به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، رهبر معظم انقلاب اسلامى در جمع فقهاى معظم مجلس خبرگان به بیان برخى از مسائلى مهمى که اکنون باید به آن توجه نمود پرداختند و خاطر نشان کردند: «در مجموعهى ارکان نظام اسلامى و نظام جمهورى اسلامى، این مجلس جایگاه ویژهاى دارد. لکن گاهى به مناسبتهایى که پیش مىآید - چه در اوضاع داخلى، چه در مجموعهى مسائل جهانى - اهمیت این مجلس و اجتماع اینهمه از علما و بزرگان و متنفذینِ روحانى در بلاد و مجتهدین و مانند اینها، اهمیت ویژهاى پیدا مىکند؛ بهنظر ما دوران کنونى از جملهى این دورانها است، یعنى مسائل مهمى در جریان است در پیرامون ما؛ چه مسائلى که مستقیماً به ما ارتباط پیدا مىکند و چه مسائلى که ولو بهطور مستقیم با ما مربوط نیست لکن نمىتوانیم از کنار آن آسان بگذریم؛ از اینگونه مسائل امروز در دنیا و در منطقه زیاد است. اوضاع عمومى - چه در آسیا، چه در آفریقا، چه در اروپا - اوضاع پیچیدهاى است، اوضاع مهمى است؛ و نظام جمهورى اسلامى طبعاً حرفى خواهد داشت در قبال این نظام و خودنگرى و بازیابىِ وظیفه جزو مسؤولیتهاى همهى ما در این دوران است.» متن حاضر به اختصار هرچه تمامتر به برخى از این تحولات و مسائل پیچیده کنونى که شایان توجه هستند مىپردازد.
لزوم نگاه مبتکرانه به مسائل موجود کشور
اولین نکتهاى که رهبر معظم انقلاب در این بخش از بیانات خویش بر آن تأکید کردند، مسأله لزوم نگاه مبتکرانه و آگاهانه به مسائل جارى دنیا و توجه دقیق به آنچه در جریان است، مىباشد. ایشان در اینباره خاطرنشان ساختند که علما و بزرگان دین بیش از همه باید به این مسائل توجه داشته باشند و در شأن بصیرتافزایى و روشنگرى خویش در جامعه به این مسائل نیز توجه دهند: «عرض کردیم، هم در دنیا معضلات زیادى وجود دارد، هم اثرگذارى جمهورى اسلامى در معادلات منطقه بلکه گاهى در معادلات جهانى بیش از همیشه است؛ بنابراین همهى ارکان نظام از جمله این مجلس، باید نگاه مبتکرانه و اساسى به مسائل داشته باشند؛ هم به حیث وظیفهى شخصى و ذاتى علما - که علما هادیان امتاند و وظایفى دارند و مردم را باید روشن کنند؛ در نظام اسلامى وظیفهى علما فقط گفتنِ مسألهى نماز و روزه نیست، مردم را بیدار مىکنند، هوشیار مىکنند، حقایق را به مردم مىگویند، بصیرتافزایى مىکنند - هم به حیث اعتبار این مجلس که یک نهاد حکومتى است، وظایفى بر عهده است.»
