به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، دکتر سید وحید عقیلی دانشیار و عضو هیئت علمی گروه ارتباطات اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی است و از تألیفات او میتوان به ترجمهٔ دو فصل از کتاب «اندیشههای بنیادین علم ارتباطات» و تألیف کتاب «زبان و ارتباطات» اشاره کرد. از بین مقالات بسیاری که عقیلی دارد نیز میتوان به «نشانهشناسی چشماندازهای فرهنگی، راهبردی مفهومی در جغرافیای فرهنگی»، «بررسی نفوذ شبکههای اجتماعی مجازی در میان کاربران ایرانی» و «مقایسهٔ وضعیت هویت ملی دختران وابسته و غیروابسته به اینترنت (چت)» اشاره نمود.
دکتر عقیلی، از اساتید علوم ارتباطات اجتماعی، یکی از چهرههای برجسته در حوزهٔ افکار عمومی است و سالهاست که در کرسی استادی، به تبیین افکار عمومی و مباحث مطرح در آن میپردازد و چند سالی است که در دانشگاه تهران، در مقطع تحصیلات تکمیلی، مدرس این حوزه است. وی بیان میدارد: «افکار عمومی موضوع بسیار پیچیدهای در مباحث ارتباطی است. افکار عمومی فرآیندی جاری است که ما به راحتی نمیتوانیم نقش آن را بفهمیم و درک کنیم. هنوز نقش آن در یک پدیده ثابت نشده، پدیدهٔ جدیدتری ظهور کرده است؛ یعنی زمانی که ما عناصر شکلگیری افکار عمومی به صورت سنتی را مورد بحث قرار میدادیم، مسئله حل نشد و حتی رسانههای جدیدی مثل ماهواره و اینترنت آمدند. در این رسانههای جدید، هنوز مشکل حل نشده بود که شبکههای اجتماعی و مجازی وارد دنیای انسانی شدند و باعث پیچیدهتر شدن مسئله شدند و در یک جاهایی نسبت به این حوزه جوابی نمییابیم و در نگاه علمی، این بیجوابی نشان از پویایی موضوع دارد. به عبارتی، افکار عمومی پدیدهای پیچیده، در حال حرکت و جاری است.»
عقیلی در ادامه توضیح میدهد که «از طرفی وقتی در مورد افکار عمومی میخواهیم صحبت کنیم، باید محیط و جوامع مختلف را در نظر داشته باشیم. وقتی در مورد شکلگیری افکار عمومی صحبت میکنیم، حتماً باید ببینیم کجا و کی؟ شکلگیری افکار عمومی در جامعههای مختلف و در زمانهای مختلف متفاوت است. افکار عمومی یک مفهوم کلی است و باید در ابعاد مختلف آن را سنجید. بنابراین شکلگیری افکار عمومی در جوامع مختلف بر حسب سطح تحصیلات، سطح فرهنگها، نوع حکومتها و... با هم متفاوت خواهد بود. بنابراین در یک جغرافیای واحد، شکلگیری افکار عمومی با هم تفاوت دارد. لازم است به آن توجهی کافی داشته باشیم.»
اگر ممکن است تعریفی جامع از افکار عمومی داشته باشید؟
تعاریف از یک مسئله در حوزهٔ علوم اجتماعی، علوم انسانی و کلاً علوم رفتاری، کار بسیار مشکلی است. به دلیل اینکه موضوع این علوم، انسان است و انسانها همیشه در حال تغییر هستند. نگرش، باور و منافع آنها با هم فرق میکنند. بر خلاف علوم پایه که ما میتوانیم تعاریف مشخص از مسائل داشته باشیم، در حوزهٔ علوم انسانی و اجتماعی تعریف مشخصی نمیتوانیم ارائه دهیم. مفاهیمی که در این حوزه وجود دارد دارای تعریف واحدی نیستند. به تعداد کسانی که از یک مفهوم تعریف دارند، ما تعریف میبینیم. اما در این تعاریف متعدد، یک سری مؤلفهها و مشخصههایی میبینیم که با هم مشترک هستند.
در تعریف از افکار عمومی با مشخصههای مشترکی که وجود دارد، میتوان این طور بیان کرد؛ اول اینکه افکار عمومی مربوط به یک پدیدهٔ اجتماعی مبتلابه همگان میشود و این پدیدهٔ اجتماعی مشکلی است که در چارچوب قوانین جاری و متعارف جامعه حل نشده و به عنوان یک مشکل لاینحل و فکر ناتمام در ذهن شهروندان مانده است. بنابراین مشکل، یک مشکل عمومی برای جامعه است. مشکلی که قرار است افکار عمومی از آن بیرون بیاید. دوم اینکه این مشکل، مشکلی است که در قواعد موجود جامعه حل نشده است، زیرا اگر حل شده بود، تبدیل به افکار عمومی نمیشد. سوم، تعداد افرادی که افکار عمومی را درست میکنند تعداد قابل توجهی است. چهارم، این افراد که ما به آنها میگوییم همگان، دارای منافع و مصالح مشترک اجتماعی هستند که این موضوع آنها را به هم پیوند میدهد که در ساختن افکار عمومی، با هم یکی باشند.
