کد خبر:۲۵۷۳۵۹
به بهانه سالروز شهادت سید علی اندرزگو؛

هزار چهره یک چریک تخم‌مرغ فروش / وقتی امام (ره) خبر شهادت اندرزگو را به خانواده‌اش داد

سید علی اندرزگو در 14سال زندگی پنهانی‌اش، به کارهای مختلفی مانند تسبیح و انگشتر فروشی، ساختمان‌سازی، مرغ و تخم‌مرغ فروشی و پزشکی سنتی روی آورد.

گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ شاید نسل ما بیش از هر چیز شهید سید علی اندرزگو را با فیلم تیرباران و در قامت مجید مجیدی بشناسد که در این فیلم نقش این شهید را بر عهده داشت. شهید اندرزگو یکی از انقلابیون تاثیرگذاری بود که سالیان سال خواب ساواک را آشفته کرد، اما موفق به دیدن ثمره مجاهدت‌هایش نشد و 5 ماه قبل از پیروزی انقلاب در دوم شهریور (19 رمضان) سال 1357 در حالی که برای ترور شاه برنامه‌ریزی می‌کرد به شهادت رسید.

 

سید علی اندرزگو، در سال 1318 هجری شمسی و در ظهر یکی از روزهای ماه مبارک رمضان متولد شد. پدرش سید اسدالله اندرزگو در بازارچه گمرک تهران، حوالی میدان شوش و پایین خیابان صفاری منزل داشت. سید علی از هفت سالگی به مدرسه رفت و شش سال در دبستان فرخی درس خواند و چون همزمان با تحصیل مجبور بود کار کند، از سن دوازده سالگی در چهارسوی بزرگ بازار تهران و در مغازه‌ای نجاری مشغول به کار شد. وقتی دوره ابتدایی را گذراند، به میل خود به درس طلبگی پرداخت و تحصیل در مدرسه را ادامه نداد.


سید علی از همان ابتدای نوجوانی و جوانی فهمید که یک جای کار مملکت می‌لنگد و اوضاع نباید این گونه باشد که هست. یک بار برادرش بعد از جستجوهای زیاد او را که چند روزی از چشم همه پنهان شده بود، پیدا کرد و دست او را گرفت و به خانه برد، ولی برخلاف انتظار شنید که سید علی فریاد می‌زند: ولم کن، این چه مملکتی است؟ این چه زندگی است؟ این چه شاهی است؟ و در خیابان داد می‌زد: اصلا این مملکت، مملکت نیست، آدم دارد خفه می‌شود و نمی‌تواند حرفی بزند.

 


همکاری با فدائیان اسلام در قتل حسنعلی منصور


این موقعیت فکری و اجتماعی خاص سید علی ناشی از آگاهی او از وضعیت نامطلوب جامعه در سال‌های 31- 1330 بود. سید علی در این سال‌ها به تدریج جذب اندیشه‌های فداییان اسلام شد و به این گروه و شخص نواب صفوی اظهار علاقه کرد. آشنایی او با فداییان اسلام از آشنایی با صادق امانی شروع شد و بدین ترتیب، سید علی با گروهی از افراد فعال و هم‌فکر خود ارتباط یافت و در راستای فعالیت‌ها و اقدامات آنان قرار گرفت.


اکنون وی می‌توانست در مکانی مشخص فعالیت‌هایش را متمرکز کند و از راهنمایی افرادی چون حاج صادق امانی که متاثر از حرکت فداییان اسلام بود، برخوردار شود. ظاهرا از این ایام است که سید علی روش مبارزه مخفیانه را پیش می‌گیرد و حتی با نواب صفوی و بقیه دوستانش همکاری می‌کند.


زندگانی پنهانی او از آنجایی آغاز شد که در سال 1343 همراه با شاخه نظامی گروه مؤتلفه اسلامی در اعدام انقلابی حسنعلی منصور، نخست‌وزیر شاه و پیگیر لایحه «کاپیتولاسیون»، شرکت کرد. پس از اعدام منصور، نیک نژاد، صفار هرندی و امانی دستگیر و اعدام شدند ولی اندرزگو تحت تعقیب قرار گرفت و به صورت غیابی به اعدام محکوم شد و ساواک سرسختانه در پی دستگیری او بود.


