گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو»- رضا صادقی*؛ آزادی مفهومی است که پیامبران الهی و عارفان و فیلسوفان بزرگ آن را ستودهاند، ولی کسانی نیز بوده و هستند که انحرافها و کجرویهای خود را با نام آزادی توجیه میکنند. در قرون اخیر و دوران مدرنیسم، «آزادی» به واژهای مظلوم مبدل شده که اسیر چرخ دندههای نظام سرمایه داری شده است.
در این سلسله نوشتار برآنیم تا به تبیین مفهوم و حدود آزادی از دیدگاه متفکر فرزانه، استادِ شهید مرتضی مطهری(ره) بپردازیم. نوشتار نخستین که در پیش روست به مثابه مدخلی است برای آشنایی زاویه و جهت گیری متفاوتی که آزادی در اندیشه اسلامی در مقایسه با آزادی در مفهوم لیبرالیستی خود داراست. این سلسله نوشتار در 3 شماره دیگر نیز دنبال می شود.
آزادی در خدمت خواسته هایی ناصواب
همیشه کسانی بودهاند، که پاکترین و زیباترین مفاهیم را ابزار رسیدن به خواستههای پلید خود قرار دادهاند. «آزادی» و «حق انتخاب» از جمله والاترین موهبتهای خداست که متأسفانه امروزه به ابزار تبلیغاتی و وسیلهای برای افزایش قدرتهای سرمایهداری تبدیل شده است.
استاد مطهری با بینش ژرف والهی خویش، جریان سوء استفاده از آزادی را در راستای سیطره روح غربی و در هم کوبیدن فرهنگ اصیل شرقی میدانند و معتقدند: «آزادی تابلوی زیبایی است که به نام آن بدبختیهای فراوانی به بار آمده است. بشر امروز به نام جهان آزاد و دفاع از صلح و آزادی، تمام سلب آزادیها، سلب حقوقها و بردگیها را دارد. »(1) در پناه آزادی، آزادی را میکشند؛ چنان که گفتهاند: «ای آزادی به نام تو در دنیا چه جنایتها که نشد.» (2)
مقتضیات زمان، مانند «آزادی» از کلماتی است که مخصوصاً در مشرق زمین سرنوشت شومی داشته و اکنون به شکل یک ابزار استعماری کامل برای درهم کوبیدن فرهنگ اصیل شرق و تحمیل روح غربی در آمده است. چه سفسطهها که به این نام صورت میگیرد و چه بدبختیها که با این تابلوی قشنگ تحمیل میگردد. (3) می توان گفت بزرگترین تیشهای که بر ریشه اخلاق زده شده [است]، به نام آزادی و از راه همین تفسیر غلطی است که از آزادی شده است. (4)
آزادی در همه تعاریفش، بی حد و قید نیست
پیش از آن که به مبانی استاد در بحث آزادی بپردازیم، باید دانست که آزادی از لحاظ نظری و عملی همیشه محدود است و آزادی افسار گسیخته نه تنها مطلوب نیست، بلکه اساساً محال و ناممکن است.
وقتی از حدود آزادی سخن میگوییم، ممکن است برخی بر آشوبند که محدود کردن آزادی با حقوق تکوینی بشر منافات دارد و با حقوق بشر ناسازگار است؛ ولی حقیقت آن است که خود نظام تکوین، آزادی را محدود کرده و آزادی افسار گسیخته را ناممکن ساخته است. از لحاظ نظری و عملی نیز هیچ مکتبی آزادی بیحد و حصر را تجویز نمیکند.
بحثهایی که میان فیلسوفان در زمینه حق آزادی مطرح است، در مورد معیار تحدید آزادی است. در واقع، همگی آنان بر اصل محدود بودن آزادی و لزوم منع برخی از آزادیها توافق دارند و صرفا در مورد میزان محدودیت و معیار آن اختلاف نظر وجود دارد. بسیاری از واقعیتهایی که در بطن نظام تکوین نهفته اند محدودیت آزادی را ضروری و اجتنابناپذیر میسازند:
1 ـ انسان به طور ذاتی محدودیتهای وجودی فراوانی دارد که دایره رفتارهای او را تعیین میکنند. نیازهای جسمی و روحی انسان هر کدام قید و بندی برای آزادی مطلق انسان هستند.
2 ـ انسان موجودی مدنی است و زندگی جمعی به طور ضروری، موجب اعمال محدودیت بر رفتارها و تعدیل خواستههای بشر میشود.