تحولات اساسى جهان امروز
یکى از مسائل مهمى که در جهان امروز باید به آن توجه کنیم این است که در سالهاى اخیر ما در یک دوره سرعتگیرى و شدتیافتن تحولات بهسر مىبریم. شناخت خود این امر که ما در یک دوره حساس و تأثیرگذار از تحولات هستیم خود یک بصیرت جدى و مهم است. اگر ما به این توجه نداشته باشیم که در چه سیر سریعى از تحولات هستیم و خود را در یک حالت عادى و ساده تصور کنیم، از تأثیرگذارى شایسته بر تحولات نیز باز مىمانیم. پس باید درک کرد که در حال تحول هستیم و به مقتضاى این درک نیز باید عمل کرد: «امروز جهان درگیر تحولات اساسى است، اینرا نمىشود منکر شد؛ شما نگاه کنید به منطقهى شمال آفریقا و مناطق دیگرى از آفریقا، در منطقهى آسیا و قدرتهایى که در آسیا سر برآوردهاند و در دنیا عرض اندام مىکنند در مقابل قدرتهاى سنتى عالم، یا وضعیتى که در اروپا ملاحظه مىکنید وجود دارد؛ دنیا در حال یک تحول است. حالا تحولات جهانى و تاریخى طبعاً در زمان کوتاه تحقق پیدا نمىکند؛ اینجور نیست که حالا ما فرض کنیم اگر تحولى دارد رخ مىدهد باید در ظرف ششماه، یک سال، دو سال انجام بگیرد؛ نه، نشانههاى تحول را باید دید ولو این تحول به مرور در ظرف بیست سال انجام خواهد گرفت؛ لکن ما باید بفهمیم که در دنیا چه دارد اتفاق مىافتد. بنابراین نکتهى اول این است که دنیا درگیر تحولات اساسى است؛ اینرا بفهمیم.»
برهم خوردن آرامش ظاهرى قدرتهاى بزرگ
یکى از مهمترین عرصههاى این تحول آن است که نظام سلطه بینالمللى دچار شکاف و شکست شده است و در آن یک گسستها و برهمخوردگىهایى پیدا شده است که آرامش این نظام را دچار خدشه اساسى کرده است: «آرامش ظاهرى جبههى مسلط جهانى - یعنى همین قدرتهاى سنتىاى که در دنیا حاکم بودند، چه قدرت آمریکا، چه قدرتهاى اروپایى؛ که یک آرامشى داشتند اینها از لحاظ اقتصادى، از لحاظ رسانهاى، از لحاظ استقرار اجتماعى در داخل کشورهایشان و یک آرامشى بهظاهر بر زندگى اینها حاکم بود - امروز به هم خورده، نشانههاى این بههمخوردگى را انسان مىبیند. اینها مجهز بودند و هنوز هم هستند، هم به پول، هم به سلاح، هم به ابزارهاى تبلیغاتى و نیز به علم. بنابراین قدرتى که با این چند چیز مجهز است، باید دیگر خیالش راحت باشد و آرامشى بر آنها حاکم باشد و بود؛ این آرامش سالهاى متمادى بر اینها حاکم بود؛ امروز این آرامش به هم خورده است.»
اگر به این امر توجه نکنیم و به خیال ساده خویش دنیا را در دوره قدیمى عهد استعمارگران و یا فضاى غلبه قدرتهاى بزرگ بپنداریم، البته از تأثیرگذارى شایستهاى که در این دوران تحول باید داشته باشیم عقب خواهیم ماند.
