گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو» - دکتر عبدالله گنجی؛ سکولاریسم به عنوان یک تفکر و به مفهوم «این جهان» در مقابل «جهان ابدیت» مقارن با سالهای مشروطه توسط روشنفکران نسل اول وارد ایران شد. اما خاستگاه اصلی سکولاریسم در ایران دانشگاه است چرا که نهاد تعلیم و تربیت در ایران با الگوبرداری بدون تصرف از مدل های غربی آغاز بکار کرد.
چنان چه خواهد آمد، بطور کلی سکولاریسم عموما در دانشگاههای ایران به دو شکل «سیاسی» و «معنویت گرا» مطرح شده است. در این نوشتار، پس از اشارات تاریخی به چگونگی ورود سکولاریسم در ایران و دانشگاه ها، به بررسی و تبیین مولفه های اصلی فکری جریان های سکولاریستی فعال در طبقه شبه روشنفکری می پردازیم.
سکولاریسم از نظر لغوی ریشه در واژه لاتینی Saeculum یا Saecularum به معنای قرن و سده دارد که از آن به «زمان حاضر» نیز تعبیر شده است. بر این اساس، نزدیکترین معنای اصطلاحی به این واژه «توجه به زمان و عصر حاضر» است که به صورت عرفی به «این جهان» در مقابل «جهان ابدیت» اطلاق میگردد. اگرچه این اصطلاح طی ادوار زمانی، فراز و فرودهای بسیاری داشته است، اما میتوان ادعا کرد که جوهره اصلی آن یعنی توجه ویژه به «این جهان» را حفظ کرده است. به همین دلیل است که طیف متنوعی از واژگان معادل چون: نادینی، دینزدایی، دیانتزدایی، غیردینی کردن، دنیویسازی، دنیوی شدن، دنیاگرایی و عرفی شدن برای آن پیشنهاد شده است. با توجه به تحلیلهای ارائه شده از سوی اندیشمندان چون کارل وابلر، هملتون، ویلم، برایا ویلسون و رولند رابرتسون میتوان حداقل سه سطح متمایز را برای «عرفی شدن» شناسایی کرد.(1)
1- عرفی شدن دین در سطح فردی که بر عقلانی شدن فرد و تجدید جایگاه و نقش دین در تأملات و رفتارهای فرد دلالت دارد.
2- عرفی شدن دین در سطح جمعی که به تعبیر «جیمسون» مرگ دین در حیات اجتماعی را در پی دارد.
3- عرفی شدن دین در سطح ملاحظات درون دینی که آن را به مقولهای شخصی یا خصوصی تبدیل میکند که اصولاً توجه یا ربطی با ملاحظات بیرونی ندارد. (معنویت سکولار)
بدین ترتیب مشخص میشود که عرفی شدن «ماهیت دین)، «روابط آن با سایر بازیگران» و بالاخره «جایگاه دین درون جامعه» را به صورت همزمان تحت تأثیر قرار میدهد و در نتیجه نخست تحدید و در نهایت تحریف دین را در پی خواهد داشت. تجربه جهان مسیحیت از این منظر روشنگر است و میتوان مراحل سیر و تکامل عرفی شدن دین را مشتمل بر فروکاهی دین به ایمان، عصری کردن دین، قلب ماهیت دین، تکثر ماهیت دین و در نهایت بشری ساختن دین دانست که با تهیسازی دین از امری قدسی، ارزش آن را به حداقل ممکن در حیات انسان پایین میآورند. (2)
اصول سکولاریسم
عمدهترین اصول سکولاریسم مبتنی بر تمدن غرب عبارتند از:
1- ابتنا بر عقل که در آن عقل و خردورزی به مثابه بدیلی برای تأملات و راهنماییهای دینی طرح میشود.
2- جداانگاری نهادهای دینی از نهادهای سیاسی اجتماعی به اقتضای ماهیتشان که به زعم ایشان، اجتماع آن دو را غیرممکن میکند.
