به گزارش گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»- ابراهیم جهانگیری؛ در دومین همایش ایرانیان مقیم خارج کشور در مرداد 1389، اسفندیار رحیممشایی به عنوان سخنران اختتامیه این همایش، طی سخنانی کلمه ایران را یک ذکر مذهبی دانست و گفت: «من اصرار دارم بر مکتب ایران. بعضیها ممکن است بر من خرده بگیرند که تو چرا نمیگویی مکتب اسلام؟ از مکتب اسلام دریافتهای متنوعی وجود دارد... دریافت ناب از حقیقت ایمان، حقیقت توحید و حقیقت اسلام، مکتب ایران است. باید از این پس ما مکتب ایران را به دنیا معرفی کنیم».
سخنان مشایی با واکنشهای مختلفی مواجه شد و کمتر مقام دینیای حاضر به تایید دیدگاههای او شد. به همین دلیل بسیاری از نهادهای تابع دولت، ماموریت یافتند نظریه ارائه شده توسط رئیس دفتر رئیسجمهور را ترویج کنند. اختصاص بودجههای کلان دولتی برای ترویج فرهنگ ایران پیش از اسلام با انتقاد رهبر فرزانه انقلاب مواجه شد.
ایشان در دیداری که یک سال پس از طرح نظریه مکتب ایرانی با هیئت دولت داشتند، تاکید کردند: «در مورد علاقه به ایران، بهجای تاکید بر ایران قبل از اسلام، بر ایران بعد از اسلام تاکید شود زیرا افتخارات ایران بعد از اسلام در هیچ دورهای از تاریخ ایران وجود نداشته است. رشد پیشرفتهای علمی، هنری، فرهنگی و حتی نظامی در ایران بعد از اسلام، بهویژه در دوران دیلمی، سلجوقیان و صفویه به هیچ وجه قابل مقایسه با ایران قبل از اسلام نیست. اگر میخواهید از ایران و ایرانیگری حمایت کنید، ایران بعد از اسلام، مستندتر و آشکارتر است».
آیتالله عبدالله جوادیآملی از دیگر منتقدان مکتب ایرانی است. او در اینخصوص با بیان اینکه چیزی به نام مکتب ایرانی نداریم، گفت: «ایرانیت، یک فکر و مکتب نیست و این درست نیست که مثلا ایران را با قرآن و اسلام بسنجیم زیرا خاک را با فرهنگ نمیسنجند».
آیتالله مصباحیزدی نیز در اینخصوص تاکید کرد: «افرادی که بیشرمانه مکتب ایران را بهجای مکتب اسلام معرفی میکنند. خودی نبوده بلکه غیرخودیاند؛ ما با کسی عقد اخوت نبستهایم و از کسی حمایت میکنیم که حامی اسلام و تابع رهبری باشد». وی با بیان اینکه آنچه به ما عزت بخشیده اسلام است، تصریح کرد:«ایران در زمان رژیم پهلوی هم بود. آنها طرفدار ناسیونالیسم و ملیگرایی مثبت بودند. حالا ما باید همان شعارها را زنده کنیم؟ پس اسلام و انقلاب چه شد؟»
اسلام «مکتب اسلام» و ایران «مکتب ایران» واژگان و اصطلاحاتی هستند که بحثهای زیادی را پیرامون خود ایجاد کردهاند. در بررسی هر اصطلاح و گزاره ابتدا باید به واژهشناسی آن نظری دقیق داشت تا در اثر عدم تعریف یکسان و بهوجود آمدن اشتراک لفظی، موضوع دچار ابهام معنا نشود. در موضوع مورد بحث نیز واژه «مکتب» واژهای است که ابتدا باید از آن تعریفی ارائه کرد تا بتوان پیرامون بحث به اظهارنظر پرداخت.