معضلات اقتصادى بحرانساز غرب
در ادامه این مباحث، رهبر معظم انقلاب به مواردى از معضلات و مشکلاتى که باعث شده است آرامش و سلطه غرب بر هم بخورد و در معرض زوال قرار گیرد اشاره کردند که ما نیز به اختصار هرچه تمامتر به آنها مىپردازیم. اولین مورد از این عناصر و معضلات برهمزننده سلطه غرب، مسأله اقتصاد است: «در چند عرصه این آرامش به هم خورده؛ اولاً در عرصهى اقتصادى - که مهمترین امتیازشان پیشرفت اقتصادى و رشد اقتصادى بود - مىبینید که وضع چهجورى است: هم اروپا دچار بحران اقتصادى است، هم آمریکا دچار بحران اقتصادى است؛ آن اقتصاد مستقر، امروز نشانههاى ورشکستگى را دارد در خودش نشان مىدهد. خب، فرض بفرمایید دولتِ کشورى بیش از همهى درآمد ناخالص ملىاش مقروض باشد؛ این الان وضعیتى است که در آمریکا وجود دارد؛ دولت مقروضى که راهى هم علىالظاهر براى نجات از این مقروضبودن برایش متصور نیست. لذا برنامههاى گوناگون کلان اینها انجام نمىشود در خود آمریکا اینجور است، در کشورهاى بزرگ و قوى اروپایى هم کمتر تبلیغ مىشود و گفته مىشود اما واقعاً در آنجاها هم همینجور است. در خود آمریکا این رئیس جمهور فعلى - از دورهى اولى که به ریاست جمهورى رسید - وعدهى بیمهى خدمات درمانى همگانى را به مردم داد، اما تا امروز که حدود شش سال از آن روز مىگذرد، هنوز موفق نشده اینکار را انجام بدهد؛ یعنى کشورى با آن همه امکانات مالى و با آن همه منابع، وعدهاى را رئیس جمهور به مردمش داده و نتوانسته این وعده را عمل کند؛ اینها است دیگر. بنابراین در عرصهى اقتصادى - که عرصهى مهم کشورهاى جبههى استکبار و قدرتهاى سنتى دنیا بود - اینها دچار بحرانند، دچار مشکلاتند؛ اروپا هم - در خبرها همه مىبینند، همه مىشنوند - در کشورهاى مختلف، دچار مشکلات عدیدهى اقتصادىاند.»
بحران اخلاقى و گسست اجتماعى در غرب
یک بعد مهم دیگر که در غرب دچار بحران اساسى شده است، مسأله اخلاق و تار و پود اتصالهاى اجتماعى است. بحران اخلاق، مسألهاى مهمتر و زیربنایىتر نسبت به اقتصاد است. هرچند بحران اقتصادى مسألهاى ریشهدار و مهم است که راهحل ساده و زودبازدهاى ندارد اما بحران اخلاقى از آن نیز مهمتر و دیرپاتر است. به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامى: «در عرصهى اخلاقى هم اینها شکست خوردهاند؛ خب، تمدن کنونى غرب بر اساس پاسداشت انسان بهوجود آمد؛ بر اساس اومانیسم و اصالةالانسانیه همهى این تمدن بنا شده است؛ معناى آن این است که «انسانیت»، عنصر اصلى و هدف اصلى و قبلهى اساسى براى این تمدن خواهد بود؛ امروز در نظام تمدنى غرب، انسانیت پامالشده است و حقاً و انصافاً دچار شکست شدهاند. خب، تا اندکى قبل از این، در لباس علمى و در ادبیات دانشگاهى این مسائل را جلوه مىدادند و ضعفها را مىپوشاندند، لکن بهتدریج این ضعفها آشکار شده و باطن این تمدن مادى - که ضد انسان است، ضد فطرت الهى است - دارد خودش را نشان مىدهد. یک نمونهاش قتل و غارت و خشونت است که خب این خشونتها و قتلوغارتها اینقدر متراکم شده که امروز بر کسى پوشیده نیست. حالا یکوقتى بود که انگلیسها در هند جنایت مىکردند، در بِرمه جنایت مىکردند، اما در یک نقطهى دیگرى خودشان را براق و اتوکشیده و مؤدب جلوه مىدادند؛ امروز دیگر آن روزگار گذشته است؛ امروز همه در جریان خشونتها قرار مىگیرند. کسانىکه حرف مردم را بر زبان مىآورند، این خشونتها را به رخ جبههى استکبار دارند مىکشند. قتل و غارت و خشونت و شهوترانىهاى مسخکنندهى انسان: ازدواج با همجنس! این غیر از همجنسبازى است، به مراتب بالاتر است؛ یعنى علناً منکرِ ضد فطرت را در زندگى خودشان راه بدهند؛ «وَ تَأتونَ فى نادیکُمُ المُنکَر» که در قرآن هست. امروز علناً و صریحاً به این اعتراف مىکنند و دو همجنس با یکدیگر ازدواج مىکنند و کلیساها اینرا ثبت مىکنند و رئیس جمهور آمریکا اظهار نظر مىکند و اظهار عقیده مىکند و مىگوید من موافقم با اینکار و مخالف نیستم! یعنى از پرده برون افتاده آن فساد باطنى و درونى در این زمینههاى شهوترانى و مانند اینها.»