اما اگر بخواهیم خیلی مختصر یک تعریف از افکار عمومی داشته باشیم، باید بگوییم: «افکار عمومی مربوط به مسئلهای میشود که در جامعه برای افراد جامعه مطرح بوده و افراد جامعه به آن مبتلا هستند و آن مشکل توسط قوانین و مسائل موجود جامعه قابل حل نبوده و لاینحل مانده است.»
اگر بخواهیم بیشتر موضوع را باز کنیم، باید بگویم افکار عمومی با دو مسئله رابطه دارد که لازم است به آن توجه شود. اولاً افکار عمومی یک پدیدهٔ اصولاً غربی است؛ یعنی در فرهنگ غربزاده شده است. دوم اینکه بحث افکار عمومی با بحث مردمسالاری و اینکه فرد در جامعه چقدر حق ابراز عقیده دارد مرتبط است. بنابراین بحث افکار عمومی در همهٔ جوامع وجود ندارد. در جوامعی که اجازهٔ صحبت کردن به مردم داده نمیشود و مردم خواستههای خود را نمیتوانند بیان کنند، افکار عمومی شکل نمیگیرد.
در عربستان و در کشورهایی که نوع حکومت و مشارکت مردم زیر سؤال است و مردم محلی از اعراب ندارند، افکار عمومی به وجود نمیآید. افکار عمومی جایی به وجود میآید که تضارب آرا وجود دارد و این را کی انجام میدهد؟ رسانهها. حالا اگر بخواهیم بهتر بگوییم که افکار عمومی در چه جوامعی وجود دارد، افکار عمومی در جوامعی وجود دارد که ارتباطات سیاسی دارند.
مثلاً میتوانیم بگوییم در جوامعی که نوع حکومتشان پادشاهی و استبدادی است، افکار عمومی وجود ندارد؟
بله، همین طور است. در حال حاضر، در عربستان و در کشورهایی که نوع حکومت و مشارکت مردم زیر سؤال است و مردم محلی از اعراب ندارند، افکار عمومی به وجود نمیآید. افکار عمومی جایی به وجود میآید که تضارب آرا وجود دارد و این را کی انجام میدهد؟ رسانهها. حالا اگر بخواهیم بهتر بگوییم که افکار عمومی در چه جوامعی وجود دارد، افکار عمومی در جوامعی وجود دارد که ارتباطات سیاسی دارند. شاخص ارتباطات سیاسی چهار عنصر است: حکومت و دولت، مردم، رسانهها و کانونهای سیاسی.
بین این چهار عنصر یک تبادل نظر و یک کنش و واکنشی وجود دارد. هر چه آنها دوسویه و دوطرفه باشند، بروز افکار عمومی بیشتر خواهد بود و مردم بیشتر فرصت پیدا میکنند حرف خود را بزنند و حرف همدیگر را گوش کنند و نیز حرفهایشان شنیده شود. به عبارتی این رابطه، رابطهٔ بین حکومت و مردم است. نقش واسط را رسانهها دارند؛ یعنی هم رسانهها، صحبتها و تمایلات حکومت و دولت را به گوش مردم میرسانند و مابهازای آن هم این است که مردم نیز صحبتها، خواستهها و مطالباتشان را از طریق همان رسانهها به گوش مسئولین میرسانند. پس رسانهها یک حالت تعاملی دوطرفه پیدا میکنند. توجه داشته باشید، در جوامعی که ارتباطات سیاسی وجود دارد، افکار عمومی شکل میگیرد.
