گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو»- مریم عظیمی؛ طبق بررسی های بحث پیشین به اینجا رسیدیم که لیبرالیسم یکی از شایعترین و قدیمیترین آموزههای فلسفی- سیاسی عصر حاضر است. در این مبحث به بررسی انواع لیبرالیسم میپردازیم.
انواع و گونه های لیبرالیسم
1. لیبرالیسم سیاسی: از دیدگاه فلسفه سیاسی، لیبرالیسم خواهان آزادی فکر و عمل و بیان در جامعه است و این آزادی را تا حدی معقول می داند که به آزادی دیگران لطمه ای وارد نکند. در لیبرالیسم سیاسی هر گونه کنترل از سوی دولت و یا موسسات و نهادهای دیگر مردود شمرده می شود؛ لذا دشمن اصلی آن تمرکز قدرت به هر نحوی است که بیشترین آسیب را به آزادی افراد می رساند. جامعه سیاسی لیبرال با هدف حفظ حقوق انسان و عمدتا با انقلاب تشکیل می شد. لیبرالیسم سیاسی دارای دو مفهوم جداگانه است:
الف) جریان سیاسی بورژوازی که در زمان سرمایه داری صنعتی بوجود آمد و رشد کرد.
ب) یک روش لاقیدانه و درویش مسلکانه در داخل حزب طبقه کارگر نسبت به دشمن طبقاتی.
2. لیبرالیسم اقتصادی: با توسعه یافتن شهرها و روستاها و رونق بیشتر تجارت و در کل دستیابی بیشتر انسان اروپایی به طبیعت و ثروتهای آن، تاجران در خواستها و نیازهای جدیدی پیدا کردند. از مهمترین آن نیازها افزایش امنیت و ریسک پذیری پائینتر در زمینه های تجاری و عدم دخالت دولت و حاکمان در زمینه های اقتصادی بود. در آن زمان حاکمان دولت همینکه سرمایهای را در اختیار شخص یا اشخاصی می دیدند به طرق مختلف سعی میکردند آن اموال را به نفع خود مصادره کنند. از این رو تاجران برای حفظ منافع خود، تفکر فلسفی- نظری لیبرالیسم را جهت رفع مزاحمت های دولت و امنیت سرمایه مطرح و پیگیری کردند.
پشتوانه فکری این طرح این بود که طبیعت بهترین مدبر است و دست های نامرئی خود اقتصاد جامعه را سامان می دهد و لذا هرگونه دخالتی باعث می شود نظم موجود در طبیعت بر هم خورده و جامعه آشفته شود.
3. لیبرالیسم فرهنگی: مبانی این نوع لیبرالیسم را می توان در موارد زیر خلاصه نمود: توجه به آزادی فردی در انتخاب مذهب یا بی دینی، تساهل و تسامح و مدارا در برابر اندیشه های متضاد و مخالف، انسان محوری و جدایی عرصه های فرهنگ و اندیشه از دخالت دین یا نهاد دولت.
4. لیبرالیسم اخلاقی: اعتقاد به نسبیت اخلاقی و عدم وجود هیچ اصل اخلاقی ثابت که بتواند معیار خوب یا بدی را معین کند از بنیان های این نوع لیبرالیسم است. از این دیدگاه تشخیص خوبی یا بدی فقط باخود انسان است و باید آسان گیر، انعطاف پذیر و با گذشت بود. نمی توان یک چیز را خوب یا بد دانست. تنها معیار موجود ، انگیزه و اراده و خواست درونی افراد است.
5. لیبرالیسم دینی: به دنبال این معنا است که اصولا دین امری شخصی است و باورهای دینی احساس درونی و غایب از حواس انسان نیست، بلکه تجربه دینی مانند تجربههای حسی از احساس زنده و غیر غایب حکایت دارد. و حقایق دینی با هیچ مقطع تاریخی و فرهنگی خاصی گره نخورده است. مقصود اصلی نفی خدا و وحی و خارج نمودن دین و احکام دین از حوزه زندگی اجتماعی و تمامی شئون میباشد که به جایگزینی قوانین وضع شده توسط افراد (قدرتها) میانجامد.
الگوهای لیبرالیسم
1. لیبرالیسم کلاسیک: اولین مرحله لیبرالیسم معروف به لیبرالیسم کلاسیک یا بورژوازی را می توان در فرانسه مورد بحث قرار داد، زیرا با انقلاب1830 در آنجا حاکم شد؛ و همچنین در بریتانیا زیرا با بیانیه اصلاح 1832 در آنجا حاکم شد. این جنبش تکامل دهنده سیاست ها و اندیشه های هماهنگ با منافع طبقه بورژوازی بود و در عین حال در راه آزادی انسان بسیار پیش رفت.
در این نظم جدید همه انسان ها از حقوق مدنی برابر و آزادی برخوردار بودند، اما حقوق سیاسی یکسانی نداشتند. برای مثال رأی دادن برای طبقه کارگر بدلیل نداشتن مال ممنوع بود و به این ترتیب بورژوازی به طبقه حاکم تبدیل شد. لذا در این مرحله از لیبرالیسم سیاست ها در وهله اول در جهت پیشبرد منافع طبقه بورژوازی بود.
گفته شده است که اگر جنگ جهانی اول لیبرالیسم کلاسیک را زخم خورده کرد، جنگ جهانی دوم آن را از پا درآورد. اما با این حال و حتی در طول سال های جنگ جهانی دوم و پس از آن، تلاش های بسیاری در عرصه حیات فکری از سوی متفکران لیبرال کلاسیک صورت گرفت.
