گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»- ساجده مقدمی؛ مدار گروه بندى هاى سیاسى مورد نظر قرآن، خون، عشیره، قبیله و به عبارت دیگر، عوامل زمانى و مکانى نیست، بلکه واقعیتى الهى و آسمانى است که انسان از طریق معرفت و آگاهى به حریم آن وارد مى شود و یا از آن خارج مى گردد. ایمان و کفر مرز اصلى گروه بندى اجتماعى دینى است. نامى را که اسلام براى حکایت از قلمرو اجتماعى و سیاسى برگزید از دلالت هاى خونى و نژادى منزّه و مبرّاست. این نام عبارت از «ملت» و یا «امت» است.
عنصر پیونددهنده ملت، آگاهى و ایمان به مقصدى است که با همه حضور و احاطه خود نسبت به زمین و زمان، حقیقت و باطنى الهى و آسمانى داشته و محدود به طبیعت نیست.
ملّت قرآنی یا ملّت مصطلح امروزین!
شهید مطهرى در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران درباره کلمه ملت و ممازجت و نزدیکى معناى آن با کلمه دین مى نویسند: «کلمه ملت کلمه اى عربى و به معناى راه و روش است. در قرآن کریم نیز این کلمه به همین معنا آمده است، این کلمه هفده بار در پانزده آیه قرآن کریم آمده است، ولى مفهومى که این کلمه در قرآن کریم دارد با مفهومى که امروز مصطلح فارسى زبانان است و از آن کلمه ملیّت را مشتق کرده اند متفاوت مى باشد.
ملت در اصطلاح قرآن به معناى راه و روش و طریقه اى است که از طرف یک رهبر الهى به مردم عرضه شده است؛ مثلا مى فرماید: «ملَّة ابیکم ابراهیم» (حج: 78)؛ را ه و روش پدر شما، ابراهیم، یا مى فرماید: «ملَّة ابراهیمَ حنیفاً» (بقره: 135)؛ آیین ستوده ابراهیم.
در حالی که معناى جدید قوم و nation همان «خود اجتماعى» انسان است، و این «خود» آن حقیقت الهى انسان در ادیان نیست تا آیت و نشانه خداوند باشد، بلکه بخشى از واقعیت است که آن را در تعامل اجتماعى با دیگران شکل مى دهد و دیگران، که در قلمرو یک زندگى مشترک اجتماعى با او به سر مى برند، از یک رابطه نژادى و خونى واحد نیز برخوردار نیستند.
فیلسوفان علوم سیاسى در عامل و یا عوامل تکوین این «خود» که ذات و گوهر یک آیین مشترک سیاسى و اجتماعى را تشکیل مى دهد، نظر مشترکى ندارند. برخى مانند منتسکیو بر عامل جغرافیا و شرایط اقلیمى به عنوان عامل مسلط پاى مى فشارند، بعضى بر عامل نژاد تأکید مى کنند و بعضى دیگر شرایط و زمینه هاى اقتصادى را مهم مى شمارند.
از آنچه در مورد معناى لفظ «ناسیو» و nation و الفاظى از قبیل قوم، شعب، قبیله، عشیره و همچنین دو لفظ ملت و امت گذشت، این نتیجه به دست مى آید که در ترجمه لفظ nation استفاده از کلمه قوم، شعب و نظایر آن بى مناسبت نیست و حال آن که استفاده از لفظ ملت کاملا بى وجه است. اما یکى از حوادث شگفتى که پس از مشروطه در تاریخ ادبیات ما رخ داد ترجمه لفظ nation به ملت و ناسیونالیسم به ملت پرستى، ملت گرایى، ملت آیینى، ملى گرى، مسلک اصالت ملى، مکتب ملیّت و نظایر آن است.