در میان تعاریف بسیاری که برای «مکتب» بهکار بردهاند، میتوان ادعا کرد که عموما دارای قدر متیقن و حد مشترک هستند. بنابراین شاکله اصلی آنها تفاوت اساسی با یکدیگر ندارد. شهید مطهری یکی از کسانی است که تعریف نسبتا جامعی در کتاب جهانبینی اسلامی خود از واژه مکتب ارائه میدهد. وی در تعریف این واژه مینویسد: «مکتب یک تئوری کلی و یک طرح جامع و هماهنگ و منسجم است که هدف اصلیاش کمال انسان و تامین سعادت همگانی است و در آن، خطوط اصلی و روشها، بایدها و نبایدها، خوبها و بدها، هدفها، وسیلهها و... مشخص است و منبع الهام تکلیفها و مسئولیتها برای همه افراد است».
این تعریف استاد مطهری در باب واژه «مکتب» نشاندهنده گستره، سطح، هدف، مبدا و مقصدی است که یک تفکر آن را پیگیری میکند و بهصورت مکتب ارائه میدهد اما نکته مهم آن است که در تفکر شیعی این سطح و گستره از مبادی و روشها و اهداف، آن هم برای سعادت بشر برعهده دین گذاشته شده که خطوط مشی اصلی و اهداف خرد و کلان را مشخص میکند؛ بنابراین از همین جهت تفکر اسلامی ناب شیعی به هیچ مجموعهای که برخاسته از منبع وحیانی نباشد، اطلاق مکتب نمیکند و از این جهت نمیتوان اصطلاحی بهعنوان «مکتب ایران» را در تفکر اسلامی پذیرفت زیرا این ایران نیست که اصول و خطوط مکتب وحیانی را ارائه کرده است.
نکته بعد آنکه در به کار بردن اصطلاحی مانند «مکتب ایران» باید توجه داشت که خلط ظرف و مظروف و موضوع و محمول اتفاق نیفتد بهطوریکه ما اگر میگوییم اسلام شیعی محتوای مکتبی ایرانی است، اسلام موضوع قرار میگیرد و ایران محمول و این اسلام است که مظروف ظرف ایران شده. بنابراین تلقی مکتب ایران خلط موضوع و محمول است چون آنچه مکتب است، اسلامی است که در ظرف ایران نیز ریخته شده؛ لذا نمیتوان مکتب ایران را بهعنوان مکتب مستقلی دستهبندی کرد.
اگر در مورد این اصطلاح ادعا شود این قید، قید ملکی محسوب میشود، باید توجه داشت که برای اثبات این مدعا باید دو وجه را ثابت کرد. اول آنکه باید این مکتب در انحصار ایران باشد و دوم آنکه این قید ملکی باید تاسیسی باشد. بهعبارت بهتر اینکه ملکیت این مکتب در انحصار ایرانیان است و تاسیس اصول و خطوط آن توسط آنها انجام شده. در مورد اول که انصاف حکم میکند اعتراف کنیم فقط ایرانیان نبوده و نیستند که به اسلام حقیقی شیعی معتقدند بلکه حتی قبل از آنکه اصلا اسلامی وارد ایران شود،
سرچشمه این تفکر را میتوان در اصحاب امیرالمومنین (علیهالسلام) جستجو کرد. در حال حاضر نیز بسیاری از اعراب و دیگر اقوام به این اصول شیعی پایبندند. همچنین در مورد دوم نیز باید گفت که اصولا شیعه بهعنوان مکتب وحیانی از ایرانیان نشأت نگرفته؛ زیرا وضع حتی لغت «شیعه» هم در زمان ائمه (علیهمالسلام) رخ داده است و اصول آن به اسلام ناب محمدی مبتنی بر قرآن و سنت پیامبر و ائمه باز میگردد. بدین ترتیب این دو فرض مذکور نیز مردود بهنظر میرسد.