گفتید رسانه واسط بین حکومت و مردم است، پس نقش گروههای سیاسی چگونه خواهد بود؟
بله، اگر آنها را به صورت فِلِشهای دوطرفه بکشیم، به طرز خاصی با هم مرتبط هستند و به هم راه دارند؛ مثلاً خود حکومت با کانونهای حزبی، خود حکومت و رسانهها، کانونهای حزبی و مردم. ولی در همهٔ آنها، نقش رسانه را میبینیم. در حکومتهای دیکتاتوری که شما گفتید، ارتباط یکطرفه است؛ یعنی تنها حکومت خواستهها و تمایلات خود را به مردم انتقال میدهد و به این ارتباطات، سیاسی نمیگویند. مابهازای آن باید مردم هم خواستهها و تمایلات خود را از طریق رسانهها به حکومت و دولت برسانند. بعد یک ارتباطی بین رسانهها و کانونهای سیاسی و احزاب وجود دارد که آنها را رابط میکند بین مردم و در واقع کانونهای سیاسی. بنابراین ارتباط آنها به صورت یک جدول متقاطع خواهد بود. در جامعهای که این چهار عنصر با هم به صورت منطقی، دوسویه، آگاهانه و مشارکتی وجود داشته باشد و ارتباطات سیاسی کامل باشد، از ثمرهٔ وجود آن، افکار عمومی شکل میگیرد. اگر نباشد، غیرممکن است افکار عمومی شکل بگیرد. مثلاً در بعضی از این حکومتهای حوزهٔ خلیج فارس، وقتی که مجلس وجود نداشته باشد، محل دیدگاه نمایندگان وجود ندارد؛ یعنی مردم نمیتوانند خواستههای خود را به حکومت و دولت منتقل کنند. اگر رسانه هم وجود نداشته باشد، افکار مردم در ذهنشان میماند و نمیتوانند آن را بیان کنند. در این نوع جوامع، ارتباطات سیاسی وجود ندارد. پس افکار عمومی به وجود نمیآید و جلوی آن را میگیرند.
یعنی در واقع افکار عمومی در چنین جوامعی محل ظهور ندارد؟
اینکه میگوییم یک مفهوم غربی است، یک نکتهای را نیز ذکر کنم که روی آن تحقیقی را شروع کردهام. از زمانی که تمدنها، دولتها، حکومتها و حکمرانی شروع شده است، از تاریخ ابوالبشر، از اولین روزهایی که ما نمیدانیم کی بوده است، حتماً از همان روز، افکار عمومی وجود داشته است. افکار عمومی یعنی نقد و نگاه مردم به قدرت، نقد و نگاه مردم به مشکلاتی که دولت در پی حل آنهاست و در خدمت شهروندان است.
اما افکار عمومی که ما بیشتر از آن صحبت میکنیم، زاییدهٔ تأثیر رسانهها بر مردم است؛ در واقع رسانههای جمعی و نقش عظیمی که آنها بر شکلگیری افکار عمومی دارند. بنابراین به طور کلی، این موضوع یک پدیدهٔ جدید است. به همین دلیل است که اگر شما یک نرمافزار درست کنید و کل ادبیات سیاسی، فرهنگی، هنری، شعر و نثر را در آن بریزید و بعد کلیدواژهٔ «افکار عمومی» را به آن بدهید، افکار عمومی را فقط از 50 تا 60 سال پیش میتواند جستوجو کند و پاسخ بدهد. قبل از آن، کلمهٔ افکار عمومی یا مفهوم آن در ادبیات ما وجود ندارد. اما بیعت کردن وجود دارد، موافق نظام و حکومت بودن وجود دارد، مخالف نظام و حکومت بودن وجود دارد، عصیان کردن علیه حکومت وجود دارد؛ اینها یعنی افکار عمومی. اما اصطلاحش افکار عمومی نیست. مثلاً بیعت کردن یعنی موافق دولت و حکومت بودن، یعنی افکار عمومی با دولت موافق است. بیعت نکردن یعنی مردم یا آنهایی که بیعت نمیکنند با حاکم یکی نیستند.
بنابراین افکار عمومی که میگوییم، یک پدیدهٔ مدرن است که در جوامع مردمسالار به منصهٔ ظهور میرسد.
افکار عمومی که حالا منظور ماست، افکار عمومی است که توسط رسانهها و تأثیری که رسانهها بر افکار عمومی دارند، به وجود آمدهاند. قبل از وجود رسانههای جمعی، افکار عمومی خیلی نمیتوانست اوج بگیرد، زیرا وسیلهٔ کنش ارتباطی مردم شفاهی بوده است. مثلاً فرض کنید آمریکا یک لشکرکشی به کشور X میکند، بمباران میکند، تحریم میکند؛ این اتفاق سریعاً افکار عمومی دنیا و منطقه را تحت تأثیر قرار میدهد. این کار را چه کسی میکند؟ رسانهها.
یعنی میتوانیم بگوییم در ایران، از دورهٔ مشروطه به بعد، افکار عمومی ظهور کرد؟
بله، ببینید افکار عمومی که حالا منظور ماست، افکار عمومی است که توسط رسانهها و تأثیری که رسانهها بر افکار عمومی دارند، به وجود آمدهاند. قبل از وجود رسانههای جمعی، افکار عمومی خیلی نمیتوانست اوج بگیرد، زیرا وسیلهٔ کنش ارتباطی مردم شفاهی بوده است. مثلاً فرض کنید آمریکا یک لشکرکشی به کشور X میکند، بمباران میکند، تحریم میکند؛ این اتفاق سریعاً افکار عمومی دنیا و منطقه را تحت تأثیر قرار میدهد. این کار را چه کسی میکند؟ رسانهها. عکسالعمل به کنش سیاسی دولتها و افکار عمومی که به وجود میآید، به واسطهٔ رسانههاست.
