گروه دین و اندیشه خبرگزاری «دانشجو»، روز 28 مرداد سال 1332 روزی فراموش نشدنی در تاریخ این کشور است. روزی که کودتای آمریکایی علیه دولت دکتر مصدق انجام شد و شاه دوباره به مسند قدرت بازگشت. این کودتا نیز مانند هر اتفاق تاریخی دیگری نقش آفرینان خاص خود را داشت. یکی از این نقشآفرینان شعبان جعفری ملقب به «شعبون بیمخ» بود که آشوبهایی که او به همراه دار و دستهاش در تهران ایجاد کرد سبب شد، کودتا به انجام برسد. در ادامه، مروری داریم بر زندگی این مهره کودتای آمریکایی- انگلیسی 28 مرداد که از آن با عنوان «عملیات آژاکس» نام برده میشود.
کسی که لقب «بیمخ» را به شعبان جعفری داد
شعبان جعفری ملقب به «شعبونبیمخ» و «شعبون درخونگاه» در روز اول فروردین سال 1300 شمسی در محله سنگلج تهران به دنیا آمد. او در مدارسی مانند عنصری، بصیرت و اسلام درس خواند، اما به دلیل شرارتهای مکرری که در کلاس و مدرسه داشت، معلمش به او لقب «بیمخ» داد. شعبان که پس از ورود به مدرسه ملقب به لقب با مسمای بیمخ هم شده بود چندان علاقهای به درس و مدرسه نشان نداد و در کلاس چهارم دبستان ترک تحصیل کرد.
از بقالی و آهنگری تا ورزش باستانی
پس از ترک تحصیل به کارهای مختلفی روی آورد و مدتی به بقالی و آهنگری و ... پرداخت، اما در این کارها موفق نبود و به علت علاقه زیادی که به ورزش داشت به ورزش باستانی روی آورد. اما روی آوردن به ورزش هم به اصطلاح باعث سر به راهی او نشد و در سن پانزده سالگی به خاطر شرارت به زندان افتاد. شعبان در سال 1319 مجبور شد به سربازی برود، اما به خاطر فرار مکرر از خدمت سربازی، دوران دو ساله سربازی او چهار سال طول کشید.
البته، پس از چهار سال هم سربازی او به صورت رسمی تمام نشد و پس از ورود متفقین به ایران، او با فرار از پادگان به دوران سربازی خود پایان داد. بعد هم به همراه یکی دیگر از کُشتیگیران در میدان شاپور باشگاه ورزشی به نام باشگاه آهن راهاندازی کرد و در مسابقات قهرمانی ورزشهای باستانی کشور سال 1322 در رشته کباده و چرخ قهرمان شد.
پاداش گرفتن برای برهم زدن نمایشی در لالهزار
از سال 1326 همکاریهای شعبون بیمخ با حاکمیت آغاز میشود. او در این سال در حالت مستی در لالهزار به تماشاخانهای رفته که در آنجا نمایش سیاسی «مردم» به کارگردانی عبدالحسین نوشین و توسط چپیها اجرا میشد. شعبان طی توافقاتی که با مقامات سیاسی شهربانی انجام داده بود درگیری و دعوا ایجاد میکند و به این ترتیب این نمایش ضد شاه به هم میخورد. البته، در پی این حادثه شعبان به ظاهر بازداشت میشود، اما به جای این که به جرم ایجاد آشوب و اخلال در نظم عمومی زندانی شود، به زودی آزاد میگردد. دربار برای این کار 2000 تومان به شعبان پاداش میدهد و به دستور اداره آگاهی به لاهیجان میرود و البته پس از یک سال اقامت در این شهر و زورخانهداری در آنجا به تهران برمیگردد.
