گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو»- مریم عظیمی؛ در بحث گذشته اشاره کردیم که رادیکالیسم به هر گونه عمل و نظر سیاسی و اجتماعی گفته می شود که در راستای تغییرات فوری و قاطع در نهادهای اجتماعی انجام بگیرد. اهداف مهم این دیدگاه، مشارکت بیشتر مردم، برابری اقتصادی و رشد سریعتر هستند. ادیکال ها در واقع درصدد ایجاد پرسش در بنیان ها برآمده و ریشه و اصل مسائل جامعه را به چالش می کشند. این مسائل می تواند حتی مسائلی باشد که در جامعه بسیار مرسوم شده و جا افتاده است.
انتقاد اجتماعی یا همان رادیکایسم در اکثر جوامع انسانی و به اشکال مختلفی وجود داشته است. برای مثال مواردی چون نحوه شکار، ضیافت، تشریفات مذهبی، ازدواج و غیره حتی در بدوی ترین جوامع نیز افراد یا گروههای اجتماعی را به انتقاد اجتماعی واداشته اند، اما اگر بخواهیم انتقاد اجتماعی را به عنوان یک حرکت عمده و موثر در امور انسانی مطرح کنیم باید بگوییم نقطه آغازین این حرکت در اروپای غربی و امریکای شمالی سده 18 بوده است. این دوره، «عصر روشنگری» نامیده شد.
در این دوره عوامل متعددی چون جنبش اصلاح مذهبی و گسترش فرقه های پروتستان، رنسانس که اومانیسم (انسان گرایی) را رشد داد، و ظهور دانش در علوم طبیعی در رشد روح انتقاد اجتماعی سهم داشتند.
موثرترین شکل جنبش انتقادی در اروپا، در فرانسه ظاهر شد
با توجه به گسترش یافتن عوامل برانگیزاننده انتقادات و اعتراضات اجتماعی، در سراسر اروپا جنبشهای انتقادی بوجود آمد؛ لیکن موثرترین شکل جنبش، نخست در فرانسه ظاهر شد که یادگار آن انقلاب فرانسه و در عرصه تفکر انتقادی، دایره المعارف بزرگ دیدرو و والامبر بود.
مولفان این دایره المعارف قصد داشتند شیوه های گسترش یافته در علوم طبیعی را نشان داده و با حمله به اندیشه های پوسیده زمان و به کارگیری روشهای علوم در مطالعه مسائل اجتماعی و سیاسی، به پیشرفت بشریت کمک کنند. آنان در نهایت به دستاورد بزرگی دست یافتند که عبارت بود از معطوف کردن استوار افراد به محیط بیواسطه خود، عوالم دانش، صنعت و سیاست.
در بریتانیا و آلمان روند شکلگیری اندیشههای انتقادی کندتر شد
در بریتانیا نیز همین روند شکلگیری اندیشههای انتقادی اتفاق افتاد با این تفاوت که به نسبت برجستگی کمتری داشت. توسعه انتقاد اجتماعی در آلمان نیز کندتر بود، اما بر خلاف بریتانیا و فرانسه، بیشتر خصلت فلسفی داشت. در آلمان فیلسوفانی چون هگل این حرکت را آغاز کردند با این انگیزه که مراحل پیشرفت بشر را تعیین کنند.
از اواسط سده نوزدهم، انتقاد اجتماعی به طرزی استوار و در گونه های مختلف در اورپا پا گرفت. در این سده نظریات اجتماعی و بررسی های اجتماعی به جنبش های انتقادی شکل گرفته، دامن زدند. برخی از دانشمندان اجتماعی، اصلاح طلب اجتماعی و رادیکال های سیاسی بودند ولی بسیاری دیگر از آنها دانشمندانی بی طرف بودند که توصیفهای عینی از رویدادهای اجتماعی را فراهم کرده و آن ها را تبیین می کردند. ولی در عین حال لازم به ذکر است که نمی توان علم اجتماعی را از انتقاد جدا دانست؛ چراکه اکثر دانشمندان علوم اجتماعی امیدوارند که کشفیات آنها به بهبود وضع انسان در جامعه منجر گردد. لذا باید گفت حتی بی غرض ترین دانشمندان علوم اجتماعی نیز در تفکرات خود از حداقل دید انتقادی برخوردارند.