تفاوت افکار عمومی با پدیدههای جمعی چون انبوه خلق، عامهی همگانی و توده که به عنوان گروههای اجتماعی از آنها نام برده میشود، در چیست؟ با توجه به اینکه در بخش دوم، این اصطلاح «عمومی» به کار میرود.
اصطلاح افکار عمومی اگر به دو قسمت کلی تقسیم شود، یک قسمت آن میشود فکر یا افکار که مربوط میشود به نگرش، عقیده، رفتار و آن چیزی که معمولاً روانشناسان به آن میپردازند و قسمت دوم آن، عموم است. عموم یعنی چه؟ تعریف ما از عموم چیست؟ عموم در برابر لغت «Public» ترجمه شده است و این قسمت دوم مربوط به جامعهشناسان میشود. جامعهشناسان گروههای اجتماعی را با این شاخصهایی که برمیشمارم، میسنجند و تقسیمبندی میکنند. اینکه گروههای اجتماعی سازماندهی دارند یا ندارند؟ یعنی رهبری دارند یا خیر؟ بنابراین انبوه خلق، جماعت توده، همگان، سازماندهیشان به چه شکل است؟ ثانیاً اینکه این گروههای اجتماعی دارای عقلانیت هستند یا احساسی عمل میکنند؟ این خیلی مهم است. نقش این گروهها در اجتماع چیست؟ نقش آنها دائمی است و ثابت حرکت میکنند یا به صورت مقطعی این گروهها به وجود میآیند؟ این چند عنصر باعث شکلگیری گروههای اجتماعی میشود.
موضوع دیگر این است که گروههای اجتماعی «همجا» هستند یا «ناهمجا». همجا بودن یعنی اینکه گروه یکدیگر را ببینند و در کنار هم باشند، مثل یک گروه اجتماعی که در حال سخنرانی هستند یا دستهای که ایستادهاند و مثلاً مسابقهٔ فوتبال را میبینند. در انگلیسی اصطلاح «assemble» را داریم؛ یعنی کنار هم بودن. بعضی گروههای اجتماعی ناهمجا هستند؛ یعنی همدیگر را نمیبینند، کنار هم نیستند، ولی منافع و مصالح مشترک دارند. این گروه دوم، همگان هستند؛ یعنی وجود مصالح یا منافع مشترکی اینها را به هم میچسباند و به هم پیوند میدهد. آنها ناهمجا هستند. ممکن است کنار هم باشند، ولی اکثراً ناهمجا هستند. مثلاً افکار همگان در شهر تهران در مورد یک قضیهای با هم یکی است. آنها در محلههای مختلفی (پایین و بالا) هستند، ولی در مورد یک فکر خاص، نظر و خواستهٔ آنها یکی است. این میشود گروه همگان.
مثلاً نظری که نسبت به گرانی وجود دارد؟
بله، دقیقاً. نظری که نسبت به سوءمدیریت بعضی مسئولین وجود دارد، اینکه امکانات را باید بهتر توزیع کنند، بیشتر به صحبتهای مقام معظم رهبری گوش کنند. نظر و احساس در این رابطه یکی است، در حالی که افراد همدیگر را نمیبینند، ولی به طور غیرمنتظرهای حرفهایشان شبیه هم است. پس همگان یک جماعت ناهمجاست. اما یک گروه اجتماعی داریم مثل توده یا جماعت. چهارصد نفر، پانصد نفر یا هزار نفر یک مسابقه فوتبال را میبینند و وقتی تیمشان میبازد، به اعتراض با یکدیگر بیرون میآیند. آنها یک جماعت را تشکیل میدهند. رهبری هم ندارند. جالب اینکه همگان هم رهبری ندارد و ناهمجا هستند، اما مصالح و خواستهها (منافع مشترک) آنها را به هم وصل میکند. از طرفی همگان معمولاً احساسی هم فکر نمیکنند، عقلایی فکر میکند؛ یعنی عقل ابزاری دارند. اما آن جماعتی که مثلاً مسابقهٔ فوتبال را میبیند، احساسی رفتار میکند.
به عبارتی، گروههای اجتماعی بر حسب روابط متقابلشان بازشناخته میشوند؛ یعنی از نظر اجتماعی، آنها چه رابطهای با هم دارند؟ روابط متقابلشان چگونه است؟ در همگان که یک جماعت ناهمجاست، روابط متقابل عینی وجود ندارد، اما منافع باعث میشود که روابط شکل بگیرد. بنابراین سازماندهی، کارکرد، چگونگی روابط متقابل و اصولاً نقشهایی که دارند این گروههای اجتماعی را به هم وصل میکند.
