به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، این روزها دولت محترم علت بسیاری از رفتارهای بیگانه با 3 اصل مهم «عزت، حکمت و مصلحت» در حوزه تعامل با چند کشور محدود در جهان را مرتبط با سیاست «تنشزدایی» معرفی میکند. تنشزدایی یعنی کاهش روابط تیره و تار! یعنی تلاش برای تشنجزدایی در روابط کشورهایی که از تعاملات عادی برخوردار نیستند .
در کشور ما این چندمین دوره تنشزدایی با غرب است که با رونویسی از تز سیاست خارجی هنری کیسینجر، وزیر خارجه اسبق آمریکا تلاش میشود روابط ایران و آمریکا به آشتی بینجامد. از دوره هاشمیرفسنجانی گرفته تا دوره خاتمی و اکنون هم نوبت به رجوع به صندوقچه قدیمی کارگزاران در دوره حسن روحانی رسیده است. حتی احمدینژاد هم در دوره دوم بشدت در حال تلاش برای دستیابی به تفاهم با آمریکا بود! تا اندازهای که میزان دیدارهای پنهانی دیپلماتهای دو کشور در سطح وسیعی افزایش یافته بود. اما چرا «تنشزدایی» در برابر آمریکا تاکنون جواب نداده است؟ آیا نپذیرفته شدن ایران در باشگاه قدرت جهان ناشی از رفتارهای غلط ما است یا اشکال از انحصارگرایی طرف مقابل است؟ اصلا شروط یک تنشزدایی ایدهآل چیست؟
الف- اولین شرط نانوشته این است که هر دو طرف علاقهمند به تنشزدایی در عرصه روابط بینالملل باشند .
ب- شرط دوم برابری سطح دو طرف بر سر میز مفاهمه است. یعنی همان که روسای جمهور ما با اشاره به عبارتی مثل «گفتوگوی بدون پیششرط» از آن نام بردهاند اما در عمل هرگز به آن پایبند نبودهاند!
ج- ولع تیمها برای کسب توافق باید کنترل شده باشد. از دیسیپلین طرفی که تن به مذاکره میدهد، میزان اندوخته وی از قدرت ملی قابل حدس زدن است. تیمی که خودباختگی و بیبرنامگی از سر و روی آن میریزد برای کسب توافق با حریف، حاضر به پیشکش امتیازات عجیب و غریب و غیرمتوازن میشود. در نتیجه طرف مقابل خود را سریعا از مرحله تنش زدایی به شرایط مقابله و باج خواهی منتقل میکند. یکی از خصوصیات مشهور دیپلماتهای شوروی در دورههای متعدد مذاکره با آمریکاییها تکیه بر کنترل رفتارهای هیجانی بود. به نحوی که بشدت از آشکار شدن احساسات درونی خود در حین مذاکره در مقابل حریف خودداری میکردند. همین موضوع به ظاهر ساده مشهور به «سیمای دیپلماتیک» در امتیازدهی آمریکاییها بر سر میز مذاکره تاثیر قابل توجهی داشت به نحوی که اتفاقا بهرغم امتیازدهی بیشتر تیم آمریکایی، هرگز در شوروی برای امضای قرارداد همکاری با آمریکا جشن و شادی آشکاری بروز نیافت!
د- اصول لایتغیر دو طرف باید پیش از ورود به گفتوگوها در ویترین به نمایش گذاشته شود تا هدفگذاریها معقول و منطقی پیش برود. یعنی به طور مثال پس از ورود به مذاکرات یک طرف از دیگری نخواهد برنامه هستهای خود را نابود کند!
هـ - موضوع مذاکره باید دقیق و معین باشد. مذاکراتی که چهره سیاست خارجی و هژمونی طرف دیگر را تخریب کند از اساس شکست خورده است. اتفاقا یکی از علتهای بیزاری آمریکاییها در بلندمدت از سیاست تنشزدایی با شوروی، تضعیف چهره قدرتمندانه آمریکا در جهان بود که بارها به جهت پایبندی یک طرفه به توافقات دوجانبه از جانب شوروی خدشهدار شد.
