گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ روز 19 شهریور سال 1358 آیت الله سید محمود طالقانی از مردان مبارز پیش از انقلاب و از یاران امام خمینی (ره) در مبارزه با رژیم طاغوت وفات یافت. ایشان که اولین امام جمعه تهران پس از پیروزی انقلاب نیز بود تا قبل از فوت خود امامت 5 نماز جمعه را بر عهده داشت. به همین مناسبت نگاهی داریم به خاطراتی که شخصیتهای مختلف از وی نقل کردهاند.
حساسیت آیتالله طالقانی نسبت به بیتالمال
حجتالاسلام شجونی: سوء استفاده فرزندان بیلیاقت و بیسواد و بیدین برخی چهرهها و مسئولان در کشور ما چیزی نیست که لازم به تکرار باشد. اما در این باره نیز، آیتالله طالقانی چه مردی است! درود خدا به روان پاکش باد. آن مرد به یکی از فرزندانش میگوید: «اگر فلان وجوه را که به فلان آدم دادید که بین خانوادههای شهدا و آسیبدیدهها تقسیم کند، اما رسید نیاورد و به حقداران نرسید، تو باید خانهات را بفروشی و این وجه را به صندوق دفترم برگردانی!». اینچنین نسبت به بیتالمال مسلمین و خرج آن دقت داشت.
آنقدر آقا و بیریا و مردمی بود که یک روز ما زندانیان در محوطه زندان قصر در زمین والیبال بازی میکردیم، آیتالله طالقانی دور حیاط و اطراف باغچههای شماره 4 قدم میزدند. یکی از زندانیان توپ را محکم زد و توپ از زمین خارج شد و به طرف پای آیتالله طالقانی رفت. ایشان توپ را برداشت و برای ما آورد. از ایشان تقاضا کردیم که یک سرویس بزند. ایشان قبول فرمودند و در جایگاه سرویس یک سرویس برای ما زد! او هرگز ژست آیتاللهی یا خود زیادبینی نداشت. همیشه در همه شرایط زندگی با او امکانپذیر بود. (1)
آقای طالقانی روشنفکر دینی اهل عمل بود
آیتالله خامنهای: آقای طالقانی اهل فکر نو بر محور دین و با تمرکز بیشتر بر روی قرآن و نهجالبلاغه [بود]؛ یعنی ایشان اصلاً اینجوری بود. لکن همه ابعاد شخصیت آقای طالقانی بُعد روشنفکری دینی نیست. یک بُعد مهم بُعد مبارزه است. خیلیها روشنفکر بودند اهل مبارزه نبودند؛ روشنفکر دینی هم بودند اهل مبارزه نبودند. همان خصلت عمومی تقریباً [همه] روشنفکران دیروز و شاید بعضاً امروز ما در آنها هم بود که من یک وقت از یک نمایشنامهای نقل کردم آقای روی ایوان [را] که پائین نمیآید توی مردم نمیآید با متن قضیه کار ندارد با میدان کار ندارد، بالای ایوان مینشیند تماشا میکند حرف میزند!
خب خیلی از روشنفکرهای دینی اینجوری بودند [اما] آقای طالقانی نه، اهل عمل بود؛ یعنی توی میدان بود، احساس درد میکرد حقیقتاً؛ این را ما که با ایشان معاشر بودیم – رفت و آمد میکردیم- میدیدیم، محسوس بود در ایشان، واضح بود که آدمی اهل درد بود و میخواست مبارزه کند؛ لذا تبعات مبارزه را هم قبول کرد [و به] زندان افتاد. هیچ اظهاری از آقای طالقانی بالواسطه [یا] بیواسطه نقل نشد؛ [البته] من هیچوقت با ایشان همزندان نبودم، اما هم زندانهای ایشان هم نقل میکنند؛ خود ما هم دیدن ایشان میرفتیم – گاهی از مشهد که من میآمدم، روزهای ملاقات میرفتم زندان قصر – از پشت میلهای صحبت میکردند؛ دائم روحیه میدادند.
بی اعتنایی آیتالله طالقانی به رییس دادگاه در زمان محاکمه
من دادگاه تجدید نظر ایشان، توی دادگاه بودم. یک صورت ظاهری درست کرده بودند که هرکس میخواهد بیاید. یک سالن کوچکی گذاشته بودند آقای طالقانی و دیگران نشسته بودند، ما هم آمدیم به عنوان تماشاچی آنجا نشستیم. در وقت تنفس، من اول بار آنجا آقای طالقانی را از نزدیک دیدم. از دور ایشان را میشناختیم و اسمش را شنیده بودیم، اما از نزدیک، من اول بار آنجا ایشان را دیدم.