در سال 1329 شعبان جعفری به استقبال آیتالله کاشانی که از تبعید بازمیگشت میرود، اما در بین جمعیت طرفداران آیتالله، شایعه میشود که وی به قصد قتل ایشان در این مراسم حاضر شده و همین مساله سبب میشود از سوی طرفداران آیتالله کاشانی مورد ضرب و جرح قرار گیرد و مدتی نیز در بیمارستان بستری شود. پس از آن به حمایت از نهضت ملی شدن نفت و دکتر مصدق برخاست.
از آتش زدن دفتر روزنامههای مخالف مصدق تا رویگردانی از او
او در روز 14 آذر 1330 به همراه گروه اراذل و اوباشی که دور خود جمع کرده بود، به دفتر روزنامههای چپ و تودهای و مخالف دولت دکتر مصدق مانند چلنگر، مردم، شورش، بدر و... حمله کرده و این دفاتر را غارت و ویران کردند. این آشوب برای او مدتی حبس در زندان قصر را به ارمغان آورد. اما باز هم به زودی آزاد شد و در جریان 30 تیر 1331 به فعالیت برای بازگرداندن دکتر مصدق بر مسند نخستوزیری پرداخت، اما به فاصله کوتاهی از مصدق هم رو برگرداند و ماجرای 9 اسفند 1331 پیش آمد.
ممانعت شعبون بیمخ از سفر شاه به عتبات
در این روز شاه به پیشنهاد دکتر مصدق، قصد خروج از کشور و سفر به عتبات را داشت که شعبان به همراه گروهی از اراذل و اوباش خود با تجمع در مقابل کاخ مرمر از این امر جلوگیری کردند و با تهدید بازاریان، بازار تعطیل شد و این گروه به مقابل خانه دکتر مصدق رفته و اقدام به شکستنِ در منزل وی کردند. این ماجرا هم دوباره منجر به حبس او تا 28 مرداد 1332 شد. اما در ظهر 28 مرداد 1332 به حکم زاهدی از زندان آزاد شد و جریان هدایت اوباش تهران را به عهده گرفت.
در این روز شعبان بیمخ با دستور زاهدی (و در واقع با دستور غیر مستقیم امریکا) و به همراه جمعی از اوباش و همچنین زنان فاسد و خیابانی، فضای رعب و وحشت را در پایتخت ایجاد و زمینه سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق را فراهم کرد.
هدیه شاه به شعبون بیمخ برای خوشخدمتی در 28 مرداد
شعبان پس از کودتای 28 مرداد و خوشخدمتیهای این روز به «تاجبخش» شهرت پیدا کرد و بنا به پیشنهاد تیمسار زاهدی با شاه ملاقات کرد و به عنوان دستمزد زمینی برای تاسیس باشگاه ورزشی به وی اهدا شد. او در همین ملاقات از شاه اجازه گرفت تا جمعیتی به نام جمعیت جوانان جانباز تشکیل دهد تا در مواقعی ضروری از آنان استفاده شود. ساخت باشگاه جعفری سه سال طول کشید و محمدرضا پهلوی شخصا این باشگاه را افتتاح کرد.
مدتی هم تیمور بختیار ریاست افتخاری آن را برعهده داشت. هزینههای باشگاه هم از طریق دربار و اطرافیان شاه و ساواک تامین میشد. جعفری در مراسم 4 آبان هر سال مصادف با سالروز تولد محمدرضا پهلوی به نمایش ورزشهای باستانی در ورزشگاه امجدیه، در مقابل شاه میپرداخت. علاوه بر این، بسیاری از مهمانان خارجی حکومت به باشگاه او دعوت میشدند و در آنجا ورزش باستانی اجرا میشد.
برگزاری روضهخوانی ماه محرم با پول ساواک
در جریان وقایع 15 خرداد 1342، باشگاه جعفری آتش زده شد. او نیز با جمعیت جوانان جانباز خود به تلافی در روز 16 خرداد به خیابانها ریختند و ایجاد رعب و وحشت کردند. حضور او در چنین روزهایی آنچنان زننده بود که وزارت اطلاعات و امنیت کشور خواهان آن بود که هرچه کمتر در محافل ظاهر شود. از دیگر اقدامات شعبان برگزاری مراسم روضهخوانی در دهه ماه محرم در تکیه دباغخانه بود که هر ساله هزینه آن را از ساواک دریافت میکرد.