2. لیبرال دموکراسی: همانطور که از ظاهر این اصطلاح برمیآید، لیبرال دموکراسی پیوندی هماهنگ و کامل بین دو اصل تشکیل دهنده آن است. این پیوند مشترک، از آغاز موضوع سازش ها و رد و بدل کردن امتیازات بوده است ولی در این میان لیبرالیسم همواره بی میلی بیشتری از خود نشان داده است.
دموکراسی اساسا حکومت غوغا بود. لیبرال ها می ترسیدند که سرنگونی حکومت های خودکامه، دولت حداقلی را که آنان انتظار داشتند در پی نداشته باشد و جریان پیدایش استبدادی جدید با قدرت بیشتر بوجود بیاید. لذا دموکراسی تهدیدی بالقوه برای آزادی فرد تلقی می شد و خطر آن در این بود که فرد طبق قاعده اکثریت یا حاکمیت مردم بیندیشد. و این در حالی بود که لیبرال ها از اندیشه حاکمیت در هر شرایطی ناخشنود بودند.
بخصوص که مفهوم حاکمیت مردمی به طریق اولی قابل ایراد است، چراکه بیانگر وجود هستی قابل درکی است که «مردم» نامیده می شوند. چنین حکومتی آموزه لیبرالی را مورد تعرض قرار می دهد. در نتیجه لیبرال ها در پی تجدید نظر و تعدیل در اصول و مبانی دموکراسی بودند تا جایی که دموکراسی را به معنای دقیق کلمه به لیبرال دموکراسی تبدیل کنند.
اما صاحب نظران لیبرال تا آن جا پیش نرفتند که به منظور انطباق مفهوم دموکراسی با دلواپسی های خود به تعریف جدیدی از آن بپردازند و این اقدام جسورانه به نظریه پردازان جامعه شناسی قرن بیستم سپرده شد.
ریشه تعریف جدید، محدود کردن مفهوم دموکراسی به یک نظام حکومتی، یا حتی محدودتر از آن نظام انتخاب یک حکومت بود و این گونه تعریف می شد: در یک جامعه پیچیده، دموکراسی را می توان به مثابه نظامی سیاسی تعریف کرد که فرصت های قانونی منظمی برای تغییر دادن حکومتگران فراهم می آورد؛ و سازوکاری اجتماعی که به گستردهترین بخش های ممکن جمعیت اجازه می دهد تا با انتخاب مدعیان عرصه سیاست بر تصمیم گیری های عمده تأثیر بگذارند.
3. سوسیال لیبرال دمکرات: بحران در اقتصاد سرمایهداری آزاد در طی سالهای 32- 1929 تحول عمدهای در نظام سرمایهداری به دنبال آورد و موجب افزایش دخالت حکومت در اقتصاد و تحول در ساخت دولت گردید. در حقیقت اصطلاح «سوسیال دمکراسی» در آغاز در رابطه با جنبش سیاسی طبقۀ کارگری در اروپا به کار برده میشد و به مفهوم اجتماعی کردن دمکراسی بود.
سوسیال دمکراتها خواهان تشکیل یک دولت رفاهی در کشورهای سرمایه داری بودند تا آموزش و پرورش رایگان، بهداشت رایگان، پرداخت حقوق به بیکاران و ملّی کردن صنایع بزرگ و مادر را تحقق بخشد. در میانههای سده بیستم سوسیالدموکراتها از اِعمال قوانین جدی تر کار، ملی کردن صنایع اصلی و ایجاد دولت رفاهی هواداری میکردند. امروزه سازمان«انترناسیونال سوسیالیستی» مهمترین سازمانی است که در سطح جهانی احزاب سوسیال دموکرات را (در کنار احزاب سوسیالیست دموکراتیک) دربر میگیرد.
4. نئولیبرالیسم: نگرش محافظه کارانه جدیدی که با رجوع به نظام بازار آزاد به مخالفت با ساختار دولت رفاهی پرداخته است نئولیبرالیسم خوانده می شود. به نظر نئولیبرالها اصول لیبرالیسم غیر قابل تفکیک از سرمایهداری میباشد و اقتصاد بازار آزاد شرط آزادی است.
نئولیبرالیسم اگر چه برای بازگشت به شرایط پیش از دولت رفاهی، تلاش می کند، اما خود محصول شرایط اقتصادی و سیاسی معاصر است. این گرایش موجب افزایش فرصت و توانایی شرکت های بزرگ خصوصی در امر مال اندوزی شده و محدودیت های وضع شده بر تجارت آزاد را به تدریج از میان برده است.
این موج تازه از اندیشه های لیبرالیستی بر این باور است که اصول لیبرالیسم از سرمایه داری انفکاک پذیر نیست، و اقتصاد بازار آزاد، لازمه آزادی است. در این نگاه، دخالت دولت در فعالیت های اقتصادی مغایر با اصول لیبرالیسم و کاری بی حاصل تلقی شده است. بدین ترتیب، بازگشت به اصول اولیه لیبرالیسم ضروری قلمداد شده است. ازنئو لیبرالیسم ها ی مشهور می توان از فردریش هایک نام برد.
چون علي @ رو نفهميديد چون از علي فقط ذوالفقارشو ميفهميد و نميدونيد علي @ براي اتحاد و "خواست مردم" 25 سال ذوالفقارش تو غلاف بود سكوت كرد باحترام خواست مردم حتي با اينكه خواست مردم مسير تاريخو عوض كرد و برخلاف خواست خداوند بود
حالا منتشر نكنيد وظيفه من گفتن بود اما به قول قران
صم بكم عمي فهم لايرجعون
چون راههاي ورود نور و حقيقتو به روي خودتون بستيد راه برگشتي برا حودتون نذاشتيد ...