پس از تبیین اختلاف و تباین ذاتى جامعه اى که بر مدار قوم پرستى و ناسیونالیسم شکل مى گیرد با ملت، که یک جامعه دینى و الهى است، به خوبى خطاى کسانى که nation را به خصوص در معنا و مفهوم جدید آن به ملت ترجمه کرده اند آشکار مى شود؛ زیرا اگر چه این لغت در معناى جدیدش معادل مناسب و مرادفى در زبان فارسى یا عربى ندارد، اما استفاده از لفظ «قوم» و یا «شعب» براى ترجمه آن خالى از مناسبت نیست و در صورتى که از لفظ قوم استفاده شود، ناسیونالیسم باید به لفظى نظیر «قوم پرستى»، «قوم گرایى» ترجمه گردد. ولى مترجمان فارسى زبان در ترجمه آن از لفظ «ملت» استفاده کرده اند و این استفاده دو علت اصلى مى تواند داشته باشد:
اول آن که مترجمان از منورالفکرانى بودند که در پایان قرن نوزدهم و سال هاى نخستین قرن بیستم، در مواجهه با مظاهر مادى غرب دچار حالت روانى خاصى شده بودند که از آن با عنوان «غرب زدگى» یاد مى شود. این حالت با صرف نظر از علل و عواملى که آن را پدید مى آورد ـ ارتباط فرد و یا جامعه غرب زده را با معانى و حقایقى که در فرهنگ پیشین با آن ها مأنوس بوده گرفتار اختلال نموده است و یا حتماً قطع مى گرداند و چون الفاظ براى معانى وضع مى شوند و معانى ارواح الفاظ هستند، هنگامى که معنا به فراموشى سپرده شود، لفظ مهمل شده، به دنبال معناى جدید مى گردد و البته در چنین شرایطى، بعید نیست که مانند «ملت» در ترجمه ناسیونالیسم به کار گرفته شود و ناسیونالیست به «ملت آیین» ترجمه شود.
این عامل اگر همه علت نباشد، بدون شک، بخشى از علت است و تأثیر آن در تاریخ معاصر، مختص به این مورد نیست، بلکه بسیارى از الفاظ عمیق دینى که در فرهنگ اسلامى، نقشى محورى و بنیادین دارند، از تاریخ مشروطه به بعد به دلیل غیبت و زوال معرفت دینى و عقلى، معناى اولیه خود را از دست داده، معنایى مخالف و یا مناقض با معناى پیشین خود یافته اند، از جمله آن الفاظ، لغاتى نظیر علم، عقل، حریّت و آزادى است.
دوم آن که مبارزه صریح و آشکار اسلام با عصبیت قومى و حمیّت جاهلى و تلاش آن براى مهار و یا تربیت روابط عشیره اى در قلمرو سنّت هاى دینى، زمینه اى براى ترویج و تبلیغ آن باقى نمى گذارد. منوّرالفکرانى که در میان رجال سیاسى و کارگزاران اجرایى جامعه بودند، به دلیل پیشینه هاى ذهنى و رفتارى خود در مواجهه با غرب و جاذبه آن، به فرهنگ دینى جامعه پشت نمودند و پس از آن نیز در جهت توسعه و بسط فرهنگ غرب و براى محو فرهنگ دینى، تبلیغ دیدگاه ناسیونالیستى را در دستور کار خود قرار دادند.
این گروه گرچه خود فاقد حساسیت دینى بوده و بلکه کمر به قتل دیانت بسته بودند. اما جامعه اى که در آن زندگى مى کردند هم چنان از حضور قرآن و تعالیم بنیادین شیعه بهره مىبرد و از این طریق، احساسات و عواطف خود را بارور مى ساخت. ترجمه ناسیونالیسم به «قوم پرستى»، مترجمانى را که قصد تبلیغ آن را داشتند، دچار مشکل مى ساخت؛ زیرا قوم پرستى و قوم گرایى حساسیت منفى محیط دینى را به سرعت علیه خود تحریک مى کرد و این مسأله موجب مى شد تا مترجمان در ترجمه، از لغاتى استفاده کنند که حساسیت و تحریک فرهنگ دینى را بر نینگیزاند و بلکه در صورت امکان زمینه تبلیغ را فراهم نماید.
به همان اندازه که لغت «قوم» و «قوم پرستى» مى توانست علیه کسانى که قصد تبلیغ ناسیونالیسم را داشتند تحریک کننده باشد، لغت «ملت» و «ملت گرایى» به دلیل محتواى دینى اى که دارد، مى توانست در جهت کار تبلیغى آن ها مفید و کار ساز باشد و به همین دلیل، مترجمانى که مبلّغان ناسیونالیسم نیز بودند، در ترجمه از این لغت استفاده نمودند. آن ها در حقیقت با این عمل براى هدف هاى تبلیغى خود به مغالطه لفظى دست زدند.