به آتش کشیدن سینما در قم


اندرزگو مدتی به عراق رفت و در کنار امام (ره) دوباره لباس طلاب را پوشید و سپس به قم بازگشت، اما این آرامش او، طوفانی سهگمین در پی داشت. زمانی که ناسازگاری‌های او و گروهی از طلاب در برابر فرمان حکومت پهلوی مبنی بر ساخت سینما در شهر قم کارگر نشد، سینما را به آتش کشید. ساواک دوباره او را دنبال کرد، اما این بار با هویت جدیدش به نام شیخ عباس تهرانی!

 


ازدواجی که به دلیل زندگی مبارزاتی دوام نیاورد


سید علی در اوایل سال 1343، یعنی در سن 27 سالگی، با معرفی مهدی عراقی، برای خواستگاری به منزل حاج رضا خواجه محمدعلی رفت و دختر او را خواستگاری کرد، اما این وصلت چند ماهی بیشتر طول نکشید و بعد از قتل حسنعلی منصور، فشار روی وی و همسر و خانواده همسرش زیاد شد و بارها آنها را به بازجویی کشاندند و به همین دلیل این زندگی نوپا، دوام چندانی نداشت.


او مدت هفت سال بدون خانواده بود تا سرانجام با وساطت حجت‌الاسلام موسوی، امام جماعت مسجد چیذر و حجت‌الاسلام سید علی اصغر هاشمی، سرپرست حوزه علمیه چیذر و با نام مستعار شیخ عباس تهرانی، به خواستگاری دختر آقای عزت‌الله سیل سه‌پور رفت که حاصل این ازدواج چهار پسر به نام‌های سید مهدی، سید محمود، سید محسن و سید مرتضی هستند.


سید علی اندرزگو؛ چریکی بین‌المللی


در 1351، با دستگیری و شکنجه یکی از دوستان اندرزگو، ساواک پی به هویت واقعی چهره‌ سازی‌های مختلفش می‌برد و دوباره او را دنبال می‌کند. او هم که احساس خطر کرده بود، راهی قم می‌شود. در آنجا با گروه‌های مبارز مسلمان ارتباط برقرار کرده و برای آنها پول و اسلحه تهیه می‌کند، ولی بار دیگر شناسایی می‌شود و به مشهد می‌رود. سپس تصمیم به رفتن به افغانستان می‌گیرد و یک هفته‌‌ای را هم با خانواده در آنجا به سر می‌برد، اما در افغانستان هم مشکلات زیادی برای خودش و خانواده‌اش پیش می‌آید و با ماجراهای زیادی دوباره به مشهد برمی‌گردد.


پس از آن، برای به جای آوردن حج عمره، رهسپار خانه خدا می‌گردد و از آنجا خود را به نجف اشرف رسانده و به حضور امام (ره) می‌رسد. به دنبال آن، به سوریه و لبنان می‌رود و در سازمان فلسطینی الفتح، در دوره آموزش جنگ افزارهای نیمه سنگین شرکت می‌کند و به کمک جلا‌الدین فارسی زمینه آموزش مبارزان مسلمان ایران را در فلسطین فراهم می‌کند.


چریکی که روضه‌خوانی می‌کرد و تخم‌مرغ می‌فروخت


سید علی اندرزگو در همه دوران زندگی پنهانی‌اش که چهارده سال طول کشید، به کارهای مختلفی مثل روضه‌خوانی، تسبیح و انگشتر فروشی، ساختمان‌سازی، مرغ و تخم‌مرغ فروشی و پزشکی سنتی روی آورد. او علاوه بر تغییر چهره و لباس از نام‌های مستعار و گذرنامه‌های بسیار و 24 شناسنامه گوناگون استفاده می‌کرد؛ تا جایی که پس از شهادت، باور مبارز بودن او برای دوستانش آسان نبود.

 


برنامه‌هایی برای ترور شاه


سید پس از بازگشت به ایران همزمان با اوج‌گیرى انقلاب اسلامى تصمیم به ترور شاه گرفت. لذا با یک برنامه 6 ماهه، رفت و آمدهاى شاه را تحت نظر گرفت تا بتواند با وارد کردن مواد منفجره از فلسطین، هدف خود را پیاده کند، لیکن در این امر توفیق نیافت. لذا دست به کار شد، تا به کمک شخصى در داخل کاخ سلطنتى این کار را انجام دهد که با رویداد شهادتش توفیق اجراى آن را از دست داد.