غرب حتى در اجراى شعارهاى خود نیز شکست خورده است
از نشانههاى بارز شکست و گسست در تمدن کنونى غرب و نظام سلطه بینالمللى این است که غرب حتى در عمل به شعارهاى خود نیز ناتوان شده است و رسماً علیه شعارهاى خود عمل مىکند بهحدىکه آبرو و اعتبار این شعارها و آرمانهاى ساختگى را نیز مخدوش مىنماید. غرب به سرکردگى آمریکا در طول چندین سال اخیر بارها و بارها شعار مبارزه با تروریسم را شعار اصلى خود در عرصه بینالمللى قرار داده است. بهطوریکه در بیش از 10 سال گذشته تا کنون این شعار مرکز توجه رسانههاى غربى نیز بوده است. اما نتیجه کار چه شده است؟ نتیجه این شده است که امروز آمریکا و دیگر کشورهاى غربى مانند انگلستان و فرانسه اصلىترین حامیان تروریسم و عاملان اصلى کشتارهاى تروریستى در جهان شدهاند. «حمایت صریح از تروریسم. خب ملاحظه مىکنید دیگر در همین قضایاى منطقه، کسانى هستند که جگر طرف را از سینهاش درمىآورند و جلوى دوربین تلویزیونها گاز مىزنند، قدرتهاى اروپایى هم مىنشینند در اروپا، منتها احتیاط مىکنند و نمىگویند ما به او کمک مىکنیم، مىگویند ما به این جبههى معارض کمک مىکنیم؛ اینجورى است دیگر؛ یعنى صریح از تروریسم، آن هم تروریسم خشن، وحشى، سبُع، اینها حمایت مىکنند.»
شکست معنوى و دینى غرب
شکست دیگر غرب در عرصه معنوى و دینى است. «به مقدسات اهانت مىکنند و آسان و بهعنوان آزادى، مقدسات را، چهرههاى نورانى را لکهدار مىکنند، مورد اهانت قرار مىدهند؛ پیامبران را، بزرگان را، نه فقط پیغمبر ما را، همهى پیغمبران را. گفتم به بعضى از مسؤولین فرهنگى که متأسفانه خیلى از مسؤولین فرهنگى ما، با مسائل فرهنگى، در میدان مرتبط نیستند که مثلاً کتاب بخوانند، کتابهاى گوناگون را ببینند؛ غالباً برکنارند. گفتم که اینها به حضرت موسى اهانت مىکنند، به حضرت عیسى اهانت مىکنند، به پیامبران بزرگ اهانت صریح مىکنند؛ این امروز وجود دارد. بنابراین در جبههى اخلاقى هم این جبههى مستکبرى که اوضاع دنیا را کنترل مىکرد، شکست خورده، یعنى در آنجا هم اشکالات فراوانى بر او وارد شده.»
شکست غرب در منطق هویتى خود
«در عرصهى منطِق هویتى هم این تمدن و پاسداران این تمدن شکست خوردهاند، چون پایههاى علمى تمدن مادى غربى یکى پس از دیگرى دارد فرومىریزد؛ دانشمندانى آمدند، حرفهاى آنها را - چه در زمینهى علوم انسانى، چه در زمینهى علوم دیگر - رد کردند؛ پایههاى علمى این تمدن یکى پس از دیگرى به هم مىریزد.»