3 ـ از همه مهمتر آن که انسان در درون خویش خواستههای گوناگونی دارد که تحقق بخشیدن به همه آنها ناشدنی است. از این رو، انسان مجبور است تا به انتخاب خویش، برخی از خواستههایش را به بند کشد تا بتواند خواستههای دیگر را برآورده سازد و به استعدادهایش تحقق بخشد. (5)
در ادامه مشخص خواهد شد که در مکتب لیبرالیسم صرفا به محدودیتهایی توجه شدهاست که از ناحیه زندگی جمعی بر آزادی انسان تحمیل میشود و این به دلیل دیدگاه انحصاری مکتب لیبرالیسم در زمینه وجودشناسی است. پیش از اینکه این نکته را به تفصیل بررسی کنیم لازم است نگاهی کلی به حدود آزادی در این مکتب بیندازیم تا بتوانیم تفاوتهای اساسی حدود آزادی در لیبرالیسم و حدود آزادی در اسلام را بررسی و تبیین نماییم. به طور کلی میتوان گفت: لیبرالیسم (آزادی خواهی) مکتبی است که در آن هر رفتار تا زمانی که زیانی به دیگران نرساند، جایز است و حتی مصالح انسانی خود فرد نیز برای رفتار او محدودیتی ایجاد نمیکند.
تعریف آزادی از منظر اسلام و لیبرالیسم
در غرب، کسانی هم چون ماکیاولی و نیچه توجیه گر حاکمیت اجبار و زور هستند. در مقابل، پایه گذاران لیبرالیسم مانند جان استوارت میل، بر آزادی با کمترین محدودیت، تأکید دارند. میل در «رساله درباره آزادی» مینویسد:
ما باید آزاد باشیم که نقشه زندگانی خود را به هر نحوی که متناسب با خصلتمان بود بکشیم و هر طوری که دلمان خواست کار کنیم، تنها به این شرط که مسئول عواقب اعمال خود باشیم و تا موقعی که آن اعمال ضرری به هم نوعان نمیزند ـ حتی در مواردی هم که نحوه رفتارمان در نظر دیگران ابلهانه، سر سخت یا اشتباه جلوه کند ـ باید از کارشکنیهای مخالفان مصون و درامان باشیم. (6)
در مقابل شهید مطهری با تأکید بر مبانی ناب توحیدی، با لیبرالیسم که مکتبی مادی و مبتنی بر اومانیسم (انسان گرایی) است به شدت مخالفت می کنند. از نظر ایشان:
مفهوم آزادی به آن معنا که فلسفههای اجتماعی غرب اعتقاد دارند، با آزادی به آن معنی که در اسلام مطرح است تفاوت عمده و بنیادی دارد. . .
بسیار اشتباه است اگر خیال کنیم معنای اینکه انسان آزاد آفریده شده، این است که به او خواست و اراده داده شده است و این میل و خواست و اراده باید محترم شمرده شود، مگر آن جا که با خواستههای دیگران در تضاد باشد و آزادی ارادههای دیگران را به خطر اندازد. افزون بر آزادیها و حقوق دیگران، مصالح والای خود فرد نیز میتواند آزادی او را محدود کند. (7)
ستیزهگری استاد با لیبرالیسم ناشی از تفاوتهای ریشه داری است که میان جهانشناسی دینی و دیدگاههای مادی گرایانه هواداران لیبرالیسم وجود دارد. استاد بر اساس دیدگاه الهی و توحیدی، به جهان و رابطه آن با انسان مینگرد. پی آمدهای این نگاه، نخست در انسانشناسی و سپس در مساله «آزادی» نمایان خواهد شد. به بیان خود استاد تفاوت اصلی مکتب مادی و مکتب الهی و نقطه اصلی جدایی این دو مکتب، در بحث وجود است. وجود در نظر مادی گرایان تنها جسم و امور متغیر و نسبی است، ولی از نظر الهیون، جسم تنها بخشی از عالم وجود را تشکیل میدهد. به همین دلیل، به باور استاد نوعی انحصار گرایی در همه دیدگاههای مادی گرایانه حاکم است و مکتب مادی، مکتب انحصار و مکتب الهی مکتب ضد انحصار است.
*عضو هیئت علمی گروه فلسفه، دانشگاه اصفهان
پی نوشت ها:
1. مرتضى مطهرى، گفتارهاى معنوى، انتشارات صدرا، 1364، ص 140.
2. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 3، ص 442.
3. مجموعه آثار، ج 3، ص 187.
4. همان، ج 19، ص 646.
5. على محمودى، نظریه انقلاب؛ آزادى در فلسفه، هابز ولاک، ص 15.
6. جان استوارت میل، رساله درباره آزادى، برگردان: جواد شیخ الاسلامى، ص 50.
7. مرتضى مطهرى، پیرامون انقلاب اسلامى، انتشارات اسلام، 1361، ص 6.