3- تأکید بر ماهیت دوگانه حاکمیت دینی و حاکمیت مردمی که به قبول دو الگوی متفاوت از مدیریت در حوزههای دینی و سیاسی منتهی میشود. (حاکمیت دوگانه)
4- قداستزدایی از پدیدهها به منظور ممکن ساختن اعمال نظارت بر آنها به دلیل محوریت عقل خودبنیاد. سکولاریسم اعمال نظارت را اصولاً با التزامات و باورهای دینی غیرممکن میداند.
5- جایگزینی حقوق طبیعی به جای حقوق فطری و الهی تا بدین شیوه وجدان به جای خداوند در کانون تنظیم مناسبات فردی و جمعی قرار گیرد.
سکولاریسم در ایران
مردم ایران، به واسطه آمیختگی ذاتی تفکر شیعی با سیاست معمولاً نتوانستهاند به صورت یکپارچه سکولاریسم را در اعصار مختلف بپذیرند. حاکمان نیز از صفویه تا پهلوی معمولاً نمادهایی از رفتار دینی را به نمایش میگذاشتند، اما فقط این خواص بودند که عمق سکولاریسم را درک میکردند. سکولاریسم مصادف با انقلاب مشروطه در ایران، شکل مدرن به خود گرفت و روشنفکران نسل اول مروج بیچون و چرای آن شدند. سکولارهای اولیه در ایران بلافاصله با لیبرالیسم و ناسیونالیسم پیوند خوردند و گفتمان ترقی را محور حرکت خود قرار دادند و در این مسیر، غیریت را اسلام خواندند و همه بدبختیهای ملت ایران را به دین ارجاع دادند.
تا آنجا که در این مبارزه تا اعدام شیخ فضل ا... نوری پیش رفتند. شیخ ابراهیم زنجانی که حکم اعدام شیخ فضل ا... را صادر کرد، در کسوت روحانیت بود اما از مهمترین عناصر سکولار و ضداسلام سیاسی به حساب میآید. روشنفکران سکولار، به رغم خصایص روشنفکری (تحول خواهی، در سخواندگی، استبدادستیزی و...) حکومت سکولار پهلوی اول را با کمال میل پذیرفتند و با آن همراهی کردند که میتوان دلیل اصلی آن را گرایشات سکولاریستی رژیم پهلوی دانست.
دانشگاه و سکولاریسم
خورشید احمد، اندیشمند پاکستانی در نظریه «تجدید حیات اسلام» معتقد است که نهادهای آموزشی جدید در جهان اسلام برای تربیت کسانی بود که بتوانند ارزشهای مغرب زمین را گسترش دهند، خاستگاه دانشگاه به صورت طبیعی در مقابل نهادهای آموزشی سنتی تعریف میشد و نهادهای سنتی به دلیل ورود ادبیات تجددخواهانه و ضدکهنهپرستی با بار ارزشی منفی روبهرو میشدند.
محتوا و استاد دانشگاه در ایران هر دو از غرب میآمد. کدام غرب؟ غربی که دستگاه معرفتشناسانه آن چند صدسال پیش بر سکولاریسم سوار شده بود. به همین دلیل باید دانشگاه را نقطه عطف ترویج سکولاریسم در ایران دانست. اولین مساجد دانشگاهی ایران بعد از 1345 خورشیدی ساخته شد و این بدان معناست که جدایی ساحت دین از ساحت علم امری مفروض و پذیرفته شده قلمداد شده بود. دینباوری در دانشگاه و رفتار دینی معادل نداشتن جوهره علمی تلقی میشد و به همین دلیل متدینین نیز نمیتوانستند در عرصه دانشگاه به انجام فرایض اقدام نمایند.