آن چیزی که در مورد افکار عمومی ما میگوییم این است که منظور ما از افکار عمومی، افکار همگان است. افکار جماعت، افکار انبوه خلق و توده جدا از هم است.
توضیحی را که در مورد همگان گفتید میتوان به شبکههای اجتماعی در فضای مجازی نیز مرتبط کرد؟ مثلاً دوستان در فیسبوک را میتوانیم یک گروه ناهمجا بدانیم که نظرات مشترک این دوستان آنها را به هم پیوند داده است؟
بله، ما همگان را میگوییم جماعت ناهمجا، ولی دارای منافع و مصالح مشترک و دارای عقلانیت (و این بسیار مهم است). نوعی پیوند معنوی بین آنها برقرار است. به همین خاطر، تشکیل همگان را میدهند. قبل از شبکههای اجتماعی و فضای مجازی، آنها شاید توسط نامهنگاری یا توسط تلفن یا حضور دور هم، به منافعشان جامهٔ عمل میپوشاندند. حال وسیله یعنی کانال یا رسانهٔ شبکههای اجتماعی در فضای مجازی این کار را در بین آنها تسریع کرده است؛ یعنی با تبادل اطلاعات و آگاهیهایی که این گروههای اجتماعی در فضای مجازی با یکدیگر دارند، ارتباط دقیقتر و بیشتر شده است.
در بحث گروههای اجتماعی، ما گروههای رسمی و غیررسمی را نیز داریم. غیررسمیها روابطی است که دو کارمند با هم دارند، خانوادهها با هم دارند و همسایهها نیز با هم دارند. ارتباط خیلی دوستانه و بر اساس احساس و هیجان است. در مقابل آنها، گروههای رسمی وجود دارند. گروههای رسمی گروههایی هستند که تحت تأثیر تلویزیون و رادیو، یعنی وسایل ارتباطجمعی که به طور رسمی نیز فعالیت دارند، قرار میگیرند.
در بحث گروههای اجتماعی، ما گروههای رسمی و غیررسمی را نیز داریم. غیررسمیها روابطی است که دو کارمند با هم دارند، خانوادهها با هم دارند و همسایهها نیز با هم دارند. ارتباط خیلی دوستانه و بر اساس احساس و هیجان است. در مقابل آنها، گروههای رسمی وجود دارند. گروههای رسمی گروههایی هستند که تحت تأثیر تلویزیون و رادیو، یعنی وسایل ارتباطجمعی که به طور رسمی نیز فعالیت دارند، قرار میگیرند. خود این موضوع پیچیده است. ما هم تحت تأثیر گروههای رسمی هستیم و هم گروههای غیررسمی. حال سؤال شما که آیا شبکههای اجتماعی ارتباطات غیررسمی را تقویت میکند یا رسمی را جالب است. چون آن دوستی را که شما اضافه میکنید در حوزهٔ ارتباط غیررسمی است و این رابطه، خیلی دوستانه است. ممکن است از عکس کسی خوشتان بیاید یا از موضوعی که او مطرح میکند. در عین حال رسمی است، چون در مجرا و کانال ارتباطی انجام میشود.
همهٔ این مباحث نیاز به تحقیق علمی دارد. جایی خواندم که رفتار افراد در جوامع مختلف در این شبکهها با هم فرق میکند. در حالت عادی، افراد چیزی در حدود 120 یا 130 نفر دوست دارند (در فضای غیرمجازی و حقیقی) و طبق بررسیهایی که شده، افراد در فضای مجازی چیزی حدود دو برابر آن، دوستهای مجازی دارند. اما کیفیت آنها خیلی با هم متفاوت است. طبق تحقیقاتی که انجامشده، علیرغم تبلیغاتی که برای شبکههای مجازی میکنند و استفادهکننده از آنها را خیلی تکنولوژیمدار میدانند، اما باز هم وابستگی افراد به دوستان دستهٔ اولشان خیلی بیشتر است.
منظور از دوستان دستهٔ اول همان دوستان در دنیای حقیقی است؟
بله، چرا؟ به خاطر سابقهٔ دوستیشان، نشستوبرخاستهایی که با هم داشتند، ارتباطات بینفردی که با هم برقرار میکنند و حتی اعتمادی که به آنها میتوانند داشته باشند. برای مثال، یکی دستش تنگ است، یک مشکلی برایش پیش آمده و احتیاج به پول دارد، خیلی راحت میتواند روی بعضی دوستانش در دنیای حقیقی حساب کند. یا مشکلی برایش پیش آمده و خیلی ناراحت است. میتواند در بزند و به دوستش بگوید بیا بعدازظهر برویم پارک قدم بزنیم. ببینید ارتباط دوستانهٔ اولی هنوز خیلی قوی و قشنگ است. دومی تعدادش زیاد است، ولی کیفیتش زیاد نیست. افراد هنوز روی دوستیهای خارج از دنیای مجازی بیشتر میتوانند حساب کنند.