اگر درباره این موضوع ادعا شود که منظور «قرائت ایرانی از تفکر اسلامی است»، ذکر چند نکته ضروری است؛ اول اینکه استفاده از الفاظی چون قرائت ناشی از پیش زمینه تفکر تکثرگراست؛ زیرا در قرائتهای مختلف، تکثرگرایان معتقد به بهره بردن هر تفکر از بخشی از حقیقت هستند. لکن تفکر ناب اسلامی معتقد است تنها یک تفکر اصیل «حق» وجود دارد و بقیه با توجه به آن سنجیده میشوند. بنابراین نباید از واژه قرائت استفاده نمود چراکه مبانی فلسفی خاص خود را همراه دارد.
ثانیا این بهاصطلاح قرائت برای اینکه ایرانی نام گیرد، باید مبدع و تاسیسکننده و همچنین ملتزمین به آن اصالتا ایرانیان باشند که باید گفت اینگونه نیست و ثالثا آنکه اگر معتقدیم ـ طبق مبانی کلامی شیعه به این موضع اعتقاد داریم ـ که حقیقت یکی است و آن اسلام ناب محمدی که از بعثت شروع و در غدیر، عاشورا و ظهور منجی عالم ریشه میدواند، باید بپذیریم این مکتب وحیانی است که اصول و اهداف را مشخص میکند؛ پس هرچه به غیر از خود این مکتب به آن ضمیمه میشود، نه آنکه برای آن قید ملکی - تاسیسی محسوب شود. پس زمانی که مدعی هستیم بهعنوان مثال ایرانیان به این حقیقت واحد (اسلام شیعی) معترف و ملتزمند این ملیت ایرانی است که به این حقیقت ضمیمه میشود که در نتیجه میشود «ایرانیان ملتزم به مکتب اسلام راستین شیعی» نه «مکتب ایران».
استکبار برای مبارزه با انقلاب اسلامی که براساس مکتب ناب اسلام محمدی در ایران شکل گرفته و با شتاب زائدالوصفی در حال پیشروی در خاورمیانه و جهان است، در صدد پیدا کردن راه حلی است که بتواند این حرکت عظیم را متوقف یا از سرعت آن بکاهد. در این راستا سازمانها و مجامع تحت سیطره غرب بهویژه آمریکا دست بهکار شدهاند و با تشکیل اتاق فکرهایی در حال تحقیق و مطالعهاند.
از این رو این کارشناسان علاوه بر تحقیقات علمی، به تحقیقات میدانی نیز میپردازند تا هم راه حلهای عینی بیابند و هم نتایج اجرای ایدههای خود را از نزدیک ملاحظه کنند. یکی از این دانشمندان ریچارد رورتی، فیلسوف ارشد پراگماتیست آمریکایی است که درسال 86 به ایران آمد و از محافل دانشجویی و آکادمیک ایران دیدن کرد. او پس از دیدار خود در مصاحبهای با روزنامه «کوریره دلاسرای ایتالیا» ملیگرایی را تنها پادزهر در مقابل اسلامگرایی در ایران شناخته و پیشبینی کرده است که اشراقگرایی اسلامی بهزودی در ایران پا خواهد گرفت.
این فیلسوف فقید آمریکایی حکمت طرح نظریه ملیگرایی و ناسیونالیزم را اینگونه توضیح میدهد: «نیروهای سکولار ایران چارهای جز جستجوی مخرج مشترکهای دیگری بر پایه ملیگرایی ندارند؛ زیرا در کشورهایی چون جمهوری اسلامی ایران که حکومت در اختیار مذهبیها قرار دارد، نیروهای سکولار برای مقابله با کسانی که سعی دارند مذهب را به وجه مشترک جامعه تبدیل کنند، چارهای بهجز جستجوی مخرج مشترکهای دیگری بر پایه ملی گرایی ندارند؛ زیرا نسبتگرایی و گذشت از ریشههای ملی هرگز نخواهد توانست در مقابل مذهبگرایی قد علم کند».