چرا در سکولاریسم دانشگاهی گرفتار آمدهایم؟
برای فهم چیستی و چگونگی سکولاریسم در سیستم آموزش عالی کشور نباید اسیر نگاههای سیاسی شد. برخی مشکل را به استاد، برخی به محتوا، برخی به دانشجو، عدهای به نظامات و رویهها و عدهای آن را به خاستگاه و زایشگاه دانشگاه (غرب) نسبت میدهند و برخی به معجونی از همه آنها قائل هستند.
برای پاسخ به این سؤال و برای تقریب ذهن به موضوع به غرب امروز نگاه کنیم. چگونه مردم مغرب زمین را به این باور رساندهاند که لیبرال دموکراسی پایان تاریخ است و هیچ راه دیگری را برای رسیدن به حکومت و سیاست نمیشناسند؟ چرا در غرب زمینه انقلاب وجود ندارد و مردمی که به خیابانها میآیند صرفاً دنبال تغییر قوانین، طرحها و احزاب هستند؟ آنان طوری تربیت یافتهاند که هیچ نوع حکومتی غیر از نوع نظام مستقر را متصور نیستند. این مهم چگونه در غرب جا افتاده است؟
غرب امروز، 400 سال است که اندیشه میکند، آنچه غرب امروز را به رویه سیاسی موجود، ثابت قدم نموده است دستگاه معرفتشناسانه آنان میباشد. روش علمی و روش اندیشمندان غرب، دالان تربیتی نخبگان آنان را نیز رقم زده است. اساس اندیشه هستیشناسی و معرفتشناسی است و اساس دوام یک اندیشه نیز در اثبات و استقلال در این دو مؤلفه است.
غرب توانست هستی را از حوزه الهی خارج و به حوزه طبیعت بکشاند. معرفتشناسی ذاتگرایانه و غایتمدار را به نسبیگرایی، شکایکت، پلورالیسم، ابطالپذیری، رفتارگرایی، روشهای پستمدرن، هرمنوتیکی، تأویل، گفتمانی، عقلایی، پدیدارشناسی، انتقادی... سوق دهد. جان کلام اینجاست که ما در ایران و ایضاً در جهان اسلام، روششناسی مستقل و بومی برای تحقیق و پژوهش و تولید علم نداریم و اگر روشهایی مثل متدهای تاریخی، قیاسی، کلامی، فلسفی داریم نتوانستهایم آنان را بر دستگاه معرفتشناسی اسلامی به صورت روزآمد سوار نماییم.
مشکل امروز دانشگاه در ایران نبود «روششناسی» بومی جهت تحقیق و پژوهش در علوم انسانی است و تا این مسئله حل نشود داستان مذکور همچنان ادامه دارد. راهحل کوتاهمدت برای این مسئله تربیت اساتیدی است که به غایتگرایی و معرفت ذاتگرایانه معتقد باشند. اگر این اتفاق بیفتد، محتوای سکولار نیز توسط این اساتید به نقد و چالش کشیده میشود.
فهم غرب لازم و ضروری اما در مقام نقد آن باید با پیشنهاد جایگزین به میدان بیاییم و این مهم اکنون و برای کوتاهمدت به دست اساتید متدینی باید انجام شود که با معرفتشناسی ابطالپذیر، پوزیتویسم و نسبیگرا مخالف باشند. تربیت چنین انسانهایی در دانشگاه فعلی اتفاق نمیافتد و از آنجا که تربیت استان نیز در همین دانشگاه انجام میشود، این چرخه به صورت باطل خواهد چرخید.
مروجین سکولاریسم در دانشگاههای ایران
علاوه بر محتوا، استاد و روح حاکم بر دانشگاههای ایران به صورت اتوماتیک سکولاریسم را پرورش میدهد. مروجین سکولاریسم در دانشگاههای ایران دو دستهاند:
1- سکولاریسم معنویتگرا
2- سکولاریسم سیاسی، طراحان حاکمیت دوگانه (جدایی نهاد مذهب از نهاد سیاست)
ذیلاً به جریان «معنویت سکولار» پرداخته و در شماره بعدی صفحه اندیشه (یکشنبه 1/10/92) به دسته فراگیرتر و باسابقه تر یعنی «سکولاریسم سیاسی» خواهیم پرداخت.