پس مشخص شد چیزی به نام تنشزدایی پیشدستانه یا یکطرفه در روابط بینالملل وجود ندارد. دو طرف یک درگیری باید از وضعیت تخاصم و قطع ارتباط ناراضی بوده و تمایل به تغییر استراتژی داشته باشند تا امکان پیگیری سیاست تنشزدایی به وجود آید. طبیعیترین اتفاقی که به واسطه عقبنشینی آشتیجویانه یک طرف، بدون علاقه طرف مقابل به تغییر سیاستهای خصمانه رخ میدهد بالا گرفتن آتش درگیریها و چه بسا افزایش ریسک وقوع جنگ است. چرا که در شرایط دشمنی صددرصدی، از انفعال و عقبنشینی یک طرف، موثر بودن سیاستهای قبلی طرف مقابل مبنی بر فشارهای اقتصادی و سیاسی برداشت میشود. در نتیجه دشمن ترغیب به افزایش فشار برای درهم شکستن کامل مقاومت رقیب میشود.
شهریور 92 روزنامه بهار از سیاست دولت در تعامل با غرب به صورت غیررسمی رونمایی کرد. بهار به قلم ناصر هادیان از دیپلماتهای نیویورکی جواد ظریف، نوشت: «تاکنون موضوع هستهای، عمدتا تمرکز بر معامله (بده – بستان) بوده است اما سیاست «ابتکار یکجانبه» خروج از این چارچوب را پیشنهاد و یک اقدام اعتمادساز یکطرفه را توصیه میکند. در واقع در موضوع هستهای، دستگاه دیپلماسی ایران باید دست به یک «ابتکار یکجانبه» اعتمادساز بزند. بدون آنکه بخواهد مابهازا و امتیازی در قبال آن دریافت کند. این «ابتکار یکجانبه» اعتمادساز میتواند در هر یک از حوزههای شفافسازی در برنامه هستهای (transparency)، اقدامی در راستای ارتقای نظام راستیآزمایی (Varification)، یا عدم اعمال حقی از حقوقمان باشد. بهطور مثال در یک اقدام یکجانبه ایران میتواند 50 کیلوگرم از اورانیوم غنی شده با خلوص 20درصد خود را تبدیل به میله سوختی کند».
حال بیایید شرایط فعلی ایران را بررسی کنیم تا مشخص شود دولت مشغول «تنشزدایی» دوطرفه با آمریکاست یا سیاست غیرمعقولانه «ابتکار یکجانبه» را در دستور کار قرار داده است:
- به علت عجله و ولع شدید دولت برای امضای توافقنامه مشترک، دوطرف حتی برسر «موضوع توافق» نیز با یکدیگر تفاهم ندارند! آمریکا هدف از توافق ابتدایی ژنو را تعطیلی و برچیدن کامل برنامه هستهای ایران در گام نهایی میداند و طرف ایرانی از رسمیتبخشی جهانی به برنامه هستهای صلحآمیز خود توام با حق غنیسازی صحبت میکند!
- آمریکا از یک ساعت پس از امضای توافقنامه مشترک با ایران به صورت رسمی به نقض یکجانبه توافق اقدام کرد بیآنکه پاسخی درخور از سوی طرف ایرانی دریافت کند!
- سایه جنگ به واسطه ارزانفروشی تیم ایرانی نه تنها از سر روابط دو طرف برداشته نشده بلکه شدت و حدت تهدیدها چندین برابر شده است.
- نه تحریمها لغو شده و نه حتی چارچوب آن دچار تغییرشده است! در مقابل طرف ایرانی با خوشحالی زایدالوصف عجیبی که قطعا کیسینجر و برژنف را به عنوان بزرگترین مدعیان تنشزدایی در روابط آمریکا و شوروی به خنده وامیدارد، صحبت از کاهش «بار روانی تحریمها» در برابر چنین امتیازدهی گستردهای میکند!