این تز سالها در دولت آقای خاتمی با شعار ایران و ایرانیگری و شعار (ایران برای همه ایرانیان) به تجربه گذاشته شد که در نهایت به شعار جمهوری ایرانی در فتنه 88 انجامید اما نتوانست در میان ملت ایران جایی باز کند؛ زیرا مطرحکنندگان آن عمدتا افراد مسئلهدار و دارای پروندههای ملیگرایانهای بودند که ریشه آنها به احزاب منحل شده نهضت آزادی و جبهه ملی باز میگشت که حضرت امام (ره) ارتداد آنها را از سالها پیش رسما اعلام کرده بود.
از آنجا که براساس این نظریه تنها محور مشترکی که میتواند گروههای سکولار را پای مقابله با اسلام گرد هم جمع کند، محور ملیگرایی است، در دولت احمدینژاد نیز بهترین پادزهر را استمرار همان استراتژی یافتند با این تفاوت که اینبار در دولت اصولگرایی آن را در قالب دینی و اعتقادی مطرح کردند. آقای مشایی مشاور و رئیس دفتر رئیسجمهور اصولگرا و مکتبی با حمایت رئیسجمهور با طرح «مکتب ایران» ناسیونالیزم را وارد فاز دیگری کرد. این حرکت که در داخل به ترویج از کوروش و ایرانیگری و جشنهای نوروز و مکتب ایرانی پرداخته، در خارج نیز بهشدت مورد حمایت قرار گرفته است.
واقعیت آن است که مطرح شدن «مکتب ایرانی» در سال 1389، چیزی جز انحراف از اصول اسلام و ایران نبوده و از زمان مطرح شدن آن موفقیتهایی نیز برای استکبار داشته است؛ زیرا مکتب ایرانی در داخل با اسلام مبارزه میکند و در خارج با جمهوری اسلامی ایران. حقیقت حکمت طرح موضوع ناسیونالیزم در ایران در بیان یک نویسنده دیگر آمریکایی (ریچارد فرای، بنیانگذار مرکز مطالعات خاورمیانه در آمریکا) و مهمان همایش ایرانیان خارج از کشور و از اعضای هیئت مشاوران بنیاد مطالعات ایران وابسته به اشرف پهلوی در مصاحبهای با شبکه آمریکایی CNN در پاسخ به سوال جهتدار مجری این شبکه (آسیه نامدار)، مبنی بر اینکه «ایرانی که شما از آن صحبت میکنید زیر سلطه ملاها و آیتاللهها قرار دارد»، اظهار داشت: «حکومت مذهبی در ایران از بین میرود و همه چیز تغییر میکند. این آمد و شد حکومتها در گذشته نیز بارها وجود داشته است».
او در کتابهایش سعی در اثبات این مطلب دارد که خصلت ایرانیان محافظهکاری است و آنان فرهنگهای مختلف را ابتدا با سنت کهن خود سازگار میکنند و سپس میپذیرند. برای مثال، وی معتقد است: «ایرانیان درحقیقت اسلام را نپذیرفتند بلکه با روحیه محافظه کاری خود و پس از حمله اعراب، اسلام را ایرانی کردند و با این ایرانی ساختن، دین و تمدنی جهانی پدید آوردند که به خویها، اعتقادات و آیینهای عربی بادیه ربط نداشت؛ تمدنی که با حمله ترکها دچار انحطاط شد و با شاهاسماعیل موسس سلسله صفویان دوباره نضج گرفت».
مستشرقینی مثل آقای فرای بارها در کتابهایی مثل «عصر زرین فرهنگ ایرانی» با برجسته کردن ایرانیت و طرح موضوعاتی مثل مکتب ایرانی سعی در کمرنگ کردن اسلام در تاریخ ایران دارند و اسلام را بهعنوان سدی در برابر ظهور شکوه مجدد ایران قلمداد میکنند
منبع: هفته نامه پنجره