تولد در رمضان؛ شهادت در رمضان


هنگامی که از لبنان بازگشته بود بالاخره ساواک ردپای او را پیدا کرد، اما این بار نیز با هویتی جدید به نام آقای جوادی! در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، دوم شهریورماه 1357، نزدیک افطار بود که شهید اندرزگو طبق وعده قبلی به سوی خانه یکی از دوستانش به نام آقای اکبری حرکت کرد. نیروهای عملیاتی ساواک تمام منطقه را محاصره کرده بودند و می‌خواستند برای یک بار هم که شده او را ببینند. آنها شنیده بودند که سیدعلی همیشه مواد منفجره به کمر خود می‌بندد تا هنگام دستگیری آنها را منفجر کند، بنابراین از نزدیک شدن به او هراس داشتند و از دور به او دستور «ایست» دادند. درگیری آغاز شد و او در حالی به شهادت رسید که هدف صدها تیر قرار گرفته بود.


وقتی امام (ره) خبر شهادت اندرزگو را به خانواده‌اش داد


خانواده شهید اندرزگو به خاطر زندگی پنهانی آن شهید و مسافرت‌های پی در پی او، از شهادت ایشان که پنج ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی روی داد، آگاهی نداشتند. امام خمینی (ره) در دیداری که با خانواده این شهید در روزهای نخستین پیروزی انقلاب داشتند، از شهادت این چریک مسلمان پرده برداشتند. حجت‌الاسلام سید مهدی اندرزگو، فرزند این شهید در این باره می‌گوید: «یاد دارم زمانی که در تهران و مدرسه رفاه خدمت امام رسیدیم، ایشان دو برادر کوچک‌تر من را - یکی هفت‌ماهه و دیگری دوساله - روی پاهای خودشان نشاندند و ما را مورد تفقد و مهربانی قرار دادند. ایشان پس از کمی مقدمه‌چینی خبر شهادت پدر را به ما دادند.

 


بعد از شنیدن خبر شهادت پدر، مادرم طبیعتاً بسیار دگرگون و ناراحت شدند. حضرت امام هم برای مادر ما از حضرت زینب (س) و صبر ایشان مثال زدند و او را به صبر و بردباری نصیحت فرمودند. سپس برای ما دعا کردند و من هنوز هم که هنوز است، تأثیرات دعای امام را در زندگی خودم می‌بینم. امام به مادرم فرمودند: برای این که راحت‌تر باشید، به تهران بیایید. ما همگی در تهران متولد شده بودیم و بعدها در دوران مبارزات پدر به شهرهای مختلف رفته بودیم. به هر ترتیب ما به تهران آمدیم و بعد از آن در مناسبت‌های مختلف خدمت امام می‌رسیدیم و از رهنمودهای ایشان استفاده می‌کردیم.


امام می‌فرمودند: همان شبی که این روحانی مبارز به شهادت رسید، خبر شهادتش را برای من تلگراف کردند و من به‌شدت از این موضوع ناراحت شدم و غصه خوردم که ما محروم ماندیم از نعمت بزرگی مانند شهید اندرزگو که تجربه‌های گران‌بهایی در مبارزات داشت».


 

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
نظرات بینندگان
هنرمند
-
۰۲ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۶:۴۴
سلام
ممنونم..خيلي جالب و جديد بود.اولين بار بود که ميخوندم
0
0
هنرمند
-
۰۲ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۶:۴۴
سلام
ممنونم..خيلي جالب و جديد بود.اولين بار بود که ميخوندم
0
0
قريبه
-
۰۲ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۸:۳۴
سلام
بله يکي مثل شهيد اندرزگو براي اينکه بتونند مبارزه کنند در راه اسلام چهره به چهره عوض ميکنند و ملقب ميشود به مرد هزار چهره و آنوقت يک عده که اي کاش نادان بودند طنز مرد هزاره رو ميسازند و يک عده ديگر که اي کاش آنها هم نادان بودند اون رو از صدا و سيما پخش ميکنند و هيچ کس هم صدايش در نمي آيد !!!!!!
0
2
م
۰۴ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۷:۰۸
چه ربطي داره؟! چي رو با چي مقايسه مي کنيد و نتيجه دلخواهتون رو مي گيريد؟!!!
سيدحسين
-
۰۲ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۹:۰۰
سلام ،واقعآ بايدازاين مرد اولگو گرفت. ياعلي
1
0
عابس
-
۰۶ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۴:۳۸
کاش يکي هم زنگينامه شهيدمحمدمنتظري
که اونيزسهم بسزايي درپيروزي انقلاب کبيراسلامي داشت چاپ ميکرد
0
0
پربازدیدترین آخرین اخبار