کد خبر:۳۰۱۷۸۹

یه بار تفننی هم که شده مواد نکش!

در آپارتمانی زندگی می‌کردیم ۴ طبقه سه واحدی مدتی مدیر ساختمان شدم به علت متراژ کم آپارتمان‌ها اکترا تیپ جوان در این آپارتمان‌ها زندگی می‌کردند دیدار هر روزه افراد ساکن در این آن ما را با هم به خوبی آشنا کرده بود و کمابیش از مشکلات هم خبر داشتند شارژ و هزینه‌های آپارتمان را کمابیش با اندکی تاخیر همه می‌دادند و وضعیت خوب بود.

به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، قوی‌ترین مرد ساکن در آپارتمان که تنی تنومند داشت صاحب سه فرزند بود دو پسر هشت و ده ساله و یک دختر دو سه ساله کوچک وشیرین زبان به گونه‌ای که همیشه هنگام ورود و خروج به آپارتمان صدایشان می‌آمد کمی همسایگان از صدایشان ناراحت می‌شدند ولی به علت شیرین زبانیشان دیگر این مسئله برای همه ساکنان عادی شده بود.

 

اخیرا کفش‌های دم در ساکنین آپارتمان ناپدید می‌شد مدیر ساختمان نمی‌دانست علت چیست؟ هزار فکر به سراغ ساکنین می‌آمد تا حالا سابقه نداشت خوب دیگر همه کفش‌هایشان را داخل می‌گذاشتند بعد از مدتی دیگر خبری از پرداخت هزینه‌های آپارتمان توسط مرد تنومند نبود چند بار مدیر ساختمان به ایشان تذکر داد ولی چه فایده؟

 

بعد از مدتی قیافه مرد تنومند داشت تحلیل می‌رفت دیگر آن مرد همیشگی نبود دوستان ناباب در کنارش دیده می‌شدند خدایا نکند او دیگر معتاد شده آخر رفتار و کردارش شبیه معتادان بود بله چند ماه دیگر بر همه این امر عیان شد دیگر همسرش نیز با سایر همسایگان درد دل کرد و اقرار کرد که دوستان ناباب همسرش را کراکی کرده‌اند این خبر برای همه ساکنین خبر بدی بود دیگر احساس آرامش نمی‌کردند یکی از همسایگان که‌شناختی نسبت به مسائل اعتیاد داشت گفت که مطالعه کرده مصرف مواد مخدر جدید قسمتی از بافت مغز را از بین می‌برد حتی با یکبار مصرف چنان وابستگی به مصرف این مواد در ذهن فرد بوجود می‌آورد که دیگر اختیار دستش نیست؟ آخ خدا لعنت کند مسببان و اختراع کنندگان این مواد افیونی جدیدرا.

 

پس همسایه‌ها چه باید می‌کردیم دیگر از خانه مرد تنومندسابق همیشه صدای پرخاش و درگیری می‌آمد یکبار یکی از همسایگان از پشت در شنیده بود که بچه‌های کوچکش پدرشان را نصیحت می‌کردند و چون می‌خواستند آرامش کنند دختر ناز و کوچولو که دیگر شش سالش بود می‌گفت بابایی بابایی می‌خوای برات موش بشم می‌خوای برات خرگوش شم بابا جون ترو خدا درست شو بابایی. خیلی سخت بود شنیدن این حرف‌ها همه با هم تصمیم گرفتیم که او را به ترک اعتیاد وادار کنیم چند ماهی رفت برا ترک اعتیاد ولی نشد نمی‌دانم چرا مثل اینکه دیگر اختیار دست خودش نبود همه همسایه‌ها دست به کمک شدیم و قبول کردیم تا پول شارژ و… آپارتمان را از این خانواده نگیریم خانواده مرد تنومند سابق نیز از او دست شسته بودند انگار کاری از دست کسی بر نمی‌آمد.