منشِ آقای طالقانی توی این دادگاه اصلاً روحیهبخش بود؛ خودِ منش ایشان. ایشان توی آن دادگاه نشسته بود، یک عصا هم دستش گرفته بود، با بیاعتنائی تمام؛ رئیس دادگاه اسم متهمین را میآورد که بلند شوند خودشان را معرفی کنند؛ ایشان نه بلند شد، نه خودش را معرفی کرد؛ همان طور نشسته بود! آن رئیس دادگاه هم یک سرلشکری بود، هی دو بار، سه بار تکرار کرد؛ ایشان هم بیاعتنا نشسته بود و به نظرم شاید این را هم گفت: خب، من را که میشناسید، من محمود طالقانیام! یک آدم اینجوریای بود، یعنی آدم مبارز، متکی به نفس، دارای اعتماد به نفس، متکی به خدا. (2)
مهدی طالقانی: دادگاه محاکمه مرحوم ابوی در سال 1342، ایشان را به ده سال حبس محکوم کرد. در آن زمان، این دادگاه موضوع پُر سر و صدایی شده بود. از آیتالله خامنهای شنیدم که بارها در این دادگاهها شرکت کرده بودند. یکی از خاطرات ایشان از دادگاه ابوی این است: «اولین ملاقاتی که با مرحوم طالقانی داشتم، در دادگاه تجدید نظر ایشان بود که در همین پادگان عشرتآباد تشکیل شده بود. دادگاهی بود که ایشان و بقیه سران نهضت آزادی را محاکمه میکردند.
من از پیش، آیتالله طالقانی را میشناختم، اما با ایشان از نزدیک دیدار خصوصی نداشتم. سالهای 41 یا 42 بود که من در آن دادگاه شرکت کردم. آن موقع من تازه از زندان آزاد شده بودم و ایشان در زندان شنیده بودند که من در زندان هستم، ولی من در قزلقلعه بودم، لذا همدیگر را ندیده بودیم.
تملقگویی دادستان به آقای طالقانی و پاسخ او
در آن دادگاه آقای طالقانی عصایی دست گرفته و نشسته بودند و دادگاه را به رسمیت نمیشناختند و لذا از خودشان دفاع نمیکردند. وقتی که در دادگاه زنگ تنفس زده شد، آقایان برای اظهار ملاطفت به ما که به عنوان تماشاچی دادگاه رفته بودیم، بلند شدند و به طرف ما آمدند. اینجا بود که ما رفتیم و از نزدیک با مهندس بازرگان و اینها سلام و علیک کردیم.
در همین حین که ما میرفتیم طرف اینها، دادستان از جایگاه خودش بلند شد که برای تنفس به طرف دیگری برود. به آقای طالقانی که رسید، خواست تملقی بگوید. این جالب بود که اینقدر روحیه آقای طالقانی عالی بود که دادستان خودش را محتاج این میدید که به ایشان تملقگویی کند. آمد و یک جملهای گفت که دقیقاً یادم نیست؛ به این مضمون که من هم از خانواده روحانی هستم. آقای طالقانی با بیاعتنایی تحقیرآمیز توأم با طنزی به او گفتند که، متأسفانه عین جملات ایشان هم دقیقاً یادم نیست، اما همینقدر یادم هست که همه جمعیتی که دور آقای طالقانی ایستاده بودند، قاهقاه به دادستان خندیدند.
آن منش و روحیه را من از دادگاه در ایشان دیدم و این مقدمهای بود برای دیدارهای بعدی ما در طول سالیانی که در زندان بودند. هروقت که من زندان نبودم، به دیدارشان میآمدم و در زندان از پشت میلهها صحبت میکردیم. پیغامهایی داشتند برای آقای میلانی در مشهد و برای جریانهایی که ما غالباً در آنها شرکت داشتیم. بعد هم که از زندان بیرون آمدند، تماسهای زیادی داشتیم و همه برخوردها و دیدارهای من با آیتالله طالقانی تا روزهای آخر حیاتشان، همان روحیه را که در اولین دیدار در دادگاه دیدم، تقویت میکرد».
در جلسهای که دوشنبهها در خدمت رهبر معظم انقلاب بودیم، میفرمودند: «مرحوم ابوی اطلاعات خوبی داشت. در همان زمان که ظاهراً دادگاه بودند یا هنوز دستگیر نشده بودند، گفته بودند آقای طالقانی کتابی به نام «ثورة الحسین(ع)» به من داد تا ترجمه کنم. من هم خواندم و خیلی از آن استفاده کردم.
آیتالله خامنهای مورد مشورت آقای طالقانی بود
یکی از مسائلی که از مادرم شنیدم، این بود که گاهی که پیش میآمد که آیتالله خامنهای دو سه روزی از تبعید مرخصی داشتند تا به تهران بیایند و به مشهد بروند، حتماً سری به منزل ما میزدند و با آیتالله طالقانی مشورت میکردند. منزل آمیرزا خلیل کمرهای و استاد امیری فیروزکوهی هم نزدیک منزل مرحوم ابوی بود. شنیده بودم گاهی که به دیدن مرحوم امیری فیروزکوهی میآمدند، آیتالله طالقانی هم به منزل کمرهای میرفتند و در آنجا همدیگر را میدیدند.
