به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، در وبلاگ افاضات عقل کل آمده است؛ دادگاه رسمی است...
قاضی: آقای موسوی! چرا نتیجه انتخابات را نپذیرفتید و ادعا داشتید که تقلب شده است؟
موسوی: اولا بنده باید عرض کنم چیزه... بنده این دادگاه را به رسمیت نمیشناسم و تنها به خاطر اینکه ملت حقایق را بدانند در اینجا حاضر شدهام. بنده خودم چیز هستم... مدعی هستم و شاکیام و هنوز هم معتقدم که تقلب شده بود و گرنه مگر میشود من به عنوان داماد لرها در لرستان هم رایم از احمدینژاد کمتر باشد! بنده از احمدینژاد هم شکایت دارم که مرا به آقای هاشمی چسباند و باعث چیز شد... باعث کاهش آرای بنده شد... همه چیز زیر سر احمدینژاد بود.
قاضی: آقای کروبی! چرا شما نتیجه انتخابات را نپذیرفتید و ادعای تقلب داشتید؟
کروبی: من هم این دادگاه را قبول ندارم و اصلا نمیخواهم حرف بزنم. من اجازههایی از امام (ره) دارم که هیچکس این اجازهها را ندارد و شما حق ندارید از من سوال کنید. همه چیز تقصیر احمدینژاد بود؛ فکر کرده فقط او میتواند هر چیزی دلش خواست بگوید و دیگران جوابش را ندهند؟... هان!
قاضی: آقای احمدینژاد! چرا در مناظرات اینگونه عمل کردید؟
احمدینژاد: من که چیزی نگفتم. تازه فیلمهایی داشتم که نشان ندادم. خیلی حرفها داشتم که نزدم. حالا بگم؟... بگم؟... بگم؟...
قاضی: لازم نیست، شما به قدر کافی گفتهاید. فقط بگویید چرا نام آقای هاشمی و خانواده ایشان را در مناظرات مطرح کردید؟
احمدینژاد: من از شما میپرسم... چرا در انتخابات سال 88 از اینکه کاندیدایی را به آقای هاشمی وصل کنند ناراحت میشدند و با اینکه آقای هاشمی از آنها حمایت میکرد دوست نداشتند آنها را به آقای هاشمی بچسبانند اما در انتخابات سال 92 میخواستند خودشان را به آقای هاشمی وصل کنند؟ من از شما میپرسم بالاخره نام بردن از آقای هاشمی خوب است یا بد؟
قاضی: اینجا قرار نیست شما چیزی بپرسید. مثل اینکه شما هنوز هم در توهم هشت سال گذشته به سر میبرید. اینجا فقط باید پاسخگو باشید نه اینکه بپرسید.
احمدینژاد: وقتی چهار سال هر کاری میکردم آقای هاشمی همه کارها و اقدامات دولتم را میکوبید و فرزندان ایشان در مسیر دولتم سنگ اندازی میکردند انتظار داشتید باز هم حرفی نزنم. آیا یک بار شد که من کاری انجام دهم و آقای هاشمی بگوید درست است؟ آقای هاشمی در ذهن خود از من یک لولو ساخته بود تا با آن مردم را بترساند. اینقدر مرا تخریب کردند که باعث شد من هم بزنم به سیم آخر و هر چه میخواستم بگویم. وگرنه من به آقای هاشمی و موسوی و کروبی علاقمندم آنها هم مثل هلو میمانند و من آنها را دوست دارم اما همه چیز زیر سر آقای هاشمی بود.
قاضی: آقای هاشمی را در دادگاه حاضر کنید.
دادستان: جناب قاضی! اولاشان و جایگاه آقای هاشمی بالاتر از اینهاست که به دادگاه بیایند. ثانیا وقتی ما نمیتوانیم آقازاده ایشان را به دادگاه بیاوریم چگونه انتظار دارید بتوانیم شخص جناب هاشمی را به دادگاه بیاوریم؟
قاضی: پس دادگاه را به خدمت آقای هاشمی میبریم!
قاضی در مجمع تشخیص مصلحت: آقای هاشمی! اگر مصلحت میدانید بفرمایید چرا شما در چهار سال اول ریاست جمهوری آقای احمدینژاد همه اقدامات ایشان را میکوبیدید تا کار به اینجا برسد که در مناظرات 88 بر علیه شما حرف بزند؟
هاشمی: من فعلا از همه چیز راضی هستم و مردم هم در انتخابات امسال نشان دادند که پیامشان چیست. من هر چه گفتم به مصلحت بود و درست گفتم. اگر مردم در سال 84 هم به من رای داده بودند کار به اینجا نمیکشید و همه چیز مثل گذشته خیلی خوب پیش میرفت.
قاضی: مردم را در دادگاه حاضر کنید.
دادستان: جناب قاضی! همه مردم را که نمیشود در دادگاه جمع کرد تا بگویند چرا در سال 84 درست رای ندادند!
هاشمی: کاری به مردم نداشته باشید. یک روز امام (ره) به من گفتند هر وقت مردم در انتخابات بر طبق میل تو رای ندادند اما بعد جبران کردند از آنها بگذر. من از مردم گذشتم.
حکم دادگاه: بنا به حکم دادگاه آقایان موسوی و کروبی تبرئه میشوند و مردم که مقصران اصلی فتنه 88 هستند نیز مورد عفو قرار میگیرند و به این ترتیب پرونده فتنه 88 مختومه اعلام میگردد.
قاضی: جناب دادستان! دادگاه رسمی است چرا میخندید؟
دادستان: ببخشید جناب قاضی! ناگهان یاد بچگیام افتادم. بچه که بودیم به رفیقمان مشت میزدیم و بعد که میپرسید چرا میزنی؟ میگفتیم:
«من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود آستینم مال کتم بود کتم مال بابام بود بابام مال ایران بود ایران مال جهان بود جهان مال خدا بود پس تقصیر خدا بود!» و این طوری تبرئه میشدیم. با این نحوه استدلال که برخیها فتنه 88 را به خاطر مناظرات 88 میدانند همه مجرمان میتوانند تبرئه شوند.