- سطح و محدوده توافق نهایی به هیچ وجه مشخص نیست به نحوی که طرف مقابل هم اکنون به صورت علنی در حال پیادهروی در فضای خصوصی قدرت خارجی ایران است و صحبت از لزوم دست کشیدن ایران از محور مقاومت و حزبالله و سوریه و عراق و حتی حوزه آمریکای لاتین است. حتی پرونده حقوق بشر نیز به صورت پیشدستانه بدون رضایت طرف ایرانی گشوده شده است. به نظر میرسد این مدل مذاکره به تلاش برای خلع سلاح و بایگانی پروندهای استثنایی به نام «ایران» که قوانین آمریکا را سی و چهار سال است زیر پا میگذارد، نزدیکتر است تا تلاش 2 کشور قدرتمند جهانی که سیاست تنشزدایی را برگزیدهاند!
ما در عرصه سیاست خارجی به صورت دورهای شاهد میدانداری افرادی میاندستی بودهایم که تلاش کردند دیوار بیاعتمادی میان دو کشور را با گفتوگوهای پنهانی خارج از محدوده و باجدهی یکطرفه «منفجر» کنند! همین به اصطلاح «نخدادن»های خارج از رویه موجب شده است آمریکا در جدی گرفتن دولتها و شعارهایشان مصمم نباشد چرا که تیم پشت پرده را خوب شناخته و پنهانی مدیریت میکند. لازمه این مدیریت نیز لزوما پیشکش کردن کیف پر پول، توام با پیشنهاد جاسوسی نیست بلکه نهادینه کردن بذر تفکرات خاص درباره نحوه تعامل با آمریکا و اسرائیل در اذهان این افراد، اغلب برای بازتعریف یک پروسه ثابت کفایت میکند. به طور مثال تفکر وجود گروه صلحطلبان عاقل و دوستداشتنی با تفکرات ضدصهیونیستی(!) در دستگاه سیاست خارجی آمریکا که مترصد به قدرت رسیدن فلانی و بهمانی در ایران بودهاند از همین دست بذرهای فکری بیبنیان و ساختگی است که دستکم دیپلماتها و دولتهای ایران را در سه دوره مهم، اساسا سر کار گذاشته است. حالا امروز هم مثل گذشته نه ناصر هادیان پاسخگوی بدعهدی آمریکاییهاست نه برژینسکی و گری سیک و فریده فرهی و تریتا پارسی و باقی دلالان مصالحه!
صحبت از خزانه خالی، قدرت نظامی غیرقابل اتکا، خالی بودن دست دولت در رتق و فتق امور اقتصادی و تاکید مکرر بر وجود کلید بهبود اوضاع داخلی در جیب آمریکا، سیاستی برای توجیه امتیازدهی گسترده بدون حاصل به دشمن بود. چرا که سادهترین راهکار برای بخشیدن یک توافق یکجانبه در کمترین زمان ممکن به دشمن، کاهش مولفههای قدرت ملی است. اکنون نه تنها به واسطه امضای توافقنامه نامتوازن ژنو گزینه تهدید به جنگ از ادبیات دولت آمریکا حذف نشده بلکه شاهد رفتارهایی بیسابقه در نحوه تعامل جهان با دیپلماتها و مقامات کشورمان هستیم. از نحوه لباس پوشیدن غیررسمی فرید زکریا، مجری باسابقه آمریکایی در شبکه صلحطلبان ضدصهیونیست(!) این کشور که اتفاقا از روابط بسیار خوبی با دولت ایران برخوردار هستند، در مصاحبه اختصاصی با شخص رئیسجمهور تا گستاخی وزیر خارجه ایتالیا! از بیحرمتی هیات اروپایی به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و وزیر امورخارجه تا پسگرفتن دعوتنامه حضور در مذاکرات ژنو 2 و ماجرای دروغ بستن دبیرکل سازمان ملل به ظریف در مقابل همگان! واضح است که علت همه این اتفاقات ناگوار فاصله گرفتن از دیپلماسی متکی بر سه اصل مهم «عزت، حکمت و مصلحت» است. کدام دولت حاضر است دیسیپلین جهانی خود را در منظر همگان نابود کند تا با سرخاب بیاعتباری و کاهش قدرت ملی خود، خرج پیروزی صد روزه در داخل کشور را تهیه کند؟
دکتر مجتبی اصغری
منبع: وطن امروز