یکی دو بار هم ابوذر بیدار مرقومه کرد که بسیاری از علما و مراجع قم در زمانی که ایشان تبعید بودند و قبل از آنکه میخواستند ایشان را تبعید کنند، اعلامیه داده و از ایشان حمایت کرده بودند. وقتی آیتالله طالقانی از تبعید برگشتند، قرار بر این شد که ایشان با تکتک آن آقایان ارتباط برقرار و از آنها تشکر کنند. آیتالله خامنهای مورد مشورت آیتالله طالقانی بودند برای بازدید از این علما و مراجع عظام. البته یادم میآید ابوی خوششان نمیآمد که بعضیها را ببینند.
آقای بیدار میگوید در اولین دیداری که آیتالله طالقانی مرا خواستند و به خانهشان رفتم، دیدم آیتالله خامنهای هم آنجا هستند. بحثشان این بود که چگونه پاسخ کسانی را بدهند که از ایشان در اعلامیهها یا بهصورت شفاهی حمایت کرده بودند و یا آقازادههاشان را برای حمایت از ایشان فرستاده بودند و چگونه از ایشان تشکر کنند. یا چگونه و با چه ارجحیتی سراغ بعضی از این آقایان بروند. مورد مشورت ایشان درباره این مسائل، آیتالله خامنهای بود و یکی دیگر از آقایان. (3)
چرا آیتالله طالقانی در مجلس خبرگان روی زمین نشست؟
آیتالله سبحانی: «میدانید که روحانیون چندان اهل روی مبل و صندلی نشستن نیستند؛ به همین دلیل هم یک بار مشاهده کردم که ایشان پس از اتمام یکی از جلسات، از صندلی پایین آمد و روی زمین نشست و دیگران هم دورشان نشستند، علت اینکه صندلی را ترک کرد و روی زمین نشست، اعتراض به اصلی از اصولی که تصویب شده بود، نبود. حالا از اینکه برخی از اصول مورد قبول ایشان بود یا نبود، اطلاعی ندارم، ولی این عمل ایشان به عنوان اعتراض نبود، عصا دستشان بود و خسته شده بود و گفت: بیایید روی زمین بنشینیم، آمد و نشست و عدهای از دوستانش هم دورش نشستند و با هم صحبت کردند.
بعدها و به ویژه پس از رحلت ایشان، دیدم در بعضی از مطبوعات نوشتند که ایشان به عنوان اعتراض، قهر کرده و روی زمین نشسته است. این، هیچ حقیقت ندارد و علت روی زمین نشستن ایشان مثل آفتاب در نظر من روشن است. به هر حال، ایشان در خبرگان کمتر صحبت میکرد و بیشتر گوش میداد و اگر هم نظری داشت، از طریق یادداشت برای ریاست مجلس میفرستاد که شاید آن یادداشتها حفظ شده و یا در میان اسناد آن مجلس باشد، این چیزهایی است که من از آن مرحوم در خاطر دارم.
مخالفت با کوپن نان طلبهها
خاطره اول بنده از مرحوم طالقانی مربوط میشود به بعد از فوت مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی در سال 1340 که برای ایشان مجالس ترحیم متعددی در مسجد اعظم برگزار میشد، در یکی از آن مجالس، مرحوم آیتالله طالقانی دعوت شدند که منبر بروند، ایشان در آن منبر مسئلهای را مطرح کردند که نشانه علاقه ایشان به حفظ کرامت و شخصیت طلاب حوزه بود.
در آن مقطع یکی از مراجع وقت، با کمال حسننیت، پرداخت هزینه نان طلبهها را به عهده گرفت، این شخصیت محترم در عین حال که نیت خوب و پاکی داشت و شخصیت بزرگی هم بود، ولی مسلماً این عمل ایشان، هماهنگ با شرایط روز نبود. روزگاری در دوران حکومت عثمانی، شرایط در نجف ایجاب میکرد که مراجع نان طلاب را بدهند، مسلماً آن شرایط، همان اقدام را هم میطلبید، ولی در زمانی که آیتالله بروجردی فوت کردند، شرایط ایران آن گونه نبود و به طور مشخص، نان هم چندان گران نبود، لذا دادن کوپن برای نان طلاب هم فاقد ضرورت بود.
مرحوم طالقانی منبر رفت و این مسئله را مطرح و خواهش کرد که این کار انجام نشود، چون با شئون طلبگی سازگار نیست. آن شخصیتی که پرداخت هزینه نان را به عهده گرفته بود، اکنون به رحمت حق پیوسته و حسن نیت هم داشته است. از سویی انتقاد مرحوم طالقانی هم انتقاد درستی بود و واقعاً نباید شأن طلبه تا این حد پایین میآمد که برود و با کوپن نان بگیرد، به هر حال ما در این زمان، بر هر دو رحمت میفرستیم و برای هر دو طلب مغفرت میکنیم». (4)
منابع:
1. پایگاه خبری تحلیل یزد رسا به نقل از روزنامه جوان.
2. پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای.
3. پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای.
4. خبرگزاری فارس.