بله، این موضوع برای خود من هم پیش آمده است. وقتی ناراحت هستم، به طور ناخودآگاه، به دنبال دوستانم در دنیای واقعی میگردم تا با آنها صحبت کنم. آخرش به دنبال این هستم که مثلاً در صفحهٔ خودم چیزی بنویسم.
میدانید دلیلش چیست؟ چون دوست شما وقتی شما را ببیند یا با شما صحبت کند، از نگاه به چشم شما میفهمد ناراحت هستید. این کار با ایمیل و شبکهٔ مجازی صورت نمیگیرد. حتی یک دوست در دنیای واقعی، از ارتباطات غیرکلامی میفهمد شما مشکلی دارید، ولی این فضا در شبکهٔ مجازی نمیتواند به وجود بیاید. بنابراین در فضای مجازی، تعداد دوستان زیاد است، مثلاً یک نفر 200 تا 300 دوست دارد، شاید عکس فرد برایش جالب بوده و به همین خاطر او را وارد حلقهٔ دوستانش کرده است یا موضوعی که مطرح کرده به نظرش جالب بوده، اما اصالت در اولی است. روی این موضوع تحقیق شده است. البته این هنوز در ایران انجام نشده و خیلی کم به آن توجه شده است.
در دههٔ گذشته، دو رشتهٔ جدید به رشتههای دانشگاهی اضافه شده است. یکی از آنها «روانشناسی شبکههای اجتماعی» است. گرایشهای زیادی در روانشناسی داریم؛ روانشناسی شخصیت، روانشناسی تربیتی، روانشناسی بالینی، روانشناسی سلامت، روانشناسی اجتماعی و... یکی از آخرین انواع روانشناسی، روانشناسی شبکههای اجتماعی است. یک روانشناس میخواهد بداند افراد به چه صورت، با چه دلایلی و با چه انگیزههایی وارد شبکههای اجتماعی میشوند. آیا در شبکههای اجتماعی جا برای افراد خودشیفته بیشتر است؟ آیا کسانی که در شبکههای اجتماعی عضو میشوند افراد جامعهگریزی هستند یا خیر؟ در شبکههای اجتماعی هم افراد اجتماعی هستند که در هر دو فضا هستند و میخواهند در هر دو فضا فعالیت داشته باشند و هم افراد غیراجتماعی حضور دارند که نمیتوانند در جامعهٔ واقعی ارتباط برقرار کنند. کار روانشناس شبکهٔ اجتماعی همین است که این مقولهها را مورد بررسی قرار دهد. گروه سنی که در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی هستند چه گروههایی هستند؟ یعنی شما وقتی از آنها تقاطع بگیرید، رابطهٔ تحصیلات و عضویت در شبکههای اجتماعی، رابطهٔ تجرد و تأهل در شبکههای اجتماعی و... موضوع خیلی پیچیده میشود. مثلاً طبق آمار، در روز یا دقیقه، حدود 250 میلیون عکس بهروزرسانی میشود. رقم خیلی بالایی است. خیلی افراد اگر یک عکس جدید، با شمایل و آرایش جدید در صفحهٔ خود بگذارند و عکسالعملهای بقیه را نسبت به این قیافهٔ جدید خود ببینند، به نوعی آرامش میرسند.
در دههٔ گذشته، دو رشتهٔ جدید به رشتههای دانشگاهی اضافه شده است. یکی از آنها «روانشناسی شبکههای اجتماعی» است. یک روانشناس میخواهد بداند افراد به چه صورت، با چه دلایلی و با چه انگیزههایی وارد شبکههای اجتماعی میشوند. آیا در شبکههای اجتماعی جا برای افراد خودشیفته بیشتر است؟ آیا کسانی که در شبکههای اجتماعی عضو میشوند افراد جامعهگریزی هستند یا خیر؟
اگر آن را تقاطع بدهید، عکس هست، خاطرهنویسی هست، خبر هست. مثلاً شما اگر عاشق کتاب و کتابخانه باشید، به مجردی که بخواهید، این خبر را در صفحهٔ خود میگذارید و آنهایی که مثل شما علاقهمند به موضوع باشند، پاسخ میدهند و کامنت میگذارند. بنابراین یک نوع تطابق شخصیتی آنجا انجام میشود.
روانشناسی شبکههای اجتماعی چیز جدید است، اما آخرینش نیست. چون شبکههای اجتماعی و شبکههای مجازی خیلی چیزها را تسریع کردهاند، اما یک سری مشکلات را هم به وجود آوردهاند. مشکلات جدیدی که از همهٔ آنها مهمتر، کاهش ارتباطات رودررو و مستقیم است که خود آن مشکلاتی را باعث شده است؛ اما بحث افکار عمومی، که موضوع بحث ماست، در شبکههای اجتماعی، بسیار پیچیده است. خیلی از افراد تابع این شبکههای اجتماعی و فضای مجازی هستند و تأثیرپذیری هم دارند، ولی وقتی خوب نگاه میکنید، میبینید دوست دارند در فضای حقیقی با دو سه نفر صحبت کنند و آن تأثیر اجباری را که شبکههای مجازی روی آنها داشته است به صورت رودررو با یکی مطرح کنند؛ یعنی آخر سر میگویند دیروز من چنین چیزی خواندم، نظر شما در موردش چیست؟ این نکتهٔ بسیار مهمی است.
آیا این گروههای اجتماعی در فضای مجازی و به طور مشخص، شبکههای اجتماعی مجازی نیز مصداق دارند؟ افراد و کاربران در این فضاها جزء کدام دستهاند؟
برای پاسخ به این سؤال، نیاز به تحقیق داریم. برای رسیدن به آن، یک تعریف، معیار و سنجههایی باید از همگان درست کنیم. سپس از کاربران شبکههای اجتماعی هم یک تعریف داشته باشیم و در نهایت، تحقیق کنیم ببینیم آنها جزء همگان حساب میشوند یا نمیشوند؛ یعنی باید سنجه سنجش شود و معیارسازی صورت بگیرد و بعد در جامعه پاسخ را ببینیم. پاسخ سؤال را از همین حالا نمیشود گفت، ولی یکی از حدسها این است که بله، افرادی که در شبکههای اجتماعی هستند و شبکههای وسیع نیز دارند، جزء همگان هستند؛ ولی در مواردی هم ممکن است این طور نباشد. خیلی پیچیده است که احتیاج به مطالعه و تحقیق دارد. طرف دیگر قضیه هم هست، آنهایی که در شبکههای اجتماعی هستند، آیا جزء توده حساب میشوند یا انبوه خلق؟ برای پاسخ به این سؤال، باید پژوهش و مطالعهٔ جامعی صورت بگیرد.
در صحبتها اشاره داشتید به رهبری در این شبکهها، بعضاً دیده میشود در گروهی در این شبکهها، فرد خاصی سرگروه شده و همه به او ارجاع میدهند.
بله، در واقع آن فرد نقش رهبر فکری را دارد. در مدیریت دو تا بحث داریم: یکی «Leadership» یعنی همین رهبری و دیگری «Organizing» یعنی سازماندهی. ببینید ممکن است در یکی از همین شبکههای اجتماعی، یکی با یک قصد و غرض سیاسی سازماندهی کند. شاید ظاهر قضیه سیاسی هم نباشد، ولی این سازماندهی اهداف پشت پردهٔ سیاسی دارد. خیلی پیچیده است. گاهی اوقات هم واقعاً این طور نیست. شاید ما حساس شدهایم. بیشتر آنچه در دنیا در مورد شبکههای اجتماعی معمول است این است که افراد در حوزههای فرهنگی و اجتماعی با هم ارتباط دارند، ولی زمان ورود شبکههای اجتماعی به ایران و وقایع سال 88 و قبل از آن، طوری شد که کار شبکههای اجتماعی در تهران تا مدتی سیاسی شد. برای همین از نظر خیلیها، نمیتوان به آن خوشآمدگویی کرد، مثل تحزب. تحزب در ایران با وابستگی و خودفروختگی بعضی احزاب به کشورهای خارجی و بر خلاف مصالح مردم و نظام انجام شد. به همین خاطر، افرادی هستند که نسبت به آن ذهنیت خوبی ندارند، چون شروع آن در ایران بد بوده است. تصوری که ما از حزب توده در ایران داریم (حزب توده در سال 61 توسط مسئولین ملغی و ممنوع اعلام شد و به درستی هم شد. این قضیه بعد از این شد که مسئولین اسناد معتبری را پیدا کردند که این حزب در خدمت منافع کشورهای خارجی بوده است). این در ذهن ما هست که عملکرد حزب توده خوب نبوده است و دیدگاه خوبی نسبت به آن نداریم.
بنابراین ورود شبکههای اجتماعی در ایران با خاطرهٔ خوبی نبوده است؛ اما در خیلی از کشورهای دنیا، شبکههای اجتماعی به خاطر این است که افراد شبکههای اجتماعی را فضایی میدانند که میتوانند خودبیانی کنند و آنجا بهترین مکان است برای خودبیانی. نقطهنظرات خود را در مورد مسائل، باورها، هنر، فرهنگ و غیره بگویند و خیلی هم راحت این کار را میکنند. برای آنها جنبهٔ مثبت دارد. بنابراین در آنجا ممکن است همگان باشند، ممکن است هم نباشند.