سه تصویر عمده از جنبش های انتقادی در اروپا قابل رویت است
تام. ب. باتامور در کتاب منتقدان جامعه معتقد است که در اروپا سه تصویر اصلی دیده می شود:
یک. مکتبهای تفکری پیشین که در زمانهای مختلف از نظم موجود در جامعه انتقاد داشتند و نحوه تأثیرگذاری انتقادی آنان به گونه ای بود که افراد در آن حتی برای مسائل محدودتر و مختصرتر جامعه خود اهمیت قائل می شدند. از این گونه موارد می توان اصحاب دایره المعارف، سن سیمونی ها، مارکسیستها و سوسیالیست های کاتولیک دهه 1920 و 1930 و اگزیستانسیالیستهای پس از 1945 را در فرانسه و سودگرایان، سوسیالیستهای نخستین و فابین ها را در انگستان نام برد.
دو. ترکیبی از جریانهای گوناگون انتقاد اجتماعی و ضد انتقاد بودند که جنبش های فکری وسیعی را برانگیختند. از این جنبش ها می توان در سیاست به عنوان نمایندگان چپ و راست تعریف کرد. در این دوره ایدئولوژی های بزرگ عصر جدید از جمله سوسیالیسم، کمونیسم، ناسیونالیسم، کنسرواتیسم، امپریالیسم و فاشیسم شکل گرفتند. هریک از این ایدئولوژیها دیدی فراگیر از جامعه به طرفداران خود اعطا کردند.
سه. سومین تصویر که مهمترین تصویر انتقاد اجتماعی نوین محسوب می شود، همکاری تنگاتنگ آن با جنبشهای اعتراضی است. از این دست می توان از مبارزات توده ای چون چارتنیسم و جنبش حقوق مدنی تا احزاب سیاسی سازمان یافته را نام برد.
تفسیر افسانه ای، خشمگینانه و نا امیدانه منتقدان اجتماعی پایان ایدئولوژی را رقم میزند
با این توضیحات جالب توجه است که امروزه حقیقت انتقاد اجتماعی دیگر مشخصا در درون الگوهای چپ و راست نمی گنجد. منتقدان جامعه هم اکنون بر پلیدی مورد نظر خویش می تازند و نمی کوشند که انتقاد خویش را با مفهوم کلی جامعه آنچنان که هست و یا باید باشد مربوط سازند. تصورات آنان عموما افسانهای از گذشته است و یا تخیلی از آینده. از سویی دیگر، ممکن است منتقد نظم حاکم بر اجتماع را به گونه ای خشمگینانه و نومیدانه محکوم کند. برخی از نویسندگان متأخر از این وضعیت به عنوان «پایان ایدئولوژی» یاد کرده اند.
به نظر می رسد این عبارت در صورتی دقیق و مدلل خواهد بود که بگوییم ایدئولوژی های بزرگ سده نوزدهم که جوامع را از نظر داخلی تقسیم می کردند به گونه ای دچار شکاف شدند که دیگر مانند گذشته بر اذهان منتقدان جامعه سلطه نداشتند.
راه دیگر در توصیف این عبارت این است که بگوییم منتقدان در رویارویی با نظام های اجتماعی، مسائل بزرگ اجتماعی را که راه حل های بزرگ داشته باشند، مشاهده نمی کنند بلکه آنان بیشتر به وضعیتهای کم و بیش منحصر به فردی نظر دارند که برای پرداختن به آنها منتقد باید متعهد به پایگاهی اخلاقی باشد.
در بحث آینده به انتقاد اجتماعی در امریکا پرداخته و این سوال را که آیا گرایش های کنونی اجتماعی می توانند مدت طولانی دوام آورند یا خیر مورد بررسی قرار خواهیم داد.
منبع:
منتقدان جامعه، اندیشه اجتماعی رادیکال در امریکا، تام. ب. باتامور، ترجمه محمد جواهر کلام،چاپ اول، زمستان 69، تهران، نشر سفیر