روایت عزت شاهی از ترور شعبون بیمخ
شعبان جعفری یک بار هم در سال 1351توسط یکی از انقلابیون مشهور آن زمان یعنی عزت شاهی (عزتالله مطهری) ترور شده است. عزت شاهی در خاطرات خود راجع به این ترور میگوید: «شعبون بیمخ به اصطلاح گردن کلفت شاه بود. او را اجیر کرده بودند و پول و امکانات در اختیارش گذاشته بودند تا با دار و دستهاش که مشتی اراذل و اوباش بودند برای مردم قدارهکشی کنند.
هر جا که نمیخواستند حمایت دولتی در کار باشد اینها میرفتند و قتل و غارت میکردند و به آتش میکشیدند. بعد هم که مردم شکایت میکردند کسی اعتنا نمیکرد. میدانید که شعبون و دار و دستهاش در قضیه 28 مرداد حاضر بودند و خانه مرحوم دکتر مصدق را آتش زدند. سال 51 بود با کمک بچهها باشگاهی که دولت در اختیار شعبون گذاشته بود را شناسایی کردیم و چون معمولا با ماشین رفت و آمد میکرد چند روز تعقیبش کردیم.
روزی که پیاده آمد درست ضلع جنوبی خیابان امام خمینی نرسیده به میدان حسن آباد به سمتش تیراندازی کردم. پنج تا گلوله به او شلیک کردم. هر پنج تا بهش اصابت کرد. نقش زمین شد اما با آمدن پلیس نتوانستم آخرین گلوله را بزنم به ناچار فرار کردیم و شعبون توانست جان سالم به در ببرد. بعد از آن واقعه مدتها در بیمارستان بستری شد و بعد هم خانه نشین شد و خوشبختانه دیگر نتوانست به کارهایش ادامه دهد».
واسطهگری بین ارتشبد آریانا و سرکردگان رژیم صهیونیستی پس از پیروزی انقلاب
شعبون بیمخ که در پی این ترور فعالیتهایش کم شده بود با آغاز انقلاب اسلامی، احساس خطر کرد و به اسرائیل گریخت ولی مجددا به ایران بازگشت و همزمان با خروج شاه از کشور به ژاپن رفت. از ژاپن به آلمان، اسرائیل، فرانسه، انگلیس و ترکیه رفت. او در ترکیه با گروه ارتشبد آریانا و بر علیه حکومت جمهوری اسلامی به فعالیت پرداخت و دو نامه این ژنرال فراری را برای دو سرکرده رژیم صهیونیستی؛ اسحاق رابین و غوری ناکیس - از ژنرالهای اسرائیلی و رئیس بخش مهاجرت آژانس یهود – برد.
مرگ در سالروز 28 مرداد
شعبان جعفری با دریافت تابعیت آمریکایی، سالها در کالیفرنیا زندگی میکرد و در این سالها کتاب خاطرات خود را هم منتشر کرد. این کتاب توسط خانم هما سرشار در سال 1999 میلادی طی چند مرحله مصاحبه به صورت پرسش و پاسخ جمعآوری شد و در سال 2001 میلادی در لسآنجلس و در ایران نیز به وسیله «نشرآبی» و چند ناشر دیگر به طور همزمان در سال 1381 شمسی منتشر شد.
سرانجامِ شعبان بی مخ هم ،سرانجام جالب و عبرتانگیزی است که ریشه در زندگی گذشته او داشت. او در ساعات اولیه روز 28 مرداد 1385 شمسی مصادف با پنجاه و سومین سالگرد کودتای 28 مرداد که خود از نقشآفرینان اصلی آن بود، در سن هشتاد و پنج سالگی در شهر لس آنجلس از دنیا رفت.
شعبان بي مخهاي زمان خود را بشناسيد