به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، وبلاگ خط میزنم نوشت:
احساس بیان تفاوت با آدمهای دیگر، احساس اینکه آدمها علاقه دارند درباره مسائل شخصیات بدانند، مثلاً درباره اینکه چه سلیقهای در فیلم داری یا چه دوست داری و چه دوست نداری، تلاش برای استفاده متفاوت و خلاقانه ولی تصنعی از کلمات، رفتارهای اغراق آمیز، استفاده از کلمات حسی شدید، بیتفاوتی به آدمهای دیگر که در حالت افراطی منجر به مسخره کردن دیگران میشود.
فکر کردن به خودت در مقام فاعل شناسا، فاعلی که میتواند همه را بشناسد و درباره همه صحبت کند با نگاهی از بالا که عمدتاً با تمسخر بیرحمانهای همراه است و منجر به دست انداختن دیگرانی غیر از خودت میشود، فکر کردن به فکر کردن خودت، به تحلیل خودت، به ریشههای خودت؛ فکر کردن افراطی به خود مطلوب نه عیبها و مشکلات، اینها چیزهایی است که آدمهای خودشیفته دارند.
خودشیفتگی یک بیماری است؛ یک بیچارگی است؛ آدم خودشیفته فقط به خود نگاه میکند و به خود نگاه نمیکند؛ چون فقط آن جنبه از خود را میبیند که دوست دارد یا دوست دارد که باشد؛ آدم خودشیفته متناقض است، با آدمها به بیتفاوتی رفتار میکند اما در عمق روحش شیفته تعریف و عکسالعمل خوب آنهاست.
میخواهد توجهات را به خود جلب کند؛ دوست دارد همه از او صحبت کنند، از تفاوت او، از خاص بودن او؛ آدم خودشیفته مشکل عزت نفس دارد، نمیداند چیست، نمیداند چه میخواهد، نمیداند چه میکند، نمیداند خودش کیست؛ هویت خود را نیافته است و سعی میکند هویتی اغراق آمیز از خود بسازد، با تعریف خود، با تعریف تفاوتهای خود با دیگران، با دوست داشتن خود. در درون آدم خودشیفته ویرانی عظیمی وجود دارد؛ ویرانی دهشتناکی که خود جرأت نگاه کردن به آن را ندارد و ترجیح میدهد این ویرانی را قصر زیبایی ببیند که در ذهن خود ساخته است؛ خودشیفتگی یک ادای همیشگی است، یک ژست روشنفکرانه، یک تقلید عظیم از رمانها و شخصیتهای خیالی؛ خودشیفتگی ساختن خود با چیزی است که خود نیست، با آجرهای خارج از خود.
آدم خودشیفته بیش از هرچیز زبان دارد؛ چون تنها زبان میتواند خود واقعی او را پنهان کند، تنها زبان یا نوشتن او را مخفی میکند از آن چیزی که دوست ندارد باشد یا دوست دارد باشد! زبان حجاب او است.
خودشیفتگی غرور نیست، خودخواهی نیست، اعتماد به نفس کاذب نیست. یعنی ممکن است با همه اینها همراه باشد اما خودش یک چیز متفاوت از اینهاست؛ خودشیفتگی یک خصلت هم نیست؛ خودشیفتگی یک مرض است؛ مرضی که هر روز با کلمات تزئین میشود و با تکه کلامها و اصطلاحات مخصوص بهخود، بوی تعفن خود را پنهان میکند.
مهمترین کلید واژه در زبان آدم خودشیفته «من» است؛ این افراط در توضیح خود در عین بیتفاوتی در برخورد با دیگران، این زیاده روی در نوشتن از خود، خودشیفتگی است؛ چیزی که فضای مجازی به عنوان فراهم آورنده موقعیت برای بیان خود، به این مرض دامن میزند.
شخصی نویسی در وبلاگها، بیان جزئیاتی غیر لازم از خود، خودنویسی در شبکههای اجتماعی، فریاد اعتقادات در صفحههای شخصی، ارائه اطلاعات از خود در جنبههایی هنری، علمی و فرهنگی؛ همگی در تشدید و تثبیت خودشیفتگی موثر است.
اینکه فضای مجازی خودشیفتگی را میسازد یا به آن دامن میزند مبهم است؛ اما تا عزت نفس خود را نیابیم و هویت خود را بر اساس مبانی مشخصی ترسیم نکنیم، نمیتوانیم از خودشیفتگی فرار کنیم.
خودشیفتگی در کمین آدمهایی است که سعی میکنند هویت خود را از طریق چیزی بیابند که نیستند و اساساً هویت ساز نیست، هویت از طریق دستاوردهای انسانی، فلسفه، هنر، رمان و تئاتر به دست نمیآید؛ هویت به چیزی گره میخورد فراتر از انسان؛ عزت نفس را باید در ماوراء انسان جستجو کرد.