1- معنویت سکولار:
طرفداران این تفکر کسانی هستند که اسلام فقاهتی را پیچیده و سختگیرانه میدانند و معتقدند دینداری امری فردی، حداقلی و خصوصی است. این تفکر قلمروی واقعیات، ارزشها و تکالیف را سه قلمرو جدا میدانند که در مقابل هم مینشینند و با نوعی تثلیت معرفتی با هم تعامل میکنند. نگاه دوم آنان بر این اصل سوار است که امور دینی با این تقریر که سابجکتیو و ذهنی و سلیقهای و شخصی شدهاند، صرفاً مربوط به حوزه امور خصوصی خواهند بود و هر کس در قلمروی زندگی خصوصی خود به آنها یا برخی از آنها، از هر نوع که باشند و به هر شکلی که میخواهد معتقد باشد یا نباشد.
نگاه سوم آنان بر این اصل اجتماعی سوار است که امور ارزشی و تکلیفی و غیرعینی تنها در صورتی و به اندازهای میتوانند وارد حریم عمومی شوند که خود ما بخواهیم و مشروعیت آن تابع امیال ما با اکثریت میباشند بنابراین سکولاریست معنویتگر دین را نه از نهاد حکومت که از نهاد اجتماع نیز کنار میزند و التزام عملی به امور اجتماعی دین همچون نماز جماعت، دعاهای دسته جمعی، جهاد، عزاداری و... موردی زائد میپندارند.
طرفداران این جریان، «عقلانیت» را مترادف با «مدرنیته ماتریالیستی غرب» و دینداری را مظهر نهادینه شده «معنویت» تاریخی میدانند که نیازی به پشتوانه عقلی و توجیه نظری ندارد و چون اغلب کمابیش گرفتار آن «دیانت» و دچار این مدرنیته هستیم در تکاپوی یک تناقض تاریخی به سر میبریم و به تدریج در مییابیم که ما انسانهای مدرن دیگر نمیتوانیم دین را با همان تعریف که پیامبران آوردند (دین سنتی) بپذیریم و باید آن را رها کنیم؛ چون آن معنویت با این مدل از عقلانیت و مدرنیته سازگار نیست، مگر آن که تغییرات اساسی در دین و معنویت سنتی و انبیایی بدهیم.
مصطفی ملکیان از اساتید سکولار در اینباره میگوید: پاسخ من این است که انسان مدرن دیگر نمیتواند دین را مانند انسان سنتی و همچون قبل، قبول کند. بنابراین دو راه در پیش دارد:
1- به طور کلی دست از دین بردارد.
2- دین را به صورت جدیدی بپذیرد و شما میتوانید این فهم جدید از «دین» را «معنویت» بنامید.
ممکن است شما بگویید که این معنویت فاصله زیادی با دین سنتی و فهم سنتی از دین دارد. بنده از پذیرش این نکته ابایی ندارم و در هر حال شخصاً به همین فهم جدید از دین صرفاً به نوعی معنویت- معتقدم نه به آنچه به نام فهم سنتی به ما عرضه شده است. آن دین امروز به لحاظ رئالیستی و نظری، قابل دفاع است و نه به لحاظ پراگماتیستی و عملی. یعنی امروز اگر شما دغدغه «حقیقت» را داشته باشید، دین سنتی دیگر قابل دفاع نیست و ما امروزه به معنویت (spirituality) نیاز داریم. (10)
قطع ارتباط معنویت با متافیزیک اساس این تفکر است. سکولارهای معنویتگرای مدرن معتقدند معنویت الزاماً از مسیر دین توحیدی نمیگذرد. پرورش روح مثل درمان جسم است که متدی دارد و باید آن را دنبال نماییم. ملکیان در این باره میگوید: ادیان متافیزیکهای سنگینی دارند، مابعدالطبیعههایی که هم بسیار وزن دارد و هم بسیار متصلب است. برای انسان امروزی و مدرن، قابل قبول نیست. زیرا در ادیان سنتی، شما باید به خیلی چیزها اعتقاد داشته باشید تا نجات یابید... حال آن که نسخه واقعی نسخهای است که لازم نیست به خیلی چیزها اعتقاد داشته باشید.
