حماس بوده است.

 

سوم آنکه اگرچه دیدگاه‌های حماس و فتح در گذر از پنج سال به یکدیگر نزدیک‌‌تر شده بود، اما نمی‌توان از فقدان رقابت میان این دو جنبش سخن گفت. در شرایط نوین، حکومت خودگردان با طرح ابتکار عضویت کامل و یک سال پس از آن، با طرح عضویت ناظر فلسطین در سازمان ملل (که با حمایت داخلی، کشورهای عربی و نیز اقبال گسترده‌ای در جامعهٔ جهانی روبه‌رو شد)، توانست در فضای نوین منطقه، خود را همچنان به عنوان پیشگام سیاست‌های بین‌المللیِ فلسطین مطرح کند؛ امری که طبعاً مشکلاتی برای حماس در رقابت با فتح به بار می‌‌آورد. برخی از رهبران حماس (به ویژه رهبری خارج و در رأس آن‌ها، خالد مشعل) راه‌حل پیش روی این جنبش را همراهی با فتح در ابتکار یادشده می‌‌دیدند و برای مصالحه شتاب کردند؛ اما برخی دیگر (اکثر کادر رهبری داخلی در غزه) چنین تحولی را القاکنندهٔ ضعف حماس و عقب‌نشینیِ آن در برابر فتح قلمداد می‌‌کردند و آن را به زیان این جنبش می‌‌دیدند.

 

اما در سال ٢٠١٢ شاهد گرایش تدریجیِ رهبریِ داخلی به راهکارهای مورد حمایتِ رهبریِ خارجی حماس بوده‌ایم؛ هرچند رقابت‌های رهبری داخلی و خارجی همچنان تداوم یافت. نمود این تحول را در حمایت تقریباً تمامی رهبران حماس از رهبریِ حکومت خودگردان در طرح درخواست عضویت ناظر فلسطین در نوامبر ٢٠١٢ شاهد بودیم. این تحول در نتیجهٔ جنگ هشت‌روزهٔ نوامبر علیه غزه و در نتیجه، افزایش حمایت‌های مردمی از حماس در شرایطِ نوین منطقه‌ای صورت گرفت که حمایتِ حماس از حکومت خودگردان را نه به عنوان نقطه‌ضعف، بلکه به عنوان حمایتِ حماسِ نیرومند و دارایِ مشروعیت از منافع ملی فلسطین نشان می‌‌داد.

 

اما مهم‌ترین دلایل تحول ایستار منطقه‌ایِ حماس را باید در تحولات منطقه‌ای ردیابی کرد که شاخص‌‌ترین و اثرگذار‌ترین آن‌ها، تحولات مصر و سوریه بوده‌اند. آنچه این دو کشور را محور تحول حماس قرار می‌‌دهد جایگاه هر یک از آن‌ها در منطقه، از یک سو و رابطهٔ آن‌ها با حماس، از سوی دیگر است.

 

  منبع: برهان

 

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار