به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، کامران نجفزاده در وبلاگ شخصیاش نوشت: حالا که تیم ملی با آرژانتین و مسی بزرگ همگروه شده، حالا که خیلی از ایرانیها رفتهاند به فیس بوک لیونل و متلک انداختهاند... یاد خاطرهای افتادم. قرار بود به مسی توپ طلا بدهند.
پاریس بودم و کارت خبرنگاریام صادر نشده بود. آویزان پیرمردی که کارمند محلی دفتر بود شدم و به استناد چند دعوتنامه قدیمی و مدارک خبرنگاری زپرتی، ساعتها در سرما منتظر ماندیم تا بیاید.
خوب میدانم که چهرههایی اینچنین تا نباشد اوکی مدیربرنامه حاضر به جواب نمیشوند و اصلا هیچ کس، هیچ کس آنجا مصاحبه اختصاصی نمیگیرد. چون میداند نمیشود. من فکر میکردم باید تمام تلاشم را بکنم. شاید شد. فکر میکردم این حق هوادارهای ایرانی مسی است که یک سوال ایرانی از او بپرسند.
تا مسی از ماشین پیاده شد پریدم جلو و از میان چندین سوالی که در ذهنم بود و آن همه خبرنگاری که مبهوت نگاه میکردند پرسیدم: درباره فوتبال ایران چه میدانید؟ اصلاشناختی داری؟ گفت: هیچی.شناختی ندارم...
بعد محافظهایش ما را کنار زدند و همین.
مصاحبه پخش شد. خیلی کوتاه هم بود خب. بعد دیدم برخی مصاحبه را نقد کردند. بیشتر نقدها حول این بود که چرا مسی گفت فوتبال ایران را نمیشناسم و این چه سوالی بود که خبرنگار پرسید. آنها که مرا میشناسند میدانند دوست دارم نقدم کنند که میدانم هر چه حاشیه امن بگیرد وا مصیبتاست... اما به نظرم این بدویترین نوع انتقاد بود. چون من طبیعتا مسوول جواب دادن طرف که نیستم. اگر در خانه کس است اینکه مسی فوتبال ایران را نمیشناسد هم نیازمند واکاوی هاییست. خب نمیشناسد دیگر. همین جواب اتفاقا مهم است. بعد چه سوالی باید میپرسیدم؟ پیتزا بیشتر دوست داری یا بستنی؟ یا نظر شما درباره سبیل کریم باقری چیست؟
پیرمرد دوست داشتنی که سالها کارمند دفتر پاریس بود مرا یواش کشید کنار و گفت: ول کن!. شمرده شمرده و طوری که نرنجم گفت: پیش از تو در سی سالی که من اینجا هستم خیلیها آمدهاند و بیشتری زندگی کارمندی کردهاند و برگشتهاند. انگار نه انگار خانی آمده و خانی برگشته.. بعدها هم برخیهایشان سفیر شدهاند. مدیر شدهاند. بارت را ببند بجای این همه جست و خیزها. ول کن. حالا مسی این وسط کیه؟ چرا برای خودت دردسر درست میکنی؟
مکث کردم. قبلیها هم اینجورها که میگفت نبودند اما به فرض محال هم اگر اینطور بود باز... من دوست نداشتم اینجوری زندگی کنم.