باز هم اینجامعه است که نوع گروه را مشخص میکند؟
بله، نوع جامعه، سطح تحصیلات، گروه سنی و خیلی از مؤلفههای دیگر. مثلاً در ایران، از گروه سنی پنجاه تا شصت سال، فکر میکنید چند درصد عضو این شبکهها هستند؟ پس حوزهٔ سنی، محتوای تولیدشده و بقیهٔ عوامل مؤثر هستند.
یکی از تمایزات جامعهٔ سنتی و جامعهٔ نوین البته در عصر رسانههای الکترونیکی چون رادیو، تلویزیون و سینما، ارتباطات تودهای بود. این پدیده در عصر رسانههای فراارتباطی چون اینترنت چگونه است؟ جامعهٔ نوین در این عصر دارای چه تغییراتی شده است؟
مقداری از آن به همان بحثی که قبلاً داشتیم در مورد جامعهٔ تودهوار یا جامعهٔ عامه برمیگردد. اولاً فرمول کنش دوسویه را داریم. در جامعهٔ کنونی افراد بر حسب نظریهٔ استفاده و رضایتمندی، صرفاً و عملاً به دنبال اطلاعاتی میروند که برای آنها جالب باشد. دیگر انبوهی از اطلاعات، اخبار و آگاهیهایی که فرستنده قبلاً ارسال میکرد، که فرد یکی یا دو تا از آنها را گزینش کند و خوشش بیاید، وجود ندارد. در جوامع کنونی، در واقع مخاطب گزینشگر است. الآن حدود 23 کانال تلویزیونی داریم و مردم بر حسب نیازها و سلایق خودشان به سراغ شبکهای میروند. خیلیها ممکن است فقط شبکهٔ فیلم را ببینند. حدود 40 سال پیش، که تلویزیون درست شد، یک شبکه بیشتر وجود نداشت. شما مجبور بودید که همهٔ برنامههایش را ببینید. مثلاً اگر شما به ورزش علاقهمند بودید و میخواستید اخبار ورزشی را ببینید، باید منتظر میماندید تا اخبار سیاسی و اقتصادی و تفسیر تمام شود و بعد اخبار ورزشی شروع شود. اما الآن شما این کار را نمیکنید. میتوانید اخبار ورزشی را جداگانه گوش کنید و از آن مهمتر اینکه دیگر پخش خبر رسانههای دیداری و شنیداری قدیمی شده است. شما مجبور نیستید تا فلان ساعت صبر کنید تا اخبار ورزشی شروع شود، بلکه سایتهای ورزشی و دقیقاً مثلاً ورزش فوتبال را انتخاب میکنید و از اخبار آن آگاه میشوید. در واقع نظریهٔ نیاز و رضایتمندی در اینجا حاکم است. در جامعهٔ کنونی که ما در آن به سر میبریم، جامعه به این سمت رفته که مخاطب، گزینشگر است و نکتهٔ دیگر اینکه رقابت وجود دارد. الآن 23 کانال تلویزیونی داریم، ماهواره هم هست و رسانههای دیگر هم هستند. بنابراین رقابت باعث میشود که کیفیت بالا برود. البته انشاءالله این طور باشد. چون صرفاً وجود رقابت این نیست که کیفیت هم بالا بیاید. در جامعهٔ سنتی، ارتباط به صورت عمودی از بالا به پایین بود و نوعی اجبار و نوعی مونولوگ (Monologue) در آن وجود داشت، آنها میگفتند و شما باید گوش میدادید.
یعنی ارتباط یکسویه بود؟
بله، در عصر دوم رسانهها، که با اینترنت شروع میشود، وارد فضایی میشویم که ارتباط دوسویه است. بنابراین مشخصهٔ جامعهٔ سنتی و جامعهٔ نوین همین نسل دوم رسانههای نوین است؛ یعنی تعاملی بودن و دوسویه بودن. نظریهٔ استفاده و رضایتمندی هم از همین جا ناشی میشود. در جامعهٔ نوین ارتباطی، شما هم فرستندهاید و هم گیرنده. این مخاطب است که آن چیزی را که میخواهد میتواند انتخاب کند. در غیر این صورت، کنش ارتباطی را شروع نمیکند. شما به عنوان مخاطب در این عصر، نه پیچ رادیو را باز میکنید و نه تلویزیون را روشن میکنید و نه روزنامه میخرید، مگر اینکه بدانید رسانهٔ مورد نظرتان آن چیزی را که میخواهید به شما میدهد. در واقع باید بگوییم مخاطب در جوامع کنونی، گزینشگر شده است.
منبع: برهان