وقتى که ناسیونالیسم به اسم «ملى گرایى» تبلیغ شود، جامعه دینى، که با لفظ «ملت» مأنوس است و آن را محترم نیز مى شمرد، حساسیتى را که در برابر این جریان تبلیغى لازم است، از دست مى دهد و به سادگى، در معرض القائات و آموزش هایى قرار مى گیرد که به قصد حذف و نابودى فرهنگ دینى جامعه انجام مى شود. پس استفاده از مغالطه لفظى براى هدف تبلیغى، دلیل دومى است که براى ترجمه ناسیونالیسم به «ملى گرایى» مى توان ذکر کرد.
ناسیونالیسم و دیکتاتوری
اگر گونه شناسی کوتاهی از نظام های دیکتاتوری صورت گیرد؛ به یقین ناسیونالیستها سهم بزرگی در دیکتاتوریسم جهانی خواهند داشت. مؤثرترین و قدرتمند ترین ابزار دیکتاتورها ناسیونالیسم است. دیکتاتورها با رنگ ملیگرایی و میهن پرستی چکمه های خود را براق میکنند. هرگز نمی توان پیوند عمیق دیکتاتوری را با ملی گرایی انکار کرد. افزون بر سوء استفاده دیکتاتورها از ناسیونالیسم، در میان گونه های مختلف ناسیونالیسم، استبداد ناسیونالیسمی سیاه ترین نوع دیکتاتوری است. عده ای با نام خاک و مرز، همه آزادی و حق بشر را قبض می کنند تا به خیال خود وطن را نگه دارند. وطن در ادبیات این دیکتاتورها یعنی خویشتن خویش.
ستیز دائم با دیگران
ملی گرایی در درون خود یک ناگرایی دارد که این ناگرایی از آن گرایی فعال تر و موثر تر است. ناسیونالیست ها آنجا که از گرایش عمیق خود به میهن و ارزشهای میهنی سخن می گویند محق هستند؛ اما بسیاری اوقات این گرایش ها دقیقا از نقطهای آغاز می شود که ضدیت و دورویی با دیگری ها به اوج می رسد. این ضدیت این قدر فربه است که به بخشی از هویت ملی گرایی بدل شده است. تمام ناسیونالیسم های تاریخ معاصر نه در کنار، که در برابر دیگر ملت ها شکل گرفته اند. بنیاد ناسیونالیسم به گونهای بنا نهاده شده که در ستیز دائم با دیگران باشد.
تحریف تاریخ و باستان گرایی جنون وار
ناسیونالیسم مکتب انکار است. انکار دیگران و مکتب تحریف است، تحریف حقیقت. تاریخ ابزار بزرگ ملی گرایان است. اینان نخستین ظلم بزرگ را به تاریخ می کنند. از دیدگاه اینان، همه شکوه گذشته بشری، از آن خودشان است. ناسیونالیسم تاریخ را روایت نمی کند بلکه هرگونه که می خواهد می سازد. باستانگرایی مرض ناسیونالیسم است. ملی گرایان همواره تلاش دارند، با وهم و خیال از عصر باستان، مدینه فاضله بسازند و همه ارزش های مدرن بشری را به عصر باستان تعمیم دهند.
ناسیونالیسم ویرانگر
در یک کلام، ناسیونالیسم بیش از آنچه سازنده باشد، ویرانگر است. نمی توان منکر وجوه مثبت ملی گرایی شد، اما این وجوه مثبت در عرصه عمل ناسیونالیسم کنار می رود و تمام وجوه منفی با قدرت تمام بر صدر مینشیند. ناسیونالیست ها بیش از هر نحله دیگری آدم کشته اند. بسیاری از قتل عام های تاریخ معاصر دسته گل ناسیونالیسم هاست و تنها ناسیونالیست هایی که خود را قوم برتر می دانند. میتوانند نسل های قوم دیگر را براندازنند و قتل عام کنند. یک ناسیونالیست چون فکر می کند قوم برتر است دیگران را که از خود فروتر می داند به راحتی قتل عام می کند.
منابع :
1.ناسیونالیسم ، پارسانیا ،حمید ، ماهنامه / معرفت / شماره 25، ویژه نامه علوم سیاسی، جامعه شناسی، فلسفه علم
2. ناسیونالیسم آری، ناسیونالیسم هرگز ، زارع،اصغر ،علوم انسانی « گزارش » آذر 1390 - شماره 233
3. اسلام و ناسیونالیسم ،پیشوایی،مهدی ،«فلسفه و کلام » درسهایی از مکتب اسلام » خرداد 1368، سال 29 - شماره 2