«معنویت» مورد قبول ما، نوعی دیانت است که بار متافیزیکش به کمترین حد رسیده است. چنانچه میگویند مثلاً این مدیتیشن (meditation) را بکن، به هیچ چیز هم اعتقاد نداشته باش و بعد از سه ماه فلان اثر را میبینی. این طب روحانی، درست مثل طب جسمانی شده است که در آن هیچگونه اعتقادی لازم نیست تا نسخه مؤثر واقع شود. این طب روحانی معنویتی است که بار متافیزیکاش بسیار بسیار سبک است. بنابراین نویسنده معنویت را همانند «حشیش» میداند که ساعتی شما را مسرور میکند و این چنین روشنفکران سکولار ما به دنبال این هستند که معنویت و عقاید غیرمتافیزیکی و غیرشریعتی را ترویج میکرد.
با نگاهی به این دست اظهارات جریان سکولار در کشور، باید مواظبت نمود تا قلبهای پاک جوانان این مرز و بوم به معنویتهای مرتاضی دچار نشود. انحرافات عرفانی یا «عرفانهای کاذب» که امروز دغدغه بخشی از دلسوزان و جامعه دینی ماست از همین تفکر سرچشمه میگیرد. معنویت از دید این جماعت به ریاضت چند ده ساله و پاکی و زهد نیاز ندارد. «نقشه راهی» دارد که مانند آزمایش فیزیک و شیمی میتوانید به آن دست پیدا کنید. این نوع معنویت امروز در دانشگاههای ما خطرناکتر از درگیرشدن با نظام سیاسی است و باید توجه مسئولان فرهنگی و دینی کشور بر آن معطوف شود. تقویت «عقلانیت دینی» به جای «عقلانیت مدرن» لازمه این مبارزه است.
پی نوشت ها:
1- شجاعی زند، علیرضا، دین و جامعه و عرفی شدن، تهران، نشر مرکز، 1380، ص 202.
2- افتخاری، علیاصغر، «شرعی در مقابل عرفیسازی» طراحی یک رویکرد بدیل انتقادی از دیدگاه اسلامی، (مقاله) درج شده در کتاب بررسی و نقد مبانی سکولاریسم به اهتمام علی اکبر کما ل اردکانی، پژوهشکده فرهنگی اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری 1386.
3- معنویت سکولار- مرکز مطالعات و پژوهشهای سازمان بسیج دانشجویی، نشر سازمان بسیج دانشجویی 1384 ص 13.
پس از ارائه گزارش 100 روزه حجت الاسلام سيدمحمدعلي شهيدي معاون رئيس جمهور و رئيس بنياد شهيد و امور ايثارگران در برنامه گفتگوي ويژه خبري شبکه دوم سيما، جبهه يادگاران شاهد ايران اسلامي در بيانيه اي ضمن تشکر از عملکرد 100 روزه بنياد شهيد و امور ايثارگران حمايت خود را از مواضع رياست بنياد شهيد اعلام کردند.
متن اين بيانيه بدين شرح است:
بسم ا… الرحمن الرحيم
السلام علي الحسين و علي علي ابن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين
بي شک حضور حجت الاسلام و المسلمين جناب آقاي شهيدي در مسئوليت خطير بنياد شهيد و امور ايثارگران که يکي از خواسته هاي مهم فرزندان شاهد به حساب مي آ