از میان رفتن اعتبار و آبروى جهانى ابرقدرتها
همه آنچه ذکر شد، باعث شده است که «در عرصهى اعتبار و آبروى جهانى هم که انصافاً امروز براى جبههى استکبار آبرویى باقى نمانده، یعنى سرجمع جنایتهاى دولتهاى غربى و حکومتهاى مستبدى که دستنشاندهى آنها هستند، براى مردم دنیا آشکار شده و امروز منفورند در دنیا؛ حالا بعضى از سران دولتها و دولتهاى وابسته و دولتهاى ضعیف و ملاحظهکار و ترسو، خب در تعارف یک چیزهایى مىگویند اما در بین ملتها انصافاً امروز منفورند. امروز آمریکا از همهى دولتهاى دیگر منفورتر است، هم در این منطقه، هم در مناطق دیگر؛ حالا منطقهى اسلامى که خیلى، در مناطق دیگر هم همینجور. بنابراین اینها در عرصهى آبرویى هم شکست خوردهاند. این هم یک مسألهاى است که چیزى باقى نگذاشته است براى آن جبههى گردنکلفتى که حالا یکهبزن اینها هم دولت آمریکا است که از همهى اینها بهاصطلاح قوىتر و آماده بهکارتر است، اما آبرویى اینها در دنیا ندارند. این هم نکتهى دوم از آن نکاتى که مىخواستیم عرض بکنیم.»
بیدارى ملتها
«نکتهى بعدى در مورد واقعیتهاى جهانى و اوضاع جهانى، بیدارى ملتها است؛ حالا ما گفتیم بیدارى اسلامى در منطقهى شمال آفریقا و منطقهى عربى، علیه این تعبیر جبههگیرى شد که نه، این بیدارى اسلامى نیست، ربطى به اسلام ندارد؛ معلوم شد که چرا، کاملاً ربط به اسلام دارد؛ خب، حالا بهحسب ظاهر آنرا خاموش کردند اما خاموششدنى نیست. وقتى احساس وظیفهى اسلامى در یک ملتى بهوجود آمد، احساس هویت اسلامى وقتى در یک ملتى بهوجود آمد، به این آسانىها نمىشود اینرا از بین برد؛ حالا گیرم یک دولتى سرکوب بشود یا برکنار بشود - یا با کودتا، یا با هر عارضهى دیگرى - لکن آن روحى که در مردم بهوجود مىآید، آن خودباورى و خودبازیابى هویت اسلامى، این به این آسانىها از بین نخواهد رفت و از بین هم نرفته است. امروز در همان مناطقى و در همان کشورهایى که بیدارى اسلامى بهوجود آمده بود، همچنان مثل دیگ جوشانى در حال غَلَیان است؛ اینجور نیست که این بیدارى از بین رفته باشد. این هم یکى از واقعیتهاى دنیاست؛ استقامت اسلامى اوج گرفته.»
ملت ایران، استوار و مقاوم در مسیر خود
«واقعیت دیگر هم که شاید یکى از مهمترین این واقعیتها باشد، مسألهى ملت ایران است؛ ملت ایران با گذشت 35 سال از طلوع انقلاب، از انقلاب زده نشده است، دست نکشیده است، انقلاب را کنار نگذاشته است، روحیهى انقلابى را از خود دور نکرده؛ شما ملاحظه کردید این بیستودوم بهمن را. و این یک پدیده است، این را بارها عرض کردهایم، عادت کردیم ما به این حادثهٔ به این اهمیت. البته مطلبى هم دربارهى جوانهاى ما، در ذیل واقعیتهایى که باید به آنها توجه داشت، عرض خواهم کرد. بههرحال این هم یک مسألهى اساسى است. بنابراین در یک چنین دنیایى هستیم: در آنجا - در اطراف ما و در مجموعهى جهان - آن حوادث که نشاندهندهى تحولات اساسى است دارد اتفاق مىافتد، در کشور ما هم این رشد تفکر اسلامى و استقامت اسلامى و بالندگى و تناورشدن درخت حکومت اسلامى و نظام اسلامى است که وجود دارد. بنابراین با این توجه، باید عرض کرد که نگاه ما به مسائل خودمان و مسائل جهان، باید نگاه جدىاى باشد.»
منبع: تسنیم