 

یکبار کنارش کشیدم موقعی که تازه مواد کشیده بود و تقریبا سر حال نصیحتش کردم گفتم حداقل که به فکر خودت نیستی به فکر همسر و فرزندانت باش آن‌ها چه گناهی کرده‌اند پوزخند تلخی زد گفت نمی‌شه دست خودم نیست نمی‌شه خودم از خودم بیزارم ولم کن نمی‌شه… گفتم چه شد که معتاد شدی گفت هیچی تفننی گفتم یه بار می‌کشم ببینم چی می‌شه اینم به خاطر حرف دوستای نابابم بود که گفتند با یه بار چیزیت نمی‌شه ولی این یه بار مصرف کراک کار دستم داد آخر فکرشم نمی‌کردم لامصب نمی‌دونی این کراک لعنتی چیه؟

 

ماه‌ها گذشت همسرش درخواست طلاق داد و بچه‌هایش را با خودش برد خانواده‌اش کمکش می‌کردند و خودش منشی یک پزشک شد تا بچه‌هایش را بزرگ کند حیف این بچه‌های خوشگل و نازش نبود.

 

با خود گفتم خدایا این مواد چیه یه بار منم امتحان کنم ببینم چیه که آدمو اینقدر بی‌غیرت و بی‌خیال می‌کنه که حتی به زن و بچه شم رحم نمی‌کنه نه نه یادم آمد چون به من که گفت یه بار اونم تفننی کشیدم الانم نمی‌دونم چرا نمی‌تونم ترکش کنم.

 

اصلا حتی یه بار نباید امتحانش کرد تحقیق کردم بله سخن همسایه مون هم درست بود با یه بار استفاده از مواد جدید قسمتی از بافت مغز آسیب می‌بیند و نمی‌توانی دیگر مثل سابق باشی دیگر خود، خودت نمی‌شی.

 

مدتی بعد دیدمش حتی یه بار کنار خونه چمباته زده بود خیلی قیافه داغونی داشت. روزی دیگر در جاهای دیگر دیدمش دیگر خیلی بد‌تر شده بود رفتم پیشش بهش گفتم ترا خدا ترک کن خواهش می‌کنم بازم لبخند تلخی زد گفت داداش جون بچه هات داری یه بیست هزار تومان کمکم کنی به خدا فردا بهت پس می‌دم جون پسرت کمک کن خدایا از پسرم می‌گفت جون پسرم بی‌اختیار بیست هزار تومان بهش دادم و رفتم می‌دونستم دیگه دستم به پولم نمی‌رسه ولی نمی‌دونم چرا پولو بهش دادم.

 

چند روز دیگه باز دیدمش ایندفعه اون صدام کرد گفت داداش داری سی تومان قرض بدی به خدابهت بر می‌گردونم گفتم هفته پیش بهت بیست تومان دادم گفت ببخشید اینم بده جمعا بشه پنجاه تومان پولو بهت برمی گردونم لبخند تلخی زدم و راهمو گرفتم که برم گفت داداش حلالم کن ترو خدا فقط حتی یه بار هم شده تفننی مواد نکش حرف دوستان نابابو که می‌گن با یه بار مصرف چیزت نمی‌شه قبول نکن خواهش می‌کنم نگاهی بهش کردم و هیچی نگفتم باز صدام کرد گفت گشنمه حداقل یه نون برام بخر رفتم یه بربری خریدم و براش آوردم نگاهم کرد گفت مرسی داداش خدا پسرتو حفظ کنه.

 

یکسال گذشت یک صبح سرد زمستون دیدم جنازه‌ای تو محلمون افتاده پتو روش گذاشتند و مقداری پول خرد دور و برش از یکی از بچه محلا پرسیدم داداش چی شده گفت بابا همون مرد تنومند همسایه تون بود موقع تزریق مواد مرده. وای خدایا چه وحشتناک دو سال بعد مصرف این مرد تنومند جانشو رو مواد گذاشت. اشک از چشمانم جاری شد یاد فرزندش افتادم که می‌گفت بابا بابا می‌خوای برات موش بشم می‌خوای برات خرگوش بشم بابا بابا ترو خدا خوب شو.

 

همینطور که داشتم می‌رفتم سر کار گفتم مواظب باش حتی یه بار هر چند کم و تفننی نباید مواد بکشی حتی سیگارم دیگه حق نداری پاکت سیگارو از جیبم درآوردم و زیر پام لهش کردم آخه دوست داشتم روز ازدواج پسرم خودم باشم.

 

تو جیبم یک نوشته گذاشتم کنار پولام که هر بار پولو در می‌یارم خرج کنم چشم به این نوشته بخوره.

 

داداش حتی یه بار تفننی هم که شده مواد نکش.

 

منبع: اشاره

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار